🍃🍃🍃 🍃#عاشقانه_ثنا

کانالتون عااااااالیه😍😍😍 خوب خوب گفتین از خاطرات شب اول عقد بگین.. پدر من یه پدر مذهبی و سختگیری بودند که زمان نامزدی حتی نمیذاشتن کنار هم بشینیم.. آقای نامزد ما(سعید)همیشه با حسرت بهم‌نگاه میکرد...تا اینکه عقد کردیم... نیم ساعت بعد عقد خاله داماد گفت خوب وقتشه حالا کمی تو اتاق باهم تنها باشین شاید حرفی داشته باشین... خلاصه رفت بیرون و در‌و محکم بست...من موندم و سعید... سعیدی که باورش نمیشد برای اولین بار تنها شدیم.. بجای اینکه خوشحال باشه بغض کرده بود میگفت چرا اینهمه وقت من باید از نامزدم دور باشم؛چرا حسرت یک‌لحظه تنهایی باید داشته باشم؟؟؟؟ با اینکه صیغه محرمیت خونده بودیم ولی تا شب عقد حتی دست همو نگرفته بودیم.. خلاصه من رفتم سمتش که از دلش بیرون بیارم که یهو دراتاق زده شد... حالا کی بود؟؟؟؟..🙃 بابام بود😂😂😂😂 بابام گفت:آقا سعید بیا که مهمونات و دوستهای زمان دانشگاهت اومدن... سعید از عصبانیت قرمز شده بود.😂😂😂😂 اونشبم به مراد دلش نرسید تا یکهفته بعد😂😂😂 زندگی هاتون عاشقونههههه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌸🍃🍃 صرفا خاطره

ﺩﯾﺸﺐ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺘﻮﻥ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻫﺎﺗﻮﻧﻮ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﻣﺎﻝ ﻭ ﻣﻨﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻤﻮﻥ ﺑﺰﻧﻪ ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻃﺮﺡ ﺯﻭﺝ ﻭ ﻓــﺮﺩ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺟﺮﺍ ﻣﯿﺸﻪ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟ ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭ ﺭﻗﻢ ﺍﻭﻝ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﺸﻮﻥ ﺯﻭﺟﻪ ﺭﻭﺯ ﺯﻭﺝ ﺑﻘﯿﻪ ﻫﻢ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﻓــﺮﺩ ﻣﯿﺘﻮﻧﻦ ﺑﯿﺎﻥ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻏــﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭه😳😐 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌸🍃 بجای قهر و دعوا چیکار کنیم

من ۲۲ساله ام و اقاییم ۲۵. چند وقت بود که من بابت یک کار اشتباه، شوهرم ازم ناراحت بود. ولی خب! بهم نگفته بود. نمیدونستم و اون اخلاق رو ادامه دادم. غافل ازاینکه همسرم داره رنج میبره. بعد چندماه از خواهرشوهرم شنیدم که شوهرم اخلاقمو بهش گفته!😔 خیلی ناراحت شدم. بهش گفتم: چرا به خودم نگفتی؟ چرا عیبامو به بقیه میگی؟ اونم گفت: چرا بگم؟ تو خودت باید #میفهمیدی!😳 تعجب کردم. باهاش حرف زدم و گفتم دوست دارم عیبامو به خودم بگی تا خودم رو #اصلاح کنم. اونم قبول کرد و قرار شد هرچی ناراحتمون میکنه بهم بگیم. 😊 ✍ همسر شما چوب جادو ندارد که ذهنتان را بخواند. انچه ناراحت تان میکند را مستقیم به او بگویید. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌸🍃 تجربه یک خانم

اینو برای اون خانمی که گفتن بچه دارن و شوهرشون اعتیاد دارن نوشتم ، امید دارم که استفاده کنه از صحبتهام سلام عزیزم من خانمی هستم ۳۰ ساله منم اوایل زندگیم از شوهرم راضی نبودم و شرایط اصلا مطابق میلم نبود اونقدر شرایط سخت بود که خاستم جدا بشم و کلا وسیله هامو جمع کردم و...،چون مشهد هستم رفتم حرم امام رضا و ازش خاستم که منو بزاره توی اون راه مستقیم و درست بعد چند روز خدا منو گذاشت توی همین زندگیم و دوباره آوردم توی خونم😐 میدونی ،توی زندگیم به خدا خیلی اطمینان دارم مطمئن بودم حتما صلاحم توی این زندگی هست والا مطمناً برگشت نمیخوردم دوباره به این زندگیم و شروع کردم به زندگی که البته ساختن لحظات زندگیم و خداروشکر الان خیلی راضیم خاستم بگم خانم گل شما باید زندگیتو بسازی ، به پول و اینا نیست گلم اول از همه از ته ته دلت به خدا اعتماد کن نه به حرف که واقعا به عمل خیلی از ما اعتقاد بخدا داریم ولی اعتماد نداریم و فکر میکنیم داریم! حتی نون شب نداشتی بگو خدا حتما میرسونه برام و بگو روزی هزار بار خدایا شکرت برای داشته هایی که دادی دوم از همه فکر کن ... زیاد خیلی زیاد به چیزهای خیلی خوب احساسی برخورد نکن با زندگیت که بمونم بخاطر بچم و.... نه گلم تو حق زندگی داری، پس از دست نده. برای خودت ارزش قائل شو و به خودت احترام بذار نه به بچه ات یا همسرت، من همیشه میگم زن شیرازه زندگی زناشویی و مرد طلق رنگی اون و بچه ها برگه های داخل طلق و شیرازه هستن. زندگی بدون طلق یا حتی برگه ممکن زیبا نباشه اما امکان داره ولی بدون شیرازه چیزی نیست جز برگه کاغذ و طلق خالی! و زندگی وجودی نداره تو شیرازه زندگی زناشویی هستی و اگر تو درست نباشی یک زندگی متلاشی میشه خانم گلم خاستم بگم روش زندگیت اشتباست چون ذهن تو باید عوض بشه اینکه با اون مرد زندگی کنی یانه بستگی به خودت داره که بخوای تحمل کنی تا درست بشه یا نه جدا بشی برای خودت زندگی کنی البته توی هر کدوم از این راه ها اول از همه باید ذهنت مثبت باشه و بعدش توکلت عمیقا به خدا باشه اینو بدون حتی اگر هم بخوای دعا کنی باید اول باور داشته باشی. دعای بدون باور هیچ جایی نمیره و هیچ اتفاقی برات رقم نمیزنه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌸🍃 باز هم سوتی اعضا😅

چند وقت پیش تو اینترنت خوندم که ماسک زرد چوبه وتخم مرغ برای رفع موهای زائد صورت مفیده 🤔 منم دست به کار شدم و این ماسک گذاشتم صورتم 🥵 چند دقیقه دیگه شوهرم زنگ زد گفت بریم بیرون برای روز مادر برای مادرم کادو بگیریم🎁 منم سریع رفتم و یه آب خالی به صورتم زدم (فکر کردم مثل ماسک های معمولی با آب از رو صورتم پاک میشه) خلاصه راه افتادیم رفتیم چند تا مغازه را گشتیم چون ماسک رو صورتم بود 😷 چهره ام مشخص نبود بعد اینکه کلی گشتیم خسته شدم و داخل یکی از مغازه ها رو صندلی نشستم و ماسکمو پایین کشیدم تا نفسی تازه کنم که یه دفعه فروشنده دوید سمت بیرون و برام یه آبمیوه گرفت و داد دستم 😳 من و شوهرم با بهت به فروشنده نگاه کردیم و گفتیم چی شده آقا حالتون خوبه ؟فروشنده گفت نه خانم مثل اینکه حال شما خوب نیست به شوهرم گفت صورت خانمتون نگاه کنید چه جور رنگشون زرد شده 🤭 شوهرم گفت : فاطمه چرا رنگ و روت زرد شده بیا بریم درمانگاه 🏨 منم که فهمیدم چه گندی زدم گفتم نه چیزی نیست یکم سرم گیج رفت خوب میشم 😉 آخه ترسیدم اگه شوهرم موضوع را بفهمه جلو فروشنده چیزی بهم بگه که بهم بر بخوره پس منم خودم را به موش مردگی زدم 🐁 شوهرم فکر کرد به خاطر گشتن زیاد فشارم افتاده (آخه خیلی تاکید داشت باید برای مامانم یه چیز تک بخرم ) و اینگونه بود که دست از پا درازتر برگشتیم خونه و شام درست کردن افتاد گردن شوهری (مثلا من حالم خوب نبود) 😁 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🍃🌸 «وَقَالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ» خدا میگه:من طرف تو هستم.. حالا دیگه هر کی خواست بزار بره،هر کی خواست بزار بهت پشت کنه،هر کی خواست تنهات بزاره،هرکی خواست باورت نکنه ولی تو بدون خدا رو داری و همین برای همه ی دنیات کافیه✨ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

ادمین: ❣❣❣ درددل سمیرا رو بخونید...دختری که در معرض یک بی آبرویی قرار میگیره و.... اگر در زندگی شما عبرتی وجود داره برامون ارسال کنید... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿