سلام به گلی جان واقعا خسته نباشی برا مادری که دختر۱۵ساله داره مینویسم که
شوهر عمه میخواسته بهش دست.. درازی کنه خدا لعنت کنه همچین مردیه اینا خود
شیطانن خواهش میکنم از مادر دختر به شوهرت بگو به خود این نا مرد ک حیف
اسم مرد روش گذاشت بهش بگو اگه یه دفعه دیگه بفهمم خودم آبرو تو میبرم و
نزار خواهر شوهرت بفهمه چون اون عمه خانم و بچه هایش گناهی ندارن واقعا
خونم بجوش اومد از نامردی این نامردخواهش میکنم هیچ وقت به هیچ
عنوان نزار این دختر زبون بسته تنها بمونه خیلی مراقبش باش ولی حتما به شوهرت
بگو که شوهر خواهرش و بشناسه و اصلا رابطه تون را باهاشون قطع کن تا جای ک میتونی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من همیشه اعتقاد به صبر و توکل به خدا داشتم و دارم کودکی سختی داشتم مادرم مادری زحمتکش و با ایمان هست برای بزرگ کردن ما
سلام گلی عزیز و سلام به خواهران بزرگوار.
گلی عزیز لطفا درد و دل من را هم در گروه قرار بدید.
من همیشه اعتقاد به صبر و توکل به خدا داشتم و دارم کودکی سختی داشتم مادرم مادری زحمتکش و با ایمان هست برای بزرگ کردن ما بسیار زحمت کشید چون کمی سطح زندگی ما از متوسط پایین تر بود ۶ تا فرزند با فاصله یکی دو سال با نداری ها و پدرم آدم مومنی هست ولی پدرم سختگیر بود خواهر و برادرم در نوجوانی بیماری اعصاب و روان مبتلا شدن خواهرم شیزوفرنی مزمن داره که درمان نمی شه و مادرم برای نگهداریش خیلی زحمت می کشه ولی خیلی خیلی زندگی کردن با این نوع بیماری سخته طوری که ما اگه خونه مادرم زیاد سر بزنیم خواهرم برخورد بدی می کنه ما خواهرها و برادرها از همون کودکی سعی کردیم مستقل باشیم و کار کنیم خداراشکر خواهرهام دکترا دارن و برادرم هم آدم موفق هست .
زمانی که حرف خواستگاری می شد ملاک من اخلاق و انسانیت بود در ازدواج عجله نداشتم زمانی که حرف خواستگار شوهرم اومد با اینکه از دار دنیا هیچی نداشت حتی کار رسمی و بیمه هم نداشت و پدرش به رحمت خدا رفته بود و مادرش را سرپرستی می کرد ولی چون دورادور می شناختمش و پسر مومن و بااخلاقی بود قبول کردم تویه خونه فوق العاده کوچک در کنار مادرشوهر زندگیم را شروع کردم بدون جشن عقد و عروسی را مشهد رفتیم شوهرم هفت تا برادر داره اما برادرهاش با اینکه همه جز یکی که اون دلسوزتر هست بقیه سرمایه دار هستن ولی اصلا به برادر کوچکتر خودشون کمک نکردن حتا زمان ازدواج ما کوچکترین کمک مالی نکردن نه اینکه با ما مشکل داشته باشن این از بی تفاوتی و عدم محبت به خانواده هست به هر حال زندگی ساده ی ما شروع شد مادرشوهرم هر وقت شوهرم کادو می خرید یا به من توجه می کرد حسادت می کرد و به جاریم می گفت زمانی که متوجه رفتارش شدم با شوهرم صحبت کردم و
سعی کردم گذشت کنم و باعث حساسیت در خانواده نشم در این سالها بدون پشتوانه سعی کردیم خونه بخریم اما نمی شه خیلی سرمایه می خواد و شوهرم تنهاست حقوقش اندازه ای نیست که بتونیم پس انداز کنیم از زمان ازدواجم چهارده سال می گذره و خداراشکر سه تا دختر دارم و مادر شوهرم با ما زندگی می کنه من بخاطر خدا و شوهرم با این مسئله کنار اومدم اما جز یک برادرشوهرهام که اون هم وضعیت مالی ضعیفی داره بقیه نسبت به مادرشون بی تفاوت هستن با اینکه سرمایه دار هستن در سال حتا یه روسری هم براش نمی خرن هیچ هزینه ای براش نمی کنن در حالی که هیچ سرمایه ای نداره و شوهرم سرپرستیش می کنه و برای من جای سوال هست که اونها نسبت به مادرشون مسئولیتی ندارن نباید پیش خدا پاسخگو باشن.
مادرشوهرم از زمان کودکی کم تحرک و کم فعالیت بود طوری که اطرافیان به کارهاش می رسیدن و این عادت براش موند همه ی کارهای خونه پخت و پز تمیزکاری رسیدگی به بچه ها همه و همه را من انجام می دم مادرشوهرم بیشتر شبانه روز را می خوابه بیدار هم هست نشسته اصلا تحرک نداره کوچکترین کارهاش را یا من یا بچه ها انجام می دن طوری که الان خیلی چاق شده و کبد چرب و بیماری ریه و مشکل زانو برای کم تحرکیش دچار شده من توقع ندارم بیاد کار خونه را انجام بده اما متاسفانه برای سلامتی خودش هم خودش را به زحمت نمی ندازه و خیلی سخته تحمل اخلاقهاش و حتا بچه ها هم از بس دستور بهشون می ده خسته شدن.کمی از رفتارهاش خسته و کلافه هستم و از بی تفاوتی خانواده شوهرم نسبت به مادرشون و برادرشون، شوهر من که خیلی نیاز مالی داره حتا زمین پدری هم داره ولی اونا حاضر نیستن زمینها را تقسیم کنند من توقع ندارم از سهم زن وبچه شون بدن ولی حق ارثیه را باید تقسیم کنند بی خیال هستن.
دلم پر بود ببخشید طولانی شد خواهش می کنم برای شفای خواهرم برادرم و پدرم که خیلی بیمار هستش دعا کنید ان شاالله به حق دعای شما حالشون خوب بشه و گره از مشکلات ما باز بشه ممنون از گلی خانم🙏🙏🙏
التماس دعا💐
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام گلی جان میدونم این دفعه پیاممو میزاری خیلی از روزگار دلم گرفته خدا سه تا بچه بهم دادهخداروشکر ولی همبشه باید
نداری بکشم شوهربیکار معتاد به خدا بااشک دارم مینویسم کاش هیچ وقت به دنیا نمیو مدم همش به خو...دکشی فکر
میکنم ندیده دوستت ون دارم ان شاالله همه اونها که بچه ندارن دامنشون سبز بشه
اززندگی باشوهرم خوشی ندیدم برا عاقبت بخیر شدن بچه هام هر کسی تونست ۵ تا صلوات بفرسته
التماس دعا 😭😭
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
من توی روزهای خواستگاری خواهرم درگیر پروژه شدم و شهرمون نبودم. وقتی صیغه محرمیت رو خوندن تازه فهمیدم چی شده. اون آقا پسر شماره من رو به مادرش میده تا برای امر خیر تماس بگیرن و نمیدونسته ما دوتا خواهریم. توی جلسه اول که خواهرم رو میبینه به مادرش میگه من این دختر منظورم نبوده ولی چون دو سال ازم کوچیکتر بود مادر من و مادر آقا پسره مخالفت میکنن با اینکه آقا پسر و من مشکلی نداشتیم. توی جلسه خواستگاری هم از خواهرم در مورد من سوال میکنه که خواهرم در مورد من میگه اون خواستگار داره و اصلا شما رو دوست نداره. شب و روزم شده گریه. از نامردی که مادرم و خواهرم در حقم کردند. وقتی هم که میاد خونمون خواهرم خیلی ناراحت میشه آقا پسر با من صحبت میکنه.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام ادمین جان بازم تشکر میکنم بابت کانال عالی که دارید.
لطفا پیام من هم اورژانسی تو گروه بگذار تا دوستان راهنمایی کنند
من یک دختر و دوتا پسر دارم دخترم اولین فرزندو 27سالش است خیییلی خاستگار دارد بنا به دلایلی قسمت نشده
الان یک خاستگار دارد که از بچگی سنگ به چشمش
خورده و عمل کرده و کم بینا شده اما همه شرایطش خوبه خانواده آبرو دار .مومن .منطقی .از لحاظ مالی خدا را شکر خوب در ضمن این هم بگویم که نزدیک 5سال هست یا مادر و خواهر پسر یا واسطه خواستگاری میکنند ولی شوهرم به خاطر چشم پسر جوابش منفی است. تا حالا دخترم پسر ندیده فقط عکس پسر را دیده .
حالا از شما دوستان راهنمایی میخام چه کار کنم؟کسی بوده شرایط من را داشته باشد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
تقریباً دو سال قبل از خواستگاریم، با یه ماشین تصادف کردم. چون خیلی روم زیاد بود، پیاده شدم و هر چی فحش بلد بودم نثار طرف کردم! 🥴 هی میگفتم "تو مقصری"، اونم خونسرد میگفت: "چیزی نشده، دو تا آهن خوردن به هم!"
چند وقت بعد، برام خواستگار اومد. طبق رسممون، قبل از رسمی شدن، چند جلسه با همسرم بیرون صحبت کردیم و همهچی اوکی شد.
روز خواستگاری وقتی چایی بردم پذیرایی، یهو چشمم به آقایی افتاد که با ماشین به هم زده بودیم و حسابی فحشش داده بودم! 😳
بله، داداش بزرگ داماد بود و یه جورایی بزرگ فامیلشون! 😁
بعد عقد، هر بار میرفتم خونهی مادرشوهرم، با خنده میگفت: "چطوری شوماخر؟"😂😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿