eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
632 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیای بانوان❤️
#درد_دل_سمیرا #ارسالی_اعضا
تموم میشه چیزی نمونده . یک کم دیگه صبر کن ولی تا برسم باید عروسی کنیم که من دیگه طاقت ندارم .ببخش دیشب زنگ نزدم خیلی کارداشتم برای همین امروز زودتر زنگ زدم.چندروزمونده بودبه عیدنورپزولی پیمان هنوزنیومده بود.پریساوشوهرش هم تصمیم گرفتن که دوباره باهم ازدواج کنن وبرای زندگی برن خارج ازکشور.ولی منتظربودن که پیمان بیادوبعدبرن.ازتلفنهایی که پیمان به باباش میزدمشخص بود،به این زودی نمیاد.به نظرخودم حدسم درست بودشوهرعمم باازدواج مامخالف باشه،آخه میخواست پیمان رو ازمن دورنگه داره.یک روزمونده بودبه عیدنوروز،باعمه رفتیم بیرون خریدعید.برای سال تحویل قراربودپریساباشوهرش هم بیان.کلی وسایل خریدیم واومدیم خونه.خیلی خسته بودم وزودترازعمه رفتم داخل خونه.واردهال که شدم شوهرعمه وسط هال ایستاده.خیلی عصبی وخشمگین که تاحالا اینجوری ندیده بودمش.حالتش غیرعادی بود. سلام کردم با صدای وحشتناکی داد زد سلام و زهر مار دخترک عوضی و پر رو خجالت نمیکشی نون و نمک می خوری و خیانت می کنی نتونستی خودت رو تا اومدن پیمان نگه داری،پسرام رو از راه بدر کردی،توخیلی آشغال هستی.گمشو از خونه ی من برو بیرون اگه پشت گوشت رو دیدی اینجا رو هم میبینی برووسایلات روجمع کن.،گمشو از این جا دیگه نمی خوام ببینمت .از اخلاق خوب ما سوء استفاده کردی و زندگی ما رو خراب کردی دوتا برادر رو بدبخت کردی دیگه چی می خوای از جون ما حالا که برای خودت یکی دیگه پیدا کردی گمشو برو یالا.شوکه شده بودم،نه گریه ام میومد نه میتونستم حرف بزنم. اصلا اگرهم می خواستم چیزی بگم اون گوش نمی داد و چون عادت به کتک زدن داشت ترسیدم بزنتم ، نمی دونستم چی شده تنها فکری که می کردم این بود که این یه نقشه هست برای اینکه من رو از پیمان دور کنه.عمه داد زد خفه شو تو گوه می خوری با این بچه این طوری حرف می زنی مگه چیکار کرده غیر از اینه که هوای همه ی ما رو داره به پریسا رسیده به من رسیده چیکار کرده .شوهرعمه باعمم هم همون طور عصبانی داد زد.تموم شد دیگه،ما رو خر فرض کرده.نمیتونم به عنوان عروس قبولش کنم‌،داره به پیمان خیانت میکنه.باگریه سریع رفتم بالا،نفسم داشت بندمیشد.چمدونم روآوردم بیرون و وسایلم رو جمع کردم این بار کتابهام زیاد بود یک ساک هم پر کردم و اونا رو دستم گرفتم از پله بردم پایین.عمه باشوهرش درحال کتک کاری وغحش بودن. از در رفتم بیرون عمه داشت داد می زد نرو اینجا خونه منه نرو سمیرا برگرد.به راننده گفتم سریع من رو تاجایی برسون.باراننده تا سرخیابون رفتم.راننده هم دلش بحالم سوخت که گفت بیاامشب بریم خونه ما. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃 تلنگر . . . 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃 تلنگر . . . 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
به ساعت نگاه كردم. شش و بيست دقيقه صبح بود. دوباره خوابيدم. بعد پاشدم. به ساعت نگاه كردم شش و بيست دقيقه صبح بود. فكر كردم: هوا كه هنوز تاريكه حتما دفعه اول اشتباه ديده ام. خوابيدم. وقتي پاشدم هوا روشن بود ولي ساعت همون شش و بيست دقيقه صبح بود. سراسيمه پاشدم. باورم نميشد ساعت مرده باشد. به اين كارها عادت نداشت من هم توقع نداشتم. آدم ها هم مثل ساعت ها هستند. بعضي ها كنارمان هستند مثل ساعت، مرتب،هميشگي. آنقدر صبور دورت ميچرخند كه چرخيدنشان را حس نميكني. بودنشان برايت بي اهميت ميشود. همينطور بي ادعا ميچرخند. بي آنكه بگويد باتريشان دارد تمام ميشود. بعد يهو روشني روز خبر ميدهد كه ديگر نيست. " قدر اين آدم ها را بدانيم قبل از شش و بيست دقيقه صبح! @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🍃🌸🍃 خیلی قشنگه
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🍃🌸🍃 خیلی قشنگه
قشنگه . . .💕 مردی متوجه شد که گوش همسرش شنوایی‌اش کم شده است. ولی نمی‌دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگی‌شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیق‌تر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده‌ای وجود دارد انجام بده و جوابش را به من بگو، در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعد در ۲متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. آن شب همسر مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم، و سوالش را مطرح کرد جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت ودوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت: ” شام چی داریم؟” و این بار همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار میگم؛ ” خوراک مرغ!“ گاهی هم بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم، شاید عیبهایی که تصور می‌کنیم در دیگران وجود دارد در وجود خودمان است. اول به خودت نگاه کن ... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک گفتمان برای مادرها 🍃👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک گفتمان برای مادرها 🍃👇
به رسم ادب سلام ☺ هر چند من مادر نشدم هنوز و این حس دلچسب رو تجربه نکردم اما مادر های عزیز کانال مخصوصا اون خانوم گل های عزیزی که دختر دارن میخام چند تا نکته بهتون بگم..... و امیدوارم که براتون مفید باشه هرچند که همه ی شما از من بسیار عاقل تر هستین ... مادر گل برای چند لحظه به رابطه خودت و دخترت فکر کن ، اگه با دخترت دوست نیستی اگه باهات راحت حرف نمیزنه اگه از تفریحاتش با دوستاش حرف نمیرنه اگه تنهاییشو بیشتر از با شما وقت گذروندن ترجیح میده اگه تفریح دو نفره ندارید و کلی چیزای مادر دختری دیگه بدون داری یه جای رابطه رو اشتباه میری ، عزیز دل اگه دخترت از لحاظ محبت و عشق و علاقه از طرف و تو و همسرت و خاهر برادراش اشباع نشه یعنی سیراب محبت نشه امکان اینکه بره سمت جنس مخالف خیلی زیاده ... و من هیچ وقت اینطور دخترا رو سرزنش نمیکنم چون تنهایی و بی مهری و بیتوجهی بشدت ترسناکه اما خانواده هاشون رو سرزنش میکنم ...تا وقتی تو نتونی با دخترت رفیق باشی و سعی کنی تا با تو خوش بگذرونه میره به سمت رابطه غلط گاهی دوتایی قدم بزنین ، گاهی دوتایی آهنگ گوش بدین ، گاهی دوتایی فیلم ببینین ، گاهی دوتایی آشپزی کنین ، گاهی دوتا کیک و شیرینی و دسر درست کنین ، گاهی براش هدیه بی مناسبت بخر ، گاهی ببرش کافیشاپ ، گاهی بخاطرش تیپ بزن و برید گردش چون دخترا دوس دارن ماماناشون خوشتیپ باشن (: ، حتی گاهی ازش مشورت بگیر ، گاهی دردو دل کن ، گاهی بهش افتخار کن ، گاهی بگو دوست دارم ، گاهی ازش عکس یهویی بگیر چاپ کن و بهش نشون بده ، گاهی شبا تا موقع خابیدنش با هم از چیزایی که اون دوس داره حرف بزنین ... هرچقدر این گاهی ها بیشتر باشه بهت نزدیک تر میشه و باهات احساس رفاقت میکنه بعضی وقتا براش یه لباس بخر اونطوری که خوشش میاد و بده تا باباش بهش هدیه بده ، افکارت رو بهش اجبار نکن اما سعی کن قانعش کنی دخترت یه هدیه از طرف خداست تا تو یه خاهر یه مادر یه رفیق یه دختر تا آخر عمرت کنارت داشته باشی تقدیرتون دلخواه ... یا علی @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک سیاست🍃👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سیاست🍃👇
بعضی خانوما وقتی شوهرشون وارد خونه میشه قبل از اینکه به صورتش نگاه کنن به دستاش نگاه میکنن که ببینن آقا اقلامی را که سفارش داده خریده یا نه... و به جای اینکه بهش خداقوتی چیزی بگن، بهش غر میزنن که چرا فلان چیزو نخریدی یا چرا فلان چیزو خریدی😒 ❌خانوما.... لطفا لطفا وقتی درو باز میکنید به روی شوهرتون، اول از همه به چهره ش نگاه کنید و یه لبخند محبت آمیز بهش بزنید بهش خوش آمد بگید بهش دست بدید حتی ببوسیدش 😘 حتی درآغوشش بگیرید.... چه اشکالی داره؟؟🤔 بعدش هم اگر چیزی خریده وسایلو از دستش بگیرید و ازش تشکر کنید از چیزهایی که خریده تعریف کنید بهش حس تامین بدید و بگید که چقدر چیزهایی که خریده نیاز بود😘 مثلا بعضیها وقتی همسرشون خرید میکنه خانوم تا درو به روی آقا باز میکنه نه تنها از همسرش استقبال خوبی نداره بلکه با کنایه و تیکه با شوهرش حرف میزنه مثلا : ❌چه عجب تو یه بار دست پر اومدی... چشم نخوری!!! ❌آفتاب از کدوم طرف دراومده و ... جالبه بدونید ممکنه از روی بدی هم این حرفو نزنن بلکه از روی ناآگاهی و فقر دانش همسرداری اینجوری میگن... و نمیدونن چقدر حرفشون اشتباهه خانوما ادبیاتی که به کار میبریم تو مکالمه با همسرمون خیلی مهمه... خانوم وقتی همسرش خرید میکنه باید بگه : عزیزم ممنون چقدر زحمت کشیدی 😍 وای چقدر دلم انار میخواست مرسی... 😍 اتفاقا شیرمون تمام شده بود چه خوب که یادت بود بخری 😘 ❌نه اینکه با طعنه و نیش و کنایه باهاش صحبت کنه..... که اتفاقا نتیجه ی عکس هم داره @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃 #عاشقی_ریحانه
عشق منم عشقی بود از جنس معنویت.. حدود چند ماه پیش بود با کانالتون اشنا شدم و عبرت و دلانه ها رو خوندم.. یه روز به خودم اومدم دیدم منی که دختری قرتی و بی حجابی بودم کم کم دارم میرم به سمت آرامش...به سمت قرآن.. دیگه از چت کردن با پسرهای مختلف خسته شده بودم😔😔هرشب پیام بده پیام بگیر... از اینکه هرروز ازت خواسته ای داشته باشن..از اون دنیای کثیف خسته شده بودم... تا اینکه کم‌کم همراه مادربزرگم میرفتم مسجد،چادر مینداختم،خطمو عوض کردم... قرآن میخوندم و دعا گوش میدادم... از خدا خواستم اگر قراره پاک بمونم بهم همسفری بده که کنارش ایمانم حفظ بشه... اونروز توی مسجد یکی از خانمهای مسجد از مادربزرگم اجازه خواست برای داداشش بیان... اومدند همون طلبه ای بود که همیشه آرزوشو داشتم... ۵۰روزی میشه که باهم عقد کردیم... باهم میریم مسجد و میایم... محمدصادق منو آگاهتر کرده،ایمانمو قوی تر کرده... این شبها باهم میریم هیئت و برمیگردیم... خیلیی خوشحالم خیلی،الانکه مینویسم با اشک مینویسم... منی که تا پارسال هرشب با یه پسری چت میکردم الان با مبلغ دین خدا صحبت میکنم😍😍😍 دوستان باور کنید این دوستی های مجازی هیچ عاقبتی نداره،فقط باعث میشه شما رو به گناه بندازه و از خدا دور...یا حق.... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃 دردل-شما