سلام عزیزای دل گروه ❤️💐🌺
چالش خونه تکونی 😍
خواهر عزیز دلم که سوال قبلیش جواب داده نشده و در پیام دوباره هم ذکر نکردن مشکل چی بوده ، من به شخصه عذر میخوام ، عزیزم گاهی واقعا آدم چیزی به فکرش نمیرسه خب ، جواب نادرست هم که خوب نیست و یا پیام دیده نشده ،به هر حال دوباره بفرستین انشاا... مشکلتون حل بشه عزیزم 😘❤️
اما
خونه تکونی که با اجازه تون من با توکل به خدا شروع کردم
اول از کابینت ها شروع می کنم که بالاست و تمیزه و گهگاهی ازوسایلش استفاده می کنم بعد کابینتهای پایین و حالا فوم یا روزنامه های رنگ برگشته اش رو عوض می کنم😁 و ظرفا و وسایلش رو اگه احتیاج بود میشورم ، بعدظرف ُظروف بوفه هال رو تمیز می کنم ،بعد کمد دیواری و کشوهای درآور رو مرتب می کنم
حالا شستنی ها مثل پرده رو تو ماشین لباسشویی میندازم بشوره ، و چطور شستنش مهمه یه دور پودر میریزم و میزارم یه دور آبگیری کنه و یه 20دقیقه میزارم با پودر خیس بخوره تو ماشین تا گرد و خاکش بره ،بعد روشن می کنم آبش تخلیه شد یه بار دیگه تو زمان کمتر میزازم شسته بشه و خیلی سفید میشه و همون موقع هم نصب می کنم چون فقط نم داره
بعد ملحفه ها و روبالشی ها و پتوها و دکوری و تابلوی دیوار و شیشه ها تمیز می کنم و در آخر فرش رو میدم بیرون بشورن، البته همسرم خیلی کمک می کنه وگرنه دست تنها خییییلی سخته ، بچه ها که نیستن ، باشن هم خودشون درسو مشق دارن و خسته هستن و در روزهای آخر جای شکرش باقیه که حداقل اتاقشون رو تمیز می کنن 😂
نکته های خانه تکانی : تا سعی دارین مواد شیمیایی استفاده نکنید ، دوتا مواد شیمیایی رو با هم مخلوط نکنید که خطر انفجار یا خدای ناکرده م.ر.گ داره
در طول خونه تکونی حتما حتما از ماسک و دستکش استفاده کنید ،
ا_پاک کردن شیشه با روزنامه محشر و معجزه است و اصلا به مواد شیمیایی احتیاحی نیست ،یه دور گردو خاکش رو با دستمال نمدار بگیرین ،یه دور با روزنامه نمدار و یه دور با روزنامه خشک تامام ، یه جوری تمیز میشه انگار شیشه نداره😂
برا کابینت ها اسپری رافونه همه کاره که قوطیش سبزه عاااااالیه ،در غیر اینصورت با سرکه و جوش شیرین بپاکید لطفا 😘❤️
عزیزای دلم ، هوای آب رو داشته باشین که نباشه دفتر زندگی رو باید بست ، پولدار هم باشی ولی آب نباشه زندگی فطیره 😂 چه مَثَلی گفتم
الهی از شروع خونه تکونی و شروع سال جدید حضرت ولیعصر (ع)هم از راه برسن وبرا همه مون پر ازتندرستی و خیر و برکت و شادی باشه ، الهی آمین 🤲
اللهم صلی علی محمدا(ص) و آل محمد(ص) و عجل الفرجهم الهی آمین 🤲
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
🔴 آثار وحشتناک یک بد حجابی و یک نگاه حرام، هم در دنیا هم در آخرت!
🔴 آثار وحشتناک یک بد حجابی و یک نگاه حرام، هم در دنیا هم در آخرت!
بعد خروج از بدنم، کمی از بیمارستان فاصله گرفتم. سر یک چهارراه یک ماشین پشت چراغ قرمز ایستاد. یک خانم جوان و فوق العاده بد حجاب با آرایش غلیظ از عرض خیابان و از مقابل این ماشین عبور کرد. من دیدم که راننده این ماشین محو چهره این خانم است. در حالی که همسرش کنار او نشسته بود و زیر چشمی شوهرش را نگاه میکرد. دختر آنها که ده دوازده سال بیشتر نداشت پشت سرشان در صندلی عقب ماشین نشسته بود. من وقتی این راننده را دیدم از ازل تا ابد او را فهمیدم. حتی خوب به یاد دارم که با یک نگاه متوجه شدم که نامش فرشید است و متولد کدام شهر است و مادر و پدرش چه کسانی هستند و حتی ویژگیهای او چگونه است! حتی فهیمدم که او در دلش در مورد این دختری که عبور کرد چه میگوید! او درباره ان...دامهای بدن این زن مطلبی را در ذهنش گذراند، بعد به همسر خودش که کمی چاق بود فکر کرد و در دلش گفت: این همه زن زیبا هست، ما هم رفتیم یک بشکه گرفتیم! حتی دیدم که همسر این مرد هم که متوجه رفتار شوهرش شده بود؛ در ذهن خود میگوید: من هم اگر این همه آرایش کنم و لباس تنگ بپوشم از این زن زیباتر می شوم. یکباره دیدم به خاطر این ه..رزگی و چ شم چرانی های این راننده، زندگی آنها در سال بعد متلاشی خواهد شد. آنها از هم طلاق میگیرند و فرزند آنها دچار آسیبهای روحی فراوان خواهد شد. زندگی عادی دخترشان مختل شده و گرفتار مشکلات میگردد. من دیدم که آلودگی و گنه کاری این مرد در آیندگان و حتی هفت نسل بعدی او اثر گذار خواهد شد! حتی دیدم که بعد از طلاق، زن او هم به ه....رزگی دچار شد! اما وقتی به باطن اعمال آن خانم جوان بد حجاب که واقعاً با چهرهای زننده در خیابان ظاهر شده بود نگاه کردم، چیز عجیب تری دیدم؛ من دیدم که فقط در آن روز بیش از یکصد نامحرم او را نگاه کردند. برخی از آنان همسر داشتند که همسرشان به این زیبایی نبود، آنها در دل حسرت میکشیدند. برخی شرایط ازدواج نداشتند، آنها با دیدن این شخص آلوده به فساد می شدند... به من نشان داده شد که گناه تمام این افراد برای این خانم نوشته شد! به من نشان داده شد که به خاطر این همه فساد و آلودگی که این خانم به وجود آورد، از زندگی شخصی خودش هم لذتی نخواهد برد و گرفتار خواهد شد. من دیدم که در صحرای قیامت این خانم جوان هزار سال به دنبال این آقا فرشید و صدها نفر دیگر میگشت تا از آنها حلالیت بطلبد! چون او یکی از کسانی بود که باعث نابودی زندگی آقا فرشید و صدها فرشید دیگر شده بود. من دیدم که این آرایش و بدحجابی جدای از معصیت خداوند به نوعی حقالناس هم در پی دارد.
این افراد با این پوشش که در بیشتر مواقع کاذب و با انواع و اقسام وسایل آرایشی همراه میباشد خود را بسیار زیباتر از واقعیت نشان میدهند و همین عمل زندگی عادی مردم را به هم میریزد. البته خداوند باب توبه را برای تمام بندگان باز گذاشته اما اثر وضعی برخی گناهان با توبه هم پاک نمیشود. مانند کسی که به جسم خود آسیب برساند. این شخص اگر هم توبه کند اثر کاری که کرده بر بدنش باقی خواهد ماند.
📕کتاب شنود
.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام گلی بانو وو بانوان عزیز ...توروخدا پیام منو داخل گروه بذار
من باردارم چند روز پیش سنو انتی انجام دادم و آزمایش غربالگری هم انجام دادم تو آزمایش بهم گفتم
سندروم ریسک متوسط😭😭دارم دیونه میشم رفتم ازمایشگاه برام ی آزمایش نوشت گفت جوابش تا نهایتن دوهفته
طول میکشه تا جواب اصلی بیاد تورو خدا راهنمایی کنید کسی اینطور بوده که که که اشتباه از آزمایشگاه باشه ته روقران
قسمتون میدم شما راهنمایی کنید از استرس دارم میمیرم....
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خاستم ی خاطره از مهمان نوازی و مردانگی مردمان کرمانشاه بگم ....
سلام خدمت مدیر گروه و دوستان گرامی و تشکر از کانال با ارزش شما
خاستم ی خاطره از مهمان نوازی و مردانگی مردمان کرمانشاه بگم .اینجا ی سلام و عرض ادب مخصوص به دوستان کرمانشاهی گروه.
چند سال پیش با دوستم که اهل ارومیه بود و چند سال در شهر ما استان بوشهر زندگی میکردند با هم دوست خانوادگی شده بودیم و لی خانواده اش در ارومیه زندگی میکردند بعد چند سال میخاست دیدن خانواده اش به ارومیه بره چون تنها بود و شوهرش بخاطر شغلش نمی تونست همراهش بره .گفت تو همراه من بیا تا تنها نباشم چون دو تا بچه ی کوچک داشت .و باید با اتوبوس کرمانشاه می رفتیم .و راه طولانی بود و عصر از بوشهر حرکت کردیم و چند ساعتی که حرکت کردیم راننده اتوبوس که شخص محترم و با ادبی بود و اهل کرمانشاه چون دید ما تنها هستیم و مرد همراه مون نیست خیلی هوای ما داشت و در حق مون خیلی برادری کرد چون بچه ها کوچک بودند وقتی دست شویی داشتند اتوبوس نگه می داشت .تا زمان شام که اتوبوس نگه داشت ما را برای شام تو رستوران سر راه دعوت کرد ما قبول نکردیم ولی اصرار زیاد کردند دیگه قبول کردیم .تا فردا صبح نزدیک ظهر رسیدیم کرمانشاه .تو ترمینال خدا حافظی کردیم که بلیط بگیریم بریم ارومیه ولی بلیط برای شب گیرمون اومد زودتر نبود و این آقا باز برادری کردند با اینکه قبول نکردیم گفتیم همین جا تو ترمینال می مونیم تا شب .گفت تو مرام ما نیست شما مهمان شهر ما هستیم .اون زمان تلفن همراه نبود که زنگ به خانمش بزنه .سوار ماشین شدیم ما را به منزلش برد خانمش در باز کرد و گفت اینا مهمان شهر ما هستند خوب ازششون پذیرایی کن و خودش هم رفت خونه ی خواهرش که ما راحت باشیم و خانمش استقبال گرمی از ما کرد و سنگ تمام گذاشت .با اینکه دو طرف غریب بودیم ولی بخاطر اخلاق شون انگار چند سال هست همدیگر را می شناسیم .ی پسر 5 سال هم داشت.که با بچه های دوستم حسابی دوست شدند تا شب با هم بازی کردند و ما با هم صحبت میکردیم تا یک ساعت قبل حرکت برادر گرامی اومد دنبالمون رفتیم ترمینال و سوار اتوبوس ارومیه شدیم .سفر خیلی خوشی بود.خاستم از مردانگی و برادری این آقا بگم که واقعا با چشم پاک در حق ما برادری کرد و خانمش هم خواهری .خدا حفظ شون کنه.راستی اینم بگم چون دست خالی رفته بودیم خونه شون .برای بچه اش هدیه .پول دادیم .هر چند جبران محبت های اون ها نمی شد.این خاطره کرمانشاه همیشه برام قشنگ هست و هیچ وقت یادم نمی ره و برای همه از مهمان نوازی کرمانشاه تعریف میکنم. (سر بلند کرمانشاه),
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام دوستان من ی مشکلی ت زندگیم هست ک شوهرم خیلی بد بینه هرجا میرم باید بگم کجا میرم تا اجازه بده حتی ی دکتر ساده
خیلی سرده کلا صب میره سرکار ۴ میاد فق میخوابه تا فردا صب بیدارم بشه کلا تو گوشیه
ن خودش وقت میگذرونه باهام ن میذاره من زندگی کنم
مخام جداشم ولی نمدونم ب چ بهونه ای خانوادمو قانع کنم
اگ راهکاری چیزی میدونین بگین
نگین عوض میشه فلان الان ۵ ساله اینجوریه و از ترسم بچه نیاوردم
میترسم خانوادمم پشتم نباشن چون فامیله🥲💔
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
هر چی من بیشتر میگفتم آقا عصبانی تر میشد. خودم خوب میدونستم دست رو شاهرگ آقا گذاشتم. اما این آخرین بارقه های امیدم بود. آقا گوشه سیبیلش رو تاب داد.
-حتما یدالله دلیلی داشته که به کسی نگفته عروسشون هستی. باید صبر کنی به وقتش. پس حرف رو حرفش نیار. من ازش قول گرفتم زودتر کارهاش رو کنه تا سرو سامون بگیرید.
انگار هرچی میگفتم آب تو هاون کوبیدن بود. حرف به گوش آقا نمیرفت.
- اصلا دمیر تا حالا منو ندیده آقا. حتی نمیدونم چه شکلیه. تو این چند سال فقط همون موقعی که از خونه فرار کردم، دیدمش. حتی یه توک پا به خونه اش سر نزده که ببنمش. به خدا منو نمیخواد.
آقا کم کم داشت قاطی میکرد.
-زبان درازی نکن دختر. من به خاطر همین امشب اومدم تا تکلیفت رو روشن کنم.
-چه تکلیفی آقا؟ دمیر منو نمیخواد، منم نمیخوامش. اصلا میخوام سر به تنش نباشه...
انگار حرفم آخرین حجت رو به آقا تموم کرد. که بی هوا دست پهن آقا بالا رفت و سیلی محکمش روی صورتم نشست. جوری که یه لحظه فکر کردم برق از سرم پرید و زبونم بسته شد. آقا با صدای کلفت اما خفه که سعی داشت بلند نشه و آبروریزی راه نندازه جوشید:
-خفه خون بگیر دختر! پاچه ورماریده شدی؟ تو روی آقات میمونی؟ منو یدالله قرار مدارمون رو گذاشتیم، تو و دمیر باید با هم عروسی کنید. ما از این رسمها نداریم که دختر خونه پدرش برگرده. یه بار دیگه حرف از جدایی بزنی، سرت رو میذارم لب جوب. زندگیت همینه. با لباس عروس میری با کفن برمیگردی. به خیالت همین جوری ولت کردم به امون خدا و خبر از زندگیت ندارم. خیلی خوب میدونم دمیر چند ساله برنگشته. امروزم به خاطر همین اومدم و با یدالله حرفهای آخرم رو زدم. از یدالله هم جوابمو گرفتم پس دیگه حرف نشنوم.
همونجور که دستم روی صورتم بود و سعی میکردم بغضم پاره نشده نالیدم:
-ولی آقا...