eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
624 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii به خدا که بسپاری، حل می‌شود. خودم دیده‌ام؛ وقتی که از همه بریده بودم؛ بی هیچ چشم‌داشتی هوایم را داشت، در سکوت و آرامش، کار خودش را می‌کرد و نتیجه را نشانم می‌داد که یعنی ببین! تو تنها نیستی. خودم دیدم وقتی همه می‌گفتند این آخر خط است، با اشاره حالی‌ام می‌کرد که به دلت بد راه نده! تا من نخواهم هیچ‌ آخری، آخر نیست . خودم دیدم وقتی همه سعی بر زمین زدنم داشتند، دستان مرا محکم می‌گرفت و مرا بالاتر می‌کشید اوست از پدر پناه دهنده‌تر و از مادر، مهربان‌تر. اوست از هرکسی تواناتر. من کارم را به خدا سپرده‌ام و او هرگز بنده‌اش را ناامید نمی‌کند. « أَلَیْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ » ؟! چرا.. کافی‌ست، به خدا که خدا همه‌جوره برای بنده‌اش کافی‌ست. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii - امنیت عاطفی، یعنی ....
- امنیت عاطفی، یعنی همسرتون بدونه که همیشه می‌تونه رو شما حساب کنه. مثلاً اگه گفت "امروز حالم خوب نیست"، بگید "بیا کنارم بشین، هر چی باشه با هم درستش می‌کنیم". یا اگه یه اشتباه کرد، بگید "مهم نیست، من همیشه پشتتم". این حس امنیت، مثل یه پتو گرمه که دورش می‌پیچید. اگه یه روز دلخور شد، بگید "نمی‌خوام چیزی بینمون بمونه، بیا حرف بزنیم". یه روز امتحان کنید، بگید "تو هر حالتی، تو برای من همونی که می‌خوام"؛ این کار باعث می‌شه همسرتون حس کنه که شما یه پناهگاه ابدی هستید و این، رابطه‌تون رو به یه جای امن و مطمئن تبدیل می‌کنه. 🫂💚 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
-پس شام شب رو میخوای چیکار کنی؟ دست بجنبون شام نداریم. آهی کشیدم و حرفی نزدم. حوصله کل کل کردن با عمه رو نداشتم که هر چی میگفتم یه چیزی جوابم رو میداد. به اجبار به سمت آشپزخونه به راه افتادم و به سراغ لنگۀ بزرگ بادمجون ها رفتم. شاید نزدیک به ده کیلو بادمجون بود که باید پوست میگرفتم و سرخ میکردم. با حالی خراب چاقو و سبد بزرگی برداشتم و لنگه رو روی سفره بزرگی باز کردم و شروع به پوست گرفتن بادمجون ها کردم. اما هر کاری میکردم بغضم کم نمیشد و اشکام روی گونه هام جاری میشد. نفرین بهت دمیر که زندگیم رو سیاه کردی. خدایا من تا کی باید بسوزم و بسازم و دم نزنم. خودت یه فرجی کن. *** «دمیر» بی حوصله داشتم میون کانال های ماهواره میچرخیدم. که در با تک زنگی باز شد و فرهاد با دست پر پا به خونه گذاشت و با پا در رو پشت سرش بست. کیف دستیش رو دم در گذاشت و همونجور که پلاستیک خریدها دستش بود پا به سالن گذاشت و بدون مقدمه پرسید: -چته باز؟ اخمات توهمه. نفسی گرفتم. -همون بحث همیشگی. و چشمام رو مالیدم. خدایا کم آوردم دیگه. تمومش کن. فرهاد سری تکون داد و با بسته ها به آشپزخونه رفت. بی حرف وسائل رو جابه جا کرد و بعد هم لباس عوض کرد و به سرویس رفت. فرهاد شریک کاریم بود که با هم فروشگاه پوشاک بچگانه رو تو بازار تهران باز کرده بودیم. پسر خوبی بود که یه مدتی هم خونه شده بودیم. اما حالا هر کدوم خونه و زندگی خودمون رو داشتیم. فرهاد خوب میدونست آدمیم که به خودم نمیرسم و هر از چند گاهی بهم سر میزد و برای خونه وسائل می آورد. پسر آرومی بود که همیشه سرش به کار خودش گرم بود و کاری به کارم نداشت. صدای باز کردن شیر آب رو شنیدم. همونجور که دست و صورتش رو می‌شست با صدای نیمه بلند گفت: -والا من جای سارا بودم می‌رفتم و پشت سرمم نگاه نمی‌کردم. پیمونه صبرم سر ریز شده بود و دیگه کشش بحث با فرهاد رو نداشتم. قاطی کردم و صدام بالا رفت: -ارواح خاک امواتت، تو دیگه نمک رو زخمم نپاش. اصلاً خبر داری من تو چه منجلابی دست و پا می‌زنم؟ به خدا دیگه نمی‌کشم، از این طرف آقام، از این طرف سارا. فرهاد دست و رو شسته بیرون اومد و همونجور که صورتش رو با حوله خشک می‌کرد گفت:
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii . خواهری که گفتن شوهر خواهرشون ازشون خوشش اومده
سلام وقتتون بخیر.تبریک ماه رمضان. خواهری که گفتن شوهر خواهرشون ازشون خوشش اومده من الان درگیر همین قضیه هستم و دارم کارای طلاقم رو درست میکنم. عزیزم اینا همش زبان بازی و دون ریختنه که مثلا عاشق شدن.از شماسوءاستفاده میکنن تا سرپوش رو گناهشون بزارن.شوهر من با دوتا خواهرام همین نقشه رو اجرا کرده و الانم خودم دستشون روخوندم و میخوام قبل از اینکه بچه هامون همدیگه رو بکشن یا شوهرامون درگیر شن خودم تمومش کنم.ساده از روی این قضیه نگذرین که عوارض زیادی در آینده براتون ایجاد میکنه. روراست بگم بحث خون و خونریزی میاد وسط. کلا رفت وآمدتون رو بایه بهانه که خودتون درستش میکنید روقطع کنید یا هر کار زیرکانه که طبق شرایط خودتونه انجام بدید.گندمیزنه به کل خانوادتون.بین بد و بدتر بایدیکی رو انتخاب کنید. سربلند و روسفید باشید به حق این ماه عزیز @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خانوم کانالمون میگه....
سلام جانم خواهرخوبم خواهش میکنم مشکل منو بذارید گروه تا هرکس میتونه راهنماییم کنه.🙏 من وشوهرم به طورسنتی ازدواج کردیم ومن شب خواستگاری چندباربهش گفتم من اخلاق برام خیلی مهمه وحتی وضعیت مالی برام مهم نبود چون بابام خیلی بد اخلاق بود وما رو خیلی اذیت کرد وهمچنانم هست. شوهرم به من قول داد که من خوبم ،دیرعصبانی میشم ولی همش دروغ بود ووقتی عصبانی میشه اصلا کنترل رو خودش نداره هرچی دم دستش باشه میزنه میشکنه و داد وهوار میکنه و حتی گاهی کتک کاری میکنه .من نمیتونستم طلاق بگیرم چون خونه ی بابام اوضاع بدتر بود رفتم شکایت کردم یه کمی ترسید ودیگه کتک نمیزنه ولی میدونه من جایی رو ندارم برم خیلی آبرو ریزی میکنه هروقت من و خواهر وبرادرام جمعیم حتما باید یه دعوای الکی راه بندازه و منو کوچیک کنه انگار خوشش میاد نمیدونم چکارکنم باش ،خونوادش پشتش هستن و هرچی بشه حق رو به بچه هاشون میدن .منم به شدت عصبی شدم بداخلاق شدم از خودم بدم میاد ،امیدی به آینده ندارم .شوهرمن تاخوبه هرکاری بخوایم میکنه ولی وقتی چیزی طبق خواستش نباشه اصلا براش مهم نیست که کجاس صداشو میبره بالا و سرشا میزنه به درو دیوار و منو خار وحقیر میکنه وبعد از یک ساعت انگارکه هیچ کار بدی نکرده انتظار داره من باش خوش وبش کنم😔 دیگه بریدم خسته شدم دوتا بچه دارم دلم براشون خونه من وقتی یکی ناراحتم کنه دیگه نمیتونم بخندم و با بچه هام شاد باشم شاید احمقم ولی دست خودم نیست کمکم کنید بگید من چطوری بش بفهمونم کاراش بده من تحقیر میشم وزندگیم داغون میشه بخدا از هر راهی بگید استفاده کردم حتی قرص اعصاب تو چاییش ریختم یه مدت ولی بی فایده بوده. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii شما بگید چیکار کنم
سلام خوبی میشه لطفا لطفا منو هم راهنمایی کنید بخدا که خسته شدم😔 من توعقد هستم پسرعموم میشه شوهرم من18واون29سالشه خیلی بحث میکردیم اوایل وبیشتر اوقات من پاپیش میزاشتم الان دوماهه پیش قهرکرده بودیم من تواین مدت واتساپ نصب کردم گف باید بهم میگفتی بعد نصب میکردی اون پاپیش گذاشت باهزارجور بحث اشتی کردیم ولی مث قبل نیس اگه من پیام ندم بهش پیام نمیده ومیگه کارنمیکنم کلا لجبازه یبار بهش تهمت زدم که با دخترعموم درارتباطی اونم قسم روح مادرشو خورد که درارتباط نیس دوباره من گفتم قسم دروغ خوردی اونم عصبی شد گف توبی ارزشی که من قسم مادرمو واست خوردم😔من ازهمه جی گذشتم الان مشکلم اینه که بهش میگم کارکن میگه همینه ک هست منم گفتم نمیتونم ایجور باهات زندگی کنم اصلا جواب پیاممو نمیده وقتی میخام مشکلمون حل کنیم همش بی اعتنایی میکنه وقتی بش میگم این مشکل روداریم میگه زندگی من مشکلی ندارع جواب پیاممو نمیده هرچه بش میگم البتع اینم بگم قهرکرده باخونوادش که باید پاپیش بزارین عروسی کنیم جاریم بهم گف بخاطر اونه ک کارنمیکنه 😐خونواده منم میگن فعلا تا مشکل داداشم حل نشه نمیزاریم عروسی نمیگیرین داداشم باید از زندادن ازاد بشه😢 بنظرتون چیکارکنم توروخدا راهنماییم کنید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿