سلام یه روز قبل سیزده ب در رفتم خونه مادرشوهرم که ببینم برنامه امسال چیه میخایم چکار کنیم کجا بریم برنامه بر این شد همه بریم باغ برادر شوهرم ...شوهرم بابردار شوهرم چند ساله قهره تا فهمید گفت من نمیام بعد به من گفت اگه میرین باغ باماشین خواهرم برین منم باذوق گفتم باشه شوهرم رفت بیرون منم رفتم به خواهر شوهرم گفتم ماشین شما جاکه داره امیر گفته ما باشما بیایم گفت من شمارو نمیبرم 😏 پسرت سرو صدا میکنه گریه میکنه کلا نیاین میاین چکار کنین مادرشوهرمم گفت ما ۸ صبح راه میفتیم شما تا ده خوابین پسرم بد خواب میشه اگه اون موقع بیدار شین🤨🤨🤨🤨🤨 منم چیزی نگفتم از اونجایی که بااین کانال اشنا شدم دایورتشون کردم ب اونجای پسرم رفتم خونه به شوهرم گفتم من فردا باغ نمیرم صبح زود میرن مامانت گفته تو بد خواب میشی گفت ن برین اشکال نداره خلاصه گفتم نه فردا خودم بچه رو همین جاها میبرم پارک خودشم گفت من میرم سرکار گفتم اوکیه صبح بیدار شدم کارامو کردم بچمو حاضر کردم رفتم پارک ملت هم رسیدم شوهرم زنگ زد گفت کدوم قسمتین منم بیام 😍😍خلاصه اومد گفت دلم نیومد تنها باشین کلییی ذوق کردم بدون اینکه غر بزنم و روزمو خراب کنم گریه کنم خدا برام درست کرد تاشب بیرون بودیم کلی خوش گذشت 😍😍❤️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام یچیزی یادم اومد گفتم بیام بگم من یه اخلاقی دارم اگه هر جا باشم باهرکی باشم بحث و دعوا کنم ..... ‌

سلام یچیزی یادم اومد گفتم بیام بگم من یه اخلاقی دارم اگه هر جا باشم باهرکی باشم بحث و دعوا کنم زیاد کشش نمیدم زود آشتی میکنم کلا این اخلاق تو وجود من هست برعکس شوهرم وقتی ازدواج کرده بودیم برعکس من بود خیلیییییی کشش میداد تا دوسه روز غرغر میکرد منم اصلا کم نمیاوردم و هعی میرفتم سمتش تاارومش کنم باهم آشتی کنیم الان ۸ ساله ازدواج کردیم سریه چیز کوچیک بحث میکنیم بعدش ادامه میدیم به حرف زدن و یادمون میره دعوا کردیم حتی هر اتفاق بزرگی ام بیفته من کلا نمیتونم قهر باشم اخلاقم رو شوهرم تاثیر گذاشته پیشنهاد میکنم امتحان کنید 😉 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii من یه دختر ۱۸ ساله ام و ۲ ماهه عقد کردم و ازدواج ما سنتی بوده و نامزدم ۱۰ سال ازم بزرگتره... سلام من یه دختر ۱۸ ساله ام و ۲ ماهه عقد کردم و ازدواج ما سنتی بوده و نامزدم ۱۰ سال ازم بزرگتره راستش من اصلا نمیتونم با نامزدم راحت باشم و حتی حرف بزنم نامزدم هم خیلی بهم میگه حرف بزن و.‌‌‌‌‌‌.. انقد گفته و من نتونستم که الان دیگه سرد شده و میگه تو سردی و ذوق و شوق نداری خب من چیکار کنم از اولش درونگرا بودم و حس میکنم اصلا افسرده ام و هیچ حس و ذوقی ندارم الان هم مستاصل موندم و نمیدونم چیکار کنم من حتی نمیتونم یه کلمه بدون فکر کردن و مزه مزه کردن به نامزدم بگم از طرفی نامزدم دوست داره همش با هم حرف بزنیم تورو خدا یه راهنمایی بکنید حالم خیلی بده @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .

بااحتیاط پشت سرش به راه افتادم تا به سرویس رسیدیم. با فاصله همون‌جا منتظر موندم تا برگرده. نگاهی به آسمون شب انداختم. دلم برای فرهاد میسوخت. معلوم بود اصلا مرد جنگ نیست. وگرنه اینجوری تب و لرز نمیکرد. با صدای کشیده شدن دمپایی هاش برگشتم. همون‌جور که آروم آروم میومد دست به دیوار گرفته بود تا نیوفته. دوباره به کنارش رفتم. فرهاد هم با احتیاط آروم آروم جلو میرفت. روی رختخوابش دراز کشید که قرص دیگه ای بهش دادم. با شرمندگی لیوان رو بهم برگردوند. -تو رو خدا حلالم کنید. -این حرف رو نزنید. بخوابید استراحت کنید. به لحظه ای نکشیده دوباره خوابش برد. با اینکه قرصش رو خورده بود هنوز خیالم ناراحت بود. همونجا موندم و سر به دیوار تکیه داده دوباره خوابم برد. که با صدای عمو بیدار شدم: - نجلا بابا! با هول و ولا از خواب پریدم. -چی شده عمو؟ نگاهی به فرهاد انداختم. -هنوز هم تب داره؟ و دست روی پیشونیش گذاشت. معلوم بود هنوز کمی تب داره که آقا سری تکون داد. -پاشو بابا، تو برو بخواب من حواسم هست. -ولی عمو؟ -پاشو دخترم، من خوابیدم دیگه خوابم نمی‌بره. تبش هم پایین اومده. نگران نباش. بلند شدم و کش و قوسی به خودم دادم. از خواب داشتم بیهوش میشدم. نگاه آخر رو به فرهاد انداختم و به اتاقم رفتم. صبح خروس خون بود که با پرتو نور خورشید هشیار شدم. به محض چشم باز کردن یاد فرهاد تو سرم چرخید. با ترس از جا پریدم و از اتاق بیرون زدم که با شنیدن صداش از سالن خیالم راحت شد. نفس راحتم بالا اومد و شالم رو درست کردم و آروم آروم به سمت سرویس رفتم. خدا رو شکر اون شب ترسناک تموم شد. سر سفره صبحونه متوجه نگاه‌های زیرزیرکی فرهاد شدم. نگاهی به عمه و مارال انداختم و همون جور که حواس‌شون به ما نبود با سر پرسیدم: -چیه؟ فرهاد با خجالت سر به زیر انداخت و فقط لبخند زد. مارال مثل همیشه از زیر کار در رفت و به‌ تندی گفت: - مامان بازم دیرم شد. باید برم. و از سر سفره بلند شد. عمه هم به دنبالش. عمو هم با تشکر کوتاهی بلند شد و به اتاقش رفت. فرهاد خواست کمکم کنه که لیوان رو از دستش گرفتم:

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii در رابطه با خانمی که گفتن پسرشون قصد ازدواج داره و دختر خانم بچه طلاق هستن.... ‌

سلام عزیز ممنون بابت کانال قشنگت 🌺🌺 در رابطه با خانمی که گفتن پسرشون قصد ازدواج داره و دختر خانم بچه طلاق هستن....عزیزم تا وقتی که برای حرف مردم برای،رضایت مردم،برای فکروعقایددیگران.......میخوای برای پسرت همسر انتخاب کنی عزیزم بهتر پسرت مجرد بمونه اینطورخوشبختتره....چرا؟چون شما باتوصیفاتی که گفتین وچیزی که من متوجه شدم حرف دیگران خیلی مهمتر و واجبتر از علاقه و انتخاب خواست پسرتون هست شماهرچقدرسعی کنید رضایت اطرافیانتان روجلب کنیدتوقعشون زیاد میشه برای مثال عروس ازهم سطح خودتون اختیار کردین خوب حالا عروس خانم باچه تیپ و قیافه ای میادخونتون طرزبرخوردش چطور ،وقتی میاددست به سیاه وسفیدمیزنه ،جهیزیه چی آورد درشان ومقامتون هستووووو.عزیزم شمادرهرسطحی که باشین به خودتون ربط داره به کسی ربطی ندارد شما ازکجادخترانتخاب میکنیدمهم اخلاق ورفتارطرفین شایدازبهترین جاومقام دخترانتخاب کنیدولی ازنظراخلاق و فرهنگ بهم نخورید آن وقت اطرافیان گیرنمیدن چرااخلاقش اینه چرا زیادحرف میزنه چرا جواب نمیده وووهزارتاحرف وحدیث دیگه....عزیز اول تحقیق کن ببین چرا پدرومادر جداشدن ..بعدهم بایک مشاور صحبت کن راهنمایی بخواه ... وقتی دختراز همه لحاظ مورد تایید هست چرا طلاق پدرومادربهانه باشه .. مهم انتخاب پسرته که میخوادعمری بادخترخانم زندگی کنه نه اطرافیان که فقط دهان بازمیکنندو توقعات بیجا دارن وقانع هم نمیشن🌺🌺 مامان جوجه هام 🌺🌺🌺 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خانوم کانالمون میگه.... ‌

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام و عرض ادب ممنون از کانال خوبتون لطفا هر کس آیدی و شماره یک مشاور مذهبی داره بفرسته میخوام چند تا سوال در رابطه با ازدواج ازش بپرسم ادمین جان لطفا بزار کانال تا بقیه کمک کنند خیلی نیاز دارم سپاسگزارم 🌹🌹 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii میخاستم ازتون بابت این کانال عالیتون تشکر کنم فقط بدونین من که کلی دعاتون میکنم باتجربه ایی که بدست اوردم از کانال دیشب جلو یه دعوای خیلی بزرگ و گرفتم با رفتار درست و به جام همشم ب لطف کانال خوبتونه عزیزم این کانال به ما شوهرداری درست و زندگی کردن درست و شاد بودن یاد میده ازت خیلی ممنونم ادمین عزیز ❤️❤️ مامان جواد کوچولو @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿