eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
633 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 در جواب مادر خسته چهار کودک 🍃
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام در جواب مادر خسته عزیزی ک گفتن سی سالشه و ۴ بچه داره. عزیزم بخدا قسم با تموم وجودم درکتون میکنم میدونم چی میکشی چون خودم دو تا بچه کوچیک دارم یکیشون پیش دبستانی یکیشم یک سال و نیمشه. بخدا قسم خواهر من الان چند ماهه یه شلوار خریدم وقت نمیکنم ک برم خیاطی درستش کنم. ماهی یه بارم وقت نمیکنم اصلاحی بکنم صورتمو هر وقتم که بیکار بشم آخر شبه یه جنازم که نای رسیدن به خودمو ندارم. میدونی کجای کارم خیلی سخته اینکه من مادرم نزدیکم نیست که حتی بتونم یه ساعت بچه‌هامو بذارم پیشش برم تا بازاری یا حتی شوهرم کوچکترین کمکی بهم نمیکنه. انگار ک من این بچه‌ها رو از خونه بابام آوردم😐 یا کار میکنه یا پیش دوستاش میگذرونه همین بعدشم میگه مگه چکار میکنی😔 گاهی یهو میزنم زیر گریه ک خدایا چرا انقدر محدود شدم چرا اصلا اینجوری شد بعدش میشینم به فکر که خدا دوتا دسته گل دوتا بچه معصومو بهم داده حالا بشینم به ناشکری🥹 میبینم که پناه این دو موجود کوچیک که به خواست خودم به این دنیا اومدن، منم میبینم صبح تا شب مامان گفتن ورد زبونشونه حالا اونا چه گناهی کردن که به این دنیا آوردیمشون. الانم عزیزم اینو بدون این روزها گذراست سخت میگذره ولی ب امید خدا خیلی زود بزرگ میشن این روزا میشن خاطره. زن داییم سنی نداشت پشت هم سه بچه آورد خیلی گریه میکرد خیلی ناشکری میکرد بچه هاشو میزد😔 ولی الان ماشاالله بزرگ شدن خودشون کاراشونو میکنن تازه به فکر چهارمیم افتاده پس سخت نگیر اینا هدیه های خدان حیفت میاد ناشکری کنی. خواهر شوهرم تموم طلاهاشو تموم زندگیشو داد بچه کاشت توی هفت ماهگی بخاطر فشار بالا عملش کردن متاسفانه بچش فوت شد خودش الان افسردگی گرفته. حالا بشین یه نگاه ب چشمای معصوم بچه هات کن ببین دلت میاد ناشکردی کنی🥹 🟢بعدشم خواهرا شمارو به خدا هیچکسی رو قضاوت نکنید هیچ کسی رو مسخره نکنید به خدا من از همین کانال یاد گرفتم قضاوت کردنو گذاشتم کنار حقیقت میترسم قضاوت بکنم همون بلا هم سر خودم بیاد. من وقتی دخترمو به دنیا اوردم خواهرم چون خودش فقط یه پسر داره و ۱۶ سالشه هی مسخرم میکرد هی میگفت انقدر بچه شیر بده بشی پیرزنی یا میگفت وقتشه باز باردار بشی. یا دخترم تو بغلم بود نگاش میکرد میگفت برا چیت بود پسرتو داشتی بست بود😓 خب لامصب تو ک کمکی بهم نمیکنی لااقل با حرفات نسوزونم انگار من ده بچه داشتم. الان میدونید چی شد بعد از ۱۶ سال ناخواسته باردار شده😐یک درصدم فکر نمیکردیم این دیگه بچه بیاره. بهشم گفتم انقدر منو مسخره کردی دیدی سرت اومد میگه بهم تو پشت سر هم میاری!!!! خلاصه عزیزانم قضاوت نکنید مسخره نکنید شما که از خدا بالاتر نیستید اون خواسته این بچه بیاد تو این دنیا شما چی میگید این وسط ؟؟؟ ببخشید متنم طولانی بود خواهرا 🙏 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃 در جواب خانمی که فروشت کم شده 🍃
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii 🔴در جواب خانمی که گفتی فروشت کم شده با مادرت بحث کردی گلم دادی که سر مادرت زدی. با تعریفای شما حق نبوده و اون لحظه دلش شکست اما چیزی به روی شما نیاورده. حالا شما یه راهی بیشتر نداری یه دسته گل بخر و یه هدیه کوچیک برو دیدن مادرت و ازش عذر خواهی کن و بگو برات دعا کنه. همین. بگو اون لحظه سرم درد میکرد سر شما داد کشیدم و از دلش در بیار و حتما یه صدقه بده یه مقداری رو میتونی به وسع خودت چند پرس غذا بیرون بدی به نیت پدر مرحومت و از ایشون هم حلالیت بخواه، نگران نباش حل میشه ان شالله. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃 در جواب خانمی که شوهرش زیاد میره خونه مادرش 🍃
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام اون خانمی که شوهرش معلمه ودوتا سوال پرسیده. چقدر راحت حرف از طلاق میزنی، فکر کردی تو زندگی دیگه بری مشکلات نیست؟؟؟ برو شکر خدا کن شوهرت میره خونه مادرش. شکر خدا کن زنگ میزنه به مادرش، خوبه بره دنبال رفیق ؟؟دنبال زن دیگه ؟؟ بالاخره آدم زنده احتیاج داره با یکی در ارتباط باشه. چه بهتر اون آدم مادر باشه، شوهر منم همین مدلی بود تا شاید ده سال آب که می‌خواست بخوره زنگ میزد مادرش میگفت کدوم لیوان بردارم چقدر آب بریزم. حالا این که مثاله، منظورم اینه تا این حد مادرش از زندگی ما خبر داشت. به خودت سخت نگیر این دخالت ها رو، زندگیتو بکن، حساس شدی، رها کن خودتو از فکر بی‌مورد. هر بارم رفت خونه مادرش بگو شکر خدا مادر داره میره یه جا غذای خوب، میوه خوب میخوره سیر میشه اعصابش میاد سر جا میاد خونه پیش من. مردا بیشترشون بچه ننه هستند، کاری هم نمیشه کرد، یه وقتی عاقل میشه من بعد ۱۶ سال تاااااازه شوهرم فهمیده نباید همه خبراب خونه رو به مادرش بگه، خودش زن و بچه و زندگی داره. دوتا سوال پرسیده بودی، اولی اینکه بله شما حساس شدی و تو ذهنت به این حساسیت دامن نزن که مثل خوره روحت رو میخوره. دوم اینکه کلمه طلاقو به کار نبر اگه ۷۰ درصد از زندگیت راضی هستی پس خوشبختی پسر خوبی نصیبت شده بچسب به زندگیت. ناشکری اگر کردی خدا جوابتو میده، خیلی مساله پیش پا افتاده ای هست که ذهنت رو درگیر کرده وسالای بعد به خودت میخندی. تنها کاری که میتونی بکنی بگذری از این رفتار تا زمان بگذره. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام آسمان جانم و تموم خانم های محترم و فهمیده گروه. راستش پیرو پیام های خانمی ک در مورد جفت بودن طالع ها سوال پرسیدن منم جرات کردم که سوال خودمو بپرسم. راستش این مساله ذهن منم مشغول کرده من کسی رو دوست دارم اما میگن با محاسبه نام و نام مادر طرفین شما روحیاتتون با هم سازگار نیست و نهایت چاره راهش تغییر نام هست. حقیقتش اوایل برام مهم نبود میگفتم شخصیت آدم به تربیت و محیطش بستگی داره نه اسمش اما چیزی که منو تکون داد این بود دقیقا تحلیل شخصیتی من به زبان روان شناس با چیزی که از محاسبه‌ اسم به دست اومده بود هم پوشانی و حقیقت داشت. اون فرد هم اصلا ما رو از قبل نمیشناخت که بگم حدس زده حتی تا میزان درونگرایی یا برون‌گراییم رو گفت الان رابطه‌مون با شخصی که دوستش دارم شکافت خورده و خیلی دودل هستم از خانم‌ها کسی تجربه این مدلی داره؟ واقعا تعویض اسم تاثیری رو شخصیت فرد داره؟ رو زندگی و روحیاتش چطور؟ شاید منو به ساده بودن محکوم کنین آدمی که مستاصل بشه به کف هم چنگ میزنه تنها چیزی که باعث شد باور کنم بدون اینکه اون شخص منو ببینه یا از قبل بشناسه با محاسبه اسم این‌ها رو گفت و میخکوب شدم و این ویژگی چیزهای عمومی نبود که واسه همه صدق کنه. من میدونم سرنوشت من با کارهام ساخته میشه و بقیه کسایی که در مورد اسامی میگن نهایت طبعتون عوض بشه نه سرنوشت. یه بارم استخاره کردم کاسه تعویض اسم بد اومد پاک گیج شدم نمیدونم چه کنم. از بزرگترهای گروه و هرکسی ک در این زمینه چیزی میدونه کمک و راهنمایی میخوام ممنون که به حرفم گوش دادید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃 آبگوشت غذای مورد علاقش بود 🍃
‌ ‌ ‌ دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii روز‌هایی که آبگوشت داشتیم می‌دانستم که غَم بزرگی در‌خانه می‌پیچَد؛ سر سفره که می‌نشستیم مادرجون عادت داشت همیشه از خاطراتَش با آقاجون می‌گفت. می‌گفت که آبگوشت غذایِ مورد علاقه‌اش بود،تک تکِ جزئیات خاطراتشان را جلوی چشمِمان می‌آورد،جوری که انگار کنار ما نشسته بود؛ سیر‌ را که پوست می‌کَند ناخودآگاه میگفت حاج‌آقا برای توام سیر پوست بِکنم؟! بعد که جوابِ سوالش را نمی‌گرفت تازه می‌فهمید که او دیگر نیست... و سپس جوری آرام می‌گرفت که انگار دیگر خودش هم در جمع ما نبود. ‌ ‌ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii قصه های حیاط قصه‌ی نور و رنگ و اصالت سعی کردم هر چیزی از حیاط و خونمون که باعث حال خوبتون میشه رو تو این پست براتون بذارم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿