eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
624 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‍‌‌⊱⋅─━─━──🌾⋅⊰‌‍‌‌‌‍‌‌🌸⊱⋅🌾━─━──⋅⊰ سعۍ‌کنید ‌با‌ نامحرم، ‌رابطه ‌نداشته‌باشید! علامه‌حسن‌زاده‌ی‌آملـے👇 🍃🌹 آیدی من و لینک کانالمون برای ارسال به دیگران 👇 @H_noorsa https://eitaa.com/joinchat/1811742879C92738a29c6 🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
‌‍‌‌⊱⋅─━─━──🌾⋅⊰‌‍‌‌‌‍‌‌🌸⊱⋅🌾━─━──⋅⊰ یه مورد خاستگاری برای من پیش اومد چندوقت پیش قرار گذاشتیم همو ببینیم در اولین دیدار من اصلا خوشم نیومد تا آقا پیشنهاد کردن گفتم حالا یکم میشینیم و میریم که احترامشون خدشه دار نشه آقا اصرار کردن که تنهایی هم حرف بزنیم ما هم قبول کردیم تو مدت یک ساعت این آقا طوری با احساس و عاشقانه صحبت کردن که من پیش خودم گفتم حتمانیمه گمشدمه اینطوری بگم که با این که طلبه بودن طوری صحبت کردن که من پیش خودم گفتم همینه بعد از چند وقت که میگذره و من شب و روز نداشتم که قرار دوم رو بزاریم زنگ زدن و گفتن استخاره کردیم بد اومده خب این حرف که معلومه دروغه خیلی راحت بگین بهم نمیخوردن بعدم شما که یکم هم احتمال میدین نمیشه چرا این همه احساسات دختررو درگیر میکنید؟ 🍃🌹 آیدی من و لینک کانالمون برای ارسال به دیگران 👇 @H_noorsa https://eitaa.com/joinchat/1811742879C92738a29c6 🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
من ۲۵ سالمه و شوهرم ۳۳ سالشونه شوهرم مرد بسیار خوبی هست از همه لحاظ ولی خب از نظر صفات بدش یه ذره از هرکدوم داره که لازم و ضروری هست برای زندگی من توی یه شهر دور از مادرم زندگی میکنم با دوتا بچه کوچیک... تقریبا یک سال پیش از سر بی عقلی و تنهایی با یه اقا پسری به عنوان مشاور ارت.باط گرفتم گاهی من از زندگیم میگفتم گاهی ایشون از کارشون صحبت میکردن و درد دل های منو گوش میدادن تنها تمایزشون با شوهرم این بود که منو درک میکردن درطول این یکسال اب خوش از گلوی من پایین نرفت از نظر فکری و وجدان دچار عذاب سختی بودم تا اینکه ماه رمضون رسید و من چون شبهای ماه رمضون عبادت میکنم، یک شب از خدا خواستم که نجاتم بده هدایتم کنه( اینم بگم منو اون پسر فقط تلفنی باهم بودیم) فردای اون روز پیامی به اقا فرستاده بودم ولی شارژ نداشتم و کسری هزینه اومده بود و شوهرم دید زنگ زد دید صدای پسرهست اون پسر هم کل راب..طه رو به شوهرم گفت که حرف غیراخلاقی نبوده فقط کمبود محبت و تنهایی خانوم اون رو به اینکار واداشته باز هم شوهرم باور نکرد و پلیس فتا رو در جریان گذاشت تا مطمئن بشه من بعد این ماجرا افسردگیه سختی گرفتم و هیچوقت خودمو نبخشیدم و همیشه فکر میکنم شوهر و بچه هام رو از دست میدم با اینکه شوهرم منو بخشیده و مجبتشو زیاد کرده و اعتراف میکنه که کوتاهی از اون بوده ولی من فکرشم نمیکردم که دست به چنین کاری بزنم طبق آیه قرآن (لاتقربوا الز*نا) به ز*نا نزدیک هم نشوید حالا چه دست دادن باشه چه تلفن زدن باشه چه پیام دادن باشه چه نگاه کردن باشه چون هر کدوم شما رو به بد راهی میکشونه من از خدا خیلی ممنونم چون رسواشدن شاید خیلی بد باشه ولی به ادمایی مثل من میفهمونه که خدا داره تو رو میبینه و تو حواست نیس با محبت کردن و حرف دل زدن به همسرتون از ایجاد گناه چه برای خودتون چه اونا جلوگیری کنین 🍃🌹 آیدی من و لینک کانالمون برای ارسال به دیگران 👇 https://eitaa.com/joinchat/1811742879C4a214231f7 🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
توی توییتر، عکسی دیدم از یک پیام منتشرشده بین زن و شوهری... زن نوشته «گوشت بخر.» مرد جواب داده «صبح گفتی، گفتم چشم.» من ادامهٔ پیغام‌ها را نمی‌خوانم. با خودم می‌گویم «همه‌ش همین؟» این تهی‌بودن از هر عمق و معنایی و سرشاربودن از روزمرگی جوری در نظرم غریب جلوه می‌کند که یادم می‌رود، من هم خودم تجربه زندگی مشترکی داشته‌ام با همین مکالمه‌های روزمره. شام چی داریم؟ داری میای ماست سِوِن بخر. کلید رو کجا گذاشتی؟ یک‌ وقت‌هایی، روزمرگی و عادی‌ بودن زندگی به‌خصوص زندگی مشترک طوری روشن و پر واضح شروع می‌کند به رژه‌رفتن جلوی چشم‌هایت که با خودت می‌گویی «همه‌ش همین؟» البته که همیشه فقط همین نیست. هر بودنِ دونفره یا چندنفره‌ای، چیزهای بزرگ‌تر و ارزشمندتری از گزاره‌های گوشت بخر یا ماست بخر درون خودش دارد، اما باید پذیرفت که همیشه زورِ واقعیت و زندگی کردن مثل همه آدم‌های دنیا، بیشتر از تمام آن ایده‌آل‌ها، انتظارات عمیق و چشم‌اندازهای متفاوت است. پذیرفتن این واقعیت به غم آغشته است. اما خب مگر اصل زندگی دقیقا همین چیزها نیست؟ واقعیتِ زندگی دقیقاً همین‌هاست و باید پذیرفت که وسط روزمرگی، می‌شود کمی هم حاشیه‌های غیرروزمره ساخت.... دوست نویسنده‌ام به مردی گفته بود «من گاهی آن‌قدر مشغول نوشتنم که زمان و مکان از خاطرم می‌رود. بعد به خنده گفته بود «ممکن است بدون شام بمانید.» مرد گفته بود «البته که شام مهم است.» رفیق نویسنده‌ام دلخور بود که گفتم «خب راستش را بخواهی، واقعیتِ آدم‌ها همین است! بی‌نقاب. بی‌رودربایستی. چیزی یا کسی که دنبالش هستی، جایی غیر از واقعیت‌های معمولِ زندگی‌ست. وگرنه واقعیت همین است که شنیدی.» البته که به مکالمه هاب روزانه تان چاشنی عاشقانه وارد کنی 🍃🌹 آیدی من و لینک کانالمون برای ارسال به دیگران 👇 https://eitaa.com/joinchat/1811742879C4a214231f7 🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
مثلا واسه مامانم یه کادویی میگیرم انگار نه انگار بجای تشکر کردن میگه چرا گرفتی.اینهمه پول دادی. مامان بابای من با اینکه سن زیادی ندارن ولی خیلی قدیمی ان. ما خیلی زود شام میخوریم.این خیلی اذیتم میکنه. شاید شما بگید زود شام خوردن که مشکل نیست ولی من خیلی ناراحت میشم. ما ساعت ۶ و ربع شام میخوریم.مثلا میخام پیش دوستام برم مامانم از ساعت ۵ و نیم زنگ میزنه بیا خونه شام بخوریم. مجبورم زود بیام. به نظرتون چیکار کنم کمی دیر شام بخوریم؟ بابام ساعت ۶ از سر کار میاد.وقتی بابام میاد تا نماز بخونه مامانم سفره رو باز میکنه. خیلی دارم اذیت میشم از ساعت ۹ و نیم به بعد مامانم همه برقا رو خاموش میکنه از ساعت ۹ و نیم به بعد نمیتونم تلویزیون نگاه کنم. میشینم تو اتاقم و گریه میکنم که چرا باید مامان بابای من اینهمه قدیمی و نامهربون باشن. من هرچقدر عصرونه اماده میکنم که بخوریم گشنمون نشه مامانم میگه نمیتونیم شام بخوریم و اینا. هر کاری کردم نتونستم کاری کنم حداقل ساعت ۷ بشه بعد شام بخوریم. شما چه نظری دارید؟ مامانم نمیزاره یه روز غذا رو من درست کنم میگه کلی ظرف کثیف میکنی و اشپزخونه رو بهم میریزی در حالی که من اصلا آشپز خونه رو کثیف نمیکنم. کم کم دارم افسرده میشم.دوست ندارم خانوادم اینهمه قدیمی باشن. سودابه خانم خواهش میکنم پیاممو بزار تو کانال بلکه خواهرای گلم یه کمکی بکنن بهم🙏🏻 🍃🌹 آیدی من و لینک کانالمون برای ارسال به دیگران 👇 https://eitaa.com/joinchat/1811742879C4a214231f7 🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
خوب بیچاره آقا راه حل خواسته بود نه اینکه کارهای روزمره خودت بنویسی و آن آقاهه هم حسرت چنین خانمی بکشه وبه درداش هم اضافه کنی واون بیشتر از زن وزندگیش که م‌ی افته برادر گرامی اولا باید تو خونه همیشه هوای خانمت بیشتر داشته باشی البته به عنوان یه خانم که از همسرش انتطار داره چون که منم یه مدت اصلا حال کار کردن وپختوپز تو خونه نداشتم وهمسری همش غر میزد ود عوام میکرد منم حوصله بحث ودعوا نداشتم فقط سکوت میکردم بعد یه مدت رفتم دکتر اعصاب ایشون گفتن افسردگی داری با قرصا خوب میشه البته با همسرم هم صحبت کرد بماند بهش چه ها گفت چون من رفتم بیرون ولی از اخلاقش پی بردم که گفته خانما نیاز به توجه و محبت وحمایت از طرف همسرانشون هستن اگر تو خونه نادیده گرفته شون اینا هم نسبت به همسرانشون سرد شده ودست ودلشون به کار نمیاد شما هم تا می تونید محبت کنید چون عکس العملش خودتون و بچه هاتون برمیگرده هر از گاهی خاتون سور پرایز کنید با یه شاخه گل به خدادما خانما خیلی مظلوم وکم توقع هستیم وبا کوچکترین چیز ا خوشحال میشیم ومتقایلا به خودتون برمیگرده ودر صحبتاتون گفتین ارایش غلیط میکنن برادر من اینطور که مشخص خانمتون میخواد در بیرون از خونه جلب توجه کنن شما باید ت خونه بیشتر ازش تعریف کنید ومحبت کلامی مثل عشقم گلم وپیام های عاشقانه اینا خیلی کاربرد دارن وزیباییهاش بگید وباید صورتتون بدون ارایش زیباتر تا زیاد ارایش نکنه انشاله با این راهکار ها خانمتون زن کدبانو وهمه چيز تموم میشه 👌👌 خواهر عزیزم شما هم ببخشید واجرتون با امام زمان که کاراتون بی‌منت واسه عشق به خانوادتون انجام می‌دهید دست مریزاد👏 ندیده همتون دوستدارم سلامتی آقا ومادرش زهراص سه صلوات 🍃🌹 آیدی من و لینک کانالمون برای ارسال به دیگران 👇 https://eitaa.com/joinchat/1811742879C4a214231f7 🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
‌‍‌‌⊱⋅─━─━──🌾⋅⊰‌‍‌‌‌‍‌‌🌸⊱⋅🌾━─━──⋅⊰ سلام عزیزم خسته نباشید ممنون از زحماتت بخاطر کانال خوبتون برا خانمی میخوان مادرشون عمل تعویض مفصل در یزد انجام بدن مینویسم عزیزم یکی از آشناهای ما دکتر سبحان عملشون کرده بود خیلی خیلی راضی بودن شما هم به امید خدا انجام بدین انشالله که خیر باشه با تشکر 🍃🌹 آیدی من و لینک کانالمون برای ارسال به دیگران 👇 https://eitaa.com/joinchat/1811742879C4a214231f7 🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
همسرم با چشمهای پر از اشک نگاهی بهم انداخت و فوراً بە اتاق دیگە رفت و من هم لم دادم و بی خیال همە چیز خوابیدم ... فردا کە بیدار شدم همسرم بدنش سرد بوود تا رسوندمش بیمارستان کار از کار گذشتە بود و جونشو از دست دادە بود ، بلە جسدشو دفن کردیم وخیلی چیز ها رو احساس نکردم 😔 درستە یە کم غمگین بودم ولی میگفتم یکی دو روز دیگە فراموشش میکنم ...! بعد از مراسم عزا برگشتم خونە ولی احساس میکردم دلم تو یە قفس بزرگ زندانیە ، احساس میکردم دارن سینەم رو فشار میدن ، جای خالی بزرگی رو تو خونە حس میکردم ، احساس میکردم دیوارها دارن بە هم نزدیک میشن ! بعد از دو روز عزاداری هم تموم شد فرداش دیر بیدار شدم واسە رفتن بە سر کار ، وقتی دیدم همسرم نیست تازە یادم افتاد کە دیگە اون نیست کە صبحها زود از خواب بیدارم کنە ، دیگە تا ابد واسە رفتن بە سر کار باید رو پای خودم وایسم. با دردی ملموس و آرام اولین چیزی کە احساس کردم این بود دیگە تلفن ها و احوالپرسی های روزانە نموند ، نیازمندیهای خونە تموم شد اینو برام بیار اینو میخوایم اینم تموم شد کە کسی بگە ناهار چی میخوری واست بپزم!! بە خودم میگفتم اون زنگ زدنها بیزار کنندە بودند ولی نە ، یادم اومد کە از روی دوست داشتن من بود ...! کلمات لطیفش رو بە یاد دارم ولی هیچ وقت بە زیبایی باهاشون برخورد نمیکردم ، پیش دوستهام میرفتم میخواستم فراموشش کنم ولی وقتی می اومدم خونە خیلی هوا خواه دیدن خندەهاش بودم. میوە و خوراکی می آوردم خونە منتظر بودم کسی بیاد بگە چرا فلان چیز رو نیاوردی ، یە خونەی سرد و بی حس وقتی می اومدم دیگە از جلوی در بوی غذا نمی اومد. اون وقتهایی کە می اومدم خونە خوشامد گویی هاش رو حرفای سرد میدونستم ولی الان تمنای یک خوشامد گوییش رو دارم ... خونە بی روح شدە ، خاموش شبیە گورستان شدە ، دقیقە ها تو خونە مثل ساعتها شدن نمیگذرند ... خدایا روزانە چند ساعت تنهاش میگذاشتم بدون اینکە بە احساساتش توجە کنم ، چقدر محدودش میکردم و بە خوشیهای خودم فکر میکردم و بدون توجە بە چیزی کە اون دوست داشت چیزهایی رو می پسندیدم کە خودم دوست داشتم نە اینکە اون دوست داشتە باشە ... بە شدت دعا میکردم و اشک میریختم کە یکدفعە همسرم دستشو رو شونە هام گذاشت وگفت پاشو نماز صبحە!😍 خدایا شکرت کە این تنها یک خواب بود تند دستهاشو گرفتم هنوز چشمهاش پر از اشک بود ، با بغض گفتم: ای بهترین زن دنیا دوستت دارم زندگی بی تو سختە ، عزیزم دیگە گریە نکن این اشکها چیە؟ گفت نفس نفس می زنی دلتنگ شدم ، نکنە چیزیت بشە ، میدونستم خواب بد دیدی ...! آگاه باشید از گوهری کە زیر دستتونە و تقوا داشتەباشید ، همسر خوب بهترین نعمت دنیاست.🍃🌼 🍃🌹 آیدی من و لینک کانالمون برای ارسال به دیگران 👇 https://eitaa.com/joinchat/1811742879C4a214231f7 🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
تازه از سربازی برگشته بود و...👮‍♂ حدود ۲۰سالش بود… که اومدن خواستگاریم...💐💍 هنوز کاری هم پیدا نکرده بود... یادمه مراسم خواستگاری... بابام ازش او پرسید... "درآمدت از کجاست…؟" گفت:"من روی پای خودم هستم و… از هر جا که باشه نونمو در میارم..." حالت مردونه‌ش خیلی به دلم نشست وقتی...❣️ میدیدم که چطور با خونوادم... در مورد ازدواج صحبت میکنه... با هم که صحبت میکردیم گفت: "حجاب شما از هر چیزی واسم مهمتره..."🧕🏻 واسه عقد که رفتیم...📗💍 دست خطی نوشت و خواست که امضاش کنم...📝 نوشته بود... . "دلم نمی‌خواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند…❤" . منم امضاش کردم...✍🏻 مادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت... این پسر خیلی سخت گیره... ولی من ناراحت نشدم... چون میدونستم که میخواد زندگی کنه...💞 واقعاً هم زندگی باهاش... بهم مزه میداد... تا قبل شروع زندگی مشترک... دانشگاه میرفتم... میخواستم ادامه تحصیل بدم ولی...👩‍🎓 وقتی که با مهدی ازدواج کردم... بچه دار هم که شدیم...🤱 اونقده تو خونه خوش بودم... که دلم نمیخواست جایی برم... تا جایی که همه بهم میگفتن... "تو چی از خونه میخوای… که چسبیدی به کنجش…؟!"🤔 جو خونه‌مونو اونقد دوست داشتم... که دلم نمیخواست رهاش کنم... موندن تو اون چاردیواری واسم لذت بخش بود... تا حدی که حتی تصمیم گرفتم... جای ادامه تحصیل و بیرون رفتن از خونه... بیشتر بمونم تو خونه و... مادر باشم و یه همسر...💞 همسر شهید،مهدی قاضی خانی 🍃🌹 آیدی من و لینک کانالمون برای ارسال به دیگران 👇 https://eitaa.com/joinchat/1811742879C4a214231f7 🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
سلام به شما عزیزان چالش ترفند من زیاد ترفند دارم و علاقه زیادی هم دارم که بیشتر یاد بگیرم نمی دونم شاید ترفندایی که ‌کشف کردم قبل کشف شده باشه ولی من خودم یاد گرفتم نه جایی دیدم نه جایی خوندم یا شنبدم البته همشون هم شانسی کشف شد حاصل ذهن پر خلاقم نبود😂 شلوار لی خواهرم ادامس روش چسپیده بود منم یه سوسک تو خونه دیدم با اسپری حشره کش دنبال سوسک بودم خواهرم که شلوارش اورد برای شوخی اوردن اسپری را روی ادامس شلوار خواهرم گرفتم خواهرم فکر می کرد من واقعا قصد جدا کردن ادامس دارم بعد همین که دست زد به ادامس در کمال تعجب دیدم ادامس کامل از شلوار کنده شد این اولین کشف من شد وسط کاشی های دیوارحمامم زرد شده بود هر کار می کردن با هر چیز که فکر را شو بکنید شستم اما تمیز نمی شد که نمی شد رفتم از فروشنده های مربوطه پرسیدم گفتن تو ایران ترکیه چنین چیزی نداریم که وسط کاشی هارا تمیز کنه مگر برات از امریکا سفارش بدم 🥺 کلاقه شده بودم کار هر روز من شستن حموم بود ولی فرقی به حال وسط کاشی ها نداشت یزوز مایع جلا دهنده ماشین ظرف شویی را برداشتم کمی را داخل طرف مناسبی ریختم با مسواک به جون سیمان وسطه کاشی افتادم دیدم مثل روز اولش سفید سفید شد اینم کشف دوم حالا سومیش یروز قیمه پخته بودم دیدم خیلی ابکی هست هرچه متتظر موندم غلیظ نشد امدم بادمجان هارا بند بند ریز کردم و سرخ کردم وقتی دیدم خورشت همین حور ابکیه گفتم بادمجان های سرخ کرده را قاطی کنم حداقل کمی غلیظ تر میشه باور کنید وقتی بادمجان سرخ کرده را اضافه کردم و هم زدم دیدم اثری از اب زیاد خورشت نیست یک خورشت جا افتاده شده بود‌ بازم ازین شاهکاری ها دارم فعلاا همین ها باشه قربان شما زینب 🍃🌹 آیدی من و لینک کانالمون برای ارسال به دیگران 👇 https://eitaa.com/joinchat/1811742879C4a214231f7 🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
وقتی کوچیکتر بودم تابستون و زمستون فرقی نمیکرد و من هروقت دوست داشتم می‌تونستم برم مهمونی ولی وقتی مدرسه ای شدم باید در انتظار تابستون می‌موندم. خودم یادم نیس ولی مامانم تعریف می‌کنه وقتی می‌خواستیم از خونه مامان عزت ببریمت خونه خودمون، سفت به یقه مامان عزت میچسبیدم و گریه می‌کردم ومی‌گفتم: "عزت خااااااانم نذار منو ببرن😂😂😂" واسه من تا مدتها، مامان عزت، عزت خانم بودند و آقاجان، آقامهدی. بزرگتر که شدم تابستونها به عشق مامان عزت و آقاجان و خاله پوران ،دلم می‌خواست همش برم مهمونی.(اگه حسام هم می‌اومد که دیگه نورعلی نور😎🥳) آخه آقاجان فریزر را پر از بستنی قیفی وانیلی و توت فرنگی پاک و بستنی چوبی کیم می‌کردند و اونقدر بستنی می‌خوردیم که می‌ترسیدیم تو دلمون درخت بستنی دربیاد😀😁😆 بعدازظهرهای تابستون خونه مامان عزت حتما باید می‌خوابیدیم(این یه قانون بود😂) من‌ ولی خوابم نمی‌اومد🥺 واسه همین مجله ترقی های آقاجان را می‌اوردم و قسمت داستانهای دنباله دار کودکان را می‌خوندم.گاهی هم قسمت فکاهیش را و همچنین معرفی هنرپیشه های هالیوود😎 البته گاهی هم یواش یواش خوابم می‌برد😂 عصرها که همه از خواب بیدار می‌شدیم توی ایوون یه فرش پهن می‌کردیم و مامان عزت با یه سینی بزرگ گاهو و سکنجبین می‌اومدن و ...... به به چه کاهوسکنجبینی 😋😋😋 تا آخرشب تو حیاط می‌نشستیم و حرف می‌زدیم گاهی وقتها تو حیاط یکی دوتا مارمولک و یه پنج شش تا شبپره پیدا میشد که دیگه واویلاااا من تا ته خونه می‌دویدم و زیر یه پتو قایم می‌شدم تا آقاجان از شرشون خلاصم کنن آقاجان قهرمان بودند 😂✌ 🍃🌹 آیدی من و لینک کانالمون برای ارسال به دیگران 👇 https://eitaa.com/joinchat/1811742879C4a214231f7 🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
‌‍‌‌⊱⋅─━─━──🌾⋅⊰‌‍‌‌‌‍‌‌🌸⊱⋅🌾━─━──⋅⊰ سلام ‌گلبرگ و اعضای عزیز خانمی که ۲۴ سالشه و نامزده... عزیزم اول کاری بهت بگم اخلاقش این نیست فقط داره گربه رو دم ح.جله میکشه. پس لطفا ساده نباش بیشتر مردها همینن برعکس هم شده آقا ناز میکنه خانم ناز میکشه. من بر اساس تجربه ۶ سالم بهت میگم فقط و فقط وقتی اینجوری کرد اهمیت نده.خودش کم نم ک ببینه تو واکنش های سریع نمیدی باور کن ول میکنه و اینکه دهن به دهنش نزار یه حرف غیر مربوط زد بزرگش کرد تو سکوت کن. ولی قهر کرد رفت یا هر چی کاری باهاش نداشته باش خودش یواش یواش میبینه که جوابگو نیست این میخاد تو رو به ناز کشیدن و اینکه دست از پا خطا نکنی مثل غلام حلقه ب گوش باشی عادت میده منتها با یه روش غیر محسوس و آرام . مامان امیرعلی کوچولو 🍃🌹 آیدی من و لینک کانالمون برای ارسال به دیگران 👇 @H_noorsa https://eitaa.com/joinchat/1811742879C92738a29c6 🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾