eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
629 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام خسته نباشید.. من یه راهنمایی میخواستم. بخدا نمیدونم چم شده فکر میکنم دیوونه شدم یه تقریبا سه چهار روزه دچار این فکرها شدم من با یه آقا پسری 4سال هستم همو بیش از حد دوست داریم.. واقعا نمیدونم چجوری تعریف کنم که برام نخندین. من فکر میکنم اصلا این پسر وجود نداشته فکر میکنم یکی از اقوام پدرم یه مرد خودشو جای این پسر زده نمیدونم اصلا چی دارم میگم بخدا همش یه ادم میبینم یک ذره دماغش ابروش چشش شباهت بده میگم این همونه آنقدر دقت میکنم یک چیز شبیه ببینن بگم همونه. مثلا پدرم ابروهاش یکم شباهت میده هی میخوام به خودم بفهونم این همونه، هم میدونم نیست ولی میخوام بفهمونم ب خودم همونه. یه چیزی تو ذهنم اینجوریه هی میخواد بهم بفهمونه انگار یک چیزی درون منه مثلا پسره بهم پیام میده نگاه پدرم میکنم ببینم همون نیست در صورتی که پدرم اصلا خوابه هزار بار پیش پسره رفتم کلی عکس خاطره ولی فکر میکنم قراره خواستگاری با پدرمم حرف زده الانم پسره بهم پیام میده قربون صدقه میرم میگم این معلوم نیست کیه این فلانیه چند روزه اینجوری شدم توروخدا بگید چم شده @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام به همگی حالتون چطوره خوبید! دوستان عزیز لطفا یه راهکاری یا یه راهنمایی بگید من پیش مادرشوهرم زندگی میکنم خانواده شوهرم خیلی کم محلیم میکنن بهم بی احترامی میکنن و انتظار دارن من باهاشون خوب باشم واقعا خیلی ناراحت میشم از این کارشون من واقعا مثل خانواده خودم باهاشون رفتار میکنم ولی اینا منو مثل یه حیوون میبین و همه چیز نثارم میکنن حتی شوهرمم واسش مهم نیس اونم جزوی ازشونه میگه حق داریم اینجوری باهات رفتار کنیم چون ما اخلاقمون اینه رفتارمونم اینه واقعا خیلی ناراحت شدم بگید من چیکار کنم خواهرا😓😢 و اینکه زندگی پیش مادرشوهر خیلی سخته همش تو زندگیم دخالت بیجا میکنه با حرفاش با رفتارش عذابم میده بعضی وقتا دلم برا خانوادم تنگ میشه اما مادرشوهرم اصلا نمیذاره برم اونجا همش باید تو اون اتاق باشم به خدا افسردگی گرفتم توروخدا عزیزان یه راهنمایی بگید❤😢 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
📚 دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام به همه دخترم ۱۸ سالمه ببخشید مجبورم بدون حاشیه مشکلمو بگم راستش من یه۳ یا ۴ ساله مشکل یب..وست شدید دارم هرچی دارو دکتر دمنوش استفاده کردم جواب نداده به زور چند لحظه خوب شده دوباره همون مشکل آیا کسی مثل مشکل من داشته بنظرتون چه مشکلی دارم همه قیافم پوستم خراب شده به خاطرش بی‌حال و کسلم😢 بازم معذرت میخوام اینجوری حرف زدم🩵💙 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌹🍃 دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد. پدر تشنه اش شد. آب خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست و شو پدر را به خانه برد. پس از چندی پدر از دنیا رفت و روزگار گذشت و پسر هم به سن کهولت رسید روزی به پسرش گفت: فرزندم مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده. پسر بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با خشونت به شستن پدر پرداخت. پیرمرد رفتار خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم. پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت. پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می‌دهی ببین چه می خوری؟ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍓 دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii من پشت سرم زیاد حرف شنیدم خیلیم اون موقع ها غصه میخوردم ولی یه حرفی از مادر شوهرم خیلی ناراحتم کرده بذار بگم براتون 😂😂 من زایمان به شدت سختی داشتم بطوری که چندین ساعت درد کشیدم آخرش منو دادن اتاق عمل خلاصه وقتی اومدم خونه مادرم چند روز موند ولی کار داشت نتونست بمونه من موندم دست تنها با اون حالم مهمونداری و کار خونه افسرده هم بودم عصرها خیلی گریه میکردم😐 تا نزدیک چهلم بچم خونه خودمون بودم بعد هی شوهرم اصرار کرد بریم خونه پدرم زشته نریم رسمه بریم اونجا... خلاصه رفتیم شب تا صبح من این بچه رو شیر میدادم مادرش تخت تا صبح میخوابید(شوهرمم خونه خودمون میخوابید شبها چون نمیشد خونمون خالی باشه هرشب) مادر شوهرم تا شوهرمو میدید میگفت ک ماشاالله بچه تا صبح بیدار نمیشه 😳😏و بدترش اینکه هر جا تونسته بود گفته بود که من بچمو نمیخوام هی از دستش فرار میکنم اینور اونور 😤🥺🤕 دیگه قسم خوردم زایمان بعدی بهش اطلاع هم ندم 😊 🩷🌿 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍓 دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii من یه مدت خیلی مریض میشدم وباید میرفتم دکتر همسرم اجازه نمیدادن تنها برم باید یه همراه داشته باشم همیشه مادر عزیزم همراهم بود یه روز درد شدیدی گرفتم که اورژانسی رفتم دکتر فرصت نشد که به مادرم خبر بدم مادر شوهرم گفت خودم باهات میام رفتم تو مطب دردم شبیه درد زایمان دکتر معاینه کرد گفت کیست تخمدان داری باید اورژانسی عمل بشی که خدا را شکر شفا گرفتم عمل نشدم بعد یه مدت شنیدم. مادر شوهرم همه جا گفته عروسم دیگه بچه دار نمیشه دکتر بهم گفت اگرم بچه دار شد پسر نخواهد داشت همه به من این حرف را گفتن من خیلی دلم شکست چون اون روز مجبور شدم همراهیشو قبول کنم و از این تعجب کردم حتی یک لحظه هم با دکتر تنها نشده بود که بخچاد حرف بزنه اون زمان من یه دختر داشتم و بعد از چند سال به لطف خدای مهربون صاحب پسر شدم🌺🩷🌿 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
ضربه کاری تر از اون بود که بتونم تحملش کنم. چشمام گشاد شد و احساس کردم نفسم تو سی.نه گرفت. -چی؟ چی میگی؟ سارا بدون اینکه اهمیتی به حال و احوال من بده خیلی راحت گفت: -نجلا هم این قضیه رو ازت مخفی کرد. دهنم از تعجب باز موند. اونقدر شوکه شده بودم که کم مونده بود سکته کنم. ولی چشمهای پر از اشک نجلا به من میگفت که اون هم از این جریان خبر نداشته. نکنه سارا دروغ میگه؟ -مگه میشه؟ چی میگی سارا؟ نجلا روحشم از این جریان خبر نداشت. نکنه اینم یه دروغ دیگه است؟ صدای پوزخند سارا تو گوشی پیچید. - ساده‌ای فرهاد، ساده. یه دقیقه اون عقلت رو به کار بنداز و فکر کن. تو نزدیک یه ماه خونه دمیر بودی، چطوری نجلا بهت نگفته زن دمیره. حتی یه بار نتونسته دهنشو وا کنه راجع به دمیر حرف بزنه؟ تو باورت میشه این قضیه همش تصادفی باشه؟ دست رو پیشونیم گذاشتم و شقیقه ام رو ماساژ دادم. سر سام گرفته بودم. -نجلا خودشم میدونست و پنهون کرد. فقط داد زدم: -خفه شو! چرا بُهتُون می زنی؟ ولی سارا قصد کرده بود روانیم کنه. -فرهاد به خودت بیا. بچه دو ساله که نیستی. همه چی معلومه. نجلا از قصد زیر پات نشسته. از غیظ با مشت های محکم پشت هم روی فرمون کوبیدم و نعره کشیدم: -به خدا کنار دستم بودی خفه ات کرده بودم. این اراجیف چیه میگی؟ و با یاد گریه‌های نجلا موقعی که ازش خواستگاری کردم قلبم فشرده شد. محال بود نجلا تو این بازی شریک باشه. -اراجیف چیه؟ چرا خودت رو به خریت می‌زنی؟ یک کلام بهت نگفت زن دمیره. یه ماه سر سفره‌شون نشستی هیچ کدوم هیچ حرفی نزدن. می دونی چرا؟ چون همه برات نقشه کشیده بودن فرهاد. همه می‌خواستن تو رو به نجلا نزدیک کنن تا از شر این رسم و رسوم مسخره نجات پیدا کنن. نجلا هم از خدا خواسته به تو بند کرد. دیگه نمی‌تونستم تحمل کنم حس می‌کردم از این همه فشار رگ‌های سرم متورم شده و کم مونده سرم منفجر بشه. با حرص روی فرمون کوبیدم و داد زدم: -خفه شو... خفه شو! به خدا دستم بهتون برسه کش.تمتون. سارا بدون اینکه اهمیتی به عصبانیتم بده خیلی راحت گفت: -فعلاً که دستت نمی‌رسه. دمیر تهران نیست. حواسم جمع شد: -چی؟ پس کجاست؟ سارا که فهمید سوتی داده سکوت کرد. -نمی‌دونم. داد زدم: -دمیر کجاست سارا؟
هدایت شده از آرشیو دنیای بانوان
🍃🍓 دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii یکی از حرفایی که خیلی دلمو شکوند این بود که ما یه اکیپ ۴ نفره بودیم من با یکیشون خیلی صمیمی بودم و هر اتفاقی توی زندگیم میوفتاد براش تعریف میکردم بعدها شنیدم نه تنها حرف های من به اون دوتای دیگه میگه بلکه کلی بدوبیراه پشت سرم هم گفته بوده. کلا از زندگیم حذفش کردم و به هیچ ادمی دیگه اعتماد نکردم یکی دیگه هم یه دختره بود تو مدرسه که دوستِ دوستم بود و گاهی اوقات که پیش دوستم میدیدمش مجبوری بهش سلام میدادم. بعد یک سال با یکی دوست شدم که تو کلاس اونا بود (من ریاضی بودم و اونا انسانی ) بهم گفت فلانی چقد بدوبیراه پشت سرت میگه. و جای تعجبش این بود که یه دختر چادری با حجاب و جا نماز اب کشیده‌ای بود . وقتی حرفا رو شنیدم انقدر دلم شکست که برای اولین بار کسیو نفرینش کردم. بعدها که با بچه های اون کلاس صمیمی تر شدم دلیل این حرف زدناش حسادت بوده اونا میگن فلانیو میشناسی خیلی به تو حسودیش میشه به وضع مالیتون. حالا همچین وضع مالی خوبی هم نداریم یه ماشین خوب داریم اونم ارث بابابزرگمه، اه یادش اوفتادم عصابم خورد شد 😐دختره کم دل حسود .......🩷🌿 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii ‌‌‌‌‌‌‌تجربه حفظ زندگی مشترک: لازم دیدم یه چند تا توضیح و پاسخ خدمت شما بدم اول اینکه این توضیحی که من از وفاداری دادم کل ماجرا نیست مشکلات برای همه هست همین لحظه از فشار زندگی داریم تخم میذاریم 😁 یکی از راه‌های مهم همراهی به نظرم صحبت کردنه باید با شریک زندگیتون صحبت کنید راجع به همه چیز نباید فاصله بگیرید هیچ چیز اندازه رفاقت در رابطه باعث محکم شدن پایه ها نمیشه بشینید از روزمرگی هاتون بگید از احساستون بگید طول روز به هم زنگ بزنید و جویای احوال هم باشید خواسته های هم رو پشت گوش نندازید توجه خیلی مهمه بخاطر شرایط مالی خودم شخصاً بعضی وظایف رو نتونستم انجام بدم اما همیشه مطرح میکنم که طرف بدونه حواسم هست ولی فعلا مقدور نبوده اینکه بی ارزش جلوه بدیم باعث سردی میشه آقا جان من اگه نمیتونی مثلاً گوشی فلان مدل بخری تو رفتارت نشون بده که تلاشم رو دارم میکنم الان همه تحت فشارن متاسفانه اونی برنده ست که بی پولی و مشکلات رو مدیریت کنه و کماکان مهربان باشه به نظرم هیچ زنی نیست که محبت رو با پول عوض کنه پول نداری عیب ندارد انسان باش! خدا به وقتش بهت بی شمار میده. برای وظایف تلاش کنید آدمها میفهمن و فرصت میدن عشق بورزید! هم زنها میفهمن هم مردها واقعی باشید نون دلتون رو بخورید من چند بار ورشکستگی رو تجربه کردم ولی کم نمیارم چون همسرم پشتمه خانوما پشت مردتون باشید هیچ نیرویی بیشتر از عشق به مرد قدرت نمیده امید، امید و امید فراموش نشه🌹 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii 💜💛با سلام عزیز دلی که فک میکنن مشکل لوزه دارن ، مشهد خیابان احمد اباد ، خیابان عارف و خیابان پرستار جراح ومتخصص گوش وحلق وبینی مطب دارند برای بررسی ومعاینه مراجعه کنید توی گوگل سرچ کنید ادرس وشماره تلفن متخصصین کوش و‌حلق را براتون می اره @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام دخترخانم ۱۸ ساله که میگه ۳ یا ۴ ساله که یب.وست شدید گرفته بهتره یه سونوگرافی شکم و لگن بده چون ممکنه کبدش چرب شده باشه که باعث یبوستش شده و باید دارو مصرف کنه اگر کبدش مشکل نداشت بهتره با یه پزشک حاذق گوارش مراجعه کنه تا مشخص بشه چه مشکلی دارند چون به مرور زمان خیلی مشکلات بیشتری براشون پیش میاد مثل ش.قاق یا بو.اسیر که واقعا آزاردهنده هست @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿