دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
یه زنعمو دارم عقده ای به تمام معنا
تو مهمونیا که دست به سیاه سفید نمیزنه که ناخوناش خراب میشن النگو هاش میشکنه
حالا به کنار از این چند شب بعد عقدشون خونه مادر بزرگم بودن با عموم رفتن تو اتاق منم یکی از وسایلم تو اتاق بود و نفهمیدم که اونا تو اتاق بودن
(وقتی خوابیدم نبودن و تایم خواب من امدن رفتن تو اتاق) منم بدون در زدنو یالا اینا رفتم داخل لخت دیدمشون روی همدیگه و سریع بلا فاصله امدم بیرون و درو بستم
اونا هم از ترس پدر بزرگم لاشو بالا نیاوردن(پدر بزرگم گفته بود بعد ازدواج این حرفا )گذشت اینا رفتن سر خونه زندگیشون .
حالا بعد چند وقت یه فیلمی از خودشو عموم تو گروه خانوادگی گذاشته شد بعد امده میگه ما تو خونه خودمون بودیم فلانی(که من باشم) در باز بوده امده تو منو شوهرمو دیدیده و ازمون فیلم گرفته گذاشته گروه
بعد میدونید اسم اکانته اسم خود زنعموم بود با شماره دوم عموم که همه سیو داشتن و آبروش رفت کلا از اون موقعه دیگه کسی تحویلش نمیگیره زیاد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
❇️ قلقش دست خانومه💃
زن ها اگر شاد باشند خانه می تپد
زن ها اگر موهایشان را شکل دهند
اگر صورتشان را آرایش کنند
اگر لباسهای شاد بپوشند
زندگی در خانه جریان پیدا می کند
زن ها اگر کودک درونشان شیطنت کند
اگر شوخی کنند ، بخندند
اهل خانه را به زندگی نوید می دهند
اگر روزی زن خانه چشمهایش رنگ غم بدهد
حرفهایش بوی گلایه و کسالت بدهد
اگر ذره ای بی حوصله و ناامید به نظر برسد
تمام اهل خانه را به غم کشیده است
آری زن بودن دشوار است
زنان ارمغان آور شادی
گذشت و خنده اند
یادمان نرود قلب خانه باید بتپد
آقای محترم مواظب خانه ات باش
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
یک چیزی درمورد مهریه بگم من بعضی خانوما راست گفتن که مهریه بیشتر برای بعد مرگ آقا هستش جونم براتون بگه که
تو روستای ما حدودا ۱۷ سال پیش یک خانواده که دخترشون قبلا ازدواج کرده بود و طلاق گرفت دادن به یک مردی که قبلا زن داشته چون بچه دار نمیرفته زنشو طلاق داده
آمد این دختر روستای مارو گرفت مادر دختر قبلا فوت کرده فقط بابای دختر زنده بود خلاصه دختر میدن به این آقا
اون زمان تو روستا شیخ میاوردن خونه دختر عقد آخوندی میکردن بعد میرفتن برای آزمایش و ثبت رسمی این دختر که عقد میکنن چون شوهر مواد مصرف میکرده نمیرفته برای آزمایش و ثبت رسمی
خلاصه اینا دوسه سال همینطوری عقد میکنن دیگه خانواد پسر میان مخ پدر عروس میزنن که بیا عروسی بگیریم
بعد اینا میرن رسمی میکنن ازدواجشون اینا عروسی میگیرن بعد از دوسال پدر دختر فوت میکنه اینم ساده هرچی بهش ارث میرسه میده به شوهرش
بدون اینکه رسیدی چیزی بگیره خانواده دختر وضعیت مالی خوبی داشته هرچی ارث بهش میرسه دیگه شوهر حیاط جدید میگیره
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
گوسفند میگیره بعد زمین کشاورزی همه رو هم به اسم خودش خلاصه میزنه بعد از چهار پنج سال شوهر تومور مغزی میگیری و فوت میکنه
دیگه خانواد شوهرش بعد از چهلم پسرشون این دختر بیرون میکنن اینم هیچ سندی ومدرکی نداره حتی این دختر تو خونه شوهرش یک حلقه هم نداشته
خلاصه با وکیل و اینا فقط میتونه ۲۰ میلیون بگیره از حقش که هم پول ارث خودشم نیود کاغذی هم که شب عقد کنونش داشته اونم گم شده
یعنی دختر هیچ سندی مدرکی نداشته که بهش چیزی برسه با ۲۰ میلیون آمد یک خونه اجاره کرده خودش داره میره سرکار
اینو گفتم که بدونید هم برای خودتون پسنداز داشته باشین حالا هرچقدر که میتونید هم حواستونم به این چیزها باشه 😘😘😘ببخشید دیگه زیاد شد هنوز من خیلی خلاصش کردم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
ختم سه روزه حضرت رقیه (س)
این ختم را سه شب متوالی و در ساعتی مشخص (ترجیحاً بعد از نماز عشاء یا قبل از خواب) انجام دهید:
هر شب:
وضو بگیرید.
دو رکعت نماز حاجت بخوانید (در هر رکعت بعد از حمد، 7 مرتبه سوره توحید).
بعد از نماز، این ذکرها را بخوانید:
133 مرتبه: یا رقیة بنت الحسین، اشفعی لی عند الله
133 مرتبه: یا الله
133 مرتبه: یا رحمان یا رحیم
133 مرتبه: یا وجیههً عند الله اشفعی لنا عند الله (این برای توسل به حضرت رقیه س است)
در پایان ختم، رو به قبله حاجت خود را با گریه یا حالت تضرع و با زبان خودتان از خدا بخواهید و حضرت رقیه (س) را واسطه قرار دهید.
با یقین و توکل بر خدا این ختم را انجام دهید، چرا که توسلات از صمیم قلب بسیار مجرباند.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
داستان کفش وصلهدار علی (ع)
روزی خلیفهی مسلمین، امام علی علیهالسلام، در کوفه مشغول تعمیر کفش کهنهاش بود.
ابنعباس وارد شد و دید امام با سوزن، کفشی را که دیگر کسی نمیپوشید وصله میزند.
ابنعباس با تعجب پرسید:
«یا امیرالمؤمنین! شما خلیفه هستید، چرا وقت خود را صرف این کفش پاره میکنید؟»
امام علی (ع) با آرامش نگاهی به او کرد و فرمود:
«این کفش نزد تو چه ارزشی دارد؟»
ابنعباس پاسخ داد: «هیچ، حتی ارزش یک درهم هم ندارد.»
امام لبخند زد و فرمود:
"به خدا سوگند، این کفش کهنه نزد من از حکومت بر شما ارزشمندتر است، مگر اینکه بتوانم بهوسیله آن حق را برپا دارم و باطل را از میان بردارم."
(نهجالبلاغه، خطبه ۳۳)
پیام داستان:
برای امام علی (ع)، قدرت و حکومت فقط وسیلهای برای اجرای عدالت بود؛ نه مقام، نه تجمل، و نه شهرت برایش ارزشی نداشت. این نگاه، الگویی است برای همه آنها که مسئولیتی بر دوش دارند.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
میشه بگین بیزحمت درمورداخلاق رفتارفردالک.لی واینکه میتونن ترک بکنن یانه ومیشه باهاشون زندگی کردیانه...
من خواستگاری دارم اینم قبلا معتادبوده وترک کرده والان الک.ل یاهمون مش.روب جایگزینش کرده
ببینم میتونن ترک کنن و اصلامیشه بهاشون زندگی کرد.شغل داره .دوستم داره.اماال.کلی هست.وقتی عصبانی بشه اما همه حدمرزهاجابجامیکنه.
بعضی وقتاهم توهم میزنه انگار.سنم بالاست.چهل ودو هستم.بخاطرترس از آیندم گفتم اگربه مشکل نخورم باهاش ازدواج بکنم.
برم بچه ای بیارم برا آیندم یا نمیشه ..تجربه دارهامیشه راهنمایی بکنید.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام وقتتون بخیر برای خانمی که گفتند مادر شوهرش بعد بیرا گفتن من هم از مادر شوهرم خیلی حرفای بعدی شنیدم
مثلا یک بار زنگ زد گفت تو داداش نداری فردا پس فردا بابات بمیره مادرت میمونه به امیده داماداش
من چنان اشکم ریختم مثل باران خیلی خیلی دلم شکست هیچی نگفتم بعد پنج سال پدرشوهرم مرد
بعد از دو ماه مادرشوهرم مریض شد آزمایش گرفتن گفتن سرطان داره نه سال شیمیدرمانی شد
منم اصلا نرفتم ولی به شوهرم نگفتم نرو اون هم خیلی کم رفت یه روز دامادش به من زنگ زد گفت دیگه داره میمیره بیا
اون می دونست که چه حرف به من زدن من رفتم از در که وارد شدم مادر شوهرم و نشناختم ی وضع بعدی داشت خدا شاهده برای انتقام نرفته بودم
هیچ موقع هم نفرین نکرده بودم. الانم یکی از دختراش مجرده از داداشش ارث پدری گرفته گفت من میخوام برم پیش دامادمون زندگی کنم
یه رسوایی بار آورد که همین داماد گفت دست از سر من بردار، برای عروسیم نیامدن ن مادر شوهرم ن دختراش بااین ها فامیل بودیم صدای دلمونو خدا داره میشنوه
البته اینم بگم خیلی مادر شوهر را دیدم از مادر مهربونتر هستن، من خودم دوتا پسر دارم به خودم قول دادم قسم خوردم به عروسم همچین حرفایی نزنم.
او دختر با پسره من خوشبخت بشه برای من دنیا ارزش داره خواهش می کنم بذارین تو گروه
برای مادر شوهرهای خوب آرزوی سلامتی میکنم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
در خصوص خانمی که پسرشون دانشجوی پزشکیه و استخاره گرفتن ، آدم میمونه چی بگه آخه مادر من استخاره واسه وقتیه که همه کارا انجام شده شما فقط حرفش شده و هنوز طرف نیومده و ندیده رفتی واسه استخاره
والا من اگه جاشون بودم دیگه جواب پسرتونو هم نمیدادم همون اول کار حس خودتون و جفت خانواده رو بد کردید که. احتمالا استرس شما از بابت حس مادرانه و جدایی از فرزنده، اگر که واقعا خانواده ی خوبی هستن توکل کنید به خدا ،چقدر زندگی ها و جوونها که به خاطر همین استخاره های الکی حیف شدن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
برای خالی کردن خشمم که تو مشتم جمع شده بود، با قدرتی باور نکردنی مشتم رو تو تنه درخت کنارم کوبیدم و غریدم:
- به خدا که آخر سر میکشمت و خودمو راحت میکنم. دیهتو میدم و خلاص.
از پشت شونههای فرهاد فقط مستقیم به من نگاه میکرد و ککش هم نمیگزید. جلو اومد
-من رو از چی میترسونی؟ آب از سرم گذشته. دیگه حتی برام مهم نیست زنده بمونم یا بمیرم.
قدمی به سمتش برداشتم که باز فرهاد مانعم شد.
-دمیر کوتاه بیا. بیمارستانه. به خدا بیرونمون میکنن.
و همونجور که با دستهاش شونه های من رو گرفته بود به نجلا گفت:
-نجلا خانم شر به پا میشه. خواهش میکنم بس کنید.
دستمو تو صورت نجلا تکون دادم و اولتیماتوم دادم:
-فقط بذار آقا مرخص بشه، من میدونم و تو. چنان دمار از روزگارت در بیارم. حالا وایسا و تماشا کن.
با نفرت جوشید
-اتفاقاً منم منتظرم از تویِ نفهم جدا شم.
پوزخندی زدم و برای اینکه بسوزونمش به طعنه گفتم:
-بله میدونم. میخوای جدا بشی که بری با فرهاد خان.
برخلاف اینکه فکر میکردم به نجلا بر بُخوره و از حرص و جوش کبود بشه، خیلی راحت خندید و نگاهی به فرهاد انداخت.
-چرا که نه! برعکسِ جنابعالی که یه آدم بیغی.رتی، کلی خصوصیت خوب داره که بهش فکر کنم.
نگاه گیج فرهاد به سمت نجلا چرخید و دستهاش شل شد.
-اول از همه، من تنها زن زندگیشم و قدرم رو میدونه. دوماً برعکس بعضیا مرد باجنمیه که بهم احترام میذاره.
لبخند عاشقانه ای که روی لب فرهاد نشست، عاصیم کرد. من میخواستم دل نجلا رو بسوزونم اما حالا داشت با حرفهاش فرهاد رو به سمت خودش می کشید.
قدمی به سمتش برداشتم:
-ببین تنت میخاره. هرچی من هیچی نمیگم تو باز پرروتر میشی.
نجلا که دست از جان شسته بود دوباره پوزخندی زد.
-خیلی خوب فهمیدی. به خدا منتظر یه بهانه ام که دستم بدی و از همین جا یه راست برم پیش پلیس و ازت شکایت کنم.
-خفه خون بگیر قا.تل.
و مشت دستمو بلند کردم که فرهاد دوباره جوشید.
-دستت رو قلم کن. مگه من مرده باشم که دست روش بلند کنی.
-به تو ربطی نداره فرهاد دخالت نکن.
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام اگر میشه سوال منم بذارید اگر کسی اطلاعی داره جواب بده ممنون میشم
من چن ساله زخم رح.م دارم و هر دکتری میرم دارو میده دو دوره استفاده میکنم ولی خوب نمیشم و بهشون میگم زخمم رو فریز کنید میگن فریز منسوخ شده
ولی الان شنیدم پلاسما تراپی انجام میدن برای درمان زخم رح.م ولی نمیدونم جواب میده یا نه.
خواهش میکنم اگر کسی انجام داده یا اطلاعی داره منو راهنمایی کنید دیگه خیلی خسته شدم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿