تو رو خدا بخونید
بابام قراره یه ماشین بخره بعد نمیخواد بزنه به نام خودش
یه ماشین دیگه هم داره
بعد میگم خب بزن به نام من شما که باید یه روزی برای من ماشین بخرید
گفت کی گفته باید بخرم
گفتم وقتی بچه میارید فکر این چیزا هم کنید
بچه آینده میخواد
خلاصه دعوا بالا گرفت
گفت تو الان وظیفته نون بیاری ما بخوریم
هر چی پول بهت دادیم باید پس بدی
منم زور دلم گرفت گفتم هیچی برای من نخریدین و هیچ کاری نکردین (در حالی که هر وقت پول میخوام بابام فورا بهم میده ، ده تومن اینا
بعدم گفت گمشو برو منم گفتم میرم کی جلومو گرفته
بخدا قسم میرم برای همیشه گم و گور میشم آبروشونو میبرم تا بفهمن یا خودمو میکشم
اعصابم خورده
من واقعاً به قصد و منظور نگفتم
ما خونمون داره رو سرمون میاد پایین😭 دیواراش ترک بدجور خورده قدیمی هست تو روستا هستیم
کاه گل هست ، هر خواستگاری میاد زل میزنه به دیوارا
دوستام پشت سرم حرف میزنن
اتاق من کلا کولر نداره😭
بعد میخواد ماشینش رو دو تا کنه
بابام از این نوع آدمایی هست که حلال و حروم خیلی براش مهمه و نماز میخونه
من هیچ وقت اشکش رو ندیده بودم امشب میزد تو سر خودش میگفت من چی چی براتون کم گذاشتم😭
آخرش هم گفت خودم میکشم تا راحت بشین
کارش همش شب کاره
منم از گریه و سردرد شدید خوابم نمیبره
میرم تا باعث ناراحتی نشم
وقتی نمیخوان بمونم پس گورم گم میکنم میرم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
برای اون بیماری که درگیر فیبروز کبد هست بگم که....
سلام برای اون بیماری که درگیر فیبروز کبد هست بگم که شوهرم من هم این مشکل را داشت و اعتنا نکرد والان سیروز کبد شده و فقط ۲۰ درصد کبد کار میکنه و باید تو لیست پیوند کبد قرار بگیرد. شما حتما حتما این موضوع را جدی بگیرید تا به مرحله سیروز نرسد.بهترین درمانش هم رژیم غذایی و پیاده روی منظم روزانه هست.ان شالله با همین راه حل ساده خوب میشند.اصلا تو غذاها از ادویه جات استفاده نکنید فقط زردچوبه و نمک طبیعی دریا.روغن صنعتی را کنار بگذارید فقط روغن زیتون طبیعی از یه جای معتبر بخرید.هرشب سکنگبین بخورند.به اطبای طب سنتی مطمئن هم مراجعه کنید خیلی کمک کننده هست.البته معروف و مطمئن مثل حکیم خیراندیش یا استاد تبریزیان.به هر عطاری مراجعه نکنید چون بعضی داروهای گیاهی بیماری را تشدید میکنند.ان شالله به زودی بهتر میشند
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
من یک زنم... شاغلم ... سالها قبل در نوجوانی صمیمیت ، سادگی ، خانه داری و بی آلایشی مادرم در نظرم یک زندگی حداقلی ، سطحی و پیش پا افتاده بود...
به خیالم که زن باید در جامعه حضور داشته باشد ، مستقل باشد ، درآمد داشته باشد ، در کارنامه اش موفقیت های شغلی ، اجتماعی ، مالی و حرفه ای موج بزند تا برای همنوعانش الگو شود...
امروز ، سالها از آن روزگاران میگذرد
من زنی هستم شاغل ، مستقل ، با درآمد مکفی ، در کارنامه ام موفقیت های شغلی و درآمدی به کرات دیده میشود ، اما...
در حسرت تمام آرامش و سادگی گوشه چادر نماز مادرم هستم...
یک چیزی شبیه تکه ای از پازل در این میان گم شده که کمال خود را در بیرون از خانه جستجو میکنیم
و آن نقش مرد است...
مرد اگر مرد باشد ، زن خانه را به تمام دنیا ترجیح میدهد
اغلب زنانی که شغل بیرون از خانه را به خانه داری ترجیح میدهند دغدغه استقلال مالی و حفظ عزت نفس در تامین خواسته های مادی دارند...
تکه گمشده پازل ، نقش مردان است که اگر طبق سفارشات اسلام ایفا شود ، خانه داری عزت و کرامت واقعی اش را بازیافته و زن چون مرواریدی به صدف اش باز میگردد.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام
من و خواهرم دوقولو هستیم بعد خواستگار یکی از فامیل های بابام بود مارو تو مهمونی دیده بود خوشش اومده بود میخواست بیاد خواستگاریم ولی از اونجایی که ما کاملا از نطر ظاهری و لباسی شبیه به همیم بنده خدا گیج شده بود نمیدونست از کدوممون خوشش اومده😂
هیچی با یه عالمه سختی و نشونه دادن (مثلا گفت اونی که چایی آورده) و استخاره گرفتن (😐) تازه فهمیدن شخص مورد نظر منم
هیچی گذشت و روز جلسه اول داشتیم کارامونو میکردیم هرکی دستش به کاری بند بود هی به بابام میگفتیم زنگ بزن ببین کی میان میگفت نه زشته زیاد زنگ زدم و انقدر زنگ نزد که یهو دیدیم زنگ خونه رو زدن 😐😂💔هر کی یه طرفی میدویید یکی روسری پرت میکرد یکی چادر پرت میکرد یکی میدویید تو اتاق یکی داشت آشپزخونه رو مرتبط میکرد بابامم میگفت هول نکنید چیزی نیست اروم باشید 😂😂منم ریلکس رفتم لباسامو عوض کردم اومدم تاا وسطای مهمونی که گفتن بریم تو اتاق صحبت کنیم
من اصلا هیچ روابطی با پسرا ندارم حتی تو فامیل و یکم که باهاشون تعامل دارم استرس میگیریم
تو آشپزخونه در حال خوردن بودم که یهو خواهرم اومد گفت بدووو باید بری تو اتاق صحبت کنید 😐نه تنها کوفتم شد بلکه داشتم سکته هم میکردم با چنگ زدن به ریسمان الهی و عجز و لاوه به درگاهش رفتیم تو اتاق و صحبت کردیم تجربه بدی نبود ولی زیاد خوشم
وسط حرفا پسره پرسید من یه داداش دارم از شما 2 سال کوچیک تره (خودمم میشناختم فامیل دور بودن) دوست ندارم روابطی یا صحبت صمیمانه ای صورت بگیره خدا میدونه چقدرررر دلممم میخواست بلند شم از پنجره پرتش کنم پایین بگم من خودتم به زور قبول کزدم حالا بیام به داداشتم توجه کنم تو طاهر من چی دیدی اخه پلشت 😐😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من یک زن خانه دار هستم. اوایل ازدواج پا به پای همسرم در محل کارش بودم و کار میکردم و همزمان هم کارهای خانه اما همیشه اضطراب و دلهره داشتم اما....
سلام. من یک زن خانه دار هستم. اوایل ازدواج پا به پای همسرم در محل کارش بودم و کار میکردم و همزمان هم کارهای خانه اما همیشه اضطراب و دلهره داشتم اما بعد از گرفتن مدرک فوق لیسانسم از دانشگاه همزمان کار بیرون رو هم کنار گذاشتم . تا مدت ها برای تامین هزینه های شخصی ام درگیری داشتم که چطور از همسرم پول توجیبی دریافت کنم ولی خدا رو شکر با صبر و مدیریت خرجم چند ماهی است که به پیشنهاد خود همسرم ایشون مهریه ام را پرداخت میکنند و حالا خدا رو شکر هم به وظایف همسرداریم میرسم که الحمدلله احساس میکنم ایشون هم بیشتر راضی هستند و از طرفی هم به کارهای خانه و فرزندم میرسم و از همه مهم تر به کارهای جانبی که دوست دارم با وقت بیشتری میرسم.
به نظرم من شاید زن های شاغل دست شان در جیب خودشان هست ولی در واقع مقداری از وظایف مرد را در حال انجام هستند که فکر نمیکنم هیچ اجری هم برایش وجود ندارد.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام به خانمای عزیز ❤️
خانما من دخترم و پا.رتنری دارم (دوست پ.سر) که یک سال هست با همیم که اگر دعوایی بینمون بشه اصلا بلد نیست ناز بکشه اصلا ناز کردن دخترا چجوریه میشه یاد بدین بهم؟؟؟🥺 و ته تهش یه معذرت خواهی ساده هست نه هدیه ای نه چیزی تازه اکثر اوقات همه تقصیرارو میندازه گردن من و باعث میشه حس کنم وقتی حرف دلمو زدم یا از ناراحتیم گفتم گناه کردم 😔
اوایل را.بطه یعنی همون ۳.۴ ماه اول خیلی خیلی روم حساس بود حتی میگفت هر وقت که گریه کردی به من بگو و اگه بهش نمیگفتم از دستم ناراحت میشد اینم بگم من ۱۸ و ایشون ۲۳ سالشه
من توی خانواده مون هم خیلی دختر کم توقعی هستم که این خیلی باعث شده که من اذیت بشم و از هر لحاظ چه مالی چه عاطفی سختی بکشم😔
قبلا خیلی قربون صدقم میرفت اما الان نه من خیلی دوسش دارم و قصدمون اگر خدا بخواد ازدواج ولی هرچی با مهربونی وهر روشی حرفامو میگم مثل قبل توجهی نمیکنه یا وقتی میگم گریه کردم دیگه هیچ واکنشی نشون نمیده راب.طه مون هم لانگ یا همون از راه دور هست و هرچی تلاش میکنم بعد گذشت یه سال بیاد منو ببینه یا حتی واسه اولین بار تلفنی زنگ بزنه همش در حد حرف میمونه و پشت گوش ميندازه 🤦♀😔
میترسم این رفتاراش وقتی ازدواج کردیم دردسر ساز بشه 😔
میشه کمک کنین منو که چیکار کنم بیاد شهرم و منو ببینه و انقدر بهونه نیاره؟؟
و اینکه چیکار کنم ارزشمو بدونه و واسم بیشتر وقت بزاره😔
یه دنیا ممنون
#فندق کوچولو
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من زنی ۵۲ساله هستم و در دانشگاه شهید بهشتی پرستاری خوندم...