دنیای بانوان❤️
برای هم دعا کنیم 🍃🍃🌸🌸🍃🍃🍃🍃 سلام منم مثل اون خانومی که فرزند 5 سال دارن وحرف نمیزنن..منم پسر 5
#پاسخ_اعضا
🌸🍃🍃🌸🌸🍃🍃
🍃سلام و خسته نباشید ...خانمی گفتن پچه پنج ساله دارن و در حد کلمه حرف میزنن...عزیزم حتمی پسرتون رو اول طب سنتی ببرید تا مزاج بدنش رو مشخص کنند یکی از اقوام ما دقیقا بچش پنج سال داشت و مشکل پسر شما رو داشت با خوردن گرمی و چند بار حجامت بهتر شد الان هشت ماه درمان شده که کامل صحبت میکنه احتمال زیاد پسر شما در بچگی مشکل گرمی داشته و شما بدنش رو زیاد سرد کردید و دلیل دیگه که بچه دیر حرف میاد ترسوندن بچه هست مثلا اگه نخابی مامانت نمیشم اگه غدا نخوری فلان اگه صداکنی ...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#درد_دل_سمیرا #ارسالی_اعضا سرگذشت بعدی بسیار جذاب بانام جای من کجاست؟؟؟بعد از اتمام سرگذشت سمیرا..
همراز:
❣❣❣
درددل سمیرا رو بخونید...دختری که در معرض یک بی آبرویی قرار میگیره و....
اگر در زندگی شما عبرتی وجود داره برامون ارسال کنید...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#درد_دل_سمیرا
#ارسالی_اعضا
سرگذشت بعدی بسیار جذاب بانام جای من کجاست؟؟؟بعد از اتمام سرگذشت سمیرا..
دنیای بانوان❤️
#درد_دل_سمیرا #ارسالی_اعضا سرگذشت بعدی بسیار جذاب بانام جای من کجاست؟؟؟بعد از اتمام سرگذشت سمیرا..
به خودش که نگفتم برای این بود که شماها رو اول راضی کنم بعد بهش بگم.میدونم اونم دوستم داره.من تا وقتی همه شما راضی نشدین صبر می کنم عجله ندارم.ازاتاق پویان اومدیم بیرون.عمه گفت میای الانبریم امامزاده صالح،گفتم باشه عمه الان حاضر میشم،پیمان گفت پس بزاریدخودم میبرمتون.هرسه تارفتیم امامزاده.عمه توی امامزاده خیلی گریه کرد خودش رو به ضریح چسبونده بود و التماس می کرد.به پیمان گفتم برای چی دعاکردی؟کفت معلومه بچه،من دلم میخوادزودبچه داربشیم.گفتم من دارم درس می خونم ،من باید با دل راحت درسمو بخونم.دستمو فشار دادو گفت مگه باباش مرده خودم هستم مامانش بره و دکتر بشه خوبه.عمه از بس گریه کرده بود قرمز شده بود.پیمان گفت آخه مامان هنوز که چیزی نشده چراالکی خودتو ناراحت می کنی ؟وقتی رفتیم خونه نه شوهرعمه ونه پویان،خونه نبودن.چندین ماه گذشت،پویان دیگه درموردمیناحرفی نمیزد،ازمیناهم که سوال کردم کفت پویان گفتهدفعلاصبرکنید،مینادیگه خونه ماهم نمی اومد،حتی برای تولد پیمان دعوتش کردم نیومد.دیگه همه فکرمیکردن پویان منصرف شده.تو خونه زیاد حرف نمیزد و شوخی نمی کرد،جواب هرمسیدخم باآرهیا نه جواب میداد.منفکرمیکردم میخوادبقیه رو تنبیه کنه.یک روز تازه از دانشگاه برگشتم خونه که دیدم پویان روی پله هاایستاده.تادیدم گفت سلام سمیرا خوبی،کارت دارم میای بالا.عمه توآشپزخونه بود.باهم رفتیم تو اتاقش،ازقیافش معلوم بود میخوادحرف مهمی برنه.به ازمقدمه چینی گفت راستش فقط به تو اعتماددارم کهمیخوام کمکم کنی،راستش برای یه دوره هشت ماهه بایدبرم خارج ازکشور،اصلاهم به خاطرمینادلم نمیخوادکه برم،میخوام اگه میشه بقیه رو راضی کنی تابریم خواستگاری.بنظرت تو میشه کاری کردوبتونم عقدکنم وبعدبرم.گفتم یعنی دیگه تصمیمت قطعیه .گفت آره اگر تو موافقی یک تهدید الکی بکنم شاید کار ساز باشه.گفتم یعنی میخوای دروغ بگی.گفت:آره، آدم رو مجبور می کنن .می خوام بگم اگر با مینا موافق نباشین میرم و بر نمی گردم.گفتم نکنه می خوای این کارو بکنی؟ لبخند زد و گفت نه بابا ماموریتی میرم نمیشه کهبمونم.زن داداش حالابگوچکارکنیم،چی بگیم بهتره.گفتم بزار من پیمان رو راضی می کنم درست میشه نگران نباش.گفتم حالاکی میخوای بری؟گفت آخر بهمن تا اون موقع باید تکلیفم روشن بشه.دلم برای مینامیسوزه.اگر برم غصه می خوره این روزا همش گریه میکنه،می خوام دیگه اذیت نشه.گفتم پس باید درست فکر کنیم که همه چیز خراب تر نشه.
گفت پس قول دادی .همه چیز دست تو زن داداش. فتم تواتاقم ومشغول درس خوندن شدم که پیمان اومد.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
💕💕💕🍃🍃🍃🍃 میخوام از زندگیم بگم
سلام همراز جون سلام به همه اعضای گروه می خوام اززندگیم بگم وازدوستان می خوام راهنماییم کنند من ۲۹سالمه
وقتی یک سال و نیم داشتم پدرم تودعوا بیگناه کشته شدعموم حضانت من به عهده گفت من پیش مادربزرگ پدریم بزرگ شدم حق نداشتم مادرم ببینم اگه یواشکی دیدنش می رفتم تنبیه می شدم وقتی ۱۵سالم شدعموم بدون اینکه نظرمن بخواهد من به عقدپسرش دراورد من هیچ علاقه ای بهش نداشتم ندارم چهارسال عقدبودم همش مخفیانه اشک ریختم نه پدری داشتم نه مادری که حمایت گرم باشه بعدچهارسال عروسی کردیم پسرعموم بامن خیلی تفاوت داره به چیزهایی که معتقدم اعتقادی نداره مسخره می کنه تحقیرم می کنن باخانوادش به خاطرحجاب وخیلی چیزها من یه دختردارم خیلی اذیتم می کنه پول درخت هایی که ازپدرم به من رسیده می گیره خیانت می کنه به خودم وبچم سختی می ده مااگرجلوچشمش بمیریم اهمیت نمی ده
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
💕💕💕🍃🍃🍃🍃 یک زندگی یک عاشقانه
سلام من تازه توی کاناکلتون عضو شدم خواستم از اولین دیدارمون بگم
ما تو روستا زندگی میکردیم بعد پدر من یه پسر عمو داره که زنش اهل یه روستای دیگس این خانوم یه داداش داشت که من تعریفشو خیلی شنیده بودم ولی از نزدیک اصلا ندیده بودمش
من یه ازدواج ناموق داشتم که بعد از اون ازدواج افسردگیه خفیف گرفتم بعد بابام به من گفت بیا باهم بریم کرمانشاه خونه عمه که یه زره حالت خوب شه که من با هزار تا اسرار رازی شدم با پدرم برم خونه عمم بعد قرار بود ماصبح راه بیفتیم برین که زن پسر عموی پدرم گفت که خونه پدر منم کرمانشاه فردا داداشم میاد دنبال ما بریم اونجا شمام با ما بیاید که پدر منم قبول کرد بعد من با پدرم دعوام شد که چرا قبول کردی بعدش که صبح برادر اون خانوم اومد باهاشون اومدیم توی راه جامون تو ماشین تنگ بود بعد من پشت صندلیه راننده نشسته بودم هی فشار میمود به پشت اون بنده خدا بعد هی میگفت جای خانوم تنگ اذیت میشه به خواهر زادش که دوست من بود میگفت برو اونر که جای ایشون خوب باشه منم هی خجالت میکشیدم
بعدش رسیدیمو ما یه چند روزی خونه عمم موندیم بعد هرچی اسرار کرد که من مبرمتون قبول نکردیم
بعد حدود یک ماه بعدش پسرعموی پدرمو فرستادن برای خاستگاری و من بعد از هزار تا دلیل آوردن که باهاش ازدواج نمیکنم و هیچکدومش قابل قبول نبود چون تهه دلم راضی بود جواب بله دادیم
اولین بوسمونم بعد عقد برام عیدی آوردن باهام رفتیم لب رودخونه اونجا بود که با کلی ترفند لبمو بوسید این بود خاطره ما الا یک سال پنج ماهه که عروسی کردیم 🥰
بعد همیشه میگه من قبل از ازدواج قبلیت چشم دنبالت بوده و وقتی میومدم میدیدم رو پله ها نشستی تو فکری خیلی نارحت میشدم چون من یه مدت اصلا حالم خوب نبود
مرسی ازتون ببخشید طولانی شد
من باشم سارینا از روستا خامسان
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🍃🍃💕💕🍃 مشکل من با مادرشوهرم
#پاسخ_اعضا
🌸🍃🍃🌸🌸🍃
سلام مهربانو جان..
.در پاسخ خواهر محترم که پنج ساله ازدواج کردن و با مادرشوهر زندگی میکنن....
تنها وتنها راه نجات شما از این شرایط رفتن از منزل مادرشوهر و مستقل شدنه..
حتی اگه توی یک اتاق زندگی کنین و مستقل باشین بهتر از خونه بزرگ مادر شوهره...
اینطور که شما نوشتین هیچ حریمی برای شما قائل نیستن ...
الان از ظرف و وسایل جهاز شما شروع شده چند وقت دیگه این دخالتها و حق به جانب بودن ها بیشتر و بیشتر و بدنبالش مشکلات شما پیچیده تر میشه...
خودتون اصلا مطرح نکنین که قصد مستقل شدن دارین و ازیک فرد مورد اعتماد و احترام خانواده همسرتون کمک بخواین تا شرایط آماده رفتن شما از منزل مادرشوهر بشه..
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿