eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
626 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🍃 خواستگارمو بلاک کردم
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🍃 خواستگارمو بلاک کردم
یه پیج فیک منو فالو کرد و بهم پیام داد خودشو (مثلا رابرت) معرفی کرد گفت اهل برزیل‼️👀 و هی میپرسید اسمت چیه و اهل کجایی و اینا ( همه ی اینا رو به انگلیسی میفرستاد) منم گفتم دوست ندارم با غریبه ها صحبت کنم اونم گفت اوکی ولی هی با اصرار میپرسید اسمت چیه و فلان منم رفتم پیجش رو دیدم کاملا تابلو بود یه پیج تازه ساخته شده بود اونم با یه فالوور که تازه خصوصی هم بود به فارسی گفتم تو کی هستی و خیلی احساس زرنگی میکنی با این پیج تازه ⁉️ اونم از رو نرفت و به انگلیسی گفت چی؟ چی گفتی.. و تو وقتم رو تلف کردی و بای و بعد بلاک کرد بنظرتون این یارو رابرت خواستگار قبلیم بود که ازم انتقام بگیره بابت بلاک کردنش؟😂😂😂 اه... چند وقته میگذره ولی فکرم رو مشغول کرده @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دخترم به تبعیت از دوستانش....👇 🍃🍃💕💕🍃 سلام همراز جان مشکلی که برام پیش اومده اینه که ما خانواده ای مذهبی هستیم و اکثرا چادری و با حجاب ولی دخترم که متاهل هست به تبعیت از دوستاش تازگیها تو جمع فامیل و خانواده بدون شال و روسری شده و این کارش پدرش را که بسیار متعصب و دوستدار حجابه آزار میده تذکر هم که میدیم میگه دوست دارم اینجوری بچرخم یا میگه موهای خودمه اونا نگاه نکنن خلاصه خیلی از دستش ناراحتیم کسی میتونه راهنمایی مون کنه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃💕💕💕 شوهرم اوایل خیلی بد بود👇
دنیای بانوان❤️
🍃🍃💕💕💕 شوهرم اوایل خیلی بد بود👇
سلام همراز عزیزم منم خواستم زندگیمو براتون تعریف کنم .من زندگی سختی داشتم .با اینکه به انتخاب مادرشوهرم بودم و سنتی ازدواج کردم .اما شوهرم اوایل خیلی بد دل بود همش سر ناسازگار ی داشت اما من تحمل کردم شاخب دو فرزندم دخترم هجده ساله و پسرم چهارده سالشه .مادرم پنج سال پیش فوت کرد بخدا شوهرم وقت عصبانیت مادرمو فحش میداد فقط بیصدا اشک میریختم و چیزی نمیگفتم تا اینکه پدر شوهر عزیزم بعلت کرونا فوت کرد شوهرم فهمید که چقدر مرگ پدر مادر سخته و درکم کرد الان همش میگه حلالم کن من خیلی اذیتت کردم میره سر خاک مادرم ازش حلالیت میخواد ولی من دلم که شکست دیگه نتونستم ببخشمش و دوستش داشته باشم .بخدا خیلی سخته کسی که دوستش داری روبه روت بشینه و مادرتو عزیزترین کس زندگیتو که دیگه تو این دنیا نیست فحش بده .نمیتونم حلالش کنم کینه بدجور دلمو گرفته تورو خدا بگید چیکار کنم تا بتونم ببخشمش به نظرتون آیا میتونم باز دوستش داشته باشم😔😔 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃💕💕💕🍃 راز زندگی من
دنیای بانوان❤️
🍃🍃💕💕💕🍃 راز زندگی من
راز زندگی من سلام خسته نباشید خواستم رازی باهاتون در میان بزارم که تا حالا به هیچ کس نگفتم وکمکم کنید از روز اول عروسیم شروع شدروز اول عروسیم همه فامیلها را دعوت کرده بودیم البته فامیلهای خودم شوهرم یکی اند نسبت فامیلیمون زیاده من در زمان مجردی اکثر موقع خونه بودم زیاد یا پدر ومادرم جایی نمیرفتم ومشغول درس ومدرسه بودم تا شدم ۱۸ سال عروسی کردم همون روز اول عروسی پسر عموی مادرم امده عروسی مجرد بود مهندس بود تا منو دید امد که تبریک بگه البته به بهانه ی این کار تو گوشم فقط این وگفت اگه میدونستم اینقدر بزرگ شدی ورفت دیگه رفته بود خونشون با مامان وباباش دعوا کرده بود چرا برا من نگرفتیتش اونا هم گفته بودند ما هیچ ندیدیمش الان که اون ازدواج کرده بچه هاش بزرگن ولی هر وقت میبینم بهم دست میده محکم دستم وفشار میده خیلی از این کار بدم میاد بعد دستم ندم ناراحت میشه میگه مگه من قریبه ام من الان ۴۵ سالمه دو تا هم بچه دارم تعریف نکنم زیادی هم خوشگلم ولی هر وقت میرم بیرون با اینکه کوچکترین ارایش هم نمیکنم ولی خیلی چه مردها چه پسرهای از خودم کوچکتر مزاحمم میشن حرف میزنند من جراعت نمیکنم برای هیچ کس بگم اعصابم دیگه خورد شده مدتی مریض بودم تحت درمان دکتری بودم بعد یکروز رفتم پیش دکتره موقع میخواستم بیام بیرون دکتر صدام کرد مگه شمارم نداری گفتم چرا دارم گفت هر موقع وقت کردی بهم زنگ بزن منم دیگه پیشش نرفتم عمو شوهرم شاید ۲۰سال از خودم بزرگتره یک روز امد خونمون گفت شمارتو بهم به گفتم شماره من مخوای چکار گفت بهت زنگ میزنم اگه تنها بودی بگو تنهام تا بیام منهم گفتم من شمارم به هیچ کس نمیدم الان این ۳ساله باهاش حرف نمیزنم مغازه میرم متلک میندازند نانوایی میرم همچنان اونوقت بخدا حجابم کاملا رعایت میکنم یعنی یک تار مو ازم بیرون نیست همیشه لباس مناسب میپوشم مانتو تقریبا بلند شلوار های مناسب هر جا که میرم اذیت میشم همیشه با شوهرم میرم بیرون شوهرم خیلی گیر میده هی میگه تو خودت هیچ کاری انجام نمی دی بعضی موقع کار بانکی چیزی داریم مگیه بیکار نیستم برو انجام بده مخالفتم میکنم ناراحت میشه تو تنبلی دیگه نمیدونه مرض من چیه جرعت هم نمکنم بهش بگم میگم اگه بگم میترسم شکاک بشه بدتر زندگیم نابود بشه اصلا تنها بیرون نمیرم یا با شوهرم اگه شوهرم خونه نباشه زنگ میزنم برادر شوهرم چند وقت پیش عمه ام مریض بود شوهرم بردم گذاشتم دم خونه عمه ام میخواست بره سرکار دیگه گفت خودت برو خونه میخا گرگ بخورت برگشتنی اومدم سر خیابون تو یه تاکسی نشستم راننده تاکسی تامسیر خونه خودش که دو سه کوچه اونورخونه ما بوداوردم معذرت خواهیم کرد گفت کاردارم کرایه هم ازم نگرفت گفتم اشگال نداره خونه نزدیکه پیاده میرم وقتی دو سه قدم رفتم از پشت صدام کرد خواهر برگشتم گفت تو را خدا هواست به خودت باشه بنظر شما چکار کنم بخدا دیگه خسته شدم از دست همه ی مردم از اشنا تا قریبه همه ی فامیلا هر وقت میبیننم بهم دست میدن حتی مجردها بدم میاد از این کار دست هم ندم گلایه میکنند میگم هم اگه راست میگن فامیلن چرا به بقیه خواهرام دست نمیدن شوهرم هم اصلا ناراحت نمیشه میگه من به تو اطمینان دارم ببخشید طولانی شد چون بخدا میترسم در این باره بجز شما تا حالا با هیچ کسی حرف نزدم حتی مادرم یا خواهرام میگم شاید روزی پیش شوهرم بگن زندگیم خراب شه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃 برادرم میگه انگشترو پس بفرستم
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃 برادرم میگه انگشترو پس بفرستم
برادرم میگه انگشتر رو‌ پس بفرست من 22 سالمه و نامزدم هم 27 سالشه و به تازگی حدود 13 روزه نامزد کردیم البته فقط جمع خانوادگی بود سه تا داداش دارم و داداش بزرگم و داداش کوچیکم حضور داشتن و داداش دومم نیومد بعد فوت بابام اصلا بهمون توجهی نمیکنه و همش دنبال خوشگذرونی هستش بعد نامزدیم همش زنگ میزنه دعوا میکنه و فحش میده که باید انگشتر رو پس بفرستید من باید اجازه میدادم با اینکه باخبر بود اما براش مهم نبود الان میگه من بزرگترم بیخود کردید همچین کاری انجام دادید و میگع که پس بفرس انگشتر رو وگرنه قیامت به پا میکنم موندم چیکار کنم چون اینجا جای کوچیکی هست اگه پس بفرستم تا آخر عمرم همه راجبم حرفای بد میزنن و دیگه کسی بزودی حاضر به ازدواج باهام نمیشه خواهشا راهنمایی کنید ممنون میشم ازتون ‌‍‌!@beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🍃💕🍃💕 صرفا خاطره
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🍃💕🍃💕 صرفا خاطره
من وقتی 9 سالم بود یادم میاد میخواستیم بریم عروسی و من خیلی برنامه ریزی داشتم چون خیلی وقت بود مجلس عروسی نرفته بودیم😁🤗من همیشه وقتی تو ماشین میرفتم حالت تهوع میگرفتم 😩شاید بعضی از دوستان درک کنن 😑مامان منم از ترس اینکه حالم بد نشه بهم از اون قرصا میداد که حالم بعد نشه(نمیدونم قرص چی بود ولی خواب اور بود یکم)منم از اون قرصا میترسیم و به زور میخوردم😣 ولی نمیدونم چطور بود که اون روز خوردم ولی مامانم ندید و از اونجا که میدونست من نمیخورم یکی دیگه به زور به خوردم داد😩 (باور نمیکرد خورده باشم ) منِ بیچاره دوتا قرص خوردم حالا موقع اومدن توی راه بودیم داشتیم میرسیدیم که چشم به پاهام افتاد دیدم دمپایی پامه 🩴🤦‍♀ (حالا اینو کجای دلم بذارم)مجبور شدم همونجوری برم رفتیم اونجا یه گوشه نشستم پیش مامانم منم که دو تا قرص خورده بودم 💊خواب اور بود منو خوابم گرفت(هنوز اول مجلس بود ☀️) منو یه جوری خوابم برد هرچی مامانم تکونم میداد بیدار نمیشدم😴🥱دو سه دفعه رفت صورتمو شست ولی سرحال نمیشدم 😪(تا چشم رو هم میذاشتم خواب میدیدم 😑) هیچی دیگه فردا ظهر که از خواب پاشدم اینقدر گریه کردم که نگو 😭) @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
طنز زناشویی 🍃🍃🍃🍃💕 *کیش و مات چیست...؟! شما به زنت میگی یک زنی رو دیدم چقدر شبیه تو بود! بعد خانمت میپرسه؛ خوشگل بود؟ اینجاست که نه میتونی بگی آره نه بگی نه...! یعنی کیش و مات یعنی هر کدومو بگی فاتحت خوندست! 😜😂😂😂😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿