سلام گلی جان ببخش یه سوال داشتم من 37سالمه خانم هستم متاسفانه پاهام پرانتزی وفاصله بین شون 4سانته
این مسئله خیلی خیلی روپوششم تاثیرگذاشته وذهنم خیلی خیلی درگیرشه میشه راهنمایی کنید
عزیزی بوده که بدون جراحی درمان شده باشه واینکه حتما اگه دکترخوب وشرایط درمانی خوبی میشناسیدبی زحمت
راهنماییم کنیدواقعانیازدارم دعاگوتونم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
برای خانم گلی که كرد هست و شوهرش فارس....
سلام گلی جونم برای خانم گلی که كرد هست و شوهرش فارس، عزیزشما شوهر خیلی خوبی داری شوهر شما مرد واقعی هست واقعا اینطور که شما گفتین با شما مثل ملکه برخورد میکنه و روی شما خیلی حساس هست هر چی که شما میگین رو گوش میکنه اونجا ک گفتین روغن رو گذاشتین ریخت رو بدنش اصلا به شما ی تو نگفت معلومه ک خیلی مرد خوبیه واقعا قدرشو بدون و باهاش خیلی مهربون باش حتی ب خاطر این که شما از بوی سیگار بدت میومده عموتون جلو شما سیگار کشیده بعد همسرتون گفته همسرم اذیت میشه سیگار نکش ببین چقدر هوای شما رو داره همین ک بیرون از خونه ب کسی رو نمیده اما برا شما مهربونه باید از خدات باشه ب نظر من اشتباه کردی همسرتون روبردی مشاوره انگار خوردش کردی من احساس میکنم همسرتون تو دلش ی چیزیو مثل راز مخفی کرده شما باید اینقدر خوب باشی ک همسرت هر چیزی ک تو دلشه ب شما بگه سعی کن محبتت تو بیشتر کنی و توی محبت باهاش حرف بزنی مثلاً باهاش از گذشته حرف بزن از خودت شروع کن مثلاً از بچگی خودت شروع کن،شما هم ب همسرت عشق بده قربون صدقش برو بهش پیام عاشقانه بده بهش بگو من بهت افتخار میکنم ک اینقدر هوای منو داری ،شما از خانواده همسرتون نگفتید اونا چطوری هستن پدر شوهرتون مادرشوهر تون از اونا هم برامون بگید اما من دلم برا همسرت سوخت خیلی مظلوم هست تو رو خدا هواشو داشته باش خیلی بیشتر از قبل هواشو داشته باش😘
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من یه مادر بزرگی داشتم که خیلی خیلی منو دوست داشت ومنم همین طور خیلی به هم وابسته بودیم...
سلام ناز گلی جونم واعضا به خصوص مادر بزرگ 😍که همیشه پیام میزاره جواب اعضا رو میده من یه مادر بزرگی داشتم که خیلی خیلی منو دوست داشت ومنم همین طور خیلی به هم وابسته بودیم عقل کاملی نداشت ولی اینقدر پاک و معصوم بود شبیه فرشته ها خیلی دوسش داشتم ما ۸خواهر برادریم منو بیشتر از همه خواهر برادرام دوست داشت نقطه ضعفش من بودم می رفت خونه اینو اون هرچی بهش میدادن نمیخورد تو لباسش قایم میکرد برای من میورد همیشه هر خوراکی چیزی باشه سهمش برای من قایم میکرد ونمیخورد 😭با اینکه عقل کاملی نداشت ولی اینقدر بهم محبت میکرد که دیگران تعجب میکردن اگه النگویی ساعتی دست بچهها میدید به خانواده هاشون میگفت ازاینا میخوام اونا هم میرفتن براش میخریدن فکر میکردن برای خودشه ولی قایم میکرد میورد برام 😭لباس قشنگی هرچی میدید مثل همون هم برای من میورد آب میخواست یا غذا از من میخواست من بچه بودم ولی عصای دستش بودم حمام میبردمش بهش میرسیدم موهاشو شونه میکردم حلالش باشه کاش بزرگ بودم وبیشتر از اینا براش انجام میدادم خلاصه از رابطه منو اون بگم تمامی نداره اون تو زندگی خیلی زجر کشید همیشه دربه در بود نمیتونست یه جا باشه همیشه تو گرما یا سرما تو کوچه خیابونا بود خونه اینو اون بی محبتی خیلی دید چه از مادرم چه از غریبهها 😭 خیلی زجر کشید کتک خورد 😭بی غذایی بی توجهی تنها کسی که بهش توجه میکرد من بودم منم بچه بودم اونقدر که باید بهش نرسیدم 😭۱۳ سالم بود که جلو چشمام مرد 😭😭😭💔 نمیتونم اون لحظات فراموش کنم چشمش به من بود که تمام کرد😭 الان من ۳۵ سالمه هنوز نتونستم فراموشش کنم حالم بده هنوزم براش غصه میخورم هنوزم براش گریه میکنم نمیتونم فراموش کنم نمیشه نمیشه 😭💔دلم میخواد بیاد به خوابم یا بمیرم وببینمش بیشتر غصه زجری که تو زندگی کشید میخورم و اینکه من نتونستم براش کاری کنم یادمه لحظات آخر عمرش دستشو بلند کرد و گفت چه اتاق سبز وقشنگی این مردکیه؟اینا کین؟چه لباسای قشنگی اینجا کجاست ؟نمیدونم شاید داشت بهشت رو میدید اون پاک پاک بود و معصوم خیلی هم زیبا بود چشمان آبی رنگ وپوست سفید همه کسانی که از قدیم میشناختنش میگفتن اون زیباترین زن بود اون سالم بود تا اینکه بعد از زایمانش یک دفه حالش بد میشه واز خود بی خود میشه برام دعا کنین که شاید بتونم فراموش کنم یا بیاد تو خوابم یا اگه خدا عمانتش گرفت باهاش دیدار کنم بینهایت دلتنگشم تا الان هرجا اسم مادر بزرگ میشنوم یه یه خانم پیر میبینم یادش میفتم حالم بد میشه به خاطر همینم علاقه شدید به آدمای پیر دارم ببخشید طولانی شد حلال کنین دلم پر بود💔🙏🏻🙏🏻🙏🏻
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام نازگل عزیزم و همه اعضای گروه 😍 میخواستم به اون خانمی که گفتن نوه عزیزشون میگه همش یکی هست که منو نگاه میکنه
تو آینه میبینم صلیب هم داره عزیزم برای نوه گلت حرز امام جواد از جای معتبر تهيه کنید نمازش هم بخونید چون حرز امام جواد نماز مخصوص داره
بذارید پیش نوه تون همیشه باشه از این گردنی ها مخصوص دعا هستن حرز بذارید توی گردنی به گردنش آویزون کنید
فقط آب بهش نرسه انشالله بلا از نوه گلتون دور میشه برای منم دعا کنید سایه جون لطفا بذارید کانال❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
برای خانمی که نوه اش تو آینه مردی میبینه...
سلام عزیزان 🌹✨🌹✨ برای خانمی که نوه اش تو آینه مردی میبینه مادر جان نوه شما نه توهم زده نه استرس داره نه خیال پردازه روک میگم چیزی که نوه شما داره میبینه واقع هست خدا کمک کنه این چیزی که داره میبینه یه نوع یهودی هست بدترین نوع و خطرناکترین خدا کمک کنه خدا رحم کنه من نمیدونم این چطوروارد زندگی شما شده اصلا این چیزا خود به خود وارد زندگی کسی نمیشن مگر اینکه خدایی ناکرده خودفرد یا فردی از اعضای خانواده رفته سمت جادو جمبل یا اینکه کسی براتون طلسم زده این اگه طلسم باشه که حتما یهودی هست چون داره بهش نشونه صلیب نشون میده به کانال سیناهرا پیام بدین جریان کاملا براش تعریف کنین پیش هیچ دعا نویسی نرین چون حال بچه بدتر میکنن کانال سیناهرا تو ایتا هست خیلیا رو خوب کرده 🙏🏻🌹🌹
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
نجلا با دست مشت شده جلو اومد و پرخاش کرد:
-حرف دهنتو ببند عو.ضی! فکر کردی کی هستی که بهم توهین میکنی؟ به خیالت قراره اینجا بمونم و ف حش و فضیحتهای جنابعالی رو تحمل کنم؟ اگه میخوای این شیش ماه مثل دو تا بزرگسال کنار هم باشیم باید با من درست برخورد میکنی... با احترام! من کلفتت نیستم که اینجوری با من حرف میزنی.
اونقدر از نوع نگاه و پرخاشش جا خوردم که غلاف کردم و دیگه حرفی نزدم.
-حالا هم برگرد، میخوام لب اس ع.وض کنم.
بدون حرف چرخیدم و به بیرون خیره شدم. . برای اینکه اذیتش کنم غر زدم:
-بجنب دیگه! چقدر لفتش میدی؟
-میشه دهنت رو ببندی، بذاری به کارم برسم؟و باز هم با لباسش درگیر شد. بی خیال رو به پنجره وایساده بودم و از شیشۀ پنجره به تلاش های مزبوحانه اش نگاهش میکردم که به هیچ طریقی نمیتونست . . با تفریح پرسیدم:
-کمک نمیخوای عروس خانم؟
با حرص گفت:
-شما اگه خفه شی بهترین کمکه.
-اِ مگه قرار نشد به هم توهین نکنیم؟
نجلا کلافه از باز نشدن لباس با حرص اسمم رو زیر لب غرید:
-دمیـــر! دهنتو ببند!
با تفریح ساکت شدم و بازهم زیرزیرکی نگاهش کردم. اصلاً دوباره شیطنتم گل کرد و گفتم:
-من که حرفی ندارم ولی تا صبح که نمیشه منتظر باز کردن لباست بمونیم! به هر حال اگه کمک خواستی من اینجام. میتونی مودبانه ازم خواهش کنی، اگرم نخواستی میتونی به زنای بیرون در بگی بیان کمکت.
و با رندی اضافه کردم:
-هر چند خودت باید توضیح بدی زخمت برای چیه
با لودگی هر هر خندیدم و روی پام زدم. همینکه سر بالا آوردم نگاهم از تو شیشه به نجلا افتاد که دقیقا پشت سرم وایساده بود. با حس حضورش به آنی کمر راست کردم و با ترس عقب کشیدم. نکنه فهمیده دارم دیدش میزنم و میخواد از پشت بهم حمله کنه؟
-بسم الله. چیه؟ چی میخوای؟
نگاهش با عصبانیت روی صورتم چرخید.
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#آقای کانالمون میگه...
من ۱۸ سالمه
من عاشق یک دختر خانمی شدم از ۱۰ سالگی ☺️