eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
635 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🍃🍃💕💕🍃 تجربه وحشتناک من
سلام من خانمی۳۴ساله هستم...من یک تجربه وحشتناک و شاید غیرقابل باور برام پیش اومده که می خواستم برای شما تعریف کنم البته اینو که میگم غیر قابل باور، منظورم برای کسایی هست که این اتفاق براشون پیش نیومده شاید غیر قابل باور باشه،ولی افرادی که دچار این قضیه شدن میتونن من رو درک کنن... من دوتا بچه دارم یه پسر و یک دخترو همسری بسیار مهربان و دلسوز... ۵سال پیش یک روز که رفته بودم آرایشگاه با خانمی به نام لیلی آشنا شدم و ارتباط ما از اونروز شکل گرفت... لیلی زنی مطلقه بود که در ظاهر بسیار باشخصیت و مهربون بود... بعد ار چندبار ارتباط تلفنی و قرار گذاشتن های بیرون پاش به خونمون بازشد... بعد از مدتی اینقدر رفت آمدمون زیاد شده بود که به لیلی و اخلاق سرزنده و شادش وابسته شده بودم و بچه هام بهش میگفتن خاله لیلی... حتی شده بود بعضی شبها لیلی خونه ی ما میخوابید،البته همسر بنده نسبت به این قضیه زیاد خوشبین نبودن و میگفتن که همه رفت آمدها باید در حدتعادل باشه از طرفی ایشون میگفتن درست نیست با خانمی که هیچ اطلاعاتی درباره گذشته ش نداریم و زیاد نمیشناسیمش اینقدر صمیمی و راحت باشیم... البته من همیشه به همسرم میگفتم که تو خیلی مشکوک هستی و زیاد سخت میگیری که کاش اونموقع به حرفش گوش داده بودم... بعد از یکمدت سردردهای بی دلیل وحشتناک میگرفتم که هرچی قرص میخوردم فایده نداشت... منی که تا اونموقع هیچوقت با همسرم حتی کوچکترین بحثی نداشتم کم کم دعوا و بحثامون شروع شد..تو خونه آرامش نداشتم..فقط زمان هایی که با لیلی بودم حالم خوب بود.. بچه هام تو خونه آرامش نداشتن،همسرم از خونه فراری شده بود،آخه من بی دلیل سر هر موضوعی بحث و دعوا راه مینداختم... واقعا مشکل جسمی نداشتم ولی از لحاظ روحی داغون بودم... تا اینکه یکروز که طبق معمول تو هال خواب بودم ولیلی پیشم بود،اونکه فکر میکرد من خوابم بلند شد و رفت داخل اتاق خوابمون و۱۰دقیقه ای میشد تا اینکه برگشت..من خیلی تعجب کردم آخه تو اتاق خواب ما چه کاری میتونست داشته باشه...روز بعد که دوباره همون کار تکرار شددنبالش رفتم فهمیدم زیر تخت خوابمون رو میگشت و چیزی رو بیرون آورد و بجاش یک چیز دیگه گذاشت... فورا خودم رو پنهان کردم که متوجه من نشه و رفتم خوابیدم... بعد از اینکه لیلی رفت رفتم و اون شی سفید رو بیرون آوردم..یک تکه کاغذ بود که با زبون عربی حرفهایی نامفهموم داخلش نوشته شده بود... فورا رفتم پیش خانم همسایه و نشونش دادم،بهم گفت این کاغذ باید دعا باشه،یک لحظه شوکه شدم...باهم رفتیم پیش دعانویس و فهمیدم بدترین دعایی هست که برای روانی کردن و خراب کردن زندگی مشترک میتونن بنویسن...خلاصه اینکه هرکاری کردم که اون دعا رو باطل کنم... فردا باز لیلی اومد و به ظاهر ادای آدم های دلسوز در میاورد ولی منکه از قبل با خواهرم هماهنگ کرده بودم کلی لیلی رو کتک زدیم...اصلا پشیمون نیستم چون واقعا حقش بود...بعد از اون با کمک همسرم خونه رو عوض کردیم و پیش یک مشاور رفتم...خداروشکر الان حالم خیلی بهتر شده...کاش از اول به حرف همسرم گوش داده بودم.. خانمهای عزیز لطفا به افراد غریبه اعتماد نکنید...میتونست خیلی اتفاق های بدتری برای من و همسر و بچه هام بیفته... از خدا سپاسگزارم که با نگاه رحمت به من نگاه کرد که زود متوجه شدم.... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃💕💕🍃🍃🍃 مشکل ما اینه که خدا رو فراموش کردیم
دنیای بانوان❤️
🍃💕💕🍃🍃🍃 مشکل ما اینه که خدا رو فراموش کردیم
سلام به دوستان عزیز🌸 می خواستم به خیلی از دوستان بگم به اونها که با خطا شون باعث تباه شدن زندگیشان شدن و آنهایی که به چیزی که می خواستم نرسیدن . مشکل بزرگ زندگی ما اینکه خدارو فراموش می کنیم و حتی به دستور های کوچکش مثل انجام ندادن رفتار هایی با نامحرم مثل شوخی و خنده اصلا توجه نمی کنیم و باعث خرابی زندگیمون می شویم. متاسفانه این اتفاق برای من افتاده و از بچگی تا الان با من بوده.😔 خیلی و قتل ها به خواست خدا تونستم حس خودم رو کنترل کنم ولی بعضی اوقات هم نه. خدارو شکر ارتباطم با نامحرمان خیلی کمه و در یک خانواده مذهبی هستم. اما باز هم مشکلات زیادی دارم . ولی خدارو شکر میکنم که از سن ۱۲ سالگی خدا به دادم رسید و دستم و گرفت.🤲 از نظر من همه ی ما باید از خدا طلب بخشش کنیم و کمک بخواهیم.🙃 خانم حضرت زهرا ( س)خیلی کمک می کنند🌻 این حرف را حتی به کسایی که مهمترین داشته ی خودشون رو از دست دادند می گم. برای همگی بهترین ها رو آرزو می کنم برای همدیگه دعا کنید؛ و لطفاً برای من که بتونم این سختی رو پشت سر بزارم🌷 با آرزوی سلامتی و شهادت🌹 یاعلی👋🏻 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃💕💕🍃 خاطره خواستگاری
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃💕💕🍃 خاطره خواستگاری
سکانس جالب خواستگاری سلام منم اومدم از یه جلسه خنده دار بگم ممنون میشم کانال بذارین🥰 یه روز یه خواستگار اومد 😐 آقا ۲۸ سالش بود قبلش با خانواده هماهنگ شده بود شب اومدن دست خالی😐 و اینکه آقا پسر چادر مامانش رو گرفته بود و با لرز گفت سلام و یه بغض عجیبی تو چشاش بود😁 مامانش دستش رو گرفت و گفت بشینیم😳 برام عجییب بود آقا پسر فقط خونمون رو نگاه میکرد در حالی که چادر مامانش رو گرفته بود 😐 راستی قبلش بابام بهش سلام کرد جواب نداد فقط سر تکون داد😕 چایی اوردم نمیخواست بر داره مامانش به زور گفت بردار بعد بابام ازش درباره کارش پرسید گفت خب کار میکنم دیگه😕😐 بابام گفت خب توضیح بدید گفت از صبح تا ظهر میرم کارخونه بعد میام خونه😁 سکوت همین جور ادامه داشت که گفتن دختر پسر برن حرف بزنن آقا پسر چادر مامانش رو گرفت و تو گوش مامانش گفت من نمیرم پاشو بریم من میترسم😳😁 )(لازم به ذکر هست من لب خونی میکردم😂) آخه فضولیم گل کرد من که همون اول به خاطر رفتارش جوابم منفی بود😏 حالا به زور مامانش از اومد حرف بزنه و وقتی گفتم بفرما با بی ادبی رفت تو اتاق و نگفت اول شما حالا صحبت: گفتم بفرمایید از خودتون بگید نام.نام خانوادگی. و سن ش رو گفت😂 گفتم از خودتون و شخصیتتون بگید یک دفعه جا خورد گفت: شخصیت؟😳من تاحالا راجب شخصیتتم فکر نکردم میشه شما بگید تا منم بگم😐 حالا من سوالام رو کردم (بعضی خنده دارشو میگم😂) گفتم : هدفتون از ازدواج چیه؟ گفت :میخوام زن بگیرم 😂😂😂😂(قانع شدم اساسی) گفتم: چرا؟ گفت:خب بگیرم دیگه...😐😐😐 ... گفتم:برنامه برای آیندتون چیه؟ گفت :آینده؟😳بهش فکر نکردم گفتم:نمیخواید شغلتون را ارتقا بدید؟ و برید شغل دیگه پیشرفت کنید؟مثلا چه شغلی؟ گفت:حالا دوست دارم پیشرفت کنم حالا چه شغلی بعدا فکر میکنم😐😂 در حین صحبت آب دهنش ریخت رو شلوار کرمی رنگش🤢😐 گفتم خب حالا شما بپرسید: گفت سختمه بپرسم خودتون میدونید دیگه همونا رو جواباشو بگید😐😐😒 خیلی بهم برخود🙂 گفتم :دیگه حرف ندارم بریم؟ ایندفعه من زود رفتم😁 بعد چادر مامانش رو گرفت گفت مامان بریم😐 بعد خداحافظی کردن مامانم گفت با دمپایی اومده بود کهنه بودااا😐😐😐😐 از دوربین خونمون پیدا بود تا آخر اینکه سوار ماشین بشه چادر مامانش رو گرفته بود😂😂 هیچی زنگ زدن گفتن ما میخوایم ولی مامانم گفت ما جوابمون منفیه😄 تازه بهشون برخورده بود گفت حالا چرا منفی بوده پسرم چیزی کم نداشته که😂😂 من دیگه حرفی ندارم😕😑 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
چقده قشنگ 🌸🍃🍃🍃🍃 سر سفره که میشینیم همیشه از یک بشقاب استفاده میکنیم حتی تو مهمونی. بیشتر اوقات وشایدم بشه گفت همیشه لقمه ی اولمونو بهمدیگه هدیه میدیم. 😘 اقامون بهش میگه لقمه ی محبت! اکثرا باهم دیگه رقابت میکنیم که کی زودتر لقمه ی محبتش اماده میشه ودستش بسمت دیگری بلند میشه 💃 این حرکتمون گاهی وقتا که از هم دلخوریم خیلی کار سازه 👌 ✍ پیامبر خدا (ص) فرمودند : مرد در برابر لقمه ای که در دهان همسرش می گذارد پاداش میگیرد💎 طعم را به همسرت بچشان و از خداوند ، زندگی شیرین رو هدیه بگیر @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🍃🍃🍃 سلام، از کانالتون خیلی راضیم واقعا خسته نباشید. اون خانمی که میگه بخاطر خوشگلی زیادم نمیتونم بیرون برم اذیت میشم مردها باهاش دست میدن عزیزم یا چادر بزن سرت ماسک بزن برو بیرون کارهات انجام بده تا اذیت نشی سرت هم پایین بگیر نگاه نکن به مردهای نامحرم باکسی دست نده عادت میکنن،اونا هم عادت میکنن بترس از خدا @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
💕🍃خواستگاری طلبه دارم👇
دنیای بانوان❤️
💕🍃خواستگاری طلبه دارم👇
سلام علیکم؛خوبین ان شاءالله؟ بنده ۱۸ سالمه و طلبه هستم من عاشق یک حاج اقای طلبه شدم که واقعا پاک بودن ولی زیادی واکنش ندادم که دوستشون دارم و توی حوزه باهم درس میخوندیم بعد یک مدت ایشون خودشون اومدن و گفتن بهم علاقه دارن و میخوان بیان خواستگاری منم گفتم بیان و از این حرفا! ایشون ۲۰ سالشونه و منم ۱۸😉 بنده خدا هر هفته دو بار میومدن اما پدرم اجازه ندادن و اما ایشون هنووووز دارن میان و پدر و مادرمو کلافه کردن؛)))) @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
نوستالژی قدیمی همونجا که غم جا نداره😍🍃🍃🍃 خوشتون اومد؟🌸🍃
دنیای بانوان❤️
دخترم به تبعیت از دوستانش....👇 🍃🍃💕💕🍃 سلام همراز جان مشکلی که برام پیش اومده اینه که ما خانواد
💕🍃💕🍃🍃 سلام در جواب خانمی که دخترشان حجاب را کنار گذاشته بگم خواهر جان به دخترت بگو هرچی از هر کی شنیدی بذار کنار ببین خدا در قرآن چه دستوری داده آیه 30 و31 سوره نور 59 و60 سوره احزاب مطالعه شود @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
صرفا خاطره 🌸🍃🍃🍃🍃🍃 یه شب مهمونی داشتم ،خواهر کوچیکم رو پاگشا بعد عروسی دعوت کرده بودم ،ابجیام روهم دعوت کرده بودم ،با مادرم اینا خلاصه براتون بگم آبجی کوچیکتر از خودم که با شوهرش و بچه هاش اومدن برا شام ،من هم با لباس خونه بودم تا اونا بیان بالا رفتم اون اتاق ،لباسامو عوض کردم 😜 بعد اومدم پذیرایی پاشدن سرپا و گفتن دستت درد نکنه افتادی زحمت منم که خیلی واقعا خسته بودم 😏اومدم به خواهرم بگم ،نه بابا چه زحمتی وبه شوهرش بگم بفرما بشین زحمت نکش آقای ... برگشتم گفتم نه بابا 😳 دستم رو به زبان اشاره به سمت شوهرش گفتم بفرما آقا زحمت 😂😂😂😂😂😂😂😱😱🙈🙊 یعنی اونقدر خندیدیم مادرم گفت چرا هول کردی خواستگاریت نیومدیم که یعنی قشنگ الان هروقت یادم میرفته میترکم😅😅😅😅😡😡 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿