دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii من یه پسر ۱۴ ساله دارم که متاسفانه مدتیه متوجه شدم سیگار مصرف میکنه به.. ‌

با سلام خدمت شما وخسته نباشی بابت کانال خوبو مفیدتون راستش من یه مشکلی دارم خواستم اگه امکانش هس بزارین تو کانال شاید دوستان راه حلی داشتن من یه پسر ۱۴ ساله دارم که متاسفانه مدتیه متوجه شدم سیگار مصرف میکنه به خدا هر راهی که بگین استفاده کردم با حرف خوش باهاش حرف زدم که دلیل اینکه این کارو میکنی بگو تا من برات حلش کنم تمام ضررهایی که داره رو براش گفتم دیگه واقعا کم آوردم به خدا دارم از غصه دق میکنم باباشم مثل من به خدا دیگه عقلمون به جایی قد نمیده در ضمن اصلا زیر بار اینکه ببریمش مشاورم نمیره ازتون خواهش میکنم تو رو به صاحب همین روزا قسم مطلب منو بزارین تو کانال شاید یه فرجی شد @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

سلام نازگل جان پیامم برای اون خانمیه که میگه بامرد نامحرمی راب.طه داشته وحالا پشیمونه وفک میکنه خدا نمیبخشه نه عزیزم اتفاقا یکی از نشونه هایی که خدا دوستت داره همین احساس ندامت خداگفته هرجا فکر کردی اشتباه میری برگرد به سمت من .توبه کردی ،پشیمونی.جبران کن عوضشو محبت کن به همسرت ،نمازتو شروع کن که خیلی حالت بهترمیکنه،توسل کن به چهارده معصوم هرکدوم که توسل داری وحالا که خدا دوستت داشته و برگشتی به سمت خدا برو قرآن بخون انشالله موفق بشی گلم . @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii #قشنگه_بخونید ‌

متعهد بودن؛ چیزی نیست که همزمان با اسمی که توی شناسنامه ات میرود در درونت هم جا بگیرد... متعهد بودن به قلب آدم ربط دارد؛ که تا نگاهت خواست به کسی بیوفتد قلبت یادآوری کند که جایِ کس دیگری را ندارد و پر شده با مناسب ترین گزینه... که تا بحثی شد و دلت هرچیزی خواست الا آغوشش قلبت یادآوری کند که فقط یک جا آرامی و کنار اوست... متعهد بودن؛ انداختن یک حلقه توی دست نیست، به تنها نبودن و بودنِ کسی کنارت هم ربطی ندارد... متعهد بودن یعنی یکی را داشته باشی چه در واقعیت چه در رویا یکی که با تمام کم و کاستی هایش دلت را بدجور صاحب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شده❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii دختر من ۶ سالشه و امسال میره کلاس اول صمن اینکه مهد هم نرفته و زیاد بلد نیس ... ‌

سلام نازگل جان لطفا این پیاممو بزارید گروه دختر من ۶ سالشه و امسال میره کلاس اول صمن اینکه مهد هم نرفته و زیاد بلد نیس وقتی نسبت ب همسن سالاش نگا میکنم چون اونا مهدم رفتن میخام مدرسه ثبت نامش کنم ب نطرتون مدرسه غیر انتفاعی بهتره یا دولتی ینی از نطر یادگیری کدوم بهتر یاد میگیره چون با دخترم باید زیاد کار شه حالا ما می‌ترسیم ک هزینه کنیم ولی زیاد یاد ندن باز پشیمون شیم ک چرا دولتی ثبت نام نکردیمش تو رو خدا هر چی زود تر جواب مو بدین ک چیکار کنم چون آخه الان باید ثبت نام کنم ممنون @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خانمی که گناه کرده ‌

سلام خانمی که گناه کرده اگه واقعا توبه ازته دل باشه ودیگه به هیچ وجه سمت ای کارانری حجاب نماز روزه انجام بدی مطمئن باش توبه ت از طرف خداقبوله کلاس قرآن بروبامسجدی ها دوست باش ودرآخرخدانیامرزه مردای کثیفی که چشمشون دنبال زن شوهردارهس چرااینقدربلانازل میشه چرابارون نمیزنه به وقتش همه ش ازگناه وبی حجابیه خدابگذره ازسرتقصیرات همه🙏 لعنت برشیطان😔 مادربزرگ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .

نگاهش با عصبانیت روی صورتم چرخید. -مثل اینکه خیلی داره بهت خوش می‌گذره؟ نفس راحتم بالا اومد. پس هنوز متوجه نشده بود. با تفریح دست به س ینه شدم و لبخند زدم. -بد نیست، اینم یکی از شبای خداست. هر چند فکر نمیکردم شب عروسیمون به این خنده داری باشه. به هرحال آدم باید زندگی رو راحت بگیره. از حرص دندون روهم سایید و چشماشو با عصبانیت بست و نفسی گرفت. بالاخره به پشت چرخید و گفت: -کمکم کن. ولی وای به روزت اگه دست از پا خطا کنی بدون اینکه کمکش وایسادم. وقت انتقام گرفتن بود. -کلمه جادویی فراموش نشه. سر چرخوند و مستقیم تو نگاهم خیره شد و با حرص تهدید کرد: -این آخرین باریه که میگم. بازش کن تا قاطی نکردم و آبرو حیثیتتو نبردم. اونقدر عصبانی بود که می‌دونستم اگه یه بار دیگه خودمو لوس کنم، قطعاً شر به پا میکنه. اصلا معلوم نبود قدم بعدیش چیه. گامی به سمتش برداشتم و گفتم: -خیل خب، چرا دعوا می‌کنی؟ ؟ -دمیر هر کاری که گفتم بکن. لجبازی کردم: -ناراحتی، خودت بازش کن! همینکه عصبانی شد و خواست به سمت در بره، دست دراز کردم و شونه اش رو گرفتم. -خیلی خب!