💬 داستان
در یک رستوران در یکی از ایالت های آمریکا خانم گارسون منوی غذا را به یک زن و شوهر داد. قبل از این که آن دو به لیست غذاها نگاهی بیندازند از او خواستند که ارزان ترین غذا را برایشان بیاورد، چون به حد کافی پول ندارند و به خاطر مشکلاتی که شرکتشان با آن مواجه شده چند ماه است حقوقشان را دریافت نکرده اند.
خانم گارسون که ساره نام داشت خیلی فکر نکرد و یک غذا به آنان پیشنهاد کرد و آن دو هم که دانستند ارزانترین غذا هست بلافاصله پذیرفتند. او غذایشان را آورد و آنها با اشتهاآن را تناول نمودند.
قبل از رفتن فاکتور را از گارسن تقاضا کردند. او با کیف مخصوص فاکتورها که یک ورق در آن گذاشته بود برگشت. در آن ورق نوشته بود:
"من به خاطر وضعیت مالیتان پول غذای شما را شخصا پرداخت کردم و این 100 دلار را هم به عنوان هدیه به شما می دهم و این کمترین چیزی است که می توانم برای شما انجام دهم. تشکر از لطف شما. امضا ساره".
زن و شوهر با خوشبختی زائد الوصفی از رستوران خارج شدند.
جالب توجه این که ساره علی رغم وضعیت مادی سخت اش از پرداخت پول فاکتور غذای آن زن و شوهر احساس خوشبختی زیادی می کرد. او حدود یک سال است که برای خرید لباسشویی تمام اتوماتیک رؤیایی اش پول پس انداز می کند و هدر دادن هر مبلغی زمان رسیدن به این لباسشویی رؤیایی را به تاخیر می اندازد. او لباس هایش را با یک لباسشویی قدیمی می شوید.
ولی چیزی که خیلی او را ناراحت کرد سرزنش دوستش بود که وقتی از ماجرا با خبر شد این کارش را رد کرد، چرا که خود و کودکش را از پولی که برای خریدن لباسشویی به آن نیاز داشتند محروم کرده بود.
قبل از این که به خاطر سرزنش دوستش پشیمانی ذر وجودش رخنه کند مادرش به او زنگ زد و با صدای بلند گفت:
"چکار کردی ساره؟!"
او با صدای گرفته و لرزانی جواب داد: "من کاری نکردم. چه اتفاقی افتادا؟"
مادرش جواب داد: "فیسبوک در تحسن تو و کاری که کردی غوغا کرده است. اون آقا و خانم که پول غذایشان را پرداخت کردی نامه ی تو را در حسابشان در فیسبوک گذاشتند و تعداد زیادی آن را لایک کردند. من به تو افتخار می کنم... ."
بلافاصله بعد از زنگ مادرش دوست زمان تحصیل اش به او زنگ زد و گفت که نامه اش ویروس وار در تمام سایت های اجتماعی شبکه ی عنکبوتی در حال پخش است.
به محض این که حساب فیسبوک را باز کرد با صدها نامه از مجریان تلویزیون و خبرنگاران رو به رو شد که از او تقاضای مصاحبه درباره ی این اقدام متمایزش می کردند.
روز بعد ساره مهمان یکی از مشهورترین و پر بیننده ترین برنامه های تلویزیونی آمریکا بود. برنامه به صورت مستقیم پخش می شد. مجری برنامه یک لباسشویی تمام اتوماتیک بسیار لوکس و یک تلویزیون مدل بالا و ده هزار دلار به او تقدیم کرد و از یک شرکت الکترونیکی کارت خرید مجانی به مبلغ پنج هزار دلار دریافت کرد و به خاطر این رفتار انسانی بزرگ هدایایی به سویش سرازیر شد که قیمتشان به 100 هزار دلار رسید.
دو پرس غذا به قیمت 27 دلار باضافه ی 100 دلار زندگی اش را تغییر داد.
کرم این نیست که آنچه نیاز نداری ببخشی. کرم این است که آنچه را که خیلی به آن نیاز داری ببخشی.
سخنی بلیغ تر و بزرگ تر و ژرف تر از سخنان خداوند متعال وجود ندارد که می فرماید:
"هرگز به نیکی نمی رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید."
•|
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
وای من سه روز میرم هیت هر روزش یه ننه میاد و ازم خواستگاری میکنه
دیگه مامانم بهم گفت بشین تو خونه نیا هیئت
اخه مادر من چرااااااااا نمیزاری حداقل خودشونو نشون بدن تا میگه دختر شماست شوهرش نمیدین میگه نه درس می خونه خوب مگه این همه زن متاهل ندارم که درس هم در کنار شوهر داری می خونن
جالبیش اینجاست وقتی رد کرد میگه اگه پسر خوب باشه شوهرت میدم انگار با یه کلمه حرف زدن با مادر پسره مامانم میفهمه که پسرش خوبه یا بد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من نه از کسی عقب ترم و نه از کسی جلوترم
من در زمان خودم زندگی میکنم..!
من نه از کسی عقب ترم و نه از کسی جلوترم
من در زمان خودم زندگی میکنم..!
تجربیاتی داشتم انتخاباتی داشتم
تربیتی داشتم
اصولی داشتم.. و خیلی چیزای دیگه
که باعث شدن امروز تو این نقطه
و جایگاه باشم..
مقایسه رو رها میکنم درست
و غلط و بحث های بی نتیجه رو
با آدم هایی که ارزشش رو ندارن تموم میکنم
و اونارو کنار میذارم و تلاش میکنم خودم باشم...
و زندگیمو بسازم اونجوری که دوست دارم و
دلم میخواد
نه با ترس از زبون این و اون..
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
🔅«أَشْهَدُ أَنَّ حِزْبَكَ هُمُ الْغالِبُونَ»🔅
🔅«أَشْهَدُ أَنَّ حِزْبَكَ هُمُ الْغالِبُونَ»🔅
مولای من!🌱
اگرچه هجوم سیلابهای ویرانگر،
و شدت طوفانهای آخرالزمان،
درخت روزگارمان را میلرزاند،
اما ریشههامان پابرجاست...
جانان من!🌱
قرنهاست که در سرزمین مودت شما،
ارادههایی راسختر از کوههای استوار،
ریشههایی دواندهاند از نور انتظار،
و در کمینگاه ددمنشان روزگارند...
«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»🤲
#دلنوشته_مهدوی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
🔸 ختم "یا الله" برای حاجات مهم (نقل از آیتالله نخودکی)
🔸 ختم "یا الله" برای حاجات مهم (نقل از آیتالله نخودکی)
✅ مدت ختم: ۴۰ روز متوالی
✅ زمان: بعد از نماز عشاء یا هر زمانی با طهارت
✅ ذکر:
روزانه ۱۰۰۰ مرتبه ذکر "یا الله" با توجه و حضور قلب
📿 بعد از پایان ذکر هر روز این دعا خوانده شود:
"اللّهُمَّ یا فارجَ الهَمِّ، یا کاشِفَ الغَمِّ، یا رَحمانَ الدُنیا و الآخِرَةِ و رَحیمَهُما، اِرحَمنی رَحمَةً تُغنینی بِها عَن رَحمَةِ مَن سِواکَ."
📌 نیّت واضح و مشخص باشه، و از گناه و بیتوجهی در این ۴۰ روز پرهیز بشه.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
۲۳سالمه شوهرمم ۲۳ سالشه شیش ماه ازدواج کردیم دو روز بعد عروسی فهمیدم شوهرم اعتیاد داره بهم قول داد ترک میکنه ولی نکرد و
سلام لطفا پیام منم بزارین تا دوستان راهنماییم کنن ۲۳سالمه شوهرمم ۲۳ سالشه شیش ماه ازدواج کردیم دو روز بعد عروسی فهمیدم شوهرم اعتیاد داره بهم قول داد ترک میکنه ولی نکرد و گفت پنج ساله معتادم برا آزمایش یچیزی خوردم ک نشون نده کار نمیکنه تا غروب میخوابه بعدم دوساعت میشینه میکشه و میره بیرون دو شب میاد اگ ازش بپرسم کجا بودی میگ اصلا ب تو ربطی نداره بگم برا خونه چیزی بخر میگ خودم نمیخورم برا توام نمیگیرم الان یه هفتست خونه پدرم هستم منو زد بخاطراینک گفتم روغن بگیر غذا درست کنم ب مسخره گرفت منم اعصبانی شدم گفتم برو از خونه بیرون هروقت روغن گرفتی بیا درو میخاست روم قفل کته حالم بد بود تا دم در رفتم دنبالش گفتم کلیدارو بده گفت بیام میزنمت میکشمت منم گفتم عرضه داری بیا بزن اومد کتکم زد و ف.حش داد خانوادمو ک بیان ببرنت من فقط گریه میکردم گف جم کن خودم میبرمت اتیشت میزنم گفتم اول میرم پیش مادرت بعد میرم رفتم اونجا اون زودتر رفت تا رسیدم دوباره منو زد ک چرا گریه میکنی بعدم گف بیان ببرنت داداشمو گفتم اومد دنبالم باهاش حرف زد گفت تا الان هرچی بوده منبعد خوب شو شبا زود بیا خونت چیزی میخاد فراهم کن گفت در توان من نیست من همینم ک هستم داداشم بهم گف جم کن بریم اینم بگم اصلا بهم محبت نمیکنه ب خودم تو خونه میرسیدم ولی انقد بی توجه ک اعتماد بنفسمو از دست دادم خیلی ه.وس بازه از دوران نامزدی همش بهم خ.یانت میکنه کلی پیام دیدم تو گوشیش ولی گردن نمیگیره من چون دوسش داشتم همیشه گذشت میکردم سکوت میکردم از محبت کم نمیذاشتم ولی اون همش منو پس میزد یبار مادرشوهرم بهم گفت پسرم گفته محبتش نکنی بدش میاد چندجا گفته بود زنمو نمیخام دوسش ندارم ولی من بهترین تولدو براش گرفتم ولی اون دوس نداش باهام ی عکس بگیره مریض میشد دورش میگشتم ولی منکه مریض میشدم حتی ازم نمی پرسید چته یا میگفت ب جهنم کارم فقط شده بود گریه اولا التماس میکردم بهم محبت کن باهام حرف بزن بزار تو بغلت بخوابم بهم میگفت رویاپرداز ازین خبرا نیست همیشه ام حرفش اینه ک زن میگیرم انقد دلمو شکسته با حرفاش با د.ختربازی هاش سرد بودنش تحقیر کردنم تازه بچه دارم نمیشه ولی من دوس داشتم زندگیم خوب میشد💔 الانم پیام داده ک فکراتو بکن زودتر نتیجه رو بگو من حوصله ندارم گفتم نتیجه رو بیا از پدرم بپرس گفت ن مگ با پدرت زندگی میکنم اصلا یجوری حرف میزد ک انگار عجله دلره زودتر جداشیم مشکل بزرگمم اینه با وام ازدواج من ک دایم ضامن شد عروسی گرفتیم و وسایل و پول پیش و ی ماشین گرفت الان قسط هارو نمیده پنج ماهه الان من چیکار کنم بهش گفتم هرچی هست با وام منه گف بتو ی سرسوزن نمیدم و ازین حرفا ولی من فکر میکنم هرجور شده وسایلارو بیارم ماشین و بگیرم حداقل بفروشم قسط بدم من بدبخت از کجا بیارم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿