eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
632 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام به بانوی گل مدیر کانال همچنین دوستان عزیز مجازی امیدوارم هرکجای ایران زمین هستین کنار عزیزانتان شاد وسلامت باشید اون خانمی که گفتن با مادرشوهرش تویک ساختمان زندگی میکنن وبوی غذاش میاد وهیچی احترامی به پسر وعروسش نمیزاره من خانم ۴۳ساله هستم بچه اولم سال ۸۲بدنیا امد یادمه باردار بودم مادرشوهرم آش پخته بود ماباهم توی یک حیاط زندگی میکردیم اون زمان ازاون موقع که آش درحال پختن بود من بو کشیدم تاپخت گفتم حالا میاره برام بادمه خواهرشوهرم با پسرش امد تادررا براشون باز کرد گفت بیا مادر آش تازه پخته شد من فقط بو کشیدم😭😭اینم باردار ولی یک کاسه برام نیاورد الان ۲۱سال گذشته ولی من هنوزیادم نرفته کباب درست میکردن توحیاط با دختراش برامن نمیاورد امیدوارم بتونه تواون دنیا جواب بچه ی که تو شکم من بود را بده ممنون از کانال خوبتون⭐ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii در پاسخ به خانمی که پرسیدن چه مارک کرمی برای چین وچروک صورت خوبه ...
سلام نازگل جون خدا قوت 😊 در پاسخ به خانمی که پرسیدن چه مارک کرمی برای چین وچروک صورت خوبه کرم وسرم وایپر عالیه خودم دارم استفاده میکنم برای راهنمایی بیشتر اگه دوست داشتید آیدی من رو بهشون بدید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii دوستی راجع ب رفتن ب دانشگاه ازادپرسیدن...
سلام خسته نباشید دوستی راجع ب رفتن ب دانشگاه ازادپرسیدن ببین عزیزم من پیام نورروانشناسی میخونم هزینش یکم ازازاد کمتره و اینکه من یادم نمیاد تعهدی چیزی گرفته باشن شماپول واحداروحساب میکنین ب اوناچه ک چندبارطول بکشه تاپاس کنین شمام توشهرتون ب دانشگاه پیام نوربرین وشرایطشوکامل بپرسید من چون چندسال پیش ثبت نام کردم دقیق نمیدونم چی ب چیه البته خالمم پارسال اسم نوشت حرفی ازتعهدنیس @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii جواب خانمی که از،خساست پدرشوهرش،گفت
سلام جواب خانمی که از،خساست پدرشوهرش،گفت داستان زندگی خواهر من چهارتا بچه داشت سه دختر یک پسر تو سن بیست هفت سالگی درد سرطان رح.م گرفت به رحمت خدا رفت شوهرش خیلی خسیس بود،مثلا کاسه روغن جا میگرد میداد خواهرم بقیه رو تو انباری میزاشت قفل میگرد خواهرم چون کنار حیاط،کناری مادرم بود و مادر همه چیز براش فراهم میکرد چیزی متوجه نبود سخت نمی‌گرفت خلاصه خواهرم که رفت شوهرش،چند بار زن گرفت یکی از یکی بدتر البته به چشم اون چون اهل خرج نبود زن اولی بک دختر فلج دومی و سومی پسر البته بعد خواهرم من به هر بدبختی بود دخترا عروس کردن جهازی داد که دخترا خجالت کشیدن خلاصه نوبت پسره رسید یک مجلس الکی گرفت رفت اصلا کمک نکرد پسر خواهرم چون از پس خرج مخارج بر نمی‌آمد صبح شب کار می‌کرد دوست،نداشت اصلا سمت پدرش بیاد 404/4/25 وقتی خسته از،سرکار برمیگرده بخاطر خستگی زیاد تصادف کرد همون دم به رحمت خدا رفت حالا اون پدر،ثروت سر قبرش ببره داد بزنه از،طرف یک خاله دل،شکسته 😔😔😔😔 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
همراهان گرامی میتونید بخش بعدی سرگذشت رو اینجا بخونید 👇 https://eitaa.com/joinchat/3805544609C711632f81f
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
. تهران رو با گیجی نظاره کردم. شلوغ بود و پر از ماشین، پر از همهمه. تو عمرم انقدر آدم یک جا ندیده بودم. خیابون ها مثل رودخونه‌هایی پر از ماشین و آدم بود که به هر سمتی سرازیر می‌شد. حتی هواش هم با هوای شیراز فرق می‌کرد و گلوم رو سنگین کرده بود. بالاخره به آپارتمان دمیر رسیدیم. طبقه دوم ساختمانی نوساز بود. اونقدر کمرم درد میکرد که فقط تونستم یکی از چمدونم رو بردارم و به سختی از پله‌ها بالا رفتم. دمیر بی حرف پشت سرم چمدون من و ساک خودش رو برداشت و از پله ها بالا رفت. کلیدی انداخت و بالاخره پا به خونه دمیر گذاشتم. از همونجا نگاهم به سالن پذیراییش افتاد که در امتدادش یه آشپزخونه بزرگ و دلباز بود. واقعیت باورم نمی‌شد دمیر تونسته باشه همچین خونه زندگی خریداری کنه. همه چیز شیک و مرتب و به روز بود. چمدونم رو همونجا دم در گذاشتم و کفشامو کندم و پا به خونه گذاشتم. طراحی خونه مدرن و امروزی بود با مبل‌های راحتی و دکوراسیون به روز .دمیر شروع به معرفی خونه کرد. سرویس‌ها و اتاق خوابها رو نشونم داد. یه خونه نود متری جمع و جور بود که هر زنی رو راضی می‌کرد. تو یکی از اتاق خواب‌ها تخت خواب دو نفری با سرویس کامل خواب گذاشته بود و تو اتاق دیگه یه کمد و دراور. با خودم فکر کردم که می‌تونم توی این اتاق ساکن بشم. قطعاً بهتر از اتاقی بود که می‌دونستم سارا بهش پا گذاشته. هنوز درست حسابی خونه رو بهم معرفی نکرده بود که با صدای اس‌ام‌اسش هوشیار شدم. دمیر نگاهی به گوشیش کرد و به تندی گفت: -من کار دارم، باید برم. تا تو با خونه آشنا شی، منم برمی‌گردم. ل.ب باز کردم: -کجا؟ اما خیلی خوب می‌دونستم به کجا می‌خواد بره. حتماً دلتنگ سارا شده بود. ل.ب بستم و فقط نظاره کردم که دمیر چطوری با هیجان از خونه بیرون زد. همون جا روی مبل نشستم و پیشونیم رو مالیدم. من از همه جیک و پوک دمیر خبر داشتم و می‌دونستم دمیر زن داره و اولویت اولش زنشه؛ اما حتی با دونستن این‌ها هم نمی‌تونستم تحقیرها و بی‌اهمیتی‌هاش رو تحمل کنم. از درد کمر و سردرد حالم داشت به هم می‌خورد. روی زمین دراز کشیدم و پاهام رو بلند کردم و به مبل تکیه دادم. حتی نا نداشتم بلند شم و مسکنی برای خودم پیدا کنم. همونجور که مانتو وشال به سر داشتم به پهلو خوابیدم و چشامو روی هم...
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام به هم گروهی های عزیز منم یک مشکلی چند وقت برام پیشم اومده متاسفانه سه چهار ماهه پیشونیم یک لک قهوه ای کم رنگ افتاده بعضی وقتا پررنگ میشه آیا راه حلی برای برطرف شدنش دارید یا دکتر پوست خوب تو مشهد اگه میشناسین ممنون میشم راهنمایی کنید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام عزیزم. ممنونم برای کانال جذاب و پر انرژی تان خانمهای بزرگوار لطفاً دعایی را بگویید برای فروش خانه. که زود فروخته شود @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿