سلام بر همه عزیزان
برای خانمی که مادرشوهرش جاری رو بیشتر دوست داره و تعریف میکنه میگم
عزیزم اول اینکه هیچ کس برات مهم نباشه
فقط با شوهرت خوش باش
درسته هر کسی جای خود داره ولی فقط همسر مهربان و با فهم برای یک خانم کافیه
بقیه افراد در حاشیه زندگی شما هستند
از یک بعد دیگه هم میشه نگاه کرد من تجربه خودم رو میگم
من خودم عروس بزرگه هستم خیلی روی حجابم حساسم پیش برادرشوهر یا مانتو بلند میپوشم یا چادر اینها رو گفتم سو تفاهم پیش نیاد
مادر شوهر و پدر شوهرم خیلی خیلی مرا دوست دارند از اول هم همینطور بودند ولی خوب منم خیلی اذیت شدم ولی دم نزدم الان که عروس کوچیکه اومده اونو مثل من تحویل نمیگیرن به خدا من خیلی ناراحت میشم سعی میکنم زمانی که ایشون منزل مادرشوهرم هستند اونجا نروم
ولی قبول کنید بعضی از عروس ها هم اصلا کسی رو به حساب نمیارن
من پدرشوهرم خیلی دوست داشت عروسش سرسفره ی عقد چادر سفیدش رو سر کنه حتی چند بارم بهشون گفتن ولی ایشون قبول نکردن که هیچ لباسی پوشیدند که خانواده همسرم خیلی ناراحت شدند باور نمیکنید وقتی به ایشون سلام میدادند عروس خانم روشون رو برمیگردوندند و با لحن خیلی بدی جواب سلام میدادن
و بعد ایشون همیشه ناراحت هستند که چرا من رو مثل عروس بزرگه دوست ندارید
شاید خانواده همسرتون قبلا این عروس رو به نحوی آزرده خاطر کردن و خودشون ميدونند و به فهم و کمالات عروسیشون افتخار میکنند که با این خانواده کنار اومده و اینکه هیچ وقت پیش شما بدی هایی که به عروس بزرگه کردند رو نمیگن و الان اینطوری دارند جبران میکنند
انشالله که به هر آنچه در دل آرزو داری برسی
انشالله با همسرت یک دل و یک رنگ باشید و در کنار هم خاطرات خوبی برای هم در ذهن همدیگر بسازید
روزی میرسه که به این افکارت میخندی میگی چه چیزهایی فکر و ذهنم رو مشغول کرده بود
و اما من ای کاش من رو هیچ کدوم از اعضای خانواده همسرم دوست نداشتند ولی همسرم حرفم رو میفهمید
🌷🌷🌷🌷
خواهش میکنم در کانالتون پیامم رو بزارید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#گشــــایش_بخـــتِ_دختــران
💯✍🏻از آیت الله بهجت سؤال شد:
ازدواج دختری سر نمی گیرد و به اصطلاح بختش باز نمی شود و از شما راهنمایی می خواهد.؟
✨⇇فرمودند: نماز جعفر طیار بخواند و پس از آن دعائی که در کتاب زاد المعاد مجلسی آمده که در این هنگام خوانده شود، بخواند و در پی آن به سجده رود و تلاش کند که حتما گریه کند، گر چه به مقدار کم و همین که چشمش را اشک گرفت حاجتش را از خدا بخواهد.
✨⇇همچنین حضرت استاد بار دیگر در پاسخ به چنین سوالی فرمودند:
ایه ←رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا؛
(سوره فرقان ایه ۷۴) را فراوان بخوانید.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام باتشکر ازشما وکانال بسیا رخوب وارزشمند تون درجواب اون خانمی که میگن مادرشون خونه بهشون داد. پدرشون قید حیاتن وبهشون نمیدن واز اهش می ترسن عزیزم ازهیچ چیز نترسین خداییش حقتونه شما سهم خودتون را به اسم خودتون بکنید ولی تا پدرتون زنده هست توخونه باشه نفروشین یکی دوستان ما کارشمارا کرد وپیگیری نکردمیگن زن پدره همه چیزرا بالا کشیده نه عزیزم شما 70 متر خودتونو قانونی به اسم خودتون بکنید پدر تون توخونه باشه شما نمی خواهید بیرونش کنید حتما حتما به اسم خودتون بزنید تا کلاه سرتون نره به پدرتون بگین تو خونه باش ما سهم خودمون را می خواهیم اسم خودمون کنیم این حلال حلاله چون مادرتون وصیت کرده
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
برای خانمی می نویسم که در محل کارش یه آقای متأهل بهش ابراز علاقه کرده و بعد یه مدت این آقا گفته همسرش رو طلاق داده و ...
سلام به همه ی دوستان عزیز و نارکل خانم برای خانمی می نویسم که در محل کارش یه آقای متأهل بهش ابراز علاقه کرده و بعد یه مدت این آقا گفته همسرش رو طلاق داده و حالا قصد ازدواج با این خانم رو داره شما اول برو و دلیل جدایی اونها رو از اون خانم بپرس و مطمئن شو که این آقا اهل خ.یانت نبوده چون قبل از جدایی از خانمش هم به شما نظر داشته لطفا حواست رو خوب جمع کن و به هیچ وجه عجله ای برای ازدواج با این آقا نداشته باش واین که گفتین تلفنی درخواست..... به شما داده نشانه ی خوبی نیست . تازه اگرم همه چیش اوکی بود باز هم فاصله ی سنی وداشتن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
لطفا جواب این سوال رو بدین ممنون میشم من نمیدونم تو این گرونی تو این وضعیتی ک واقعا هرکس باید به فکر خودش باشه خاهرربرادر ها چرا باید آویزون هم باشن....
سلام لطفا جواب این سوال رو بدین ممنون میشم من نمیدونم تو این گرونی تو این وضعیتی ک واقعا هرکس باید به فکر خودش باشه خاهرربرادر ها چرا باید آویزون هم باشن از زبون خاهرم میگم اعصابش خورده چند وقته یه بردار شوهری داره ک خود خواه حرف تو کلش نمیره همشم از بقیه طلبکاره نه سرکار میره درست حسابی نه کار میکنه. دوست داره پول مفت برسه بهش برسه و بخوره بگرده یه نکته مثبت بخاین فکر کنین داره نداره تا حرف میزنی یا خودشو میزنه یا میگه خودمو میکشم دوبار هم خ.ود کشی کرده اصن تعادل روانی نداره یه ذکری چیزی بگین بخونیم دست از سرما برداره چسبیده انتظار داره داداشش ک کلی چالش داره تو زندگی بهش پول بده کمکش کنه اینجور بگم این آدم همه رو میکوبه تا خودش بره بالا همه رو بد میکنه تا خوب جلوه بده پول هم ببینه احد و ناسی نمیشناسه پدر مادرش خسته شدن واقعا مجبورن حق بدن به اون تا همش دعوا راه نداره تو خونه مشکلشم فقط پوله همش پول میخاد از دستش سنشم کم نیس
اولاد خوب نعمتی هیت واقعا دارین قدر بدونین
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
بالاخره مقدار کمی چای خشک پیدا کردم. معلوم نبود از کی ته کابینت مونده و ازش استفاده نشده. خدا رو شکر که دیروز فرهاد خرید کرده بود و فعلاً مایحتاج صبحونه و ناهارو داشتیم؛ ولی باید خودم به فکر میافتادم. درد دوباره پیچید که از درد خم شدم و نفسی گرفتم. یاد حرفهای فرهاد افتادم و عرق شرم روی پیشونیم نشست. امان از دست دمیر که منو با فرهاد رو در رو کرد. اگه دیروز حالم بد نمیشد و فرهاد قرار نبود من رو به بیمارستان ببره، هیچ وقت متوجه مشکلم نمیشد.
همون جور که داشتم لیوانا رو میشستم، به فکر فرو رفتم. دلم میخواست به حرف فرهاد گوش بدم و عمل کنم تا بعد از این همه سال از این درد و زجر خلاص بشم. اما از طرف دیگه ترس به دلم افتاده بود که مبادا روی زندگیم تاثیر بذاره و دیگه بچه دار نشم. فرهاد که این جریان رو خیلی آسون گرفته بود و میگفت یه عمل ساده است؛ ولی به دلم بد افتاده بود و باید بازم فکر میکردم فعلاً باید این درد رو تحمل میکردم و باهاش کنار میومدم.
موهای مزاحم دور صورتم رو عقب زدم. کش سرم رو باز کردم و موهام رو گوجهای پشت سرم بستم و دوباره مشغول شدم تا سفره رو بچینم.
***
«دمیر»
با صدای خفیفی چشم باز کردم. بوی خوشایندی که فضای خونه رو پر کرده بود، باعث شد ناخودآگاه نفسی از ته س ینه کشیدم. اولین بویی که تو مشامم پیچید، عطر خوش چای دم کرده بود. باز هم نفس گرفتم. خیلی وقت بود که دلم برای این رایحه تنگ شده بود. انگار سال ها بود که این عطر خوش رو فراموش کرده بودم. دقیقاً از روزی که پا به تهران گذاشتم، یه آب خوش از گلوی من پایین نرفت. همیشه به عنوان یه مرد مجرد چایی کیسه استفاده میکردم یا با نسکافه سر ته صبحونم رو هم میآوردم.
از جا بلند شدم و کش و قوسی به خودم دادم. این اولین تاثیر حضور نجلا توی خونه بود که با گوشت و پوستم حس میکردم. در رو نیمه باز کردم و از لای در نگاهی به بیرون انداختم. نجلا سلامت و با حال خوب داشت توی آشپزخانه میچرخید. در یخچال رو باز کرد و قالب پنیر رو بیرون آورد و بو کرد. وقتی خیالش راحت شد در یخچال رو بست. همونجور که داشت وسایل صبحانه رو از توی کابینتها پیدا میکرد، موهای سرش رو که ساده بسته بود باز کرد. از پشت نگاهم روی قد و بالاش چرخید پیراهن ساده ای به تن کرده بود که همه چیزش رو به قاعده نمایش میذاشت.
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🍃🍃
هربار که نِگاهت میکنم
جملهای آشنا، به ذهنم خطور میکند
در اين سرزمين چيزی هست
كه ارزش زندگی كردن دارد . . .
🌸🍃🍃🍃
حستو بهم بگو👇
@Nazgolliiii