✅عاقبت آزادی های بی قید و بند!! 💠به نقل از یکی از روحانیون: دختری حدود 20 ساله در دانشگاه برای مشاوره به من مراجعه کرده بود و می گفت: “من عاشق شده ام!” 💠گفتم: عاشق چه کسی؟ 🚫گفت: عاشق شوهر خاله ام شده ام! و این صرفا یک عشق ظاهری و قلبی نیست بلکه قضیه ازدواج در میان است! به خانمش که خاله من است گفته می خواهد زن دیگری بگیرد. 💠گفتم: چند سالش است لابد خیلی خوش تیپه !؟ 🔰گفت: شاید برای دیگران نباشه چون حدود 60 سال دارد ولی برای من هست! 💠گفتم: حتما خیلی پولداراست؟” 🔰گفت: نه راننده مردم است ! 🛑بعد بانگاهی طلبکارانه به من گفت: “حاج آٍٍقا! حالا هم پیش شما نیامده ام به من بگویید اسغفرالله و از این حرفها، بلکه آمده ام که به من بگویید مادرم را چکار کنم ؟ مادری که شنیده شوهر خواهرش می خواهد دوباره زن بگیرد سکته ناقص را زده است اگر بفهمد زن دوم این آقا، دختر خودش است حتما می میرد..! 💠گفتم: قبول داری خیلی عجیب است دختری بیست و یکی دو ساله با مردی حدود 60 ساله ازدواج کند؟ ♻️گفت: راستش را بخواهید نمی دانم چی شد ولی ما همیشه مسافرت می رفتیم خیلی با شوهر خاله ام راحت بودم مثل پدرم بود والیبال بازی می کردم 🔷 توپ بر سر و کله من می زد و درد دل های خصوصی، پیامهای قشنگ و عاشقانه،حتی پدر و مادرم می دانند که من با شوهرخاله ام راحتم اما خبر از عشق ما ندارند. ⚡️خلاصه بعد از مدت طولانی دختر گلم، دختر گلم هایش، تبدیل به همسر گلم شد... ~~~~ 🌼حضرت علی علیه السلام درباره سخن گفتن با زن نامحرم فرمود: ✅ای بندگان خدا! بدانید که گفتگو و اختلاط مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد و دل‌ها را منحرف می سازد ⛔️ و پیوسته به زنان چشم دوختن؛ نور چشم دل را خاموش می گرداند * 🔵به دستورات دینمان اسلام،اعتماد کنیم. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

💕🍃🍃🍃🍃🍃 مدتی بود خیلی به همسرم گیر میدادم

سلام دوستای عزیز 💛 و همراز عزیز🍃 میخواستم این نکته رو بهتون بگم که تجربه شخصیه خودمه... ،من مدتیه که زیاد به همسرم گیر میدم 😞مثلا موبایلشو برمیداشت میگفتم موبایلتو بیش تر از من دوست داری.یا مثلا وقتی ازم دور بودن دائم میگفتم چرا زنگ نزدی؟نباید یه اس به من بدی؟چرا بود و نبود من فرقی برات نمیکنه؟دیگه برات مهم نیستم؟یا اینکه میگفتم اصلا دلت برام تنگ میشه ؟و و و درصورتی که شاید اصلا این طوری که من میگفتم نبود و کاراش خیلی زیاد بودن و بعدشم خسته، واینکه خیلی بهش نزدیک میشدم و فک میکردم که این جوری به سمتم میاد درصورتی که جز اعتراض چیزی نبود خب شاید راهشو بلد نبودم والان بهتر میفهمم باید چیکار کنم ،خواستم بگم الان همسرم خیلی رنجور شده تا حرف میزنم میگه بازم میخوای گیر بدی بهم؟اگه به خاطر موبایله کار دارم و... شاید حرف اون موقع من این نبوده .دوست جونیا هرگز همسرهاتونو محدود نکنید همسر من واضح بهم گفتن چرا راحتم نمیزاری ؟چرا محدودم میکنی؟ ومن الان خیلی پشیمونم😔 ومیخوام رفتارمو اصلاح کنم .امیدوارم نتیجه بده و همسرم دیگه احساس نکنه محدودش کردم . امیدوارم زندگیاتون سرشار از عشق و محبت باشه 💖💖 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

#پاسخ_اعضا 💕🍃💕🍃🍃🍃🍃 درپاسخ خواهرمون عزیزم من وخواهرم هم مثل شماهستیم یعنی رفتارمون.... من سعی میکنم وقارومتانت خودم حفظ کنم ولی خواهرم برخلاف من رفتارمی کندیعنی جوگیرهست نزدمردان بانازوعشوه حرف می زندوطرزلباس پوشیدنش درکل سعی داردجلب توجه کند .اماتوجامعه وفامیل ارزش من بیشترهست وهمچنین احترامم روبیشترازخواهرم توفامیل نگه می دارند... وهرچقدریک مردهم ازنظراخلاقی مبتذل باشدبازهم دراعماق ذهن وقلبش دختران باحیا وباحجابرامی پسنددوهمیشه پسران درانتخاب همسرمتانت وصداقت دختررامالکیت ازدواج قرارمی دهند @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

#پاسخ_اعضا 🍃🍃🍃💕💕💕🍃 مدیریت محترم کانال و کلیه اعضا سلام عليكم در جواب خانمی که در مورد مادر شوهر دوستش گفتند شما از خصوصیات نامزدش چیزی نگفتین و قضاوت کمی سخت و شاید یکطرفه باشد رفتنش به خونه ی مادر شوهر دوحالت داره یا بدون دعوت خودش میره که این ارزششو کم میکنه یا بادعوت و اصرار میره. اگه از جانب پدر و مادرش باشه که این رفتارها نیست و اگه به اصرار نامزد باشه باید سیاست به خرج بده میگی چه جوری 👇 عزیزم با اینکه پدر و مادرت مثل والدین خودممو برام عزیز ولی بعضی رفتاراشون منو ناراحت میکنه از من نخواه که بیام میترسم حرمت پدر و مادر و فرزند شکسته بشه بنظرم دوری و دوستی بهتره بازم میگم اصل نامزدشه و اینکه بعدا کجا میخوان زندگی کنن اگه اوکی باشه ميتونن در عین اینکه حرمت والدین را حفظ کنند با سیاست یه زندگی خوش وخرم داشته باشند @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

همسرم خیلی ایراد میگیره 🌸🍃🍃🍃🍃🍃 بنده یازده سال که ازدواج کردم دوتا هم فرزند دارم مشکلات زیادی داشتم که بماند ولی فعلا مشکل اصلی من این هست که نمی تونم مشکلم حرف دلم به شوهرم بزنم یعنی ایشون اصلا نمیذاره آدم حرف بزنه حرف حرف خودشه فقط ایشون باید درک بشه هروقت گفت بریم خونه پدرش هر وقت هم کار داشتن باید حتما من برم کمکشون بعضی وقتها دلم میخواد برم خونه پدرم یک شب بمونم نمیشه چون آقا میگه من نمی تونم تنها بمونم با موندن مهمون خونه آدم حتی برای یک شب هم اعصاب خورد میکنم مخالف در حالی که خانواده من کلا اطرافیان بنده خیلی احترام میذارن بهش ولی ایشون اون ورم که دعوت میشیم هر دفه با یکی مشکل پیدا میگه هنوز بر نگشته تو راه دعوا شروع میکنم خسته شدم از دستش انگار فقط ایشون پدر مادر داره فقط اونا دل دارن حتی هر وقت برم خونه پدر مادرم ازظهر تا شام بخوریم باید زود برگردیم خواهش میکنم یه راه حل بدین که منم بتونم با خیال راحت مهمون دعوت کنم بدونه دغدغه ‌‍‌@beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🌸🍃 تلاش کن کھ آرام باشے ؛ وقتـے طوفان مۍآید، تو همچنان آرام باش تا طوفان از آرامش تو آرام گیرد. تلاش کن صبور باشے، آنقدر صبور کھ بالاخرھ ابرهاۍ سیـٰاھ‌ آسمان کنار بـروند و خورشید دوبارھ بتابھ🐰🍓 #ویلا_جنگلي(بابل)🍊🌧 زندگي همواره جاریست...🦋🌈 🍃🍃🍃🍃 🍃🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸

🍃💕💕🍃🍃 یک‌زندگی یک آشنایی

من متولد 64 و همسرم متولد59 ما باهم فامیل هستیم و از زمان بچگی خونواده شوهرم من و به نام عروسشون صدا میزدند.. ولی من از شوهرم خوشم نیومد و هرکی حرفی از اون پیشم میزد ناراحت میشدم.. خلاصه تا بیست سالگی از اونا اصرار و از من انکار.. تا اینکه یه هفته ای شوهرم تنها از تهران به منزل ما که در مشهد است آمد و یه جورایی در حال دلبری کردن بود.. مدام راه میرفت و بی هوا از من عکس میگرفت.. حتی جلو مامان بابام خیلی پررو بود اصلا دوستش نداشتم.. یه شب توی همون یه هفته که مشهد بود همگی رفتیم حرم امام رضا.. من دلم خیلی گرفته بود چون کسی که خیلی دوستش داشتم بهم نامردی کرده بود و دلم ازش پر بود و همونطوری که داشتم با گریه به امام رضا واگذارش میکردم باز دیدم یواشکی داره ازم عکس میگیره..... شاکی شدم و گفتم پاکش کنید گفت نه هرچی اصرار کردم گفت امکان نداره.. همون طور ناراحت بودم و توی صحن رو به امام رضا کردم و گفتم یا امام رضا دلم خیلی گرفته هرچی به صلاحمه بهم بده.. میخوام اون نامرد و فراموش کنم خودت یه شخصی که خیلی دوسم داشته باشه رو سر رام قرار بده تا بتونم این جوری فراموشش کنم.. همونطوری که با امام رضا حرف میزدم مرتضی صدام کرد.. گفت یه عکس از من میگیری!! با حالت قهر گفتم نه بدید بابام یا مامانم بگیره.. گفت میخوام تو بگیری.. بابام خیلی خوشحال بود و زیر چشمی حواسش به ما بود.. با حالت ناز دوربین و ازش گرفتم و بعد از گرفتن عکس مامان بابام رفتن واسه ایت الله نخودکی که روبه روی گنبد طلا دفن شده و میگن حاجت میده فاتحه بخونن.. مرتضی اومد سمتم و گفت با من ازدواج میکنی!!!!!!!!!! باورتون نمیشه دوستای خوبم صدای ناقاره امام رضا بلند شد و همون طور مونده بودم چی بگم..... از همون لحظه یه جورایی دلم و برد و دلبری کرد تا به الان که واقعا عاشقشم طوری که وقتی به اون نامرد فکر میکنم میگم چه‌قدر نادون بودم که اون پ دوست داشتم.. واسه همین الان میگم بچه ام رو هم از امام رضا میخوام چون شوهرم و اون بهم داد و همون لحظه که ازش خواستم جوابم پ همون جا داد.. کسی رو بهم داد که واقعا عاشق بودنش و تضمین شده میبینم و خداروشکر شکر از زندگیم راضیم.. یا امام رضا مرتضی جونم و تو بهم دادی نینیمونم از تو میخوام.. از خدا بگیر حاجتم و بهم بده یا امام زمان.. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿