دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
برای خانمی که میگه فهمیدم شوهرم با خانم شوهر دار دوست بوده می نویسم.
سلام عزیزان.از کانال خوب و مفیدتون سپاسگزارم. برای خانمی که میگه فهمیدم شوهرم با خانم شوهر دار دوست بوده می نویسم.
عزیزم خواهرم هرگز فکر وذهنتو با این چیزا مشغول نکن.نزارذهنت مریض وشکاک بشه این موضوع مال ۶سال پیش بوده قبل آشنایی با شما در ضمن اگه شوهرتون میخواست به این کاراش ادامه بده که اصلا اعتراف نمیکرد.گیرم که کاری کرده باشه ببخش و اصلا پی شو را نگیر چون مثل من گرفتار وسواس فکری میشی و تا میای از این منجلاب در بیای خیلی طول می کشه روی تجربه ی خودم میگم از زندگیت لذت ببرواینو آویزه ی گوش کن تو زندگی فقط خوبی های شوهرت را ببین وبدیهاشو نادیدنادیده بگیر این به نفعته همیشه در آرامشی. مثبت فکر کن.من کوچکتر از اینم که بخوام نصیحت کنم ولی دوست ندارم کسی مثل من دچار شک وگمان بد بشه.امیدوارم حرفام به دردت بخوره.ممنون میشم بزارین توکانال
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من یه دختر ۱۷ ساله هستم که پدر و مادرم شاغل هستند مادرم پرستاره و پدرم شغل آزاد داره خانواده من خیلی کنترل گر و زورگو و به شدت دهن بین هستن
سلام خانوما لطفاً بیاین که دارم سکته میکنم و همین الان که دارم تایپ میکنم قلبم به لرزه افتاده من یه دختر ۱۷ ساله هستم که پدر و مادرم شاغل هستند مادرم پرستاره و پدرم شغل آزاد داره خانواده من خیلی کنترل گر و زورگو و به شدت دهن بین هستن هرچقدر از بدی هایی که در حقم کردن بگم کمه بخدا از بچگی اختیار من دست خاله هام و دایی هام دادن و اونا برای زندگی من تصمیم میگرفتن از طرز پوششم تا کوچکترین چیز ها پدر من هم اون زمان اصلا هیچ مشکلی با طرز پوشش و علایق من نداشت اما مادرم یه آدم زورگو هست و میخواد من دقیقا همون طوری باشم که اون و خانوادش میخوان در حدی که تا همین چند ماه پیش خاله هام و خانواده مادریم پدر منو به شدت تحت فشار قرار میدادن که به من گیر بده در حالی که بچه های خودشون وضعشون خیلی بده اما ما اگه راجب بچه هاشون نظر بدیم مارو میکشن اما اونا حق دارن را جب پوشش من رنگ لاک ناخنم خواننده مورد علاقم و حتی رنگ مورد علاقم هم نظر بدن و واقعا توی این چندسال مادرم دیگه صبرم و به تهش رسونده درحالی که هرشب اگر یکی دوساعت قبل خوابم گریه نکنم خوابم نمیبره
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
من از بچگی به موسیقی و خوانندگی خیلی علاقه دارم و واقعا صدام هم خیلی خوبه اما پدر و مادر من میگن تو حق نداری بری دنبال علاقت چون آدمای خراب میرن موزیسین میشن گفتم میخام برم کلاس تئاتر و بازیگری اونم مامانم نبرد گفت فقط آدمای لات میرن بازیگر میشن الان هم خیلی دوست دارم مدل بشم اما خانوادم میگن حق نداری مدل بشی چون ما دوست نداریم چون تو که میخوای مدل بشی دختر خرابی هستی از نظرشون دختری که با دوستاش میره بیرون خرابه حیوان خانگی هم اصلا حق ندارم بیارم چون که مامانم دوست نداره توی پیج اینستام هم اصلا عکس های نامربوطی از خودم نمیزارم که اونم مامانم معتقدم چون اون دوست نداره من عکسمو بزارم پروفایلم و تو پیجم باید من هم دوست نداشته باشم آنقدر حسرت زندگی هم سن و سال هامو میکشم که اگر کسی راجب پوشش با هرچیز بچه هاشون نظر بده پدرشون از بچشون حمایت میکنه اما پدر من که همیشه بخاطر حرف دیگران منو کتک میزنه و جلوی همه تنبیهم میکنه که حتی باعث شده همه ازم سو استفاده کنن بخدا سر همین انتخاب رشتم هم که طراحی و دوخت برداشتم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
هدایت شده از آرشیو دنیای بانوان
خیلی شدید کتک خوردم چون خالم به مامانم گفته بود دخترت حتما باید تجربی بخونه منم دیگه بیخیال علاقم به موسیقی نشدم و گفتم اشکال نداره دانشگاه میرم موسیقی و میرم خارج من همیشه با پول هام برای خودم لوازم آرایشی و عطر و ادکلن میخرم و کلا دختری هستم که به خودم و نیافتم اهمیت میدم اما خانواده مادرم به مامانم میگن باید پولشو جمع کنه طلا بخره در حدی که الان کلا از طلا بدم میاد درحالی که بابام اصلا با پول خرج کردن من مشکل نداره اما دخالت شدید میکنن تو زندگیم هروقت پدرم برای من پول خرج میکنه از حسودیشون نمیدونن چیکار کنن من بابام بهم اجازه داده با دوستام برم بیرون قرار بود با دوستم برم بیرون تا مامانم اینو به مادرش گفت برگشت به من گفت الان زنگ میزنم به بابات کوکش میکنم میگم دخترت داره با پسرا میره بیرون بابای منم یه آدم خیلی ساده و مهربون بود و نمیخاست به کسی ازاری برسونه ولی مامانم بالاخره انقد رو مخ بابام راه رفت که بابامم امروز با کتک از خواب بیدارم کرد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
😭😭😭 و گفت از این به بعد باید هر جوری که ما میگیم باشی بعد گفت دیگه حق نداری لباس هاتم خودت انتخاب کنی چون ما ابرو و غیرت داریم به مامانمم گفت میری براش یدونه شال و یه مانتوی زنانه ی بلند انتخاب میکنی میخری از این به بعد هم حتما باید جوراب و کتونی بپوشی منم همیشه از این کفش های پاشنه سه سانتی میپوشیدم وقتی هم که باهاشون مخالفت کردم دوتاشون افتادن به جونم و به شدت کتکم زدن و فوش های رکیک بهم دادن بخدا پوشش خودم اصلا نا متعارف نیست و نمیدونم چیکار کنم چون واقعا میخام خودمو زندگی کنم و حداقل خودم لباسم انتخاب کنم هزار بار بهم گفتن تو خرابی غلط کردیم به دنیا اوردمت مامانم ازم انتظار داره من همش بشینم تو خونه کل کارهای خونه رو من انجام بدم بزور چون اون دوست داره یعنی از نظرشون بهترین موفقیت فقط ازدواج کردنه و من از بابت این مساعل خیلی اذیت میشم مامانم منو سه تا روانشناس برد و چون اونا به من حق دادن مامانم میگه اونا روانشناس های بدی بودن که تو درست نشدی بخدا اونجا خیلی قلبم شکست آخه مگه من خرابم که درست بشم در حدی که الان واقعن به خودکشی فکر میکنم و میخام برم بهزیستی بخدا راضیم تو خیابون بخوابم تا اینکه تو خونه ای بمونم که منو فدای ابروشون و خواسته های خودشون میکنن و هر روز هزار بار بچه های مردم رو که در باطن خیلی بدتر از من هستن رو میزنن تو سر من بخدا الان چند ساعته فقط دارم گریه میکنم و قلبم داره میلرزه میشه راهنماییم کنید فکر کنید خواهر کوچکترتون هستم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
. اما بازهم سوالی نپرسید که چطور بلدم مو ببافم؟ آهی کشیدم. ای کاش میتونستم روحیه نجلا رو عوض کنم.
بالاخره کارم تموم شد. نجلا از جا بلند شد. حتی نیم نگاهی هم به موهاش نکرد و با تشکر کم جونی از اتاقم بیرون رفت. دستام مشت شد. لعنت به اون پست فطرتی که این بلا رو سر نجلا در آورده. بذار پیدات کنم، پوستت رو میکنم.
نگاهی به ظاهرم انداختم. هنوز لباس بیرون تنم بود. اونقدر افکارم به هم ریخته بود که میترسیدم جلوی نجلا خطا کنم و حرفی بزنم. باید سر صبر و حوصله جلو میرفتم. لباسامو عوض کردم دست و صورتم رو شستم و از اتاق بیرون زدم. نجلا همونجور که لیوان شیر رو به دست داشت به یه گوشه خیره شده بود. فکم منقبض شد. وقتی نجلا رو با نجلای قبل که پر از شادی و سرزندگی بود مقایسه میکردم، اعصابم به هم میریخت. قیافه نجلا داد میزد که چه دختر ماخوذ به حیا و متین و سادهایه، چطور یه نفر به خودش اجازه میده این بلا رو سرش بیاره؟
از کنارش گذاشتم و گفتم:
-بده شیرت رو گرم کنم، سرد شده.
نجلا به خودش اومد و لیوان رو کشید.
-نه خوبه میخورم.
و آروم شروع به خوردن شیر کرد. به آشپزخانه رفتم و به فکر شام افتادم. از همونجا نجلا رو زیر نظر گرفتم. با اینکه حالش بهتر بود اما هنوز هم نمیتونست این مشکل رو هضم کنه. فکرم درگیر بود و ذهنم کار نمیکرد. اصلاً نمیفهمیدم برای شام چی درست کنم. آخر سرم سیب زمینیها رو خورد کردم و توی ماهیتابه ریختم تا سرخ بشه. تصمیم گرفتم سیب زمینی تخم مرغ درست کنم. نیم ساعت بعد شام که آماده شد نجلا رو صدا کردم. بی حس و حال همونجور که پاهاشو بغل کرده بود و به مبل تکیه داده بود، گفت:
-میل ندارم.
به سمتش رفتم وگفتم.
-پاشو ببین چی درست کردم.
به اجبار بلند شد و پشت میز نشست. لقمه ای قاضی کردم و به سمتش گرفتم.
-میل ندارم و نمیخورم و دوست ندارم، نداریم. هرچی بهت دادم میخوری. دنیا که به آخر نرسیده، با هم حلش میکنیم.
نگاه پر بغضش بالا اومد.انگار به یه جرقه بند بود تا دوباره اشکاش بریزه. سعی کردم با ملایمت باهاش حرف بزنم.
مقابلش نشستم و گفتم:
-عزیز دل من! برو خداروشکر کن که اتفاق بدتری نیفتاده و تونستی فرار کنی.
-شاید برای تو اتفاق بدی نباشه؛ ولی برای من هست.
-تو که مقصر نبودی. هر کاری که لازم بود انجام دادی. تو برای خودت جنگیدی. پس چرا ناراحتی؟
سلام
دخترم بانه ازگناوه ارزونترهس
ماخو مون نزدیک گناوه هستیم
بانه هم چندسال پیش رفتیم
الان هم هواش خیلی خوبه
خیلی دلمون میخواد یه باردیگه بریم
ولی دیگه رانندگی طولانی و نشستن توماشین برامون سخته
تاجوونین لذت ببرین اززندگی ومسافرت
گناوه بسیار گرم وشرجی
بری پشیمون میشی
آن شاالله خوشبخت بشی دخترم
مادربزرگ🌹
باید میگفتی اهل چه شهری هستی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام
در رابطه با خانمی که برای قطره چشم پرسیدن
یکم فقط یکم فکر کنی ربطی به باطل شدن روزه نداره عزیزم
استفاده از قطرۀ چشم و گوش، هنگام روزه اشکال ندارد، حتی اگر مزه آن در حلق احساس شود.
نظر رهبری👆🏻
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿