سلام سایه جون ودوستان عزیزم😍
میشه لطفا بذارید کانال
سریع میرم سر اصل مطلب تو روخدا هرکسی میتونه واقعا راهنماییم کنه
از یکی از شهرهای کرمان بیست سال پیش با خانوادم مهاجرت کردیم
کرج من ازدواج کردم و بعد بیست سال خانوادم برگشتن شهرخودمون و من موندم با تنهایی وغربت 😭
حالا خواهرم تو شهر خودمون تازگیها ازدواج کرده نمیذاره پدرو مادرم برگردن🥹
از اون طرف هم خودم هم بچههام به خانوادم وابستهایم و من همیشه حسرت دوری از شهرم میخوردم و میخورم🥹
الان که ۳۵ساله شدم حس میکنم دیگه نمیتونم بیشتر از این دووم بیارم و دوست دارم برگردم تو شهر خودم
شهر ما کوچیکه اما جای پیشرفت و از نظر درآمدی و....عالیه👌👌
مطمئنم اگه منم برم هم بچههام پیشرفت میکنن هم همسرم ازنظر شغلی درآمد داره
اما همسرم راضی نیست🤨
با خانواده همسرم رفت وآمد نداریم خیلی کم خونه خواهراش شاید شاید سالی یا دوسالی یکبار خونه مامانش هم دوسه ماهی یکبار اینم بایدبگم خواهرا باهم رفت وآمد دارن یا مادرشوهرم بادختراش آخرهفته ها خونه یکی هستند
من جاری ندارم جدا شده البته وقتی هم بود خانواده همسرم اجازه رفت وآمد با او را به من نمیدادن اماخودشون باهاش رفت وآمد داشتن
بچه های من عمه هاشون کامل نمیشناسن یا بچه های اونا رو
اما حتی بچه هام با نوه های فامیل های من درارتباط هستند چه تلفنی وچه وقتی میریم شهرستان
حالاکاری که چند وقته منو وسوسه کرده انجام بدم میخوام دعا بگیرم همسرم رضایت بده بریم شهر ما
بنظرتون دعا واقعا تاثیر داره؟ جواب میده؟
سنگینی نداره؟ این کارو کنم یا نه؟ اصلا دعا برای مهاجرت هست یا نه؟؟🧐🧐
ببخشید طولانی شد فقط بدون توهین و واقعا اگه میدونید راهنماییم کنید.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من متولد 57 ام،سال74 ازدواج کردم
14 سال خونه و بچه نداشتم سال نهم ازدواجم رفتم به زیارت امام رضا(ع)
ازش خواستم اول خونه دار بشم بعد بچه
سلام به سایه عزیزم و همه ی بچه های گل که خواهرانه دوسشون دارم❤️
نمیدونم چرا دلم خواست کمی درد و دل کنم و داستان خونه دار شدن و زندگیم رو بگم
من متولد 57 ام،سال74 ازدواج کردم
14 سال خونه و بچه نداشتم سال نهم ازدواجم رفتم به زیارت امام رضا(ع)
ازش خواستم اول خونه دار بشم بعد بچه
آخه خونه ای که توش بودیم از این خونه های قدیمی دوری بود که دوتا اتاق تو در تو داشت با یه صندوق خونه که بعضی ها میگند پستو که تمام وسایل برقی و
چینی و کریستال و.. جهیزیه ام داخل اون بود و دوتا اتاق مجزا هم بود
یکی از اتاقها رو آشپزخونه کردیم یکیش رو هم اتاق خیاطی مادرشوهر جون❤️
توی حموم هم باید ظرف می شستیم و برنج آبکش میکردیم😭بماند که ایام عید و زمستون به خاطر هوای خوب آبادان، یه عالمه مهمون چند روزه میومد خونمون و حمام و آبکشی برنج 😢
چه خاطراتی از اون مواقع دارم که الان به هر کدومشون فکر میکنم خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم🤲
خلاصه اون دوتا اتاق دیگه هم تقریبا با مادر شوهر و پدر شوهر مشترک بود چرا میگم مشترک به خاطر کولر، تلویزیون و یخچال میومد تو اتاق ما و چهارتاییمون تو یه اتاق میخوابیدیم،پاییز نه و
زمستون که میشد من و شوهرم یه اتاق مشترک داشتیم(خوزستانی های عزیز میدونند من چی میگم)😅
مادر شوهرم خیاطی میکرد و من کارای خونه،البته خیلی مواقع خودش تو کارای خونه کمکم بود،پولای خیاطی دست من بود براش طلا قسطی میخریدم و حتی از پولاش به هر مناسبتی برای منم طلاها و لباسای خوشکل میخرید🥰
تمام وسایل برقی جهیزیه ام همه آک بود رو فروختیم با کمک شوهرم پول داخل بانک مسکن گذاشتیم و بعد از یه مدتی وام مسکنمون در اومد حالا بگرد
دنبال خونه،با اون وام و مقدار پولی که جمع کردیم بهمون خونه نمیدادند،همون موقع پدر مادر شوهرم در سن 96
سالگی فوت کردند(روحش شاد) و یه ارث به مادر شوهرم رسید اونو فروختیم و دوتاییمون طلاهامون رو فروختیم البته مادرشوهرم طلاهایی که بهم هدیه داده
بود یا قدیمی بودند نذاشت بفروشم، یه خونه 155متری که ده میلیون کم داشتیم در سال84 خریدیم که دوسال رهن خود صاحبخونه (دوست شوهرم)بود تا پول رو جور کردیم و رفتیم تو خونه که به خاطر وام به نام شوهرم بود.همه میگفتند چرا به نام تو و مادر شوهرم نیست😅
منم میگفتم اصل اینه که تو کل خونه وسایل ماست شوهرم یه کمد لباس داره و یه جعبه ابزار😂
اینم بگم که شوهرم و پدرشوهرم یه مغازه فسقلی خواربار فروشی با سرمایه کم داشتند و درآمد خوب بود ولی مهمانداریمون خیلی زیاد بود و ما هم که از نون شبمون میزدیم ولی نمیزاشتیم به مهمونمون بد بگذره
سال86 رفتیم خونمون که سه تا اتاق داشت و صاحبخونه قبلی بعد از گرفتن پول یکی از اتاقها رو خالی نکرد و رفت پیش مادرش تا بتونه یه خونه مناسب بگیره و وسایلش رو ببره
سال بهمن 88 بدون معالجه باردار شدم و مرداد 89 بالاخره اون اتاق خالی شد و دختر گلم یک مهر بدنیا اومد😍
وبالاخره به آرزوم که اول خونه و بعد بچه بود رسیدم
این سختیها که گفتم به گفتن آسون بود ولی خیلی سخت بود و با توکل به خدا گذشت، ولی الان همش میگم خدایا اول سلامتی، دوم سلامتی ، سوم سلامتی و همش سلامتی و سلامتی و آرامش💗
تومار شد😅
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🍃🍃
♦️ این قانون هارو با شریک عاطفیت بذار:
🔹- من و تو دشمن هم نیستیم بلکه مهم ترین افراد زندگی هم هستیم ( پس لازمه این یه جهان بینی مشترک بینمون باشه )
🔹- وقتی که عصبانی هستیم حرفی و صحبتی رو انجام ندیم که حرمت ها شکسته بشه (چون یه چیز موقتی هست و با صحبت کردن باید حلش کنیم )
🔹- ناراحتی و بحث کردن یه چیز کاملا غیر قابل اجتناب در همه ی روابط هست و این به معنای داغون بودن رابطمون نیست
🔹- تو بحث و بگومگو های بینمون هدف این نباشه که کسی پیروز بحث بشه! قراره کنار هم به نتیجه برسیم که در نهایت حال رابطمون خوب بشه
🔹- نیازهای تو در نگاه من ونیازهای من از نگاه تو باید خیلی خیلی مهم و اساسی درنظر گرفته بشه و اولویت بودن خودش رو اینجا نشون می
🌸🍃🍃🍃
حستو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من ی خواستگاری دارم ک از وقتی بچه بودم باهاش اشنا شدم
سلام
من ی خواستگاری دارم ک از وقتی بچه بودم باهاش اشنا شدم
تو همون دوره من دوستش داشتم اونم منو خیلی دوست داشت. الان ک بزرگ شدیم اومده خواستگاریم ولی ما خانواده هامون اصلا به هم نمیخوره خانواده ما مذهبی هست و خانواده اونا اصلا مذهبی نیس فقط مامانش نماز میخونه اما خودش نسبتا مذهبی تره تو زندگیش خیلی سختی کشیده مثلا مامان باباش از هم طلاق گرفتن و... من خودم دوست دارم کسی ک قراره باهاش زندگی کنم از من مذهبی تر باشه اعتقاداتش قوی تر باشه ایمانش بیشتر باشه ولی اون اینجوری نیست
نظر خانوادم نیست چون اولین چیزی ک براشون مهمه اینکه خانواده ها به هم بخوره ک اصلا نمیخوره نه از لحاظ اعتقادی نه از لحاظ فرهنگی و... اما من هنوز جواب ندادم درسته نظر خانوادم نیست اما میگن تو باید انتخاب کنی میگن اینجوری موقع ها خود دختر خیلی اذیت میشه ک اعتقادتش رو به مسخره میگیرن و... اما خودش خیلی ادم خوبیه هم منو دوست داره هم من دوستش دارم اما موندم نمیدونم باید چه جوابی بدم ببخشید طولانی شد.
ممنون میشم کمکم کنید راهنماییم بکنید
از ادمین محترم هم میخوام ک بزارن داخل کانال.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خدمت خواهری که سوال داشتن درمورد چسبیدن آدامس روی چادرش، با یخ میتونی چادرتو تمیز کنی.
سلام وعرض ادب. ممنونم از کانال خیلی خوبتون.
خدمت خواهری که سوال داشتن درمورد چسبیدن آدامس روی چادرش، با یخ میتونی چادرتو تمیز کنی.
سلام خانمی که آدامس چسبیده به چادرش من باروغن مایع چسب روپاک کردم
سلام
برای تمیزکردن ادامس از چادر مشکی یه مقدار سرکه را گرم کنید بعد بکشید روی اون قسمت وبعد سریع با یه پارچه تمیز یا دستمال کاغذی پاک کنید
سلام به اون خواهری که آدامس به چادر مشکیش چسبیده یکم حشره کش تارو مار بزن وکمی صبر کن وبا سر چاقو یواش ببر اگه با یخ هم امتحان کنی شاید بره
سلام
درباره سوال خواهرمون که ادامس چسبیده به چادرشون
یه تیکه یخ بردارید و بمالید به ادامس
ادامس یخ میزنه و تیکه تیکه میشه و به راحتی از چادر جدا میشه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام سایه جان عزیز و عزیزان دلبرونگی 💐
راه پاک کردن آدامس
عزیزم چادرت رو روش تکه یخ بزار یا تا کن بزار تو پلاستیک و بزار یه چند ساعت یا یه شب تو فریزر یخچال، خشک میشه و سریع کنده میشه
خوش به حالت که چادرت آدامس چسبیده ، من یه خاطره بگم یه
روز تو مینی بوس تو تهران سوار شدم پشت سرم یه مرد عوضی معتاد و مافنگی بود ،سیگارش رو زد به چادرم اندازه یه نعلبکی سوزوند البته من متوجه نشوم وتو خیابون تا خونه هم متوجه نشدم ، بعد خواستم بشورم دیدم ، بد و بیراه بود که نثارش کردم 😁❤️🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
میخوام مدرک گفتار درمانی رو بگیرم(دانشگاه آزاد)، ولی
سلام وقت بخیر؛ میخوام مدرک گفتار درمانی رو بگیرم(دانشگاه آزاد)، ولی هیچکدوم از دانشگاههای
استانمون(خوزستان) پذیرش دانشجو در این رشته رو ندارند، و شرایط رفتن به استان
دیگه برا اخذ این رشته رو ندارم
میشه لطف کنید راهنمایی بفرمایید و بگید باید چیکار کنم؟؟
تشکر🙏🌹
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿