دخترم با اون اقا پسر مخفیانه ارتباط برقرار کردن دخترم یک دل نه صد دل عاشق شد ومیگه به هر نحوی هست باهاش ازدواج میکنم.شوهرمم میگه نه پسر خوبی نیست شرمنده عذر میخوام پسره قبلا هم.جن.س باز بوده وبخاطر همین موضوع چندتا پرونده داره تو کلانتری همه روستا هم خبردارن.پسره به دخترم گفته توبه کردم. شوهرم میگه کلی دخترم را کتک زد دعوا کردن که از پسره دور شه دخترم حرفش یکیه میگه میخوامش.پسره هر روز مادرش را میفرسته خونه ما چندماهه روزگارمون سیاه شده .لطفا یه راهکار بدین ممنونم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

#پاسخ_اعضا 💕💕💕💕🍃🍃🍃 سلام در پاسخ به سخن خانمی که از ازدواج نکردن خواهرشون خجالت می کشن هنوز هستند دخترانی که در این دنیا ممکنه ازدواجی نداشته باشند چون کسی هم شان انها پیدا نشده که احساس آرامش در کنارش داشته باشند وراضی به وصلت باشند خواهر امام رضا ع هم ازدواج نکرد چون کسی هم شان ایشان نبوده بعلاوه کسی مجبور نیست به خاطر حرف مردم ار چاله در بیاد خودش رو درچاه بیندازد وقتی صلاح نیست صلاح نیست بعلاوه آن کسانی که با وجود نذر ونیاز وطلب از خدا امکانش فراهم نمیشه خداوند به آنها اجر محرومیت می دهد مثلا یک رکعت نماز متاهل چندین برابر مجرد ارزش دارد وقتی برای کسی این امکان فراهم نباشد خداوند عادل اجر محرومیت را گذاشته @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

صرفا خاطره 🌸🍃🍃🍃💕💕💕 سلام😊 یه روز رفته بودم بازار برای خرید بعضی از وسایل.رفتم تو مغازه ای که خیلی کوچیک بود،درحدی که فقط یک نفر میتونست رفت و امد کنه،وقتی یه نفر دیگه میخواست رد بشه باید گوشه می‌ایستادیم تا اون بتونه رد بشه.😕 خلاصه داشتم همینطوری وسایل رو نگاه میکردم😄 ،یه لحظه احساس کردم یه نفر پشت سرم وایساده منم فکرکردم میخواد رد بشه و من راهش رو بستم،هرچی خودم رو کشوندم اونطرف تر دیدم رد نمیشه😐 هی خودم رو جابه‌جا کردم دیدم باز رد نمیشه😐دیگه داشتم قاطی میکردم و هی با خودم میگفتم آخه چرا رد نمیشه من رو گذاشته سرکار😤 بعد طرف زد زیر خنده و گفت: سلام😀 سرم رو آوردم بالا دیدم نامزدمه😐😂 دلم میخواست از خجالت آب بشم😅 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

شوهرم اینقد تو محبت کردن به خواهراش زیاده روی کرد که من مدام احساس سرخوردگی میکردم خواهراش مدام به من بی محلی میکردن و حرف و حدیث پیش میومد منم الان مدت هاس ارتباطمو کم کردم و با بعضی هاشون هم اصلا رابطه ای ندارم اما شوهرم دلش ضعف میره برای اینکه اونا رو ببینه تنهایی میره خونه شون نمیدونم باید چیکار کنم مرور زمان مشکل ما رو سخت تر کرده شوهرم هیچ دوستی نداره فقط دلخوشیش خانوادش هستن اونا میگن تو مارو از برادرمون جدا کردی شوهرم هم میگه خونواده مو ازم گرفتی کلا اونا یه تیم هستن شوهرم همیشه مدافع اونهاس کوچکترین حرفی بهشون بزنم با من قهر میکنه همیشه میگه حق با اونهاس نمیدونم با وجود دو تا بچه درسته که طلاق بگیرم؟ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🍃🍃💕💕💕🍃🍃 قشنگه بخونید

‹‹ گفت : دنیا خیلی بهمون بدهکاره ، به من ، به تو ! می‌فهمیدم چی میگه ، حال اون لحظشو فقط من میتونستم درک کنم ، حتی نگفته هم میتونستم تمومِ بغضایِ خفه شده‌شو از چشمای قشنگش بخونم ، از نگاهِ معصوم و تلخش ! چشاشو بست ! می‌خواستم آرومش کنم ، می‌خواستم بگم همه‌ی بدهیامونو میگیرم از دنیا ، می‌خواستم بگم تلافی میکنم ، نمیذارم دنیا به بازیایِ ناخوشش ادامه بده ! دستشو گذاشت جلو دهنم و نذاشت چیزی بگم ، میدونست کم حرف می‌زنم و بیشتر سکوت می‌کنم . میدونست یه نفر ممکنه نتونه بغضشو با حرفاش بریزه بیرون . گفت خیلی بدهکاره ، به خصوص به دلِ غریبِ تو ! تمومِ خستگیام ، تمومِ کلافه‌گیام ، تمومِ بیهمزبونیام ، تموم بغضایِ فرو خورده‌م ، تمومِ سکوتایِ تلخم ، تمومِ ناگفته‌های پر از دردم و تمومِ دردایی که گذاشته بودم گوشه‌ی قلبم تا یه روز پوسیده شن و بندازمشون دور ، همه‌ی اونا ، با همین حرفش ، دود شدن ، رفتن ، همه‌ی اونا ! یه حرف ساده بود ، اما برای من همه‌چی بود ، حالمو خوب کرد . فهمیدم چقدر بی‌تابی می‌کرده واسه سوختنِ تلخنده‌های من ، چقدر نادیده می‌گرفته دل خودشو ، چقدر فداکاره که غصه‌های بی سر و تهِ دلشو کنار گذاشته و تنگدل منو بغل کرده ! رفت ولی منو یه جای خوب گذاشت ، یه جایی در پناهِ همین جمله ، یه جایی پشت همین واژه‌ها ، پشت همین تکه‌های عشق ، پشت همین نگاه قبل رفتنش ، پشت همین لبخند بی‌ریایِ آخرش ، تا فرصتی دوباره ، نگاهی دوباره ، دیداری دوباره ، لبخندی دوباره و مایی دوباره ! بعضی حرفا ، بعضی کلاما ، عشق ازشون می‌زنه بیرون ، بویِ دوست داشتنِ واقعی میدن ولی ما خیلی آروم ، از کنارشون رد می‌شیم ! : ) 🕊🌱 .. ›› @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

خاطرات زناشویی 💕🍃💕🍃🍃🍃 شب عروسیم که همه مهم هنا رفتن منم که موهامو باز کردمو رفتم حمام مشغول شستشو بودم و همسری هم مشغول کارای خودش بود که ناگهان جیغ و فریادی از حموم بلند شد ،،،،فکرشو کنید ساعت دو یا سه صبح بود ،،،، همسری ترسیدم بود فکر کرد سوسک دیدم. منم با جیغ و فریاد کگفتم رضضضضضا مژه هام کنده شدننننننننننن😭😭😱😱😱 عاقا نگو مژه مصنوعی بوده و منم خنگ. ،،،،،همسری گفت پس اون که به چشماته چیه تازه فهمیدم بابا مصنوعی بوده😂😂😂😂😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

#پاسخ_اعضا 🍃🍃🍃💕💕💕🍃🍃🍃 سلام خطاب به خانمی که گفتن با یه پسری رابطه داشتن بعد کات کردن و الان با یه پسر دیگه رابطه داره که پسر خوبیه... عزیزم شما به چه دلیلی ارتباط دوستی برقرار میکنی؟؟ اگر برای ازدواجه که هیچ اگه نه فکر اینم بکن فردا این آقا پسر با تو ازدواج نکنه میره با یکی دیگه ازدواج میکنه . شما خودتو جای اون دختری بزار که قراره در آینده با این آقا ازدواج بکنه. دوست داری با کسی ازدواج کنی که قبلا" با یه دختری رابطه دوستی داشته؟؟؟ درمورد پسر اولی هم فک کن حرفاش راسته و بیمار بوده حاضری باهاش ازدواج کنی و مشکلشو تحمل کنی؟ واگر هم ازدواج نکنی و بخوای دوستی دوباره برقرار کنی به چه دلیلی میخای اینکارو بکنی؟؟؟ ول کن خواهر من تورو خدا ببینید چقدر آمار ازدواج پایین رفته علاوه برگرونی دلیلش همین دوستی ها و رابطه هاست . اگر میخواید ازین طریق با یکی ازینها ازدواج کنید. ازدواج بکنید. ورنه بفکر اون دخترهایی باشید که قراره در آینده با این پسرها ازدواج کنن. که مطمئنن اگه دختری بفهمه این پسر از قبل با دختری رابطه داشته هیچ وقت باهاش ازدواج نمیکنه. خیلی از دخترها بهانه شان اینه که طرف مقابل رو اول خوب بشناسن بعد ازدواج کنن خب الان خیلی پسرها خواستگاری میرن و بعد از نامزدی و صیغه محرمیت یه مدت رو باهم ارتباط کلامی برقرار میکنن تا طرف رو بهتر بشناسن. پس روابط دوستی قبل از ازدواج اصلا" منطقی نیست . پسر هم بخواد رابطه دوستی برقرار کنه شما میدان ندید مجبوره اگه قصد ازدواج داره واسه خواستگاری پاپیش بزاره. موفق باشید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🍃🍃💕💕💕🍃 گفتگوی اعضا درباره طلسم

سلام دوستان درمورد طلسم نوشتن خانواده ماهیچ وقت اعتقادی نداشتیم. تا ازدواج خواهرم که یه خواستگار داشت که پدر ومادرم به شدت مخالفت کردن پسره هفده سالش .وبیکار بود.وپدر نداشت.مادرش ازدواج کرده بود واین اقا اواره بود.خواهرم ۱۴ ۱۵ ساله بود. خلاصه یه روز خواهر این اقا که عروس خاله بابام بود اومد خونمون وبرای ما یه سطل ماست محلی اورد.وبعد از اون زبون پدر مادرم بسته شد فوری موافقت کردن. هرچی دایی هام واقوام اسرار کردن این کار اشتباهه انکار پدر مادرم کور وکر شده بودن. خلاصه زود عقد کردن.وبعد عقد انگارچشم پدر مادرم باز شد.وتازه فهمیدن چکار کردن. پدرم گفت باید طلاق دخترمون بگیریم.ولی سیوپنج سال پیش طااق تو شهر کوچیک ما خیلی بد بود مادر پسر پیغام فرستاد دعا خرج سطل ماست نکردم که بتونید طلاق بگیرید. ولی خواهر بیچاره من بیست سال اوارگی گشید تا شوهرش تونست اعتیادش ترک کنه. والان بعد سی وپنج سال هنوز داره با یه بچه مریض سر میکنه. مادر دامادمون حتی با دامادش کاری کرد که لال شد ودخترش با وجود ی که ازش متنفر بود ونمیخواست ازدواج کرد وعاشقانه زندگی میکنن @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿