دنیای بانوان❤️
💕💕💕🍃🍃🍃 سرگذشت #جای_من_کجاست
من نمی دونستم چرا مثل بقیه ی زن ها گریه ام نمیاد و اون بغض توی گلوم می مونه ..و حالا واقعا دلم می خواست حتی شده چند قطره برای دلم اشک می ریختم ولی بازم نشد ....
یادم میاد آخرین بار برای پدرم اشک ریختم ..اونم موقع خاکسپاریش و دیگه همون بود ..
اونشب شاهین نیومد و خبر دار هم نشد ..
آخر شب از اتاق رفتم بیرون یکم برای خودم غذا کشیدم و بردم توی اتاق خوردم و خوابیدم ..اما من کجا و خواب کجا ؟
به جایی رسیده بودم که یک دیوار سنگی و غیر قابل نفوذ جلوی روم می دیدم ..
عاصی و شاکی از این دنیای نا برابر ..و صدایی خفه شده در گلو ..باید خودمو پیدا می کردم کجا و چطور به اینجا رسیدم ..
برای چی این همه از هدف هام دور شدم نمی دونستم ...یادم اومد ..
اواخر سال 56 اون زمان پنج سالم بود روزگار بی خبری و خوشی ..
یک زندگی معمولی مثل همه ی مردم عادی داشتیم پدرم همافر نیروی هوایی بود .مردی بود قد بلند و چهار شونه ..و من عاشق اون و لباس فرمش بودم ..
وقتی از در خونه با اون کلاه نقاب دارش وارد می شد محال بود خودمو بهش نرسونم و مدتی توی بغلش خودمو لوس نکنم ....
هیچوقت یادم نمی ره روزی که صدای ماشین بابام رو از توی حیاط شنیدم و فورا درو باز کردم و اون داشت تقلا می کرد که از پشت ژیان سبز رنگش یک تلویزیون گراندیک رنگی که بطور قسط خریده بود رو بیاره بیرون و از خوشحال به من گفت : پونه جان برو مامانت رو صدا کن به شاهین هم بگو بیاد کمک ..
پرسیدم اون چیه بابا چقدر بزرگه ؟ گفت برای دخترم که اینقدر تلویزیون دوست داره تلویزیون رنگی خریدم ..
ودر حالیکه من از خوشحالی بالا و پایین می پریدم همه با هم اونو آوردن توی اتاق و ما با اون تلویزیون سیاه و سفید چهارده اینچ خدا حافظی کردیم...
ادامه دارد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
💕💕 .. تجربه اعضا چقدرخوبه که تجربیاتمونو باهم به اشتراک میزاریم.۲۰سال ازدواج کردم.که بعدازازد
حدود ۸سال اول زندگی مشترکم باخانواده همسرم وجاریم دریک ساختمان سه واحده زندگی کردم.اما ظاهرا جدابودیم.
خدامیدونه چقدراذیت شدم مخصوصا جاریم خیلی اذیتم کرد.هیچ کس هم حمایتم نمیکردحتی همسرم.کارم شده بودگریه.
اما ای کاش کسی بودبهم میگفت چراداری غصه میخوری .همون طوری زندگی کن که دوست داری.دوستای جدیدپیداکن.کلاس های اموزشی شرکت کن.همیشه بخندوبدون که خدای بالای سرت شاهدهمه چیزهست.
همون طوری بایدزندگی کردکه لذت میبریم البته بااحترام به اطرافیان.درارتباط باهمسرم هم کاش میفهمیدم که باتمام مردانگیش احتیاج به محبت بیدریغ وتائیدمن داره .
چقدرجملات کوتاه اما دلنشین میتونه مهربونش کنه.الان که دارم این متنومینویسم خدا ی مهربون استادی بسیارمهربان مثل مادرسرراهم قرارداده که لذت بردن اززندگیویادم داده.
نمی دونم شایداین نعمت به خاطرصبری که درزندگی بکاربردم.الان بعدازبیست سال خانواده همسرم تازه به این نتیجه رسیدندکه جاریم چقدربدجنس بوده ومنواذیت کرده.
اخه جاریم خیلی زرنگ وریاکاربود.وای وای چه حرفاودروغ هایی پشت سرم گفته.ماپنج تاجاریم فقط بامن این طوری.اخه من زیرسلطش نمی رفتم.ببخشید خیلی طولانی شد.😘
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#پاسخ_اعضا
💕💕💕💕💕🍃🍃🍃🍃
سلام به همه ی گروه واسه دختر خانمی که تازه عروس هستن
بین خونه گرفتن ومغازه گرفتن موندن راستش اگرهمسرتون بتونه خوب کارکنه مغازه بخره خیلی بهتره چون میکانیکی خاک توی مغازه شم طلاست
من پسرای خواهرم میکانیک هستن ولی مغازه ندارند خیلی اذیت هستن میگن اگرمغازه داشتیم مشتریمون ثابت بود
اگر مغازه باشه ازش خونه هم درمیاد بشرطی که وقتی داره کار میکنه مزد کارشو همون اول بدون تعارف بگیره بازم بگم عزیزم ببین اگر همسرت کارکن هستش وولخرج نیست
اجازه بده مغازه بزنه چون خیلی مغازه بهتره این شالله که موفق باشی گلم ☺️☺️☺️☺️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃💕💕🍃
سلام به همه همراهان .. میخواستم بگم میتونید یه کار پر در آمد خونگی بهم معرفی کنید دستم خالیه الان دور روسری میدوزم ولی در آمد چندانی نداره
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
از اینکه خواهرم ازدواج نکرده خجالت میکشم ⁉️ 🍃🍃🍃🍃💕💕💕💕🍃 سلام همراز جان ممنونم از کانال قشنگت
#پاسخ_اعضا
💕🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام در جواب خانمی ک میگن از ازدواج نکردن خواهرشون خجالت میکشند
من اگرجای شما بودم از طرز فکرم خجالت میکشیدم
از مغزم ک پوسیده خجالت میکشیدم
عزیز من مگه اینکه ازدواج نکرده باشب خجالت داره؟
اون معلمه حقوق داره زندگیشو میچرخونه اما شما شاغل هم هستید ولی بازم میگید راحت نه ولی میگذره
ب هر حال اون خودش تنهاس و فقط ب فکر خودشه و شما باید ب فکر بچه هاتون باشید
اینکه ازدواج نکرده هم اصلا چیز بدی نی اتفاقا خیلی بهتر از اینکه که ازدواج کنه ولی با شوهرش اختلاف داشته باشه
وقتی پیام هایی رو میبینم ک از خواهرشون یا مادرشون کلا از اعضای خانوادشون خجالت میکشن مخصوصا برای همچین دلایل مسخره ای متاسفم میشم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
قشنگه بخونید
🌸🍃🌸🍃
یعسوب الدین» یکی از القاب زیبای
مولی امیرالمؤمنین علیه السلام است.
آیا میدانید «یعسوب» به چه معناست؟
عرب به فرماندهی زنبورهای عسل «یعسوب» میگوید. هنگامی که زنبورهای کارگر گلها را برای درست کردن عسل میمکند و به کندو باز میگردند، ابتدا مورد بازرسی قرار میگیرند.بدین صورت که فرمانده زنبورها (یعسوب) در جلوی در کندو میایستد. آنگاه زنبورها را بو میکند، هر زنبوری که بر روی گل بدبود نشسته باشد و توشه بدبو به همراه داشته باشد حق ورود به کندو را ندارد، بلکه مورد تهاجم زنبورهای نگهبان واقع میشود، و اگر موفق به فرار نشود لاشه او موجب عبرت سایر زنبورها خواهد شد.
آری امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در روز قیامت بر در بهشت میایستد، و هر کسی را که بوی ولایت آن حضرت را با خود نداشته باشد از ورود به بهشت محروم مینماید.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
#عاشقانه_شهدا
من و همسرم تقریبا یک نسبت فامیلی دور با هم داشتیم اما من اصلا آقا میثم را ندیده بودم و فقط با مادرشان در ارتباط بودیم. اولین مرتبهای که همدیگر را دیدیم روزی بود که آقا میثم به همراه مادرشان برای عید دیدنی منزل ما آمده بودند در حالی که قصدشان انتخاب بوده است ولی ما از این جریان با خبر نبودیم. بعد از آن، خانوادهاش با ما تماس و برای خواستگاری اجازه گرفتند.
دو مرتبه در زمان خواستگاری با هم صحبت کردیم و مهرماه سال 88 هم عقد کردیم. بعد از ماجرای فتنه 88 بود که ازدواجمان سرگرفت
برای من اول دین و ایمان قوی مهم بود. خانوادهاش را که میشناختم و مادرشان هم از ایشان خیلی تعریف میکرد همچنین برادرم شناخت کاملی از آقا میثم داشت چون با هم هیئت میرفتند. در صحبتهایمان از کارش برایم گفته بود و همیشه معتقد بودم اگر ایمان قوی باشد، همه چیز درست میشود و به همین دلیل قبول کردم..
ادکلن روی میز را نشان میدهد و میگوید: «میثم این ادکلن را خیلی دوست داشت. وقتی میرفت به او گفتم دلم که برایت تنگ شد چه کار کنم؟ گفت هر وقت دلت تنگ شد این ادکلن را بو کنی یاد من میافتی حالا او رفته و من این ادکلن را نگه داشتهام و هر موقع دلتنگش میشوم آن را بو میکنم.
روایت زهره نجفی همسر #شهید_میثم_نجفی(شهدای مدافع حرم)
🍃🌸@shadihalall🌸🍃
.................😉.................
دنیای بانوان❤️
🎶♥️🎶 سلام این مشکل برای دوست صمیمی ام هست لطفا در کانال بزارید تا راهنماییش کنند 🙏🙏 من و شوهرم
من از اون زمان عقد شاغل بودم و کلی پس انداز وطلا داشتم بعد ازدواج شوهرم در یک شرکت کارپیدا کرد بعد ازاون من دخترمو باردار بودم یک روز آمد و گفت میخاد یک زمین بخره تمام طلاها و پس اندازمو دادم بهش رفت و یک سند آورد که خریدم .
یکسال بعد اون ماجرا من اصرار کردم زمینو بفروش وام برداریم یک خانه نقلی بخریم و دعواهای ما ازاینجا شروع شد
هی طفره میرفت بهش شک کرده بودم یک روز آژانس گرفتم و رفتم شرکت گفتن اون شخص همون یکماه اینجا کار کرد ورفت یعنی این مدت به دروغ به من میگفت سرکار هستم و شب میومد خونه 😭😭
رفتم بنگاه سند رو نگاه کردن گفتن جعلی هست سرتون کلاه گذاشتن در واقع شوهرم خودش سند جعلی داده بود به من و زمینی وجود نداشت همه اینها دروغ برای فریب دادن من ساده بود 😭
برگشتم خونه شب گوشیشو برداشتم حک کردم دیدم بله با یک خانم در ارتباط هست مدارک جمع کردم و با مدرک رفتم قهر خانه پدرم .
شکایت کردم مهریه مو گذاشتم اجرا و شش ماه خانه پدرم بودم
پدرم گفت دخترشو بده به خودش که اونموقع یک سال ونیم بود گفت تو همان جوانی هم زیبا وهم شغل و تحصیلات داری به راحتی میتونی یک زندگی دیگه داشته باشی .
دخترمو دادم بهش و تصمیمم برای طلاق صد در صد شد چون اصلا احتیاجی به شوهرم نداشتم اما بعد از یک هفته نتونستم دوری دخترمو تحمل کنم شب و روزم شد بچه .
گفتم این آتش هست روشن شده روا نیست خودمو نجات بدم بچمو بندازم بسوزه وجدانم قبول نکرد پدرم هم گفت یا بی بچه یا برو سر زندگیت و موندم سر دوراهی و بالاخره بچه مو انتخاب کردم .
زنگ زدم به شوهرم و گفتم با شرایطی که میگم قبول کنی و تعهد محضری بدی برمیگردم
گفت من غلط کردم هرچی بگی قبول میکنم حق طلاق گرفتم چندتا تعهد دیگه و برگشتیم سر زندگی .
درحالی که به صفر مطلق رسیده بودیم شوهرم همه چیزو به باد داده بود رفتیم مستاجری نه ماشین داریم نه پول نه خونه 😢😢
خودم کارمند بودم برای شوهرم هم دوباره کارخوب پیدا کردیم الآن ۶ سال از اون ماجرا میگذره شوهرم درست شده مرتب کار میکنه همه حقوقش دست منه
روی حرف من حرف نمیزنه همیشه هم ابراز پشیمانی میکنه .
الآن مشکلم اینه دیگه من اون آدم سابق نیستم افسردگی گرفتم مدام تو خودمم حوصله هیچی رو ندارم
من آدم خیلی خیلی احساسی هستم و اصلا نمیتونم خیانت شوهرمو ببخشم و عذاب میکشم و همیشه میگم کاش زود بچه دار نمیشدم و به راحتی جدا شده بودم و اینقدر عذاب نمیکشیدم.
اصلا از زندگی با شوهرم لذت نمیبرم میگم همش فریب هست حتی رابطه جنسی هم به دلم نمینشینه
میگم من چند بار به دنیا میام ؟ چرا نباید لذت یک عشق واقعی رو بچشم ؟
شوهرم کاری کرد که دیگه به هیچکس نه اعتماد دارم نه حرف کسی را باور میکنم همیشه هم بخاطر سختیایی که کشیدم ناراحتم.
چکار کنم که گذشته ها یادم بره
از زندگی لذت ببرم و شاد باشم
شبها با گریه نخوابم ؟؟؟؟؟
حتما بفرستین افسرده شده مدام سرکار میگه دخترم بزرگ بشه یا طلاق میگیرم یا خودکشی میکنم 😔😔😔
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
📕 این خداست نه پسرخالهات!
📚 خاطره ای از جبهه و نماز خواندن خاص یک رفیق
💠 در جبهه مدتی با یک بندۀ خدایی محشور بودیم. این رفیق ما وقتی سجده میرفت، در خودش جمع میشد به طوری که فاصلۀ بین مهر تا زانوی او، نزدیک یک وجب میشد و به جای نوک پا، پشت پایش را روی زمین قرار میداد
و این نماز باطل است چون موقع سجده باید فاصلۀ مهر تا زانو به قدر کافی باشد تا زانو درست روی زمین قرار بگیرد و به آن تکیه شود، و همچنین باید سر دو انگشت بزرگ پاها را به زمین بگذارد.
این رفیق ما وقتی در سجده ذکر «سُبْحانَ رَبّیَ الاَعلی وَ بِحَمدِه» را میخواند با لحن خیلی کشیده و خاصی میگفت: «سُبان رَبّیَ العَلی».
💠 البته او در عالم خودش بود و قشنگ هم میخواند، یعنی صوتش قشنگ بود، ولی تلفظش اشتباه بود؛ به جای «اَعْلی» میگفت: «عَلی» و به جای «سُبْحان» میگفت «سُبان».
💠با خودم کلنجار میرفتم که خدایا چکار کنم؟ بگویم؟ نگویم؟ عیب رفیقم را لاپوشانی کنم تا رفاقتمان به هم نخورَد یا به او بگویم تا از اشتباه در بیاید؟
بالاخره یک لحظه تصمیمم را گرفتم و گفتم؛ بگذار عیب رفیقم را به خودش بگویم.
به او گفتم:
ـ چرا موقع سجده، اینجوری در خودت جمع میشدی؟ چرا آنجوری ناله میزدی؟ نالهات قشنگ بود، اما قرائتت غلط بود.
ـ من اینجوری بیشتر با خدا حال میکنم!
ـ اشتباه میکنی که میخواهی با خدا حال کنی!
خدا اگر میخواست، بلد بود احکام نماز را سادهتر کند تا ما آزاد باشیم و راحت با او حال کنیم.
آیا خدا عقلش به این حرفها نمیرسید که این احکام سفت و سخت را گذاشته است؟!
🍃🌸@shadihalall🌸🍃
.................😉.................
صرفا خاطره
🌸🍃🍃🍃
یکسری هم مامانم صبح تا شب میگفت آشپزخونه مون خیلی کوچیکه😡
بابام یک انگشتر طلا گرفت😬👈💍
دیگه آشپزخونه مون کوچیک نبود.🙃
😂😂😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿