#پاسخ_اعضا 🍃🍃🍃💕💕💕🍃 درمورد خانمی که از بوی بد دهن بچه اش گفته، باید بگم این مورد برای ما هم پیش اومد وما با مراجعه به دکتر متوجه شدیم که بخاطر لوزه پسرم هست و چون لوزه هاش زود زود چرک میکرد ودر آخر عفونت بگوشش زد واحتمال خطر برای شنوایی بود ، دکتر عملش کرد ولوزه ها رو در آورد خدا رو شکر مشکل بوی بد هم برطرف شد @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

#صرفا_خنده 😉😉😉😉 من پدرم جانبازه بعضی وقتا از بنیاد جانبازان میان در خونه ی سری سوال میکنن ک همش الکیه والا ما ک چیزی ندیدم ازشون 😂😂😂 خلاصه ی بار ک اومدن مامانم رفت دم در حیاط داشت جواب میداد منم تو خونه گوش میکردم .... یهو عاقاهه گفت خانوم همسرتون مشکل قضایی نداره ؟؟؟؟ مامانم گفت چرا وقتی غذا میخوره یکم ترش می‌کنه ....😐😐😐😐 اینو ک گفت من پوکیدم از خنده مرده ک نگم داشت جون میداد ک نخنده بعد گفت نه خانوم منظورم مشکل دادگاهه هیچی دیگه مامانم رفت تو افق ..... منم سریع تلفن رو گرفتم دستم ب همه گفتم تا شاد بشن 😍😍😍😍 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................

تصور کنید که یک سال از ازدواجتان گذشته است و در یک عصر جمعه‌ی پاییزی دلگیر کنار همسرتان که در کاناپه لم داده و فوتبال تماشا می‌کند ، نشسته‌اید و با بی حوصلگی فریادهای گوش خراش او را که با هر چرخش توپ اوج می‌گیرد ، می‌شنوید . به نظر می‌رسد همسرتان از موقعیت کنونی راضی و خشنود است ؛ اما این وضعیت به هیچ وجه دلخواه شما نیست ، زیرا ترجیح می‌دادید هم اکنون همراه او به پارک رفته و قدم می‌زدید یه به تماشای تئاتری می‌رفتید که به تازگی تعریف آن را شنیده‌اید . در چنین شرایطی چه می‌کنید ؟ آیا همسرتان را مجبور می‌کنید از تماشای برنامه‌ی مورد علاقه‌اش منصرف شود و همراه شما به پارک یا تئاتر بیاید ؟! اما اگر او هیچ علاقه‌ای به قدم زدن در پارک یا تماشای تئاتر نداشته باشد چه ؟! آن‌گاه شما راضی و او به شدت ناراضی خواهد شد ! در این میان راهی دیگر نیز وجود دارد . این که اعتراضی نکنید و در سکوت و اندوه در کنار او روی کاناپه بنشینید و به تک تک بازیکنان تیم چلسی و بایرن مونیخ و بارسلونا و رئال مادرید ناسزا بگویید و به جای لذت بردن از تعطیلات ، خود خوری کنید ! در این حالت بی شک همسرتان کاملا خوشنود و شما ناخشنود خواهید بود . حالا به یک سال قبل باز می‌گردیم . به آغاز دوران آشنایی‌تان و به یک بعد از ظهر پاییزی که در آن نامزدتان از شما می‌پرسد :《 عزیزم برنامه‌ی خاصی در نظر نداری ؟ و شما جواب میدهید : خیر 》. چون به هر حال برایتان فرق چندانی نمی‌کند که بعد از ظهرتان را چگونه بگذرانید ، زیرا در آن هنگام تنها برای هر دو نفر شما کافی است که کنار هم باشید . متاسفانه دلایل بالا سبب می‌شود که اغلب افراد در دوران آشنایی پیش از ازدواج ، به ویژه حتی اگر کوتاه مدت باشد ، به علایق هم پی نبرده و ساده از کنار مسائل چالش برانگیزی مثل چگونگی گذران اوقات فراغت بگذرند و وارد مرحله‌ای شوند که در آن دیگر 《 کنار هم بودن 》 به تنهایی کافی نیست . بی شک به همین دلیل ، پرسش‌های کافی در این زمینه بیش از انتخاب و تصمیم گیری برای ازدواج ضروری بنظر می‌رسد ... 🍃🍃🍃🍃

🍃🍃 زندگی من سلام شب بخیر خانما میخوام راهنماییم کنید من نامزدم و دوست ندارم‌ زیاد عقد کرده بمونم واگر خونه باشه زود عروسی میگیریم طبقه پایین مادر شوهرم خالیه،مامانم اینا میگن برو اونجا زندگی کن تا خونه دار بشی ،اول زندگی کرایه ندی پولاتو جمع کنی ولی منو شوهرم اصلا موافق نيستيم مادر شوهرمم حرفی نزده که موافقه یا مخالفت مادر شوهرمم خانم خوبیه دخالت نمیکنه حالا به نظرتون برم خونشون زندگی کنم؟ راهشم مشترک نیست و کاملا جداست مرسی ازتون❤️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

#پاسخ_اعضا 🍃🍃🌸🍃💕 سلام همراز عزیز میخواستم جواب اون خانمی بدم که گفتن رحمشون سرد شده.باید از روز دوم پریودی صبح ها ناشتا ۳قاشق غذا خوری عسل طبیعی و با کره محلی قاط کنن بخورن تا روز پنجم پریودی .تا نیم ساعت بعدش هیچی نخورن تا ۳ ماه این کارو انجام بدن البته فقط زمان پریودی علاوه بر اینکه رحمشون گرم میشه تمام کیست و عفونت از بین میبره و سریع تر باردار میشن.ممنون از کانال خوبتون❤️❤️❤️ 🌸🍃🍃 سلام همرازجون،ممنون بابت کانال خوبتون،،،،، دوستی که گفتن رحمشون سردهس،شمامیتونیدهرشب روغن سیاهدونه روزیرشکم بمالید خیلی تاثییرداره رحم روگرم میکنه😊 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌸💕💕💕🍃🍃 یک‌زندگی یک داستان👇

من وقتی 15 سالم بود با یه نفر دوست شدم(تو نت ) البته پیشنهاد از طرف اون بود تا 2 ماه اول فقط اصرار میکرد باهاش دوست شم حتی پسورد ایمیل و ... در اختیارم گذاشت ولی من واسم مهم نبود پس واکنشی نشون نمیدادم بعد از 2 ماه نمیدونم چی شد من قبول کردم اون 18 سالش بود هر دومون بچه بودیم اوایل اصلا بهش علاقه نداشتم تا اینکه چند ماه گذشت ..و دیدم من دیوونه وار عاشقش شدم و بهش وابستگی پیدا کردم هر روز بهم زنگ میزد و باهم حرف میزدیم منم روز به روز بیشتر عاشقش میشدم تا اینکه یه شب یادم اومد که بهم پسوردشو داده کنجکاو شدم ولی کاش هیچوقت کنجکاوی نمیکردم اکثر دوستاش دختر بودن پس رفتم گفتگو هاشونو چک کنم ولی افسوس دنیا رو سرم خراب شد با خیلی ها بود همشون هم مثل من بودن خیلی ناراحت شدم باهاش دعوام شد و اون گفت : اره ببین من همینم از اول هم من تو رو دوست نداشتم منم ناراحت شدم طوری که داشتم دق میکردم پس تا یه مدت باهاش حرف نزدم اما دیدم طاقت نمیارم بهش اس دادم گفتم من هنوز دوست دارم اونم گفت عاشقمه قسم خورد به جون باباش که جز من کسی رو دوست نداره ودیگه باکسی نیست پس ما دوباره آشتی کردیم تا یه مدت با هم خوب بودیم تا اینکه یکی از دوستاش بهم زنگ زد و گفت : تو دختر خیلی ساده ای هستی بخدا لیاقت بهترینا رو داری ولی به جون عزیزم اینجا دوست دختر داره اسمش ستاره ــس داری خودتو کوچیک میکنی آبجی بخدا قسم حیف زندگیتو واسه این خراب کنی منم زیر بار نرفتم ... به خودش گفتم میگن اونجا دوست دختر داری بهش برخورد و گفت نه منم گفتن دوستت چیزی دیگه میگه وقتی فهمید قضیه چیه سریع قهر کرد منم تا یه مدت افسرده بودم اصلا هم دوست نداشتم باهاش حرف بزنم فقط میگفتم جون باباشو قسم خورده !!. تا اینکه چند هفته بعد از ای ماجرا بهش زنگ زدم گفت ولم کن حوصلتو ندارم التماس میکردم جواب بده که چرا؟ گفت بابام فوت کرده منم باور نمیکردم همون روز به مامانش زنگ زدم و سوال کردم ولی حال مامانش بد بود با صدای گرفته جواب میداد گفتم از دوستای پسرتم فکر کنم باهام شوخی کرده اخه میگه باباش فوت کرده مامانش گفت اره فوت کرده شوکه شدم و تسلیت گفتم و سریع قطع کردم باور کردم و بیخیالش شدم چون بدتر اعصابشو بهم می ریختم اونم منو نمیخواست تا اینکه به یکی از دوستاش گفته بود هنوز منو میخواد. پس باهاش حرف زدم و 2-3 روز باهم خوب بودیم که یه دفه گفت با یه دختره به اسم راضیه دوست شده و میخواد با من کات کنه اینو گفت خطشو واسه چند ماه خاموش کرد منم انقد غصه خوردم که موهام سفید و شد به یه دختر لاغر و زشت تبدیل شدم که نمی تونست کسی دیگه رو دوست داشته باشه و مشکل اعصاب پیدا کرده طوری که وقتی باهام حرف میزدن و نظرمو میپرسیدن داد و بیداد راه مینداختم و کلا تو فکر بودم انقد که یه بار تصادف کردم و پام شکست ... همین یه ماه پیش اتفاقی تو دنیای مجازی پیداش کردم قیافش که کلا عوض شده بود (عکساشو دیدم) بهش گفتم واسه چی منو ول کردی؟ گفت راستشو بگم؟ همون موقع که باهات دوست شدم بعد یه هفته فهمیدم دختر مورد علاقه من نیستی !! گفتم خب چرا گذاشتی وابسته بشم که زندگیم نابود شه ؟! گفت خواستم دلت نشکنه (چقد آدم میتونه پست باشه) ! گفتم من الانم دوست دارم گفت من اون موقع 18 سالم بود بچه بودم الان بزرگ شدم میفهمم دوستی با تو از اول هم اشتباه بود ! راستی عکس دوست دخترمم دارم الان بهت میدم و عکساشو واسم فرستاد منم عکسارو دیدم آره از من خوشگل تر بود ! الان من دلم شکسته اصلا نمیتونم از فکرش بیرون بیام حتی نمی تونم کسی دیگه رو دوست داشته باشم دیگه هیچوقت شاد نیستم کلا به آدم عصبی تبدیل شدم اینا همش به خاطر یه دوستی بچه گونه و احمقانه بود حماقت کردم !! @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

💕💕💕💕🍃🍃🍃 ‌سلام ترو خدا بزار کانال من ۱۸ سالمه دو ساله ازدواج کردم با مادرشوهرم زندگی می کنم مشکل من اینه هر کاری می کنم دخالت می کنه مثلا آرایشگاه میرم لباس می خرم دخالت می کنه

حتی منو شوهرم بحثمون میشه دخالت می کنه آدم لج بازیه به شوهرم می گم لباس برام بخر میره از مادرش اجازه می گیره اونم می گه نمی خواد زیاد داره آدمی که از خودش تعریف می کنه همش می گه من همه چی بلدم شما باید هر کاری من می کنم انجام بدید هر موقعه می خوابم میاد بلندم می کنه چیکار کنم شوهرم به حرف هام عمل کنه لطفا نگید که با مادرشوهرت خوب باش چون هرچی باهاش خوب بودم قدر نمیدونست باهاش بدم باهام خوبه می خوام حریفش باشم منت میزاره چکار کنم بنظرتون خسته شدم چون هر کاری من بدم میاد اون انجام میده عقده ای هم عروسم از من بلند قد تره همش از اون تعریف می کنه بدم نمیاد از لج می گه لطفا راهنماییم کنید ❤️❤️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

💕💕🍃🍃🍃 من ۱۵سالم و حدودا شش ماه نامزدم هستم. قبل اینکه نامزدم بیان خاستگاری باهم درارتباط بودیم ازهمون اولش هم قصدازدواج داشتیم واینکه ارتباطی ک باهم داشتیم درحد پیام بود

نامزدم به من گفته بود ک قبلا باخیلیا رابطه داشتم و من چون دوسش داشتم و دارم گفتم مهم نیس قبلا چیکارکردی مهم اینه ک ازاین ب بعد کاری نکنی. خیلی قسم خورد ک نه دیگه اصلا باتو ک اشنا شدم ازکارای خودم پشیمونم تااینکه چندروز پیش بحث همین رابطه بودو... ک خودش اومد گفت بخدا من رفیقم زنگ زدبهم گفت بیابریم جایی قرارگذاشتم با یه دختری تا..... ولی من قبول نکردم و نرفتم. چون دوست نداشتم بهت خیانت کنم. ولی من همیشه فکرمیکنم نکنه یه روز بهم خیانت کنه وقتی ب حرفاش فکرمیکنم گریم میگیری والبته اینم بهش گفتم ک اگه کوچک ترین خطایی ازت ببینم ازت جدامیشیم ولی همش میگه نه من همچنینن غلطی نمیکنم. لطفا کمکم کنید این وسواس از من دور بشه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿