🌺 روزهای پایانی ساله...
🌸🍃🌸🍃
یادمون باشه
دل تکونی❤️
از خونه تکونی مهمتره…
دلتو بتکون از هرچی که تو این یک سال
یادش دلتو به درد آورد
از خاطره هایی که گریه هاش
بیشتر از خنده هاش بود
از نفهمیدنِ اونایی که همیشه فهمیدیشون
دلتو بتکون از کوتاهی هایِ خودت
دلتو بتکون... یه نفسِ عمیق بکش
سلام بده به بهار
به اتفاقایِ خوب
به خودت قول بده تو سالِ جدید
بیشتر دوست داشته باشی
بیشتر باشی، بیشتر بخندی
بیشتر خودتو تو آینه نگاه کنی و لبخند بزنی و بگی:
تو فوق العاده ی !
خوبه بدونیم داشتن دل بزرگ، "هنره"
و بیایید دلمون رو بزرگ کنیم…!💞
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🍃🌸🌸🍃🍃 شوهرم قبلا عاشق یکی دیگه بوده
سلام من ب راهنمایی دوستان نیازدارم
من دختری ۱۶ ساله هستم و شوهرمم ۲۶ سالشه من عاشق شوهرم بودم و خداروشکر بهم رسیدیم ،شوهرم قبلا عاشق ی خانم دیگ ک متاهلم هست بوده و خودمم از ماجراشون خبردارم اون خانم با وجود اینکه متاهل بوده باشوهرمم رابطه داشته الان اون خانم ی دختر۷ ساله داره ،منم تاالان ازچند نفرشنیدم ک اون دختر بچه از شوهرمنه ،منم الان موندم ک چکارکنم چطورمطمعن بشم ک از شوهرم نیست؟خیلی ب راهنمایی دوستان احتیاج دارم اگ میشه پیامم رو تو کانال بزارید ممنون🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃 عاشق مرد متاهل شدم
زنی که دور از چشم شوهرش عاشق مرد متاهل شد!
آن قدر درگیر هوس های نفسانی بودم که دیوانه وار برای طلاق از همسرم اصرار می کردم. گویی نه چیزی می شنوم نه چیزی می بینم به طوری که حتی از نوزاد یک روزه ام گذشتم و ...
شبی مادرم مرا به گوشه اتاق برد و گفت: فردا قرار است خواستگار بیاید و نباید مدرسه بروی! آن زمان معنای زندگی مشترک را نمی دانستم و هیچ گونه اطلاعاتی در این باره نداشتم.
خلاصه روز بعد لباس شیکی پوشیدم ودر آشپزخانه منتظر ماندم تا مادرم بگوید «دخترم چایی بیاور!» پدرم راننده کامیون بود و هیچ وقت به درس و مدرسه اهمیتی نمی داد، این درحالی بود که من از درس خواندن و تحصیل لذت می بردم. بالاخره مادرم صدایم کرد و من با سینی پر از استکان های چای نزد خانواده خواستگارم رفتم. پدر محمود دوست صمیمی پدرم بود و آن ها قبلا درباره ازدواج من و محمود صحبت کرده بودند با وجود این درحالی مراسم عقدکنان ما برگزار شد که من هیچ حس و علاقه ای به محمود نداشتم. نامزدم شغل آزاد داشت و جوانی خوشگذران و عیاش بود. او فقط با دوستانش به تفریح و مسافرت می رفت و اعتقاد داشت که باید از روزهای جوانی اش لذت ببرد.
ولی من که هنوز آرزوی تحصیل داشتم از او قول گرفتم تا مانع ادامه تحصیل ام نشود او هم به راحتی قبول کرد و شرط گذاشت که من هم کاری به کارش نداشته باشم. این گونه بود که با پایان مقطع راهنمایی وارد دبیرستان شدم و پس از آن به زندگی مشترک با محمود ادامه دادم.
وقتی وارد دانشگاه شدم که پسرم به دنیا آمده بود. در همین حال من فقط به تحصیل و خانه داری فکر می کردم و همسرم نیز به دنبال خوشگذرانی های خودش بود. هر روز که می گذشت فاصله عاطفی بین من و محمود بیشتر می شد و من کمبود محبت را با همه وجودم حس می کردم. همسرم نیز توجهی به من نداشت و گاهی چند روز یک بار هم او را نمی دیدم تا این که در دانشگاه با مردی آشنا شدم که شرایطی شبیه مرا داشت. این آشنایی به درد دل های خانوادگی کشیده شد و هرکدام ریز و درشت زندگی مان را برای یکدیگر بازگو می کردیم. در همین روزها عاشق «فتاح» شدم.
آن قدر به او عشق می ورزیدم که گویی مانند دختری نوجوان وچشم و گوش بسته عاشق شده ام. همواره همدیگر را در گوشه و کنار دانشگاه ملاقات می کردیم و تلفنی هم در ارتباط بودیم. این رابطه خیابانی به جایی رسید که «فتاح» پیشنهاد کرد از همسرم طلاق بگیرم و با او ازدواج کنم! از این پیشنهاد خیلی خوشحال شدم چرا که وابستگی شدیدی به فتاح داشتم و نمی توانستم او را فراموش کنم.
دیگر محمود را نمی دیدم و با هر بهانه ای به دانشگاه باز می گشتم تا ساعاتی را در کنار فتاح باشم. اما درخواست طلاقم را با همسرم زمانی مطرح کردم که فهمیدم باردار هستم با وجود این محمود با طلاق توافقی به این شرط موافقت کرد که فرزندانم نزد او باشند. از سوی دیگر هم فتاح به من گفته بود که با همه اختلافاتی که با همسرش دارد حاضر نیست او را به خاطر فرزندانش طلاق بدهد و من باید به عنوان همسر دوم کنار او زندگی کنم. در عین حال من دل باخته فتاح بودم و با هر شرایطی حاضر بودم با او ازدواج کنم.
بالاخره چند ماه دیگر هم تحمل کردم تا این که پسر دومم نیز به دنیا آمد. من هم نوزاد یک روزه را به محمود سپردم واز بیمارستان به خانه پدرم رفتم. محمود هم که هیچ وقت فکر نمی کرد تا این اندازه عاطفه مادری را زیرپا بگذارم روز بعد از این ماجرا طلاق توافقی را امضا کرد. آن زمان چنان در یک عشق خیابانی فرو رفته بودم که چیزی جز فتاح را نمی دیدم خلاصه چند ماه بعد با فتاح ازدواج کردم و او خانه ای برایم اجاره کرد ولی آرام آرام دچار عذاب وجدان شدم و از این که فرزندانم را این گونه رها کرده بودم زجر می کشیدم بالاخره بعد از گذشت پنج سال از این ماجرا و درحالی که فرزند دوساله فتاح را در آغوش داشتم تصمیم گرفتم به دیدار فرزندانم بروم اما محمود تلفن های مرا بی پاسخ می گذاشت به همین دلیل به منزلش رفتم اما پسر بزرگم وقتی مرا در آستانه در دید محکم در واحد آپارتمانی را کوبید و گفت: خجالت می کشم که تومادرم باشی ...!
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸
💚باید قبول کنیم خیلی از عبادتهای ما، از روی عادته و جالب اینجاست که #خدا از ما تنها عبادت نخواسته
چرا که کل هستی در حال پرستش خداوندِ و خدا بی نیاز از پرسش ما انسانهاست.
خدا از ما عبودیت و #بندگی می خواد و گفته در این راه از #عبادت کمک بگیرید
ولی ما راه رو گم کردیم
و مقصدمون شد عبادت
سالها گفتیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اما دریغ از مهربانی و رحمت حتی به عزیزانمون
سالها گفتیم الله اکبر
اما همه چیز را از خدا بزرگتر دیدیم حتی بیماری رو
سالها گفتیم لا اله الا الله
اما اولویت اولمان در زندگی شد خانه و موبایل و بچه و همسر و پست و پول جز خدا
سالها گفتیم سبحان الله
اما به محض اینکه اتفاقی خلاف میلمون افتاد گفتیم این چه خداییه و پشت مون رو به او کردیم
سالها گفتیم الحمدلله
اما تا تونستیم از همه چیز ایراد گرفتیم و به در و دیوار غر زدیم.
چقدر در دور دست ها به دنبال خدا گشتیم و خدا چقدر نزدیک بود.
کاش باور کنیم خدا کنار همون لبخند دخترک گل فروش، کنار همون چای خوشرنگ که برای خانواده میریزیم، کنار همون خرده نانی که برای پرنده ها هر روز با عشق میریزیم هست.
خدا دقیقا در همون لحظاتیه که با تمام مشکلات سرت رو بالا می گیری و کارت رو میسپاری بهش
همون لحظاتی که دلت رو به حکمتش میسپاری و دست و پای غم رو میگیری و از خونه دلت بیرون میندازیش.
روزی که خدا رو از سر سجاده و عبادتمون وارد تک تک لحظات زندگی مون کنیم
قطعاً روز قشنگی میشه
یک روز به زیبایی #بهشت و به بزرگی خود خدا....
#مرجانضمیری
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
💕🍃💕🍃🍃 من و همسرم مثل دوتا دوست صمیمی هستیم. راحت با هم درد و دل میکنیم و همین باعث صمیمت بیشترمون
عزیزان! سعی کنید تو همه کارها #نظم داشته باشین. همه چی سر جاش باشه. خودتون مرتب و تمییز، خونه تمییز، دستپخت و غذای خونگی، رابطه جنسی گرم و فعال، اینا مواردیه که همسرتون رو به خونه جذب میکنه. 🤗
#اقتدار شوهرتونو حفظ کنید. با صدای آروم، #خواسته هاتونو مطرح کنید. یه خانوم با شخصیت جیغ و داد نمیکنه. موقع بیرون رفتن از منزل حتما از آقایی اجازه بگیرین. 💏
به خانواده همسر بی احترامی نکنید 💟
از دستوری حرف زدن با همسر و #لجبازی خوداری کنید. 👩
بدونید مردی که همه جوره از خانومش راضی باشه هیچ وقت از ایراداتش به خانوادش نمیگه. اگر این اتفاق واستون افتاد حتما تو رفتاراتون با همسر تجدید نظر کنید. 😘
من خودم این موارد و تو زندگیم انجام میدم و شکر خدا ما از هم خیلی راضی هستیم. 🌹
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🍃🍃
#ارتباط_با_خانواده_همسر
یه وقتایی ممکنه خانواده ی همسرتون(یا هر کسِ دیگه ای از اطرافیانتون) پیش شما بشینن از یکی دیگه بد بگن
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 #ارتباط_با_خانواده_همسر یه وقتایی ممکنه خانواده ی همسرتون(یا هر کسِ دیگه ای از اطرافیانتون
مثلاً مادرشوهرتون پشت سر جاریتون پیش شما دردِدل کنه،یا جاریتون پیش شما از بدی هایی که خواهرشوهرتون در حقش کرده بگه
تو اینجور مواقع باید چکار کنیم🤔⁉️
اول از همه بگم که خوشحال نشید از اینکه دیگران میان پیشِ شما غیبتِ بقیه را میکنن چون اینجور افراد به احتمال زیاد غیبتِ شما را هم پیش کسای دیگه خواهند کرد😬
تو این جور مواقع به هیچ وجه دَم به دَمِ طرف مقابلتون ندید
یعنی چی؟
یعنی خنثی باشید
حرفهاش را نه تایید و نه رد کنید
با هیجان به حرفهاش گوش ندید
یعنی هی با اشتیاق نگید:
آها...
راست میگی؟؟
شوخی نکن...
واااای...
خب؟؟؟
بعدش چی شد؟؟
جدی؟؟؟
اینا باعث میشه طرفتون بیشتر تحریک بشه که براتون حرف بزنه❌
دیگه اینکه به هیییچ وجه نظر ندید وسط حرف هاش:
آره به نظر منم خیلی رفتارش اشتباه بود
به نظر منم نباید این کارو میکرد...
به نظر من برو اینو بهش بگو...
میدونید ممکنه یه وقت شما هم این وسط یه چیزی بگید که قصدتون هم اصلاح بین اون دو طرف باشه ها ولی متاسفانه یه چیزی از توش در میاد و یه دردسر بزرگ ممکنه براتون درست بشه😱
دیدم که میگم هاااا
پس به هیچ وجه نه چیزی بگید،و نه طوری گوش بدید که دیگران دوست داشته باشن هی برای شما بشینن از این حرفها بزنن.
چندبار که طرف مقابلتون ببینه که شما پایه ش نیستید و تمایلی به حرف زدن پشتِ سر دیگران ندارید،اون هم دیگه کم کم از کارش دست برمیداره.
واقعا در شانِ یک #مهربانوی_باکلاس نیست که بخواد به این حرفهای خاله زنکی گوش بده
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
مواظب حسادت های شوهرتان باشید
💕🍃💕🍃💕🍃
برای داشتن حس تفاهم با شوهرتان باید بدانید که او چه روحیه ای دارد.
آیا انتظار دارید از همکار شوهرتان تمجید کنید و او ناراحت نشود؟!!!
اگر می خواهید همیشه در قلب ️شوهرتان جای داشته باشید هیچ گاه بیش از حد از مردی نزد او تعریف نکنید.
هیچوقت چیزهایی را که از دیگران یاد می گیرید با آب و تاب پیش او بازگو نکنید.
از کجا می دانید به غرور شوهرتان برنخورده است؟!
گاهی بعضی از مردها حسادت خود را پنهان می کنند و قدرت ابراز آن را ندارند، آن وقت دچار دردی درونی می شوند که پیامدهای آن خوشایند نیست.
شما باید متوجه این خصیصه مردها باشید.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام همراز جان من یه مادرم که دو تا بچه دارم نمیدونم چرا اعتماد به نفسم خیلی کم هست اگه گواهی نامه گرفتم جرات رانندگی ندارم
💕🍃💕🍃💕🍃
من خیلی دوست دارم یه شغل تو خونه داشته باشم به هر کاری دست میزنم دلشوره منو میگیره نمیتونم ادامه بدم به خاطر همین هم خیلی ترسیده شدم قبل از هر کاری انگار میخوام با هیولا روبه رو بشم نمیدونم چطوری میتونم خودم رو قوی کنم خیلی هم دوست دارم دستم توی جیب خودم باشه بیرون از منزل هم شوهرم اجازه نمیده کار کنم دنبال یه کار خوب هستم پیدا نمیشه برام همش بیرون خونه هست کلا به هم ریختم افسردگی گرفتم در ضمن من شوهرم خوبه زندگی خوبی هم دارم ولی اون مشکل اول که گفتم خیلی برام سخت شده لطفا راهنماییم کنید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿