eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
627 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
یک زندگی یک داستان🍃👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک داستان🍃👇
گفت : بیااینم‌جواب‌آزمایـشت ، هیچیـت‌نیست ! گفتم : مگه‌میخواستی‌چی‌نوشته‌باشه‌توش ؟ گفت : توکلی‌منوترسوندی .. فکرکردم‌تومورتومغزته ، یا‌سرطان‌داری ! این‌چندمیـن‌باره‌که‌ این‌همه‌راهومیکوبم‌میام‌اینجا ؛ هربارم‌که‌اومدم‌دیدم‌هیچیت‌نبوده ! گفتم : حالاچه‌فرقی‌میکنه ؟ من‌که‌زیاددَووم‌نمیارم ؛ همین‌روزاس‌که‌همسایـه‌هابعدِچندروز نعـ‌ ـشم‌روتو‌خونه‌پیـداکنن ! گفت : چی‌میگی‌تو ؟! ایناها ، نیگاکن . نوشته‌هیچیت‌نیست ، باورنداری‌بیاخودت‌ببین ! گفتم : آزمایشـاهیچی‌نشون‌نمیده ؛ هیچ‌کدومشون‌نمیدونه‌چه‌مرگمـه !' گفت : باشه ؛ اصلافردامیریم‌ یه‌آزمایشگـاه‌دیگه‌تاخیالت‌راحت‌شه ؛ بعدش‌من‌برمیگردم‌کاشان‌رو‌پایان‌نامـم‌کارکنم .. گفتم : یه‌آزمایشگاه‌سراغ‌نداری‌ که‌نشون‌بده‌من‌چه‌حسی‌بهت‌دارم ؟! ‌‍‌@beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃 هیچ علاقه ای بهش ندارم
دنیای بانوان❤️
🌸🍃 هیچ علاقه ای بهش ندارم
سلام .من ۲۱سالمه وهمسرم۲۲.ماچهارماهه که عقدکردیم .اما تواین مدت اصلا علاقه ای به همسرم پیدا نکردم.اوایل می گفتم باید زمان بگذره درست میشه کم کم علاقه مند میشم .اما اصلا دوسش ندارم .بود و نبودش برام فرقی نمی کنه .دوست ندارم که باهم باشیم همش. دنبال بهانه ام که کمترهمو ببینیم.ازاذدواجم پشیمونم احساس می کنم عجله کردم و خودم رو هدردادم این آدمی نیست که بخوام عمرم روپاش بزارم .اذیتم نمی کنه باهم خوب رفتار می کنه .حرفم رو گوش میده وبرام خوب خرج می کنه .ولی احساس میکنم هنوز خیلی بچه است .رفتارهاش اینطوریه نمی توانم روش حساب کنم .بهش تکیه کنم .روحرف هاش حساب کنم هرروز حرفش روعوض می کنه.زودناراحت میشه وقهرمی کنه.شهوتش بالاست واین من رواذیت می کنه .مثلاً شب قبل خواب ارضاش می کنم صبح که بیدار میشه دوباره.دوست داره کلا بدون لباس تورختخواب باشم ومن دوست ندارم.ابنقدرلب می گیره که کلافه میشم.خیلی هم مطیع حرف مامانشه ..هرچی مامانش بگه همونه درمورد مسائل زناشوییمون بامامانش حرف می زنه .واقعا نمی‌دونم چیکار کنم دارم دیوونه میشم لطفاً راهنماییم کنید ممنونم🙏🙏 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
من 21 سالمه، راستش من تو دوران نامزدیم وقتی میرفتم خونه مادر شوهرم بهش تو کارا کمک میکردم ولی بازم یه کارایی رو به جا اینکه به دخترش که یه سال ازم کوچیکتر بود بگه به من میگفت.... منم بخاطر اینکه حرف بزرگتر رو زمین نندازم انجام میدادم و به خواهر شوهرم هم میگفتم بیا کمکم کن ولی اون اینقدر یه کاریو لفتش میداد😤 که آخر سر باید اون کارم من انجام میدادم چون خانواده شوهرم برخلاف خانواده من که حتی سر مسائل مهم دعوا نمیکردیم اینا سر مسائل کوچیک دعوا میکردن وسروصدا منم چون دوست نداشتم کسی باهام سروصدا راه بندازه💆‍♀ همه کار میکردم تا خواستن برامون عروسی بگیرن یه روز قبل عروسی لباس عروسی👗 رو که پسندیده بودم و میخواستم بگیرمش رزروشو کنسل کرده بودن و گفتن یه لباس پیدا کن که کرایه نخواد 💔😢 منم لباس یه بنده خدا رو گرفتم پوشیدم حتی روز عروسی زنگ زدن که ما پول واسه کرایه تاج و گل و این وسایل نمیدیم 💔و اونارو خودم گرفتم و آرایشگری💇‍♀ که دلش برام سوخت و برام ارزونتر حساب کرد بعد عروسی چون خونه خودم هنوز اماده نشده بود رفتم خونه مادرشوهرم چند ماهی رو اونجا زندگی کردم حالا بماند که چه ها به سرم اوردن🤐 هرروز میومدن دم اتاقمو میزدن میگفتن وقته ناهاره بیا غذا بپز میخوایم لباسامونو بشوریم ولی لباسای منو نمیزاشتن تو لباسشویی بشورم🙇‍♀ خودم با دست میشستم تا اینکه خونمون تکمیل شد اومدم خونم باهام دعوا کردن که تو حق نداشتی بری خونه خودت🏠 همه ی اینارو به عشق شوهرم 💑تحمل کردم ولی الانم که چهار سال از ادواجم میگذره👩‍👦 میرم خونه مادر شوهرم با جاریام جواب سلام بقیه رو میده و به جای جواب سلام من میگه بیا غذا بپز همه کارا رو به من میگه 😩 الان فکر میکنم دارم چوب سادگیه خودمو میخورم اگه منم مثل جاریام باهاشون دعوا میکردم 😠الان به خودشون اجازه نمیدادن اینقدر باهام بد رفتار کنن 😠 شوهرمم الان قدر زحمتای منو نمیدونه😢 دیگه نمیدونم 🤷‍♀چیکار کنم دوست ندارم اینقدر بد باهام رفتار کنن ☹️ همیشه به خودم میگم کارام نباید پیش خدا بدون پاداش بمونه ولی وقتی یه رفتار بد باهام میکنن چه شوهرم چه خانوادش حالم خیلی بد میشه 😭 خانوما اگه کمک میکنین به مادرشوهراتون خیلی خوبه ولی نزارین جوری بشه که مثل من شمارو به چشم یه کلفت😔 ببینن حد اعتدال رو رعایت کنین واسه روز عروسیتون ☺️هم از قبل همه چیزو توضیح بدین که همونجوری که دوست دارین برگزار بشه تا مثل من تا اخر عمر حسرت یه عروسی 👰خوب (پر خرج نه ها) چیزی که دلتون خوش باشه 😄به دلتون نمونه 😔 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 من تو ی مغازه لباس فروشی کار میکنم ک هم لباس مردونه داره هم زنونه،بعد ی بار ک تنها بودم و اهنگ غمگین گذاشته بودم و صداشم نسبتا بلند بود داشتم لباسارو مرتب میکردم و تو حال و هوای خودم بودم یهو وقتی برگشتم تا لباس بعدی رو بذارم سرجاش دیدم ی مرد وایساده رو ب روم😐جیغ کشیدم 😂😂🤦‍♀️ک خود مرده هم ترسید و دستاشو اورد بالا گفت نترس بابا کاری ندارم😂😂 انقد عصبانی بودم ولی سعی کردم خودم و اروم نشون بدم و گفتم حداقل ی سلامی ی علیکی،بعد مرده گف من دوبار سلام کردم نشنیدی🤦‍♀️😂😂 همچین تو حس و حال بودی😂 خدایی خیلی خجالت کشیدم قرمز شده بودم از خجالت و خداراشکر چون ماسک زده بودم پیدا نبود ک از شدت خنده در حال انفجارم،خلاصه لباسی ک میخواستو اوردم و موقع حساب کردن بهم گف ی تخفیفیم بده انقد ترسوندیمون😂😂 من ک دیگه جلو خندمو بزور گرفته بودم،دیگه براش حساب کردم و رفتش بالخره😂😂واین برام درس عبرت شد تا دیگه وقتی تنهام اهنگ نذارم😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت قدیمی #گلزار داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی... (دوستا
ادمین: 🍃🍃🍃💕🍃🍃 دوستان عزیزم سرگذشت قدیمی و خانزاده ی گلزار رو بخونید... دختریکه در خانواده ای بدنیا میاد که دخترزایی مایه ی سرافکندگی بوده... اگر درددل یا عبرتی دارین برامون ارسال کنید.. 💕💕🍃🍃🍃🍃🍃 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت قدیمی داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی... (دوستان سرگذشت جای من کجاست بعد از تکمیل شدن بارگزاری میشه..)
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت قدیمی #گلزار داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی... (دوستا
مریم صدامون زد و گفت: اگه نمراتتون کم‌باشه فلک میشید من بچه های بی نظم و بی سواد رو از این دنیا حذف میکنم ... هنوز گیج بودیم و تو رختخواب نشستیم ..‌اجازه صبحانه مفصل خوردن رو هم نداشتیم و دوتا تکه نون و پنیر ... رو به رباب گفت: تو رو خدا یه تخم مرغ عسلی برام بیار ... مریم ابروشو بالا برد و گفت : تخم مرغ عسلی؟ کم چاقید ...دور کمرت باید سی و شیش باشه نگاه کن شکمت تا خورده ...دختر باید ظریف باشه ظرافت داشته باشه ... بلند شید برید معلمتون اومده ...امتحاناتتون نزدیک ... بابا نگاهمون کرد و چیزی نگفت و رفت بیرون ..‌میدونست مریم خوب داره جلو میره و همونم شد ... مریم ما رو تبدیل کرده بود به دوتا دختر با شخصیت و منظم ...روزها میگذشت و درس و تحصیلات درست و از طرفی رفتار مناسب ما زبون زد همه بود ... حمیده دوتا پسر شیر به شیر اورده بود و همه خواهرام هر کدوم دوتا چهارتا تا پسر داشتن و خبری از دختر نبود ... دل من و ماهیه فقط و فقط برای حمیده تنگ میشد ...تو اون همه سال فقط سالی چندبار میومد و بهمون سر میزد ....حسن و حسین پسرهاش خیلی شیرین بودن و بعضی از خواهرام حتی زنگ نمیزدن حال مارو بپرسن ... هجده سالم شد و مثل برق و باد گذشت و تحصیلاتم تموم شده بود ...تابستون بود و کلافه و بی حوصله بودیم‌... خواستگار زیاد داشتم ولی مریم میگفت زوده و خودمو حیف نکنم ...درسته سختگیر بود و گاهی حتی مارو به کتک بابا میداد ولی خیلی مهربون بود و از من و ماهیه دوتا دختر بینظیر ساخت‌... لباسهامون همه مرتب و طبق مد روز بود ...حمیده دعوتمون کرده بود بریم اونجا ...اولین بار بود که بابا اجازه داد بریم و اونم مدیون مریم بودیم که اجازه داد و بابا رو راضی کرد ...راننده من و ماهیه رو میبرد و بابا و مریمم میخواستن برن شمال ...اول بابا قبول نمیکرد و میخواست ماهم باهاشون بریم‌... وقتی مریم دید ما دوست نداریم بابا رو راضی کرد ...اون روز اخرین باری بود که مریم رو دیدم ... چمدونمون رو بسته بودیم و از شوق رفتن به خونه حمیده مدام میخندیدم ... مریم چشمکی زد و همونطور که میومد داخل گفت : انقدر خوشحالید که یادتون رفت خداحافظی کنید ... نفس عمیقی کشیدم و جای تشکر رفتم جلو و محکم بغلش گرفتم ...خنده اش گرفت و گفت : چی شده احساساتی شدی تو که همیشه جنگجویی!؟ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
💕🍃💕🍃🍃 اختلاف قدی سلام .من یه دختر 19 ساله هستم یه خاستگار داشتم اوایل خانواده ام ناراضی بودن بخاطر قد،که اختلاف قدی کمی داریم دوم بخاطر شغل که حاضربه تغییرشغل شدن.1سال رفتن واومدن وکه اخرش حرف زدم باخانوادم وگفتم من راضی هستم
دنیای بانوان❤️
💕🍃💕🍃🍃 اختلاف قدی سلام .من یه دختر 19 ساله هستم یه خاستگار داشتم اوایل خانواده ام ناراضی بود
اونا هم رضایت دادن ونامزد کردیم.ولی مامانم ناراضیه و میگه تو موقعیتهای بهتر داشتی ودرحدتو نیست من ازنامزدم وشرایط مون راضیم وهیچ مشکلی باهم نداریم.ادم بایدبه اخلاق ورفتار طرف نگاه کنه نه قدوقیافه. مشکل من مادرم هستن که من هرروز دعوادارم وبحث میکنم.راضی نیستن وهمش تیکه میندازن یاسرمن غرمیزنن هر روز.من ومادرم خیلی اختلاف نظر داریم بخاطر فرار از مادرم ازدواج کردم دیکتاتور هستند و همش اجبار میکنن و دخالت میکنن در روابط ما همه چیز باید به سلیقه اون باشه و هر چی بپسنده باید انجام بدیم حق انتخاب ندارم راهنماییم کنید که چکار کنم؟ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت قدیمی #گلزار داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی... (دوستا
ادمین: 🍃🍃🍃💕🍃🍃 دوستان عزیزم سرگذشت قدیمی و خانزاده ی گلزار رو بخونید... دختریکه در خانواده ای بدنیا میاد که دخترزایی مایه ی سرافکندگی بوده... اگر درددل یا عبرتی دارین برامون ارسال کنید.. 💕💕🍃🍃🍃🍃🍃 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿