eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
624 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃💕💕💕 داستانی بسیار بسیار جذااااب
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃💕💕💕 داستانی بسیار بسیار جذااااب
🌀از ترانه های رپ،🎶 تا خط مقدم سوریه! آشنایی منو حسین، به انجمن ادبی برمیگرده. ما هردو عضو انجمن هستیم. قبلا هم دیده بودمش اونجا. تااینکه یک روز با کلی مقدمه چینی، و چهره ای که هی سرخ و سفید میشد، ازم خواست یه مدت برا آشنایی اولیه صحبت کنیم. و قرار شد هفته بعد در جلسه بعدی انجمن بهش جواب بدم. من، همیشه از متانت و ایمان حسین خوشم میومد. یه وقار خاصی داشت. این شد که قبول کردم. 💗 کل دوره آشنایی قبل از عقدما،📗💍 یک ماه و دوهفته بود. که خانواده هامون از اول به درخواست من درجریان بودن. یه روز حسین تو تلگرام بهم گفت: سمیه خیلی وقته عضو یه کانالم خیلی توپه. آدم کلی درس میگیره از زندگی. 💞 گفتم: چه کانالیه؟ لینکشو بفرس منم برم. گفت: خاطرات همسران مدافع حرم و شهیدان مدافع حرم رو میذارن. نه بتو نمیدم تو حساسی. ناراحت میشی. خلاصه با اصرار من فرستاد. وقتی اون خاطرات رو میخوندم دلم آتیش میگرف. 💔اما هیچوقت فکرشم نمیکردم همه اینا زمینه سازیه. برنامه ریزی های حسین هستش. 🧠 خلاصه بعد انجام رسومات، و یه عقد ساده، همه چی شرعی شد. دوماه از عقدمون گذشته بود، حسین خیلی پریشون بود. منم اون شب خونه اونا بودم. گفتم چیشده حسینم؟ چراانقد پریشونی؟ 🤔 گف بیا بریم تراس. همش داشت سعی میکرد عادی جلوه کنه، همش میگف: سمیه ببین شهر چقد قشنگ دیده میشه. سمیه ماه امشب چقد قشنگه،🌙 چقد هوا خنکه.🍃 آدم دلش کیف میکنه. ❤ دستشو گرفتم: حسین منوببین؟ من دارم حس میکنم چقد دلت آشوبه. بگو چیشده. خواهش میکنم. دلم شور میزنه. سرشو انداخت پایین: سمیه کاش تو رو آواره خودم نکرده بودم. 😔 حس میکنم اشتباه کردم. اون لحظه فکر کردم دیگه از من خوشش نمیاد. من واقعا شیفته حسین بودم، و هستم. حتی الان که کیلومترها فاصله داریم. من عاشق شخصیت و اخلاقش شدم. یه خانواده خوب و متدین، 💕 آنچنان پولدار و شغل معرکه ای نداشت که بخوام به این چیزاش چشم بدوزم. یه کارمند قراردادی ساده. این غیرت و اخلاق حسین بود که من شیفتش بودم. اهمیتی که به چادرم میداد. همیشه میگفت: دختر باید بتونه خودشو جلو نامحرم بپوشونه نه اینکه بریز بپاش کنه خودشو.🧕 البته نه اینکه نامرتب باشه. همراه با چادر، آراسته هم باشه. همه اینا و الان حرف متضاد حسین، منو آشوب کرد، ناخودآگاه زدم زیر گريه😭. هق هقم که بالا گرفت حسین سرمو چسبوند به سینش گف بسه الان مامانم میاد کتکم میزنه ها! همون لحظه مادرشوهرم اومد: چیشده؟ حسین چیکارش داری؟ چی گفتی بهش؟ سمیه مامان چیشد؟ با گریه رفتم بغل مادرشوهرم: مامان، حسین میگه پشیمونه، منو نمیخواد. مادرِحسین دادو فریاد کرد که این چ حرفه به نامزدت میگی؟ هرچی خانوادش گفتن ومن گریه کردم، تهش فقط حسین سرش پایین بود و میگف بخدا منظورم این نبود.به امام حسین منظورم این نبود. و آخرش حسین با کلی معذرت خواهی منو راضی کرد. چون واقعا دلم طاقت نداشت یه لحظه غم داشته باشه. نمیخواستم خانوادش انقد سرکوفتش کنن. 😊چند روز بعد با خنده بهم زنگ زد: سمیه خانـــــومم حاضر شو شام مهمون منی. هرچی گفتم چیشده، نگفت. بیرون بودیم. یه 📑برگه داد دستم: این چندمین ترانه منه که میخرن ازم! دیگه پولدار شدیم و قهقهه زد. 😳خیلی تعجب کردم، برگه رو گرفتم اما هرچی سعی میکردم ترانشو با ریتم بخونم نمیشد! انگار ازفضا اومده بوداین نوشته. اصلا نمیتونستم وزن و قافیه پیدا کنم. زدم رو بازوش که این چه ترانه ایه. حسین ریسه رفت از خنده.😂 گفت: سمیه، سعی نکن انقد، قیافت چپ اندر قیچی شده، این رپه. تا اینو گفت: چند تا پشت سر هم با گوشیم که دستم بود زدم رو دستش: حسین بمیری تو رپ فروختی؟ تو رپ نوشتی؟ حسین غیرمجاز؟ خجالت بکش،،😏 و صورتمو گرفتم ازش و رومو کردم اونور. 😒 _سمیه؟ سمیه خانومم؟ بخدا جایی اسمی از من نمیاد. واسه اینکه من ترانه رو با اسم کسی دیگه قراره بذارن، پول بیشتر گرفتم. اگه بخوای پولو میدم به خودشون.💵 اروم دستمو گرفت و نوازشش کرد: سمیه ببخشید. بخدا فکر کردم خوشحال میشی. بدم پولو بخودشون؟ باحرص گفتم آره بده. گفت: چشم. رو تخم چشمام. 👀 وبالاخره پولو برگردوند. ✅ یه روز یه فرم نشونم داد. البته عکسشو. بعنوان مدافعان حرم. دلم خالی شد. گف مال دوستمه اون رفته. نامزدشم برگشته گفته منو بیشتر دوسداری یا سوریه رو؟ خلاصه تا یه مدت هی به این دوست حسین خندیدیم وگفتم چه دختر خوشیه ها. به خیالش نیس. یه بارم وسط این شوخیا گف: سمیه انقد دلم میخواد منم برم. زدم زیر گریه که:'حسین' نه ها، تو بری دق میکنم میمیرم، بری منم میاما. _عه چه خوب! بیا بریم ماه عسل اونجا❤ تااینو گف من وسط گریه منفجر شدم از خنده. 😂😂 همیشه این بودا. وسط گریه ام یاناراحتیم یه چی میگف من کلا یادم میرفت. برشی ازخاطرات نامزد یک مدافع حرم(حسین.الف) @beheshtezendegii 🌿.......
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 دیگه برام مهم نیست قهر باشه یا آشتی ... الانم نمیاد🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ما عقدیم،عید اولمونم هس.امشب با همسرم بحث کردم،قرار بود بیاد شام اینجا اخر شبم واسه سال تحویل بریم خونه اونا.ولی بحث کردیم میدونم نمیاد..ولی اصلا واسم مهم نیس😑نمیدونم طبیعیه یا نه دیگه مث قبل غصه نمیخورم ک وای قهر کردیم،حتی واسم مهمم نیس کسی بفهمه یا نه😕 بحثمونم سر این بود ک سر همه عیدا واسم کم گذاشتن هم خودش هم خونوادش..لباس عیدی و اینا هیچی نگرفتن،یه نون و حلوا اوردن مهمونا خودشون خوردن رفتن و تمام🤣 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
شوهرم از طرف یه شرکت اومده بود محل کار من برای ویزیت.... اونموقع من حوصله نداشتم، اصلا تحویلش نگرفتم و میخواستم سریع حرفاشو بزنه بره که من بتونم کارامو انجام بدم. ... بار دوم یه کنگره دیدمش که خیلی تیپ زده بود اصلا باورم نمیشد همونه.... بعدش هی پیگیر میشد مثلا در ظاهر برای کار بود! ... دیگه من ازش خوشم اومد و با هم آشنا شدیم... یکسال و نیم بعد با هم عروسی کردیم.... الان شوهرم میخواد خاطره آشناییمون رو تعریف کنه میگه خانمم اولین بار منو از محل کارش پرت کرد بیرون😅... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 هر کسی عید و بهارش فرق دارد با همه خنده‌های تو بهار و دیدنت عید من است _________________
دنیای بانوان❤️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 سقط شدید .. رفتار بد خانواده همسر🍃🍃🍃🍃🍃 سلام.من چند روز پیش سقط داشتم اونم با خو
🌸🍃🌸🍃🍃🍃 سلام عزیزم در جواب خانومی که سقط داشتن و مادرشوهر و جاریشون زنگ نزدم بهشون میخواستم بهت بگم عزیزم منم دقیقا مثل شما بودم اینقدررررر به جاری هام و مادرشوهر و محبت کردم دقیقا توی حاملگی هاشون غذا میپختم براشون میگفتم گناه دارن حتی موقعی که زایمان میکردن میرفتم کمکشون ولی وقتی من خودم یه سقط داشتم و بعدش مجدد حامله شدم اینقدررررر ویار شدید داشتم که همش زیر سرم بودم ولی متاسفانه حتی نیومدن یک لیوان آب به دستم بدن و من خیلییییی غصه خوردم و همش بعدش گریه و ناراحتی داشتم ولی الان دقیقا شدم هم مثل خودشون حتی بدتر دیگه اصلا برام مهم نیستن خیلیییی سخت بود میدونم الان چه حالی داری حتی الان بیشتر از همیشه دلت نازکه ولی با خودت بگو فدای سرت که نیومدن و حتی زنگ نزدن شما هم دیگه اصلا برات مهم نباشه و دقیقا مثل خودشون باش محبت زیادی میشه وظیفه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 دلم سیاه شده از همسرم ....🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام ایام به کام لطفا پیام من رو هم بزارید وا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🍃🍃 سلام عزیزان،به خانومی که میگه از همسرم دلم سیاه شده:عزیزم به نظرم یه خانه تکانی اساسی بکن از اتاق خوابت شاید کسی برات طلسمی چیزی گذاشته باشه ،اگه چیزی هم پیدا کردی بسوزونش ،وهر روز زیارت عاشورا و حدیث کسا رو داخل اتاقت بخون . توکل بخدا انشاالله مشکلت حل میشه. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
صرفاخاطره 🍃🌸🍃🌸🍃🍃 سلام همراز جون❤️یکی از خاطراتم رو بگم تولدم بود رفتم دانشگاه همه دوستام ریختن سرم جیغ دست هوراا دیوونه بازی تولد تولد تولدت مبارک منم ذوق مرگ شدم 😍😍 گفتم دمشون گرم اینا دیگه کین یادشونه تولدمو بعد ساعت کلاس شروع شد رفتیم سر کلاس بعد وسطاش استاد گفت ده دقیقه استراحت کنید دوستام گفتن بریم بیرون تولدته باید ما رو مهمون کنی😍 گفتم بریم😕 رفتیم بیرون اونا گفتن ما اینجا میشینیم تو برو از بوفه بخر بیار منم رفتم سر راه هر کی منو میدید یه نگاه میکرد میخندید بعد میگفت تولدت مبارک منم هاج و واج تشکر میکردم بعد گفتم خدایا اینا که منو نمیشناسن از کجا میدونن تولدمه!!! برگشتم دیدم همه افتادن رو زمین همدیگرو گاز میگیرن بعد از سه ساعت التماس که بگید چه کرمی ریختید بــــــــــــــــــــــــــله فهمیدم آشغالا ورداشتن رو کاغذ نوشتن امروز تولد منه من کمبود محبت دارم لطفا به من تبریک بگید بعد چسبوندن پشت من😐😐😐😐😐 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
برای بخت گشایی 🍃🌸 سلام به اون خانمی که گفتن خواستگار ندارند به شهید آقا سید رضا حسینی متوسل بشوید و هرروز ۱۰۰صلوات برای باز شدن بخت خود بفرستید خیلی حاجت میدهد من خودم خیلی حاجت گرفته ام ان شإ الله حاجت روا باشید ❤️ 💁‍♀@serfanbanovan🙋‍♀ ...............🌸🍃............
گفتمان قشنگ دخترکانالمون 🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃 سلام همراز من موافق بدگویی و پشت سر دیگران به ویژه یک دختر نیستم. من یک مسلمانم. و مسلمان در نظم خداوند مرتکب ظلم نمی شود.همرازم هستند کسانی که مخل ازدواج یک دختر شده و شرایط باروری و عشق ورزی و تجربه ی زندگی مستقل را می گیرند. اگر زن هستیم بترسیم از کرده مان که توبه فایده ای ندارد.اگر دختر هستیم باز هم بترسیم از عقوبت کرده هایمان.... 🙏🙏🙏کمی از سلوک اخلاقی هم گفتگو کنیم شاید موجب شدیم بخل و حسادت ضعیف تر شود. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 از اِمروز همه چیز آخرین است ؛ آخرین هفته آخرین دلشوره هایِ شیرینِ اِسفند آخرین جایِ گرد گیری نشده در خانه آخرین اتمامِ حجت با خودمان ... حالمان ... آرزوهایمان ! آخرینِ بغضِ نرسیدن هایمان و اولین امیدهایِ گره خورده به سالِ نو همزمان با یا مُقلب القلوب این چندروز آخر هم باید اسبِ سال را مجاب کرد که تا منزلگاه راهی نیست ، بتاز که نو شدن نزدیک است ...! ___________________
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت قدیمی #گلزار داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی... (دوستا
ادمین: 🍃🍃🍃💕🍃🍃 دوستان عزیزم سرگذشت قدیمی و خانزاده ی رو بخونید... دختریکه در خانواده ای بدنیا میاد که دخترزایی مایه ی سرافکندگی بوده... اگر درددل یا عبرتی دارین برامون ارسال کنید.. 💕💕🍃🍃🍃🍃🍃 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿