eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
635 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت قدیمی داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی... (دوستان سرگذشت جای من کجاست بعد از تکمیل شدن بارگزاری میشه..)
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت قدیمی #گلزار داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی... (دوستا
هوا روشن شد بود ...ساک هامون رو بستیم حتی برای صبحانه بیرون نرفتم همونجا یه لیوان نشاسته و اب خوردم و گلوم یکم نرم شد ... پیراهن گیپور سیاه رو تنم کردم و روسری حریر مشکی رو رو سرم بستم ... حتی لباسهای مشکی ما هم بخصوص بود و سلیقه قشنگ مریم بود ‌.. چقدر جاش خالی بود ...کاش مریم بود و بغلش میگرفتم اون خیلی خوب میتونست حال ادم رو خوب کنه ... همه اماده رفتن بودن ... اومدیم بیرون و جنازه بابا رو قرار بود بفرستن ... مادرجون و بقیه تو حیاط بودن ‌..‌‌رنگ به روش نبود ..‌سلام هم نکردم و رو به جانعلی گفتم : بعد مراسم بابا برمیگردیم اینجا ... راننده ما رو میبره ...مراقب همه چی باش ... چرخیدم یکبار دیگه خونه رو نگاه کردم و سوار ماشین شدیم ...ماهیه مدام‌گریه میکرد و رباب که جلو نشسته بود بدتر از ما داغ دیده بود ... اولین بار بود که میخواستیم به زادگاهمون بریم ... جایی که سالها فقط تعریفشو شنیده بودیم ... سر راه به راننده گفتم بریم اول برای مزار مریم تا اون موقع دفن شده بود ..‌ چه خاک سردی بود ...خروارها خاک رو صورت قشنگش خوابیده بود و مریم دیگه برای همیشه رفته بود ... خیلی زود راه افتادیم‌... چندساعتی فاصله بود و حتی برای استراحتم جایی نایستادیم ... اونجا میگفتن ناهار گذاشتن که بعد از تشییع و دفن میخوان ناهار بدن به همه مهمونا ... ماشین سالار از ما سبقت گرفت و گفتم : بزار برن ...از همشون متنفرم‌...نگاه کن چه بادی هم تو غبغب انداختن ...یکی ندونه میگه سالها کنار هم بودن و حالا داغ عزیز دیدن ... رباب به عقب چرخید و گفت :خانم طرف حق رو بگیر برای هر مراسم اقا رو دعوت کردن نرفت ...یبار نشد جواب تلفن مادرشو بده ..‌اونم مادره چیکار میکرد ...شما حاجی صفر رو نمیشناسی اون شوخی سرش نمیشه ...امیرخان پرورده دست اونه که اینطور خشن و بداخلاقه ‌... _پس یه هیولای بدتر از امیر سالار خان هم هست ... من نمیترسم از کسی چون خودشونم میدونن که چقدر مقصرن ... وارد ابادی شدیم ...تصورم خونه های کاهگلی بود و کوچه های تنگ و باریک ولی اونجا خیلی هم دهات نبود ..‌حتی کوچه هاش چراغ کشی بود ...وسط ابادی یه در بزرگ اهنی بود ...دور تا دورش حصار اهنی داشت و نرده کشی بود ... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🍃💕💕🍃 تجربه اعضا
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🍃💕💕🍃 تجربه اعضا
سلام به همه، خواستم زندگی خودمو بگم براتون من ۲۲ سالمه توی ۱۷ سالگی کلی خواستگارداشتم اما خونوادم منوبایه پسری که اصلانمشناختمش وهیچ علاقه ای بهش نداشتم دادند، البته زوری نبودخودمم قبول کردم،خلاصه تونامزدی خیلی خوب بود میگفت ازبچه گی عاشقم بوده اما من دوسش نداشتم گذشت وازدواج کردیم همون اول هم حامله شدم 😔وتوی ۱۸ سالگیم دخترم به دنیااومد بعدازدواج شوهرم کلا عوض شد چندباری کتکم زد😔حتی پنج روزبعدازبدنیااومدن دخترش اومدتاببینتش😔اصلاکارنمی کردخیلی روزاگرسنه میموندیم اما من نه قهرکردم ون فکرطلاق وکردم فقط بخواطردخترم باهاش خوب شدم وطلاهامودادم یه خونه خریدیم ویه مغازه بازکردیم گفتم توتنها کسی هستی که تودنیادارمو تونمیزاری محتاج هیچ کس شیم وازاین حرفا الان ۵سال ازاون روزامیگذره شوهرم خیلی خوب شده حتی نمیزاره خونوادش بهم دهن کجی کنن همه ی فامیل حسرت زندگی منو میخورن خواستم بگم همین که یه اختلاف بینتون پیش اومدنگین طلاق میگیرم سعی کنین زندگیتونو درست کنین ببخشیدطولانی شد @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک سختی👇🍃
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سختی👇🍃
من ۱۰ساله ازدواج کردم سال اول عروسی نه خونه داشتیم نه ماشین نه موتورحتی شوهرم کارثابتی هم نداشت.....🌸🌱 وتوروستازندگی میکردیم شوهرم کمک پدرش میکردتوکارکشاورزی سرکارهم نمیرفت که پول دربیاره بعداز ازدواج فقط ۵۰۰هزارتومان پول داشتیم وتمام که اوناهم تویه ماه تقریبا تموم شدمابرای کاررفتیم شهریه خونه ی کوچیک اجاره کردیم وسال بعدش موتورخریدیم شوهرم هم میرفت کارگری سه سال بعدهرچی زمین ازمهریه وارث وهرچی داشتیم فروختیم ویه خونه توشهرخریدیم خداروشکردیگه مستاجرنبودیم کم کم زندگی مون خوب شدبا۲دخترکه خدابهمون داده بودبعداز چندسال هم ماشین خریدیم وایناهمه اززحمت کشیدن شوهرم بودالبته منم خیلی کمک کردم مثلا طلاهاموفروختم سرکارمیرفتم تاکمکی براش باشه ولی بعدازهرسختی آسانی خیلی مزه میده قبول دارین؟😍👫 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃 عاقبت بخیری آیت الله فاطمی نیا: گاهی وقتها یک نقطه روشن در زندگی انسان، در یک مواقع خاصی از انسان دستگیری میکند. بعضی ها که عاقبت بخیر میشوند، مربوط به همان نقطه روشن در وجودشان میباشد...اما کسی که عاقبت بخیر نشده و جهنمی میشود، معلوم میشود همان نقطه روشن را هم ندارد! حدود سی سال قبل در تهرآن شخصی بود که در همه جا مشهور به فسخ و فجور بود. یک مرتبه می بینند این شخص از عباد و زهاد شد! رفیقی داشتم در تهرآن، آدم خوبی بود، از شاگردان آقا شیخ محمد حسین زاهد (ره) بود. آن دوست ما گفت: علت اینکه آن شخص فاسق عاقبت بخیر شد این بود که: شب عروسی اش رفت توی اتاق عروس و دید عروس دارد گریه میکند، میفهمد که این گریه، گریه معمولی نیست، خیلی جدی است!علت گریه را میپرسد، عروس میگوید: من به پسر عمویم علاقمند بودم، مرا به او ندادند، الان هم حرفی ندارم که با تو زندگی کنم اما این را بدان که عمری در ناراحتی خواهم بود! این شخص بلافاصله از منزل میرود و عالم محل را با دو شاهد می آورد و میگوید: من وکالت دادم که طلاق این دختر را بخوانید، طلاق را میخوانند. بعد میفرستد دنبال پسر عموی دختر و میگوید: عقد اینها را هم بخوانید! جوان را می آورند و عقد آنها را میخوانند.وقتی که او چنین جوانمردی و فداکاری میکند، پسر عموی دختر رو میکند به او و میگوید: خدا تو را عاقبت بخیر کند. همان که آن شخص معروف به فسق و فجور، این گذشت را انجام میدهد. پایش را از اتاق بیرون میگذارد متحول میشود، حالش تغییر میکند و در مسیر سعادت قرار میگیرد. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃 به یاد سفرهای عید خونه ی مادربزرگ .. __________________
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃 تلنگر . . . 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃 تلنگر . . . 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
به ساعت نگاه كردم. شش و بيست دقيقه صبح بود. دوباره خوابيدم. بعد پاشدم. به ساعت نگاه كردم شش و بيست دقيقه صبح بود. فكر كردم: هوا كه هنوز تاريكه حتما دفعه اول اشتباه ديده ام. خوابيدم. وقتي پاشدم هوا روشن بود ولي ساعت همون شش و بيست دقيقه صبح بود. سراسيمه پاشدم. باورم نميشد ساعت مرده باشد. به اين كارها عادت نداشت من هم توقع نداشتم. آدم ها هم مثل ساعت ها هستند. بعضي ها كنارمان هستند مثل ساعت، مرتب،هميشگي. آنقدر صبور دورت ميچرخند كه چرخيدنشان را حس نميكني. بودنشان برايت بي اهميت ميشود. همينطور بي ادعا ميچرخند. بي آنكه بگويد باتريشان دارد تمام ميشود. بعد يهو روشني روز خبر ميدهد كه ديگر نيست. " قدر اين آدم ها را بدانيم قبل از شش و بيست دقيقه صبح! @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃 گرفتاری منو همسرم .. بخاطر مادر شوهرم 🍃🍃🍃🍃🍃 بچه ها ما تو یه خونه با مادرشوهریم ما طبقه بالا میشینیم مادرشوهرم هر روز مهمون دعوت می‌کنه و عاشق اینه خونش پر مهمون باشه چون تنهاست و مسن خوب منم از یه خانواده کم جمعیتم عادت ندارم به جمعیت زیاد این رو روز اول به شوهرم گفتم و قبول کرد من اینکه یه عالم بچه دارن و شلوغ میشه و من عصبی میشم و مشکل من اینه هر سری برای مادرشوهرم مهمون میاد شوهرم میگه تو هم برو بشین پیش جاری و خواهرشوهرو مهمونا آسمون به زمین نمیاد که یا عیب و ایراد میگیره از من که چرا روبوسی نمیکنی و با فاصله دست میدی و دشمنی با خانواده من وتربیتت درست نبوده خودتو کردی صبح تا شب میخوای تنها باشیو چیزای دیگه منم واقعا خسته میشم هر روز این همه آدم رو ببینم و تکراری شده این شرایط برام من بهش میگم که برای مادرتو مهمون میاد نه ما چه دلیلی داره من هی برم بشینم اونجا و من تو خونه خودم راحت ترم آقا بهش برمیخوره و قهر می‌کنه و اخماشو می‌کنه تو هم و حرف منو نمی‌فهمه واقعا نمی‌دونم چیکار کنم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🍃 🕊 لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِكَ أَمْرًا «تو که نمیدونی شاید خدا بعد از این ماجرا امری تازه پدید آورد..» خواستم بهتون یادآوری کنم اگه این صفحه از زندگیت خوب نبوده شاید خدا صفحه ی بعدی رو قشنگ نوشته تا عاشقش شی♥️ 🌸🍃🍃