دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 #گلزار بسیار جذاب و زیبا...یک دخترزایی... (دوستان سرگذشت جای من کجاست بعد از تکمیل شدن بار
ادمین:
🍃🍃🍃💕🍃🍃
دوستان عزیزم سرگذشت قدیمی و خانزاده ی #گلزار رو بخونید...
دختریکه در خانواده ای بدنیا میاد که دخترزایی مایه ی سرافکندگی بوده...
اگر درددل یا عبرتی دارین برامون ارسال کنید..
💕💕🍃🍃🍃🍃🍃
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 #گلزار بسیار جذاب و زیبا...یک دخترزایی..
با اخم به سالار نگاه کردم و گفتم : به وقتش میگم برات ...
دستمو داخل کشیدم و محکم پرده هارو بهم کوبیدم تا نتونه داخل رو ببینه ...
ماهیه وقتی خشم رو تو نگاهم دید گفت : بخدا نمیخوام ناراحتت کنم ...
چپ چپ نگاهش کردم و گفتم : چی رو باختم ؟ماهیه اومد جلو و گفت : تو که رفتی سالار گفت برمیگردی ...گفت دلت طاقت نمیاره منو تنها بزاری ...
_علم غیب داشت؟ برگشتم چون از دلم نیومد ...برو بیرون میخوام بخوابم...سرم درد میکنه ...رفتم زیر لحاف و سرمم کشیدم ...خیلی عصبیم کرده بودن و از حرص نمیدونستم چیکار کنم ...
یکی دوساعت همونجا بودم و بعدش که بلند شدم ماهیه پایین پاهام نشسته بود ...زانوهاشو بغل گرفته بود با نگاهش بهم لبخند زد و گفت : از دلم نیومد برم بیرون ...همینجا موندم تا بیدار بشی ...
موهامو با کش بستم و گفتم : ماهیه قراره چیکار کنی؟ تو مگه چند وقته اون سلیمان رو میشناسی که اینطور عاشقش شدی ؟ عجله نکن ..ما متعلق به اینجا نیستیم ...زادگاهمونه ولی با فرهنگ اینجا غریبه ایم ...نگاه کن دامن کوتاه اینجا تا زیر زانوست حتی بعضی ها چپچپنگاهمون میکنن که روسری نداریم ...میترسم زود پشیمون بشی ...
ماهیه چهاردست و پا اومد سمتم و گفت : ولش کن ...بزار برات بگم میخوایم چیکار کنیم ...با سلیمان تصمیم گرفتیم بعد چهلم بابا همینجا عقد کنیم و دوتایی بریم مشهد زیارت و برگشتیم همین اتاق بابا و مامان رو برای خودمون کنیم ...
نگاهی به اتاق کردم خیلی بزرگ بود و ادامه داد ...تو پیشم بمون من که مادر ندارم ...پدر ندارم ...خواهرامو ببین چطور سنگدلن که حتی تا چهلم بابا صبر نکردن و رفتن ...
_اونا بچه دارن شوهر دارن نباید ازشون توقع داشت ...
با ضربه ای به در رباب اومد داخل و گفت : خانما ناهار رو پهن کردن ...
ماهیه با چشمکی بهم گفت : ناهار رو یا سفره ناهار رو ؟
رباب اخم کرد و گفت : ماهیه خانم همیشه سر به سر من پیرزن میزاری ...
همونطور که دستشو میگرفتم و بلند میشدمگفتم : کجات پیره ؟ کجا انداختن این سفره رو؟
_اتاق غذا خوری دیگه ...اگه من همینجا میموندم به لطف امیرخان حداقل سواد یاد میگرفتم ...
ماهیه تو آینه به خودش نگاه کرد و گفت : از این به بعد اینجایی دیگه ...من میشم خانم سلیمان خان و تو میمونی کنارم ...
ماهیه جلوتر از ما رفت بیرون ...دست رباب رو کشیدم و وقتی مطمئن شدم ماهیه رفته گفتم : چشم و گوشم باش ...باید یجوری ماهیه رو منصرف کنم ...
رباب تعجب کرد و گفت : وقتی برگشتین فکر کردم راضی شدین ...
_اون خواهر منه ...اونیکی ها که کلاهشونم بیوفته سمت ما نمیان ...به چی راضی بشم به اینجا موندن ...از محالااته...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🍃🌸🌸🍃 مامانم منو درک نمیکنه .. تو مدرسه کار میکنه🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام همرازجان...
میخوام باهاتون دردو دل کنم
منم باشم N
من مجردم و 17سالمه درس میخونم و امسال کنکور دارم
مامانم اصلا منو یه ذره هم درک نمیکنه خودش چون توی مدرسه کار میکنه میگه تو باید همه ی کارای خونه رو انجام بدی من به اندازه ای که بتونم کار انجام میدم
داداشم کلاس اول و من باید بهش کمک کنم درس کارکردن با یه بچه کلاس اولی واقعا زمان بره خواهرم هم کلاس پنجم هست و بعضی وقتا هم به اون درس میدم
چون خیاطی هم میکنم دیگه اصلا وقتی برام نمیمونه
مامان من سواد زیادی نداره ولی داره درس میخونه و منو مجبور میکنه بهش درس بدم
تو خونه وقتی یه کاری رو وقت نکردم انجام بدم مثلا نتونستم ظرفارو بشورم تا خود شب بهم حرفای ناجور میزنه میگه تو از اون دخترای (خراب )هستی میگه تو هرزه ای همیشه بهم بد و بیرا میگه
بعضی وقتا بهم میگه تو دوست پسر داری اره تو با پسرا میگردی تو این کارو کردی
من خودم این حرفا رو وقتی میشنوم خجالت میکشم
مامانم وقتی بهم پول میده تا یه ماه برام منت میزاره اره من بهت پول دادم باید سریع بهم برگردونی
یا وقتی چیزی میخره تا اون چیزو برام خراب نکنه یا ازم نگیره آروم نمیشه
بخدا من کم آوردم آخه کدوم مادری به دخترش میگه تو خرابی تو اینطوریه
من که هر روز دارم آرزوی مرگ میکنم که بتونم از این زندگی راحت شم
وقتی پ.ر.یو.د میشم از شدت درد فقط خفه خون میگیرم که مبادا مامانم بفهمه
توی این دوره خیلی ازم کار میکشه من توی این دوره نمیتونم یه لیوان آب بخورم چون حالت تهوع دارم و اصلا براش مهم نیست
فقط به فکر خواهر و برادر مه
همش میگه بخاطر تو زندگیم خراب شد بخاطر تو من بدبخت شدم هرچی میشه میگه بخاطر تو این اتفاق افتاده بخاطر تو زندگیم بد شده
الان که دارم اینو مینویسم از شدت گریه نفسم بند اومده
من خودم تا الان کار کردم تا هر چی که نداشتم رو بخرم برای خونوادم هم خرید میکردم ولی اصلا به چشمشون نمیومد
من وقتی 12سالم بود به اجبار مامانم رفتم کلاس خیاطی با اینکه هیچ علاقه ای نداشتم ولی بخاطر مامانم ادامه دادم
تو سن 16سالگی رفتم توی یه شرکت کار کردم و تونستم برای خودم گوشی بخرم
ولی توی شرکت هزار جور مشکل برام پیش میومد یا دستم درمیومد یا پام
پشت دستگاه کار میکردم همیشه هم یا دستم میسوخت یا پام
حتی جوری بود وقتی برمیگشتم خونه نمیزاشتم بفهمه که طوریم شده وگرنه اونقدر حرف میشنیدم یا کتک میخورم که نگو
من توی مدرسه همیشه از هر لحاظ نفر اول بودم چه توی درس چه توی انضباط چه تو هرچی وقتی نفر اول شورا و یا شاگرد میشدم
با خوشحالی میومدم خونه تا این خبر رو به مامانم بدم وقتی بهش میگفتم میگفت خب چیکار کنم الان به من چه شدی که شدی
من توی هر مشکلی همیشه هر جا پشت مامانم بودم ولی ..
الان هم نمیزاره درس بخونم میگه باید ترک تحصیل کنی
بخدا خسته شدم
حالا بابام. مامانم زن سوم هست بابام همیشه با ما زندگی میکنه جای زنای دیگش نمیره
بهمون خرجی نمیده تا جایی که یادمه من از 13سالگی دیگه یادم رفته پدر دارم جوری شده که بود و نبودش برام فرقی نداره درسته با ما زندگی میکنه ولی فقط به فکر بچه های زنای دیگشه بابام فقط تو خونه یه مهمون حساب میشه میاد و میره با کسی از ما ها هم کار نداره
دیگه من که الان 17سالمه امسال دیگه کم آوردم
دیگه نمیتونم ادامه بدم 😪😪😪😪😭😭😭😭
من چیکار کنم
لطفاً راهنماییم کنید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🍃🌸🍃🍃🍃🍃 کمی با شهدا(قشنگه بخونید)
دیدن فیلم مستهجن
توی اسارت، عراقی ها برا تضعیف روحیه ی ما فیلمای زننده وزشت و بی حجابی پخش می کردند
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ...
ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ،
ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ
ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدابود،
ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ
ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ،
ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ
ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ.
ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
اینطوری شهید دادیم و حالا بعضیامون راحت پای کانالهای ماهواره نشستیم وصحنه های زننده رو تماشا میکنیم وگاهی با خانواده هم همراهی می کنیم و نمی دانیم یه روز همان شهید رو می آرن تا توضیح بده به چه قیمتی چشم خود رو از گناه حفظ کرده و غصه ی دوستان هم اسارتی خود رو داشته وشهادت رو بجون خریده تا خود ودوستانش مبتلا به دیدن صحنه های زننده نشن~ ~
وصیتنامه شهیدمجیدمحمودی
منتشر کنید تا ازخجالت آب بشیم...
شهدا چه کردند وما.....
شهدا شرمنده نه، بازنده ایم
ننگ بر طرفداران شعار ،
زن ...ندگی آزادی = برهنگی و فساد
(رمضان)
انتشار حداکثری🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 خانم کانال از آشناییش میگه
سلام همراز جونم❤️
آشنایی ما با دعوا شروع شد😂
من دوستم باهم رفته بودیم خرید و برادرش عکس منو دیده بود ولی من ندیده بودمش برای همین دنبال ما میومد و اسمای مختلف میآورد
به دوستم گفتم الان هر اسمی گفت برگردیم سمتش دوستمم قبول کرد تا ی اسم آورد برگشتیم سمتش نمیدونم یهو چی شد بهش سیلی زدم😐😂
و چند دقیقه هر سه تامون شکه بودیم...
دوستم گف وای زینب این محمد هست منم گفتم محمد کدوم خ*ر*ی*ه 😂 گف داداشمه دیگه😐.....
خلاصه سه سال از اون ماجرای اولین دیدارمون میگذره بالاخره بعد از سه سال بهم رسیدیم عقد کردیم مال هم شدیم😍❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃 ترسم از حامله بودنمه .. مشکل منو بخونید🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#پاسخ_اعضا
🌸🍃🍃🌸🌸🍃🍃
اون عزیزی که بارداره و شوهرش خیانت کرده وبارداره
ببین عزیزم شما میگی هیچی برای شوهرم کم نداشتم ولی از شوهرت ماه ها جدا بودی و الانم نمی تونی بهش محبت کنی
در حالی که وقتی آمدی شهر اون خیانتش رو کنار گذاشته
پس توکل کن بخدا ،روستا نرو برای زایمان ،
ولی بیاری خدا گذشته رو فراموش کن وبا خدا معامله کن شوهرت رو ببخش واز خدا کمک بخواه زندگیت رو حفظ کنه
آنقدر گریه نکن ومحکم باش به شوهرت اقتدار بده بهش بگو تکیه گاه زندگیته،خوبیهای رو به یادش بیار
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
#رزق_و_روزی_فراوان🍃🍃🍃🍃🍃
مرحوم نائینی مےفرماید↯
براے وسعت در روزی از سحرگاه تا
طلوع آفتاب گفتن ذکر مجربست↯
【 یٰا حَیُّ یٰا قَیّوم 】 ➣●•
📚 گوهر شب چراغ ۱۳/۲
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃 ترسم از حامله بودنمه .. مشکل منو بخونید🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#پاسخ_اعضا
🌸🍃🍃🍃🍃🍃
سلام سال نو مبارک نماز وروزهاتو ن قبول حق در جواب اون خانم که اسمش بودmm
می خواستم بگم شما چه بری پیش مادر تون چه نری همسرتون هر کاری بخواد انجام میده
بد این که شما باید بگید من هر جا بخوام بچه مون رو به دنیا بیارم باید تو هم باشی بذاریت نسبت به شما احساس مسؤلیت کنه بچه شما بچه همسرتون هم هست
همه چیز رو خودتون گردن نگیرین شاید اگر به بچه ها کمی فکر کنه دست از سر این کارا برداره شما هم که به روی همسرتون خیانتشو بیاریت اون روش به شما باز میشه وهمه کاری می کنه شما باید خودتون رو عوض کنید
مثلا زیاد به کاراش توجه نکنید اول به فکر خودتون باشید بد بقیه ان شالله همه چیز تو زندگیتون درست میشه ولی به فکر خودتون باشید خودتو دست کم نگیر تا همسرتم به فکرت باشه همه چیز با جرو بحث درست نمیشه
به نظر من شما خیلی وابسته به همسرتون هستید اینقدر وابستگی خوب نیست اول خودت بد بقیه خودتو دست بالا بگیر
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿