eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
633 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیای بانوان❤️
#پاسخ_اعضا 🌸🍃🌸🌸🍃🍃🍃 در جواب دوست عزیزم،اون خانم ۱۷ ساله که میخواد ادامه تحصیل بده و بچه یک م
🌸🍃🌸🌸🍃🍃 سلام وقتتون به خیر.پیرو اون دوستمون که توصیه کردن به اون خانم که ۱۷ سال داره و قصد ادامه تحصیل داره که حتما اول خونه زندگیت تمیز باشه بعد درستو بخونی میگم واقعا راست میگه من خودم دو تا بچه دو ساله و ۵ ساله دارم یه مدت به شدت مشغول حفظ قرآن بودم اصلا به خونه زندگی نمیرسیدم مثلا وقتهایی بود ظرف ۴ ۵ روز روی هم تلنبار میشد نمیشستم فقط یه ناهار شام به بچه ها میدادم سفره رو جمع میکردم همین. شوهرم بنده خدا هیچ اعتراضی هم نمی‌کرد می‌گفت درستو بخون ولی چون خودش کارش سنگینه نمی‌توانست کمک حالم باشه تا یه روز پسربزرگم به شدت مریض شد شوهرم با مادرشوهرم بردنش دکتر( چون من کوچیکه خواب بود نمی‌تونستم تنهاش بزارم) موقع برگشت مادرشوهرمم اومد خونمون از پسرم مراقبت کنه من نمی‌دونستم میاد وااااای وقتی اومد حال و روز خونمو دید فقط سر خجالت پایین می آوردم ظرفهای نشسته خونه پر از آشغال بهم ریخته... از اون روز دیگه تصمیم گرفتم اول به خونه زندگی برسم بعد حفظ قرآنم و مصمم ان شالله بشم حافظ کل و یه شعبه حفظ توی روستامون تشکیل بدم از همه می‌خوام برام دعا کنید به این هدفم برسم😍❤️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🌸🍃🍃 سلام همرازجون... پسرعموم خواستگارمه از هرلحاظ عالیه... مادی و معنوی فقط قبلا نامزددخترخاله ش بوده ولی جدا شدن... دیشب دختره بهم پیام داده که مرتضی مال منه نمیذارم صاحبش بشی...چیکار کنم بنظرتون؟؟؟ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 #گلزار بسیار جذاب و زیبا...یک دخترزایی..
همراز(ادمین کانال): 🍃🍃🍃💕🍃🍃 دوستان عزیزم سرگذشت قدیمی و خانزاده ی رو بخونید... تمام سرگذشت ها بالای کانال سنجاقه... دختریکه در خانواده ای بدنیا میاد که دخترزایی مایه ی سرافکندگی بوده... اگر درددل یا عبرتی دارین برامون ارسال کنید تا ناشناس در کانال قرار داده بشه.. اینجا پر از سرگذشت و دلانه ها و ایده های معنوی بانوان سرزمینم هست.‌‌.. 💕💕🍃🍃🍃🍃🍃 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🍃🍃 بسیار جذاب و زیبا...یک دخترزایی..
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 #گلزار بسیار جذاب و زیبا...یک دخترزایی..
به اسب اشاره کرد و گفت : من میخوام با اسبم برم ... ابرومو بالا بردم و گفتم‌توقع داری من سوار اون بشم ؟ نگاهی بهم کرد و گفت : حق داری شما رو چه به سوارکاری ...پشت فرمون نشست و گفت : فال گوش وایستادی چی میگفتن ؟ خجالت کشیدم و به بیرون نگاه کردم ... ماشین رو راه انداخت و گفت : میخوام چیزی رو نشونت بدم که جواب سوالت بود ... گفتی کسی تو این ابادی ها به ما دختر نمیداده ؟ درسته ؟ به طرفش چرخیدم و بی پروا گفتم : اگه بهت زن میدادن الان همسن اقای خدابیامرز من نبودی ... خندید و ازته دل خندید ...چقدر خنده هاش قشنگ بود ...بهش خیره موندم ...چقدر وقتی میخندید جذاب دیده میشد ...یهو به خودم تلنگر زدم و گفتم : به چی خیره شدی به یه ابر اژدها که همه ازش میترسن ...اون حتما مردی که تا با زنش دعواش میشه زیر مشت و لگد میگیردش و تا جایی که میخوره میزندش ... اخم کردم و نخواستم بهش رو بدم ...بهم خیره شد و همونطور نگاهم میکرد ... به قول ماهیه رسم عشق دیوونگی ...وای از عشق و حس دیوونگیش ... چی تو نگاهمون میگذشت که بهم خیره بودیم ...لبخند رو لبهای اون و منی که جذب اون جذبه تو نگاهش بودم ... با برخورد به چیزی محکم به جلو پرت شدیم ... ماشین رو به درخت زده بود ‌... از ترس هر دو به روبرو خیره بودیم ... فاصله ما تا دره پایین جاده فقط یه درخت بود و اون ما رو از مرگ نجات داده بود ... نفسم بالا نمیومد دوباره بهم شوک وارد شده بود ...تشک صندلی رو محکم گرفته بودم و به درخت خیره بودم و دودی که از ماشین بلند میشد و منی که حتی نمیتونستم نفس بکشم ... سالار در رو نمیتونست باز کنه و انگار قفل شده بود ...با لگد در رو باز کرد و اومد پایین و منم پیاده کرد ... هرچی صدام میزد نمیتونستم‌جواب بدم و فقط بهش خیره بودم ... داشتم باز خفه میشدم ...با مشت به قفسه سینه ام میزدم تا نفسم بالا بیاد و بتونم نفس بکشم ... سالار ترسیده بود انگار صدام میزد و به یکباره نفسم برگشت و تونستم نفس بکشم ... سرمو رو شونه اش گذاشتم و انرژی نداشتم بتونم حرکت کنم ... یکم که بهتر شدم ازش فاصله گرفتم و گفتم‌: خوبم ...به ماشین اشاره کرد و گفت : چه دسته گلی به اب دادم ... ادامه دارد @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🍃🍃 منو زن اول همسرم در ارتباطیم‌ ...
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 منو زن اول همسرم در ارتباطیم‌ ...
من ۲۶ سالمه شوهرم ۳۳ سالشه یک پسر ۳ ساله دارم و یک پسر یک ساله و ده ماه من زن دوم شوهرم هستم من و زن اولش باهم در ارتباطیم مهم تر از این حرفا من اشتباه خیلی بزرگی کردم زن دوم شدم خیلی جوون بودم ناکام بودم نمی فهمیدم امیدوارم هر کسی تو گروه باشه ک قصد داره زن دوم بشه به هیچ عنوان اینکا ر رو نکنه زندگی تون نابود نکنید قصه ی من شوهرم من و با خانوادشوهرم گذاشت پدر شوهرم دوتا زن داره و بچه و برادر شوهرو عیالش ولی هر کی تو خونه خودش آپارتمانی منتها باهم غذا می خوریم کار میکنیم جدا نیستیم.. خیلی دخالت میشد تو زندگیم خیلی شوهرم خیلی حرف روش تاثیر میزاشت دوبار سر حرف زدن منو شوهرم به طلاق رسیدیم سر اختلاف جزئی و کوچیک که هیچ مهم نیستن و شوهرم هر موقع ک قهر میکرد میرفت خونه زنش و هیچ نمیومد تا واسطه میشد و این بار سوم بازم منو فرستاد خونه پدرم 7ماهه. بخاطر چیز الکی باینکه من التماسش کردم فقط پای بچه هام بمونم من شوهرم نمی خوام الان ۳ هفته اس پسر بزرگم پیشش رفته نمیفرسته اش تلفن هم نمیده باهاش صحبت کنم بنظرتون چکار کنم ؟ این بچه کوچیکه هم بردنش ولی از بس گریه کرد دوباره آوردنش @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
مادر پسره گفته #گواهی_سلامت میخوام 🌸🍃🍃🍃🍃 سلام همرازجان...من و هم دانشگاهیم که پسر خیلی خوبی
🌸🍃🍃🌸🍃🍃 سلام راجب اون خانمی که برگه سلامت خواستن ازشون میخواستم بگم عزیزم ناراحت نشو من خودم زمانی که خواستگار اومد برام با مامانم رفتم برگه سلامت گرفتم تا نوع .... مشخص بشه برای راحتی خیال خودم وقتی هم که عقد کردم باخود شوهرم رفتم دوباره تاییدیه سلامت گرفتم با اینکه ازم نخواسته بود من خودم به شوهرم گفتم بریم دکتر تا جلو چشم خودش دکتر تاییدیه سلامت بده الان بعد هشت سال از زندگیم خیلی خوشحالم که اول زندگیم این کار رو کردم شوهرم همیشه بابت این کارم بهم افتخار میکنه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃 داستانی از یک وابستگی
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃 داستانی از یک وابستگی
پسر خواهرشوهرم عاشق و شیفته دختر داییش شدیعنی دختر جاریم اما دختره راضی به این وصلت نبود خیلی راه ها رفت این پسر تااینکه به بابای دختر گفت ک اگه راضی نشه میدزدمش تو راه مدرسه این کار رو خوام کرد تا آبروش بره اینم بگم ک دختر۱۴سال داشت و پسر۲۳یعنی ۹سال تفاوت سنی بالاخره دختر جاریم به خاطر ترس آبرو وترس ازباباش راضی شد به این ازدواج حدود ۴سال عقدبودن پسر خواهرشوهرم خونه دوطبقه داشت میتونست همون سال اول آماده کنه تو این مدت عقدحتی یه بار نشد ک این دختر برای شوهرش یه جای بریزه بده دستش حتی ناهار رو به خونواده خودش می‌خورد وقتی شوهره از سرکار میومد غذا رو جلوش میذاشت بهش میگفت خودت تنها بخور من ناهارم رو خوردم یه بار بهش زنگ نمیزد خیلی بی احترامی بهش میکرد اما پسر خواهرشوهرم دم نمیزد هیچی نمی‌گفت فقط گاهی به من و شوهرم میگفت اما ما نمیتونستیم چیزی بگیم چون از دو طرف فامیل بود خلاصه تومدت ۴ سال عقد چندبار باهم بحث و دعوا وقهر دوباره آشتی بعداز۴سال تصمیم گرفتن برن سرخونه و زندگی حتی کابینت خونه فرش خونه رو نرفت انتخاب کنه برای عروسیش لباس عروس نپوشید بهش گفتم یه شبه لباس عروس بپوش گفت ک برای این من نمیپوشم لباس عروس لیاقت من رو نداره خیلی دلم سوخت برای این پسر چقدر تلاش کرد برای دوام زندگی آخرش این حرف رو براش میزد ديگه اومدن سر زندگی خودشون یه مدت باهم خوب بودن بدون سروصدا تا حدود یه سال یه دفعه دیدیم دوباره دعوا و حرف وحدیث دختره قهرکردو اومد خونه باباهه نگو با چندتا پسر دوست میشه و حتی با هم رابطه هم داشتن پسر خواهرشوهرم از طریق گوشی متوجه میشه تمام پیامک هاش رو ذخیره میکنه ولی اصلا دختر قبول نکرد ک نکرد حتی باهمون پسرا درگیری اتفاق افتاد چاقو و چاقوکشی خیلی روزای بدی بود بعد از ۴، ۵ ماه دائم دختره زنگ میزد اشتباه کردم و توبه کردم ازم بگذر ديگه این کار رو تکرار نمیکنم پسره چون خیلی دوستش داشت راضی شد و دوباره باهم آشتی کردن بعد از یه مدت حامله شدو پسرشون به دنیا اومد ماخیلی خوشحال بودیم ک دیگه باهم مشکلی ندارن تا اینکه دوباره دو ماه قبل پسر خوار شوهرم گفت ک آره دوباره داره راه قبلی رو تکرار میکنه چند بار خودش ودیده بود که بایه پسر دوست شده باهم رستوران میرن سفره خونه میرن اومد بهش گفت دوباره داری بهم خیانت میکنی قبول نمی‌کرد تا اینکه تمام آدرس‌های جاهایی ک میرفتن و بهش میگه دختره به گریه میفته بهش میگه ک بخاطر اینکه دوستت نداشتم دنبال این کارا میرم تا مجبور بشی منو طلاق بدی حالا مهرم رو میبخشم بچه رو بهم بده و طلاقم بده ولی بابا مامانم نفهمن رفته محضر تمام مهریه رد بخشیده حتی نفقه ش روبخشیده و قراره ک تایه ماه دیگه طلاق بگیرن تمام امکانات زندگی ماشین خونه دو طبقه مستاجر داشتن ولی به خاطر اینکه دوستش نداشت این زندگی خراب شد خواستم بگم به پسرای گروه واقعا وقتی یه نفر کسی رو دوست نداشته باشه دیگه نباید رفت دنبالش واقعا من م خیلی داغونم بخاطر پسر خوار شوهرم بخاطر یه اصرار بی جا تمام زندگیش شد تلخی و ناکامی دختر خواهر شوهرم هم همینجور چون نتونست پدرش رو راضی کنه خودش و تو این زندگی بدون دوست داشتن انداخت تر وخدا دختر پسرا تو انتخابتون دقت کنی تا با یه بچه تو این درد سرا نیوفتین خیلی خیلی طولانی شد باید همگی ببخشین امیدوارم این تجربه به دردتون خورده باشه 🙏🙏 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🍃🍃 درخواست راهنمایی . . . سلام خوبین خسته نباشین پسرم ۲۶،سالش هست ذکری بهم بگید تا پسرم ازدواج کنه وشغل خوبی پیدا کنه لیسانس برق صنعتی هست @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🍃 دوستم با خواستگارش رفتن بیرون که بیشتر آشنا بشن سر ظهر یارو پرسیده گشنتون که نیست؟ اینم طبیعتا گفته نه پسره گفته چه خوب آخه ما ناهار آبگوشت داریم مامانم گفته حتما برگرد خونه :)) @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿