دنیای بانوان❤️
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 با افسردگی بعد از زایمان چه کنم .. 🌿🌿🌿
مطمئنا خیلی از اعضا چون خودشون تجربه ش رو داشتن مثل من ،میدونن افسردگی بعد از زایمان چیه
من خودم تجربه ش رو داشتم و توی اون دوران فوق العاده بهونه گیر و بداخلاق شده بودم
به مادرم،به خواهرام،به همسرم خلاصه به زمین و زمان میپریدم و خیلی روحیاتم بهم ریخته بود
بعد از چند روز مامانم و همسرم رو از خونه بیرون کردم و گفتم میخوام تنها باشم😔
ولی باز بعد رفتنشون بدتر آتیش گرفتم و گفتم چرا تنهام گذاشتن
در حالی که اصلا آدم بد اخلاقی نیستم و همه میگن خیلی صبورم ولی توی اون دوران اصلا دست خودم نبود
و عوارضش هم خیلی دیر رفع شد من تا سه سال حدودا این افسردگی رو کم و بیش داشتم
اینو به همه ی اعضای کانال میگم
افسردگی بعد از زایمان وحشتناکه و البته درجه هم داره که من واقعا بدجور ضربه خوردم ازش و حتی زندگیم تا مرز پاشیدن رفت و هیچکس منو درک نمیکرد حتی همسرم😔
همه فقط سرکوفت میزدن که معلوم نیست چته و چرا یهو اینجوری شدی و ....
حتی گاهی از بچه ی خودمم متنفر میشدم
الان بعد از گذشت زمان همه چی خوب شده و مثل قبل صبور شدم و دیگه کامل اون حس رفته ولی خیلی وقتا مادرم،خواهرام و مادرشوهرم میگن خیلی تغییر کردی،کمتر میخندی ،قبلا خیلی سرزنده تر بودی...
ممنون خوندین لازم دونستم از همه خواهش کنم که خیلی مادرایی که تازه زایمان کردن رو درککنن
شاید واقعا دست خودشون نیست
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🍃🍃
مراسمات اصفهان..
🌿🌿🌿
سلام دوستان عزیزم
پسرم از دختری خوشش اومده که اهل اصفهان هستند و ساکن اصفهان . خیلی هم اصرار به این ازدواج دارند. تو دانشگاه با هم آشنا شده اند.
خودمون از یک استان دور دیگه هستیم.
از دوستان اصفهانی خواهش می کنم در باره مراسم ازدواج مثل خواستگاری، مهریه، شیربها، بله برون، عقد و عروسی و... مقداری توضیح بدن.
خودمون خیلی پایبند مراسم سنگین، سخت و دست و پا گیر نیستیم و بیشتر به ازدواج آسان اعتقاد در تمام بخشها ش داریم.
لطفا راهنماییم کنید.
نگرانم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 با افسردگی بعد از زایمان چه کنم .. 🌿🌿🌿
🌸🍃🍃
سلام
خانمی از افسردگی بعد زایمانشون نوشته بودن
🌿🌿🌿
به عنوان مادری که حتی نتونست بچشو بغل بگیره و امیدش با سقط نا امید شد برات می نویسم عزیزم منم افسردگی گرفتم پرخاشگر شدم حالم خیلی بد بود اما عزیزم دیگران نمی تونن متوجه بشن مخصوصا آقایون
نمی دونم چرا اسم دکتر اعصاب یا روانپزشک انقدر بد در رفته تو جامعه ما
بخدا مشکلات روحی هم مثل مشکلات جسمی نیاز به درمان دارن و یا خودبخودی درمان نمی شن یا اگرم بشن خیلی دیر چه دلیل داشته که شما اینهمه تحمل کنی و هم خودت عذاب بکشی هم اطرافیانت ؟
من خودم رفتم پیش روانپزشک خیلی گریه می کردم اتفاقا دکترم خانم بود خیلی قشنگ درکم کرد هم با مشاوره هاش هم با داروهایی که داد آرامش گرفتم و ظرف یکی دوماه سرپا شدم بعد یه مدتم قرصامو کم کرد و بعدم دیگه نخوردم
درسته بقیه باید درک کنن اما دیگران گناهی ندارن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 روایت عجیب یک زن مطلقه / بابک بخاطر پول با من چه کارهایی که نکرد 🌿🌿🌿
زن ۲۶ ساله که گویی کوله باری از غم را به دوش می کشید با بیان این که جوان مجرد فقط برای پول و ثروت با من ازدواج کرد که زنی مطلقه بودم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: آخرین فرزند یک خانواده شش نفره هستم، اما پدر معتادم زمانی که من فقط دو سال داشتم، مادرم را رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت و با زن دیگری ازدواج کرد، اما او هفت سال بعد از این ماجرا به دلیل ابتلا به سرطان ریه جان سپرد؛ چرا که از همان روزهایی که من به یاد دارم او هر سیگارش را با سیگار قبلی روشن می کرد و بالاخره همین زیاده روی ها در مصرف سیگار و مواد مخدر او را به سرطان مبتلا کرد. در این شرایط من نزد مادرم بودم، ولی او هم سه سال بعد از مرگ پدرم با جوانی ازدواج کرد که چند سال از خودش کوچک تر بود.
پدر خوانده ام تعمیرگاه موتورسیکلت داشت و اجازه نمی داد من به مدرسه بروم؛ چرا که ادعا می کرد توان پرداخت هزینه های تحصیل مرا ندارد. بالاخره من تا کلاس پنجم درس خواندم و در حالی که وارد سیزدهمین بهار عمرم شده بودم مرا پای سفره عقد نشاند تا با پسر یکی از دوستانش ازدواج کنم. من هم که هیچ شناخت و آگاهی از زندگی مشترک و ازدواج نداشتم بدون آن که خوشحال یا ناراحت شوم به عقد مسعود درآمدم.
در ۱۶ سالگی اولین فرزندم به دنیا آمد و من نام «ناهید» را بر او گذاشتم. مسعود در امور ساختمانی فعالیت داشت و به صورت پیمانکاری جوشکاری، نازک کاری و دیگر بخش های ساختمانی را اجاره می کرد، اما بعد از شش سال زندگی مشترک تازه فهمیدم که همسرم هیچ علاقه ای به من ندارد و با زنان غریبه معاشرت می کند.
خیانت های پی در پی مسعود مرا به طلاق وادار کرد و به همین دلیل حضانت «ناهید» را به او سپردم و جدا شدم. سپس سراغ دختر عمه ام رفتم که پدر و مادرش فوت کرده بودند و او به تنهایی زندگی می کرد. من هم زندگی در کنار دختر عمه ام را آغاز کردم و هزینه ها را نیز به طور مشترک می پرداختیم. در این مدت با کمک ناپدری ام مغازه ای را اجاره کردم و به فروش لوازم آرایشی و لباس زنانه روی آوردم.
اوضاع مالیام روز به روز بهتر میشد تا این که یکی از دوستانم از جوان مجردی به نام «بابک» سخن گفت که هر روز مرا تعقیب می کرد. حتی شوهر دوستم نیز او را دیده بود که به طور پنهانی از مغازه تا منزل به دنبالم می آمد.چند روز بعد «بابک» در یک کوچه خلوت مقابلم ظاهر شد و خیلی مودبانه از من خواستگاری کرد. من هم شرایط گذشته و وضعیت فعلی ام را برایش توضیح دادم، او که در زمینه صنایع چوب (ام دی اف) فعالیت می کرد از من کوچک تر و جوانی مجرد بود!
خلاصه قرار شد «بابک» با خانواده اش صحبت کند؛ چرا که او تک پسر بود و خانواده اش آرزوهای زیادی برایش داشتند. من هم از چند نفر درباره وضعیت اخلاقی و اجتماعی بابک تحقیق کردم؛ چرا که قصد داشتم این بار خودم همسرم را انتخاب کنم و عاشقانه به زندگی مشترک ادامه بدهم! بالاخره چهار ماه طول کشید تا او خانواده اش را به این ازدواج راضی کرد و من دوباره پای سفره عقد نشستم، اما یک هفته بعد از ازدواج، بابک دیگر سرکار نرفت و یک کافی شاپ راه اندازی کرد. حالا شب ها دیر به خانه می آمد و مشروب و مواد هم مصرف می کرد. تازه فهمیدم او نیز در کافی شاپ با زنان و دختران دیگر ارتباط دارد و فقط به دنبال هوسرانی است.
این بود که شش ماه بعد از بابک هم طلاق گرفتم؛ چرا که خودم درآمد خوبی داشتم و از اعتبار مالی هم در بازار برخوردار بودم و مخارج زندگی و حتی اجاره منزل را پرداخت می کردم. بعد از طلاق به منزل خاله ام رفتم تا تنها نباشم، ولی بابک مرا رها نمی کرد و همه آشنایان و اطرافیانم را برای عذرخواهی فرستاد. بالاخره با وساطت دیگران درحالی با بابک آشتی کردم که قرار شد او مشروب خوری و خیانت هایش را ترک کند و لوازم منزل را هم بخرد! اما او کافی شاپ را تعطیل کرد و تا بعدازظهر در خانه می خوابید.
با وجود این، پس از دریافت وام ازدواج، لوازم زندگی را با چک های من خریدیم تا زندگی مشترک را ادامه بدهیم، ولی متاسفانه همسرم به قماربازی روی آورد و همه دسترنج مرا در قمار می باخت. کار به جایی رسید که به خیلی از افراد بدهکار شد و شرخرها به دنبالش بودند تا پول هایی را از او بگیرند که در قمار باخته بود. حالا که به گذشته می اندیشم تازه درمی یابم که بابک برای پول و ثروت با من ازدواج کرد و من هم برای اندکی محبت که خانواده و اطرافیانم از من دریغ کرده بودند.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 شبانمیتونم بخوابم میترسم .. 🌿🌿🌿
سلام ب همگی 🌹
خسته نباشید ...🌸
من یک دختر ۲۰ ساله هستم مجردم...
قبلا یک پسر ب خاستگاری من اومد و ما چون خانواده درستی نداشتن جواب منفی بهشون دادیم ...
بعد این قضیه ک دو سال داره میشه ؛ هیچ خاستگاری من ندارم ...
یک روز مادرم پیش دعا نویس رفت و دعا نویس گفت دخترت رو طلسم سیاه کردن
و جن و همزاد داره ...
ما الان دو جلسه پیش دعا نویس رفتیم جلسه اول خیلی جن در بدنم مقاومت کرد و تکون نخوردم ولی جلسه دوم خیلی راحت بودم و جنم تسلیم شده بود (جن من مسلمانه و همزادم خانومه ) ولی چون اسیر جادوگری ک منو جادو کرده اسیره درنیومد ...
آقای دعا نویس گفت باز باید دو سه جلسه بیایی...
و گفتش ک آخرش حتما درمیاد
کسی بوده اینطوری شده باشه ؟
مشکلش حل شده ؟
اون آقای دعا نویس خیلی مورد اعتماده و معتبره از رو قرآن آیات ابطال سحر میخونه و کارش عالیه چن مورد رو هم بخت گشایی کرده و از کارش راضی ان...
من مشکلم ازدواج نیست ؛ مشکل من اینه ک خیلی از لحاظ روحی اذیت میشم
شبا میترسم نمیتونم بخوابم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 میگن چرا کسی نمیاد تورو بگیره .. 🌿🌿🌿
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه من دخترم ۱۶ سالمه حدوده یک ساله مادرم و خانواده مادری هی طعنه میزنن ک چرا خاستگار نداری و کسی نمیاد تورو بگیره من هنوز خیلی بچم سنمم واسه ازدواج و تشکیل خانواده کمه واقعا خسته شدم هر کی شوهر میکنه تو فامیل یا اشنا ها بعد میگن تو چرا کسی نمیبرتت . از لحاظ قیافه قدم ۱۷۶ قیافمم خوبه ولی خوب چکار کنم کسی از من خوشش نمیاد مگه دست منه . تا حالا چند تا خاستگار داشتم ولی فقط در حد حرفه بیشتر طول نمیکشه نمیدونم چرا بعد یبارم مامانم بدون اینکه من بدونم رفته بود پیش دعا نویس دعا کرده بود واسه من که شوهر کنم نمیدونم چه حکمتی بوده دعا گم شده بود ، وقتی میرم خونه خالم اینا میگن خاک تو سرت واسه بابات کسی نمیاد تورو بگیره . هرروز و هر دقیقه تو خونمون دعواس سر هیچ و پوچ و اخرشم کاسه کوزه ها سر من میشکنه بحثشون هر چیزی باشه اخرش سر خاستگار نداشتن من بمن میرسه همه همسایه فهمیدن تو خونه ما بیس چهار ساعت دعواس بعد همسایه هامونم فضولن مامانم پیش هرکی میشینه میگه ی شوهر دارم اله و بِله همیشه از بدی بابام میگه البته بابام هم خیلی عصبی و خسیسه. پارسال ی خاستگار داشتم بعد وضعش توپ بود تو تهران خونه داشت کارمند هم بود خانواده اصیل و خیلی خوبی ان مامانش از مامانم خاستگاری کرد بعد مامانم قبول نکرد بعد چن وقت مامان پسره دوباره مامانمو دیده بود گفته بود شمارتونو بدید تا بیایم خونتون دخترو پسر باهم اشنا شن مامانم گفته بود بیاید خونه داداشم😐 بعد بهش گفتم چرا قبول نکردی میگه تو هنوز بچه ای یا میگه عشق زده ب سرت بخدا خسته شدم انقد عذابم میدن دیگه هیچ امیدی ندارم حتی درسامم نمیتونم بخونم
ببخشید طولانی شد
لطفا پیامم داخل کانال خوبتون بزارید
لطفا راهنمییم کنید ک چکار کنم
منم باشم بیتا
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
یه آقای نرمال فهمیده
🌿🌿🌿
➕به غیراز مخارج منزل ، همیشه ماهانه یه مبلغ مشخصی برای خانمش در نظر میگیره بدون اینکه هر ماه خانمش مطرح کنه🌿👌
➕ همیشه برای تفریح دونفره وقت میذاره و حواسش هست ۲۰ نفر و دنبال خودش راه نندازه🌿👌
➕ اجازه نمیده هیچ کس پشت سر همسرش حرف بزنه و بدگویی کنه و خودشم همیشه عزت واحترام خانمش و داره🌿👌
➕ مسایل مالی رو با همدیگه مدیریت میکنند حساب پس انداز مشترک دارند🌿👌
➕وقتی زنگ میزنند جایی دعوتش کنند سرخود قبول نمیکنه، میگه اجازه بدید از خانمم بپرسم🌿👌
➕ هیچ وقت بدون اطلاع مهمون دعوت نمیکنه قبلش با خانم هماهنگ میکنه ومشورت میگیره🌿👌
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🌸🌸🍃🍃🍃
سوتی ازدواجی ..
🌿🌿🌿
خواهرم وقتی تازه ازدواج کرده بود
باشوهرش میره خونه یکی از فامیلای شوهرش.
اون بنده خدا هم براشون پسته میاره
.خواهرم که آدامس دهنش بود از طرفی هم نمیخواست پسته هارو از دست بده
یه پسته باز میکنه وطوری که کسی نفهمه مغز پسته رو میخوره وآدامسشو میذاره توی پوست پسته ومیندازه تو پوستای دیگه😂
وقتی صاحب خونه داشته ظرفهارو جمع میکرده ومشغول حرف زدن بودن میبینه یه
پسته دهن بسته تو آشغالاست و حالا خواهرمنو میگی استرس که خدانکنه بازش کنه.اون بنده خداپسته دهن بسته با مغز آدامس رو میذاره دهنش...😂😂🤢
خواهرم میگفت بعد از کش اومدن چهره طرف که چی توشه وروش نمیشده از دهن درش بیاره بابدبختی ظرفارو جمع میکنه.
بعد از گذشت چند سال هر وقت بهش فکر میکنم من بجای خواهرم خجالت میکشم و میخندم😂😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿