eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
633 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
پلنگ صورتی شب عملیات بود .حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفت:ببین تیربارچی چه ذکری میگه که اینطور استوار جلوی تیرو ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده . نزدیک تیر باچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه :دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،...(آهنگ پلنگ صورتی!) معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته که در مقابل دشمن این گونه ،شادمانه مرگ رو به بازی گرفته حاج حسین یکتا 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
شهید ابراهیم هادی برای ازدواج کمکم کرد... 🌸🍃 🌸بعد از کلی تماس و اصرار.... آمده بود دفتر انتشارات. می گفت: باید ماجرایی را برایتان بگویم. بی مقدمه گفت: سن و سال من بالا رفته بود. شغل خوبی داشتم. بارها برای ازدواج به خواستگاری رفتم. هر بار به یک مشکل بر می خوردم و ازدواج من عقب می افتاد. 🌸یک بار سر مسئله حجاب به توافق نرسیدیم. یکبار مسئله مهریه، بار دیگر تفاوت فرهنگی خانواده ها و..... دیگر مادر و خواهرم خسته شدند. خودم بیش از بقیه اذیت شدم. 🌸روزها گذشت تا اینکه دوسال قبل در اول اردیبهشت رفتم بهشت زهرا. با دوستانم بر سر مزار یادبود ابراهیم، برایش مراسم تولد برگزار کردیم. افراد بسیاری آمدند و از خاطرات ابراهیم شنیدند. خوشحال بودم که توانستم قدم کوچکی در این راه بردارم. 🌸وقتی همه رفتند، به تصویر ابراهیم خیره شدم و گفتم: شما تا زنده بودی تلاش می کردی که گره از کار مردم بازکنی، حالا هم که شهید شدی و خدا شما را زنده معرفی می کند. 🌸بعد در دلم گفتم: ابراهیم جان، همه برای تولد کادو می برند، من از تو کادو می خواهم. یک کاری کن که دفعه بعد با همسرم به دیدنت بیایم!! روز بعد یکی از دوستان تماس گرفت و خانواده ای معرفی کرد. با اینکه دیگر حوصله این کار را نداشتم اما بار دیگر با مادر و خواهرم راهی شدیم. 🌸تمام مراحل کار خوب پیش رفت. همانی بود که می خواستیم. هیچ مشکلی نبود. نه مهریه و نه موارد دیگر، هیچ اختلافی بین خانواده ها نبود. بعد از تمام صحبت ها به ما گفتند: برای صحبت های خصوصی به این اتاق بروید. 🌸به محض اینکه به همراه دخترخانم وارد اتاق شدیم، چشمم به تصویر بزرگ آقا ابراهیم بر روی دیوار افتاد!! وقتی نشستیم، به عنوان اولین سوال پرسیدم: شما ابراهیم هادی را می شناسید؟ ایشان هم با تعجب گفت: بله، شهید هادی همرزم پدرم بودند. آن ها در یک محل زندگی می کردند و بنده هم به این شهید والا مقام بسیار اعتقاد دارم و.... 🌸خلاصه، هفته ی بعد بعشت زهرا (علیه السلام) رفتم. همراه با همسرم به کنار مزار یادبودش آمدیم و برای عرض تشکر، ساعتی را در کنارش نشستیم. آخر همسرم نیز مانند من، از ابراهیم خواسته بود که یک همسر مناسب برایش انتخاب کند. ✅کتاب سلام بر ابراهیم 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
🌸🍃‏ خونه ما، بعد از رفتن بچه های فامیل😭😂 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
8.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃 ✅ سرنوشت بسیار جالب «ژمی براون» بانویی که در هالیوود تلاش داشت همکار مسلمانش را مسیحی کند... ببینید! بسیار الهام بخش و جالب! به اشتراک بذارین... 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
🌸🍃 بچه که بودیم منو داداشم پول جمع کردیم واسه مامانم دمپایی طبی خریدیم که خوشحالش کنیم، فرداش منو داداشم دعوا کردیم با همون دمپایی کتکمون زد😢😂 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
دلبری های همسران شهید “نماز‌دونفره” 🌸🍃 ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ لحظه هایی ﻛﻪ با ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ نمازای دو نفره مون بود. ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ. ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺗﺎیی کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮﻧﻴﻢ. چقد ﺣﺲ ﺧﻮﺑﻴﻪ ﻛﻪ ﺩو نفر ﺍﻳﻨﻘﺪه همو ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ. منطقه که میرفت تحمل خونه بدون حمید واسم سخت بود. “وقتی تو نباشی چه امیدی به بقایم؟ این خانه ی بی نام و نشان سهم کلنگ است” میرﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ، ﻳﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ ﻳﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ. ﺑﻌﺪ ﻣﺪتی که برمی‌گشت واسه پیدا کردنم، همه جا زنگ میزد. میگفتن: “بازم حمید، ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ..” ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍم میکرﺩ. ظرف ﺩﻭ،، ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ.” ولی من ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎله که گلی گم کرده ام می‌جویم او را” ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻦ ﭼﻪ قشنگی ای ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎست ﻛﻪ خیییلیی ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﺬﺷﺖ ﻣﻴﮕﻢ:” …عشق…” “عجیب درد عشق و عاشقی مانند افیون است که هرجا لذتی باشد دردن درد مدفون است” ﻭقتی ﺟﻮﻭﻧﺎی الان میگن ﻛﻪ ﻧﻪ ﺍصلا ﺍﺯ ﺍﻳﻦ خبرا نیست. از حرفشون خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ میشم. ? ﭼﺮﺍ ﻣﻔﻬﻮﻡ عشقو درک نمیکنن…؟! ﺍﻻﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃ ﺑﻴﻦ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮو خیییلیﺑﮕﻦ ﺍﻳﺪﻩ ﺁﻟﻪ! تو تقسیم کار خونه ست. ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭی ﻧﺒﻮﺩ. ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻫﺮ کسی ﺯﺭنگی می‌کرد. ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻪ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ یکی ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﻨﻪ. 🙂 این در حالی بود که قبل ازدواج ﺗﻮ خونه بهم میگفتن ﺁﺷﭙﺰﻱ ﻛﻦ میگفتم ﺁﺷﭙﺰ میگیرم. میگفتن ﻛﺎﺭ ﻛﻦ میگفتم ﻛﻠﻔﺖ میگیرم. ﻫﺮ ﻛﺎﺭی میگفتن، ﻳﻪﺟﻮﺍﺏ تو آستینم ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﺑﺎ ﺣﻤﻴﺪ که ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩم ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﻳﺎ ﻧﻪ حتی ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻟﺒﺎسای ﺣﻤﻴﺪ ﻟﺬﺕ میبردم. روای همسر شهید باکری 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
3.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃 طنز حاج آقا قرائتی در برنامه سمت خدا... پیشنهاد ویژه جهت مشاهده😂😂😂😂 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
4.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃 چقده قشنگ جواب شعارنویسی رو میدن.... دمت گرم پسر👌 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
😅 🌸🍃 عباس وقتی اسیر شدیم از همه رسانه ها آمده بودند برای مصاحبه و در واقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود. نوبت یکی از بچه های زرنگ گردان شد. با آب و تاب تمام و قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سوال کردن. یکی از مأموران پرسید: - پسر جان اسمت چیه؟ - عباس. - اهل کجا هستی؟ - بندرعباس. - اسم پدرت چیه؟ - به او می گویند حاج عباس! گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید: - کجا اسیر شدی؟ - دشت عباس! افسر عراقی که اطمینان پیدا کرده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند به ساق پای او زد و گفت: دروغ میگی! و او که خودش را به موش مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت: - نه به حضرت عباس! 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
2.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃 شوخی رهبر انقلاب با خاطره طنز حاج آقا قرائتی😂😂😂😂 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
🍃🌸 امروز رفتم یه جا برا کار اداری بود قرار بود تا ساعت ۴ بمونم از ۷ نیم رفته بودم ساعت ۱۲ بود نگاه کردم دیدم یا خود خدا یا حضرت عباس شلوارم برعکس پوشیده بودم 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 خودم آنقدر خندیدم ترکیده بودم از جام تکون نمیخوردم. چند ساعت بعد مسؤل اونجا تماس گرفتن گفتن عزیز شما دیگه تشریف نیارید گفتم چرا ؟؟؟ فرمودن ریئس گفتند ایشون خیلی کند بی تحرک هستن 😐😐😐😐😐 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
طنز_راهیان_نور 😂 👇 🌸🍃 یادمه از اولین دوره های راهیان نور که رفته بودم وقتی وارد هویزه شدیم قشنگی فضاش ما رو گرفت☺️ کسایی که رفتن هویزه میدونن چے میگم… جلوی درش کفشاتو میگیرن و واکس میزنن 👞 از تونل سر بندها که عبور میکنے، میرسی به یه حیاط که دو طرفش شهدا دفنن💚 و چند تا درخت رو مزار بعضی شهدا سایه انداخته و دلچسبی فضا رو دو چندان میکنه 😊 یادمه وارد شدیم و راوی روایت گری میکرد یکی از بچه ها که سابقه دار بود اصرار کرد بچه ها بریم سر قبر شهید علی حاتمی💚 پرسیدیم چرا بین اینهمه شهید به اونجا اصرار داری؟؟ گفت:بیاین کارتون نباشه 😬 😁 رفتیم رو مزار شهید و مشغول فاتحه و صحبت و… دیدیم چند تا خواهرا هم پشتمون سرپا وایستادن و منتظرن بیان همونجا و چون ما اونجا بودیم خجالت میکشیدن جلو بیان 😕 🙄 برام جای تعجب بود 😮 خوب بقیه شهیدا اطرافشون خالین برن برا اونا فاتحه بخونن 😯 که این رفیقمون گفت: آخه این شهید مسئول کمیته ازدواجه 💞 😀 هر کے با نیت بیاد سر خاکش سریع ازدواج میکنه 😅 (پس بگو چرا خواهرا صف وایساده بودن 😂 😂 ) ما هم از قصد هے کشش میدادیم و از روی مزار بلند نمیشدیم… 😌 یهو راوی اومد بلند جلومون با صدای بلند و خنده گفت: آقایون! این شهید شوهر میده ها… زن نمیده به کسی 😂 😂 یهو همه اطرافیا و اون خواهرای پشت سری خندیدن 😐 😐 و ما هم آروم آروم تو افق محو شدیم 😞 😞 😬 ☹️ البته راویه الکے میگفت 😂 خیلی بچه ها با نیت اومدن و ازدواج هم کردن 😂 😂 اقایون و خانمایے که راهیان میرید، مزار شهید علی حاتمی تو هویزه فراموش نشه 😅 😉 ✌ 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................