eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
624 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 خاطره ی مجردی .. 🌿🌿🌿
دنیای بانوان❤️
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 خاطره ی مجردی .. 🌿🌿🌿
سلام خدمت ادمین کانال و اعضای محترم کانال ۲۵سال پیش ۷ساله بودم تازه از یه شهر دیگه مهاجرت کرده بودیم اومده بودیم شهر آباء و اجدادیمون، هم برامون زیاد مهمون میومد و هم ما زیاد به دیدن عمو و عمه و دایی و... می‌رفتیم یه وانت داشتیم که بابام پشتشو چادر زده بود ما بچه ها زیر و رومون پتو مینداختیم و پشت وانت مینشستیم یا میخوابیدیم یه شب رفته بودیم خونه عمومینا منو دخترعموم خیلی باهم بازی کردیم من خسته شدم خوابم برد موقع رفتن به خونمون مامانم اومده بود منو بیدار کرده بود که بریم، منم خواب آلود بلند شده بودم رفته بودم تو آشپزخونه شون خوابیده بودم😁😁 موقع رفتن مامانم فکرکرده بود رفتم پشت وانت لای پتوها خوابیدم به زنعموم گفته بوده بی‌زحمت بیارش جلوی ماشین یهو پشت می‌خوابه سردش میشه زنعموم هم اومده بود یه نگاهی انداخته بود گفته بود حتما زیر پتو ها راحت خوابیده جابجاش کنیم اذیت میشه خواهرام هم فکر کرده بودن من جلوی وانت بغل مامانم هستم خلاصه که بعد اینکه مامانمینا رفتن زنعموم رفته تو آشپزخونه منو دیده کلی خندیده😂 بعد زنگ زده به مامانمینا گفته دخترتون اینجا تو آشپزخونه خوابیده مونده، دیگه نیایید دنبالش فردا خودمون میاریمش حالا نصف شب من از خواب بیدار شدم میگم یا ابالفضل اینجا کجاست؟ چرا من تنهام رفتم اتاق بغلی دیدم یه خانمه رو تخت خوابیده فکرکردم مامانمه چون رنگ موهاش مث مامانم بود ،پاشو قلقلک دادم تا بیدار بشه منم برم پیشش یهو خانمه که بعداً فهمیدم مامان زنعموم بود یه ناله ای سر داد و یه بدوبیراهی بهم گفت منم ترسیدم فرار کردم 😆😉 بعد نشستم گریه کردم یهو زنعموم اومد بغلم کرد یه لیوان آب داد بهم گفت فردا می‌برمت پیش مامانت یکم آروم شدم گرفتم خوابیدم.🙃 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 مادرم چرا تکرار میکنه .. 🌿🌿🌿
دنیای بانوان❤️
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 مادرم چرا تکرار میکنه .. 🌿🌿🌿
سلام خدمت ادمین عزیز ودوستان میخوام یه مطلبی براتون تعریف کنم از همین اول عذر خواهم بابت طولانی شدن. پدر ومادر من باهم دختر عمو وپسرعموین .وباز دایی وعمه باهم ازدواج کردن مااز کوچیک بودم یکسره خونه همدیگر بودیم طوری که یه خانواده جدانشدنی بودیم ومادر بزرگ مادریم با دایی م زندگی میکردن . وما بیشتر اوقات اونجا وپیش شون بودیم . مادر بزرگم ماکه نوه ی دختری بودیم براهمین نوه های پسری شو بیشتر تحویل میگرفت .حتی با عمم که عروسش بود بیشتر وراحت تر بود وباهاش جایی میرفت وکارهاش مورد تاییدش بود .واصلا دوست نداشتم شب اونجا بخوابم وشبایی که میخوابیدم تا خود صبح گریه میکردم .میگفتن پس شب نیا نمیفهمیدن علتش چیه الان فکر میکنم افسوس میخورم .با خودم میگفتم میریم خونه اون یکی مادر بزرگم خوب من میشم نوه پسریش پس بیشتر دوسم داره .ولی خیال باطل شانس من باز اون مادر بزرگ دختراش ونوه های دختری شو بیشتر تحویل میگرفت وبراشون خرید میکرد.مدیونید فکر کنید مامانم چیزی میگفت .اخه منم دهه شصتی فکرم به این چیزا نمیرسید .بزرگ شدیم وازدواج کردیم .وخلاصه دور شدیم از همدیگه .وبه خاطر مسایلی با عمه ها کمتر رفت وامد کردیم تا مادر بزرگ مادریم سه سال پیش فوت کرد وما شاید چندین وچند ماه ندیدیمش .موقع خاکسپاری دختر دایی هام جلوی مهمونا گفتن شما که نمیومدین چرا الان اومدین خلاصه حرفای بدی زده شد ودلخوری .ولی اون عمه که زن دایی هم هست تا اخرین لحظه پیش مادر بزرگم بود منم حق میدم بهشون که بگن ما غریبه ایم ولی کسی چه خبر از فرداش داره. یه ده روزی میشه که مادر بزرگ پدری هم فوت شد وباز هم همون حرفا سرمزار گفته شد وباز هم حق میدم . ولی یه چیزی اینجا بیشتر ازارم میده .مادرم که این مسایل رو کاملا لمس کرده باز داره کارهای مادرش رو تکرار میکنه .اول عروسش بعد نوه های پسری شوبعد بعد بعد ما چهار تا دختر وبچه ها مون .این مشکلی نیست ها ولیمادر من چرا به زبون میاری .جلو اقوام میگه من عروسم رو خیلی دوست دارم .کارهاشو میپسندم ولی کارهای دخترام رو نمی پسندم.فکرش رو بکنید این خیلی خیلی ناراحت کنندس .جوری شده که زنداداشم جرات واختیار این رو داره بچه هامونوحتی جلوی خودمون دعوا میکنه .نمونه ش توی تعزیه من رفتم خونه شون جلوی جمع به من میگه اگر دیر تر میومدی بهتر بود .چون تو(من رو میگه )زود اومدی چند کیلو شیر خراب شد .خیلی دلخور وناراحت شدم .ولی دوست ندارم بی احترامی بهشون بشه .وتو خودم میریزم با خودم میگم اشکالی نداره من عروس اون خانوادم اونجا قدر دانم هستن ولی قضیه برعکسه اخه شانس من بخت برگشته مادرشوهر جان هم دخترش ونوه هاش رو بیشتر تحویل میگیره .. من دختربچه ی دهه شصتی وقتی که کوچیک بودم متوجه این تفاوت نمیشدم .بچه های من که امروزی هستن کاملا درک میکنن ومتوجه فرق گذاشتن میشن .بارها به خودم میگم من براخودم وبچه هام زندگی میکنم نه بخاطر بقیه ولی نمیشه فکر نکرد. حالا خواهشم از همه ی مادران ومادر شوهر های مهربان گروه اینه .فرقی بین دختر وعروس تون نزارید اون دختر هم به امیدی وارد خانواده ی شما شده .پس مثل دختر خودتون بدونید بخدا بد نمیبینید .یا با ورود عروس ونوه ی پسری کلا دختراتونو فراموش نکنید اونهاهم یه روزی دختر بچه ی شیرین شما بودن والان خودشون مادر شدند وبچه هاشون کوچیکند .ودوست داشتنی .چرا تفاوت چرا بی مهری باهم مهربون باشیم .حتی به دورغ قربون صدقه همدیگه بشید مگر چه اتفاقی میفته بخدا که چیزی کم نمیشه . به امید روزی که همه باهم مهربان باشیم وانسانیت رو به بچه هامون آموزش بدیم. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 از اون خوشگلتر بودم .. 🌿🌿🌿
دنیای بانوان❤️
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 از اون خوشگلتر بودم .. 🌿🌿🌿
سلام عزیزان همراه من دچاریه مشکلی شدم ک نه راه پس دارم نه پیش حدودسه سال پیش متوجه خیانتای همسرم شدم خیلی گریه میکردم میگفتم من تموم دلخوشیم تواین زندگی تویی آخه بچه دارنمیشیم ومشکل ازهمسرمه چندبارمتوجه خیانتاش شدم وهرچی باهاش حرف میزدم میگف دیگه قول میدم تکرارنشه ولی دوباره مچشومیگرفتم خیلی داغون ودلشکسته بودم میگفتم اگه مشکلی دارم بهم بگوتاخودمواصلاح کنم ولی میگف توازهمه نظرخوبی، خیلی گریه کردم دعواکردم التماس کردم ولی خوب نشدتااینکه من حدوددوسال پیش عاشق ک نمیشه گف ازسرتنهایی وغصه ب این اقاپناه بردم وبعدازیک ماه ک باهاش حرف زدم وتصویری میدیدمش یه دل نه صددل عاشقش شدم جوری شده ک من حتی یه ثانیه هم بدون اون آقانمیتونم زندگی کنم وقتی حس میکنم ک نیس احساس خفگی میکنم وهمش اشک میریزم نمیدونم چه دردی هس ولی هردومون اینجوری شدیم حالامن میخام جدابشم وزن اون اقابشم ولی شوهرم طلاقمونمیده روزب روزداغون ترمیشم نمیدونم چیکارکنم درضمن اون اقازن داره ودوتادخترک اوناهم راضین ب ازدواجمون، خانومش بهم گفت من راضیم چون دیگه نمیتونم نیازای شوهرم روبرطرف کنم اخه همسراون اقاازشوهرش بزرگتره طورخداراهنماییم کنیدیافراموشش کنم یابهش برسم بخداخیلی حالم بده شوهرمم حالا ک میدونه من ب طلاق راضیم میگه تعهدمیدم دیگه هیچ وقت خیانت نکنم بهت ولی دل من شکسته و هیچ وقت دیگه نمیتونم مثل قبل دوسش داشته باشم، من باهمه چیزش کناراومدم انقدعاشق بچه بودم ولی یبارم ب روش نیاوردم ولی اون درحقم نامردی کرد برااون خانوم طلاخرید، وام برداشت خونه اجاره کردوازمن ب اون خانوم بدگف حتی ب اون خانوم ک باهمسرم درارتباط بودپیام دادم والتماس کردم اززندگیم بره ولی باپرویی جوابمودادوبهم توهین کرد انقداشک ریختم وب همسرم گفتم بخاطراون زن منوجلوهمه خورد کردی، خیلی دلم شکسته، ازنظرخوشکلی هم خیلی ازاون سرترم وهمه میگن خیلی خوشکلی اگه اون ازمن خوشکلتربودیامشکل بچه دارشدن ازمن بودبازم شایدبهش حق میدادم ولی... ببخشید طولانی شد @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 تجربه های شما .. 🌿🌿🌿
دنیای بانوان❤️
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 تجربه های شما .. 🌿🌿🌿
سلام در مورد خواستگاری میخوام بگم من دختر روستا هستم و همه همدیگه رو می‌شناسیم ولی سوال پرسیدم تعریف از حجاب چیه آیا فقط چادر رو حجاب میدونی؟ گفتم تو خونه اگر مهمونی باشه پذیرایی با منه کارای آشپز خونه با خواهرام من با مردا سلام احوال پرسی دارم و چای میگردونم تو مجلس ومیدونم این اخلاقم تغییر نمیکنه گفتم که بدونی و بعد ها نگی دوس ندارم جلو مردا دولا و راست بشی چای بدی. گفتم دوستای صمیمیت کیا هستن و چرا اینا رو دوست داری و باهاشون صمیمی هستی. گفتم من اهل مهمونی رفتن و مهمونی دادن هستم الان میگم که بدونی. گفتم من عاشق درس خوندن هستم چه الان چه بیست سال دیگه اگرخواستم ادامه تحصیل بدم دوس ندارم مانع بشی. گفتم من بچه زیاد دوس دارم دختر و پسر برام فرق نداره بنظرم حتما برا تعداد فرزند صحبت بشه 👌 ازش پرسیدم چی تو وجود من دیدی که فکر کردی میتونم بشم همدم تو. قراره بعد ازدواج کجا زندگی کنیم رابطتت با مادرت تا چه حده. تاچه حد تو کارهات با خانواده مشورت میکنی. گفتم من با فلانی وفلانی دوستم به این دلایل اونا رو دخترای خوبی میدونم و دوست دارم تا آخر عمرم باهاشون رفت و آمد داشته باشم. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 داداشم چیکاااار کرده .. 🌿🌿🌿 سه چهار روز پیش زنداداشم اومد خونمون با مامانم بد نهار گفتن بریم خونشون خونشون بالای خونه مامانمه دوطبقس طبقه اول مامانمشونن بالا داداشم و زنش بد داداش کوچیکترم ۱۹ سالشه اون روز دیده کسی خونه نیس دوس دخترشو برده خونه مام رفتیم هول شده دخترو تو حموم قایم کرده بود مامانم رف تو اتاق چیزی ورداره دید برق حموم روشنه رف نگا کرد دید دختر اونجاس هرچی از دهنش دراومد گف ی سیلی زد داداشمو دخترم سریع در رف ولی پیش زنداداشم ابرومون رف اینم بگم این چندمین بار ک داداش احمقم دختر میاره مامانم هی مچشو گرفته و ب هیچ کدوممون نگفته مامانم چن روز دیوونه شده همش میگه همه جا نجس ابرومون رف زنداداشت چی فک میکنه فامیل بفمن چی داداشمم پرو پرو غذاشو میخوره بیکارو علاف خونس تازه جوابشون میده با اینی ک بابام یشب خونه راش نداد ولی امروز اومده با مامانم دعوا کرده چیکار کنیم بنظرتون باهاش من ک کلا باهاش قهرم داداش بزرگمم میگه ولش کنین بره بجهنم بی ابروعه بره گمشه داداش بزرگم هزار بار براش کار پیدا کرده ولی دل ب کار نمیده و نمیره همش پی دختر بازیه روانی شدیم ازدستش اصلا شبیه ما نیس هول ب تمام معناست ‌‍‌‌
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 ❤️برای صمیمی شدن با همسرتان به او بگویید «دوستت دارم»❤️ 🌿🌿🌿 درست است که می دانید همسرتان شما را دوست دارد و او هم از علاقه شما نسبت به خودش مطمئن است، اما این دلیل نمی شود که شما و یا همسرتان از ابراز علاقه نسبت به یکدیگر امتناع کنید. همه افراد نیازمند شنیدن این جمله هستند، ولو آن که جمله تکراری باشد. تاکید به این حس هیچ گاه از ارزش شما نمی کاهد و یا همسرتان را پرتوقع نمی کند، به همسرتان بگوئید: دوستش دارید و از این که او کنارتان هست، احساس آرامش و خوشبختی می کنید. «دوستت دارم»، جمله معجزه گری است که شنیدن به موقع آن، گوش همسرتان را می نوازد و به زندگی شما امید تزریق می کند. ‌‍‌‌ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 مادرم چرا تکرار میکنه .. 🌿🌿🌿
🌸🍃🌸🍃🍃🍃 خواهردقیقا حرفاتون لایک داره.مادرشوهرمن دخترهاش بیشتردوست داره ودختربزرگش دوتاپسرداره که همیشه تعریفشون میکنه وبهشون افتخارمیکنه..بچه های من دوتاپسرهستندکه خونشون تورگ های پسرام هست ولی همیشه مادرشوهرم دوست داره ایرادی ازپسرهای من بگیره.پسربزرگم نظامی هستندوقتی ازمصاحبه هاش یاامتحان ورودیش قبول می شدانگاردنیارابه خانواده خودم می دادندوبرای موفقیت پسرم دعا می کردندولی برای خانواده شوهرم مهم نبوداگرهم زحمت به خودشون می دادندفقط ازپسرخودشون می پرسیدن که چی شد....حالاکه پسرم بزرگ شده بااینکه یک خونه هستیم بامادرشوهرم.به زورمن فقط اعیادمیادچندلحظه طبقه بالاوخانواده پدرش می بینه.پس سعی کنیم بین فرزندان ونوه هافرق نگذاریم چون دلها میشکنه ودل انسان جایگاه خداوندهست..عوضش خانواده شوهرخواهرشوهرم بهش رونمیدن ومن میشنوم دلم خنک میشود @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 وسواس فکری .. 🌿🌿🌿 من ۱۹سالمه حدود یک سالی میشه که نامزد کردم..نامزد من آدم خوبیه ولی متاسفانه من یه هشت ماهی میشه درگیر وسواس فکری شدید شدم ذهنم بیخود سوال طرح میکنه همش هم سوالهای شکاکی،همش انگار یکی تو ذهنمه هی بهم میگه نامزدت بهت خیانت میکنه(اینم بگم من چیزی از نامزدم ندیدم لز گذشته اش هم خبر دارم پاکه و بهش اعتماد هم دارم اما نمیدونم چرا اینجوری میکنه مغزم) همش کنترلش میکنم،و هم اینکه اونو خیلی عذاب میدم بدترش اینه خودم خیلی بیشتر عذاب میکشم چون هرروز هر ثانیه یه سوال شکاک و بدبینی راجب نامزدم توی ذهنم ساخته اس نامزدم بنده خدا هشت ماه هست داره هی سوال و جواب میشه اما سوالهای من تمومی نداره یعنی خدا شاهده این سوال تموم شده یکی دیگه میاد تو دهنم سوالایی که شاید ی آدم عادی اصلا حتی ی لحظه هم به ذهنش خطور نکنه اما بلایی به سر من میاره ک میخوام دیونه میشم اونم واقعا خسته شده الان دارم میزم پیش روانشاس اما خب خودمم میخوام ذهنمو کنترل کنم اما نمیشه .. بنظرتون من باید چیکار کنم ؟ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿