دنیای بانوان❤️
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 اشتباه بزرگ .. 🌿🌿🌿
من۳۲ سالمه و یه دختر ۴ساله دارم قبل بارداریم یعنی ۵ سال پیش یه گناه خیلی بزرگ کردم چون همسرم هیچمحبتی بهم نمیکرد دقیقا مث یه کلفت باهام رفتارمیکرد اصلا باهمحرف نمیزدیم وکلا مثل دوتاغریبه بودیم بهش خیانت کردم بایه پسر هم سن خودم دوست شدم که مجرد بود منم خودمو مجرد معرفی کردم حدود ۱سال تلفنی باهم درارتباط بودیم اون ازاینکه متاهل بودیم هیچ اطلاعی نداشت من واقعا عاشقش شده بودم ولی هیچوقت نمیزاشتم حضوری همو ببینیم جز یکی دودفعه چومنمیترسیدمگناهی از این بیشتر مرتکب شم تااینکه شمارمو عوض کردم و به زندگیم برگشتم اما مثل قبل بدون هیج رغبتی فقط متوجه گناهم شدم و توبه کردم بااینکه باتموم وجوداون پسرو دوست داشتم تااینکه دوماه پیش از یکی از دوستام شنیدم که اون پسر تصادف کرده و فوت شده واقعا به معنای واقعی کلمه داغون شدم کار هرروز و شبم گریه اس واقعا نمیدونمچیکارکنم دلممیخاد خودکـ. شی کنم بعد گذشت چندسال ذره ای از احساسم به اون پسر کم نشده بود فقط سعی میکردم گناه نکنم و بهش برنگردم شب و روزم گریه اس هرروز براش قران و دعامیخونم و ازخدا میخام که ببخشه اونو چون اون اطلاعی از متاهل بودن من نداشت خواهش میکنم راهنماییم کنید چیکارکنم چطور به زندگی عادیم برگردم همسرم هم هیج تلاشی نمیکنه منو به زندگی امیدوارکنه کلا ساکت و کم حرفه و اصلااهل محبت کردن نیست خواهش میکنم راهکاری بهم بدین اروم شم
ببخشید طولانی شد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 از بچگی دوست بودن .. 🌿🌿🌿
دوستان من یه راهنمایی میخواستم از شما .... حدود چهار سال پیش شوهرم با یکی از دوستاش که از بچگی باهم دوست بودن و یه جورایی رفیق فابریک هم بودن و از قضا فامیل هم بودن میخواستن برن بیرون که تو راه یکی از آشناها رو میبینن و شوهرم میگه حالا که داریم میریم اینو هم ببریم چون پسره خیلی مظلوم بوده و در واقع پسر در عموش بوده .. اون آروز اونو با خودشون میبرن و دردسر من شروع شده بود ... حالا دیگه طوری شده بود که این پسره بین شوهر منو با رفیقش رو بهم زده بود طوری شده بود که شوهرم چشم نداشت رفیقش ببینه اینم بگم که مادر این پسره که دختر عموی شوهرم میشه و خواهراش جادوگر هستن... پسره کاری کرد که بین دوتا دوست رو خراب کرد که هیچ شوهر من شبا تا دم صبح با این پسره صحبت میکردن و اصلا ولش هم نمیکرد و اذان صبح که میشد میومد خونه اون هم چون عرضه هیچ کاری رو نداشت روز میخوابید ولی شوهرم چون باید میرفت سر کار یک ساعت میخوابید و با چشمای قرمز میرفت سر کار وقتی هم که میومد حوصله صحبت با ما رو نداشت و اگه بهش یه چیزی میگفتم منو کتک میزد ولی من چون دوتا بچه داشتم تحمل کردم اینو هم بگم که پدر شوهر و مادر شوهرم هم از دست این پسر خسته بودن... این آقا کاری کرد که شوهرم کارشو ول کرد و هر کجا هم برای سر کار میرفت اینو همراه خودش میبرد... مادر شوهرم به من و پدر شوهرم گفت برین یه سر کتاب براش باز کنید و من و پدر شوهرم رفتیم روستای پدری من .. اونجا یه آخوندی بود که پیش نماز مسجد بود ولی برای کسی سحر و جادو و کار خرابی نمیکرد در حد دعا برای نظر و چشم زخم که از قرآن مینوشت خدا رحمتش کنه آدم خوبی بود ... ما رفتیم پیش پسرش و داستان رو براش گفتیم ایشون سر کتاب باز کرد گفت براش جادو کردن و به خوردش دادن ما هم گفتیم یه کاری بکن که دیگه خسته شدیم ایشون هم یه چیزی نوشتن و گفتن توی یه ظرفی یه مقدار تربت کربلا بریزین و این دعا رو توی اون بشورین یه مقدار رو بخوره و یه مقدار رو وقتی رفت حموم میخواد بیرون بیاد بریزه سرش و به تنش حوله نزنه ... کم کم ولش میکنه .... به لطف خدا بعد دو هفته یه حرفهایی پیش اومد که شوهرم ازش بدش اومد و ولش کرد و با دوست سابقش دوباره رفیق شدن .... الان باز یه سالی میشه که با پسر پسر عمش دوست شده و اون رفیق فابریکش هم با این آدم دوستی کرده .. این پسر داره زندگی من و زن دوستمون رو خراب میکنه .... مثلا اونا رو میبره بیرون بهشون مشروب میده خودش کم میخوره ولی اینقدر به اینا میده که دیگه تعادل ندارن و شوهرم از وقتی با این میگرده بهم میگه دوس داری باش و دوس نداری برو خونه بابات ،، یا وقتی میریم خونه پدرم به زور میاد یه دقیقه میشینه و این پسره براش زنگ میزنه و میره بیرون تا بیاد ساعت میشه دوازده ، بابام ناراحت میشه میگه چرا دامادم میاد خونمون زود میره با دوستاش من هم وقتی بهش اعتراض میکنم به پدرم و خواهرم فوش میده ولی با مادرم کاری نداره... دو هفته پیش شوهرم مصالح برد ییلاق که پدر شوهرم ملک داره خونه بسازه بعد این دوستش بهش گفت من میام کمکت میکنم البته دوستای دیگش هم بهش گفتن ما هم میایم ولی پنجشنبه که شوهرم میخواست بره یکی از دوستاش که اصلا از اون انتظار نداشتیم همراه شوهرم رفت دیگه هیچ کس باهاش نرفت و بهش گفتن که تو صبح با وسایل برو ما هم غروب میایم که فردا کارت رو برسیم شوهرم هم سه کیلو گوشت و یه مرغ و کلی وسایل خرید کرد و رفت ولی همین بشر به دوستای شوهرم گفت که نمیخواد برین .. شوهرم با اون دوستش دو نفری بنایی کردن ...شوهرم اعصابش خیلی خورد شد و وقتی اومد با هردوشون دعوا کرد ... الان این دوستش با اینکه شوهرم باهاش دعوا کرده دوباره میخواد باهاش دوستی کنه ولی من نمیخوام شوهرم باهاش بگرده زندگیم داره نابود میشه پدر همین پسره هم ملا هستش برای همه جادو میکنه .... تو رو خدا دوستان یه دعای مجربی بهم بگین که شوهرم این آدمو ول کنه. من دوتا بچه دارم پسرم الان ۱۳ سالشه و همش میگه مامان چرا بابا با این پسره میگرده چرا پیش ما نمیمونه ما هم دلمون میخاد پدرمون پیش ما باشه .... تو رو خدا دوستان یه ذکر مجرب بهم یاد بدین یه عمر دعا گویی شما هستم ....
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
وعشق ...
🌿🌿🌿
هر مردی تسلیم عشوه عشقش میشه عشوه بیاید، ناز کنید،ناز صحبت کنید زنانه رفتار کنید مردهای مغرور کم میگن دوست دارم،ولی واقعی میگن
😎هر زنی باید قلق شوهرش رو بدونه😇👌
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
Hamid HiraadHamid Hiraad - Rosvayi (320).mp3
زمان:
حجم:
5.99M
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
گوش نوااااز ..
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
برای دختر خانومی که همسایه شون میخواد آبروش و ببره و پشتش حرف زده..
🌿🌿🌿
عزيزم طلا که پاکه چه منتش به خاکه
قطعا شما و خانواده تون مدتیه که تو اون محل ساکن هستین و شناخته شده هستین،پس نگران حرفای بی ارزشی که آدمای بی ارزش پشت سرتون میزنن نباشین،بالاخره اهل محل هم عقل دارن و شما رو می بینن ،سعی کنید بهش فکر نکنید و نیازی هم نیست به خانواده بگین،ممکنه برادراتون دعوای جدیدی راه بندازن دوباره شر بشه،ظاهرا اون همسایه تون آدم درست و آرومی نیست،بهتره تا میتونید ازشون دوری کنید و سرتون به کار خودتون باشه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
زیاد شاعرانه نباشید!
🌿🌿🌿
مردها از زنهایی که هر روز منتظر محبت زیاد یا جملات و پیامکهای شاعرانه و عاشقانه هستند خوششان نمیآید.
آنها زنهای معمولی با نیازهای عادی را ترجیح میدهند. زنی که سرد و بیعاطفه است به اندازهی زنی که بیش از حد وابسته و عاطفی باشد برای مردها منزجر کننده است.
مردها نمیخواهند نقش یک تکیهگاه عاطفی بزرگ را بازی کنند که همیشه ناچار به حمایت از یک زن است و از اینکه همسرشان بیوقفه از آنها محبت بخواهد هم خوششان نمیآید.
یک زن داتاً سعی میکند موقعیتهای جدی و موقعیتهای عاشقانه را از هم جدا کند و به همسر این فرصت را بدهدکه درکنار عاشق بودن، برای زندگی عادی هم فرصت داشته باشد وگرنه به زودی همسرش را خسته و فراری خواهد کرد.
خودشناسی خود را بیشتر کنند، ریشهی کمبودها و کاستیهای خود را بشناسند و در صدد تغییر چنین رفتارهایی باشند
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 برسر یک دو راهی .. 🌿🌿🌿
سلام خاهرا امیدوارم ک هرکجا هستین دلتون خوش باشه من ب راهنمایی نیاز دارم اگ میشه کمکم کنید 20 سال دارم چون سر دوراهی موندم من 15سال ام بود ک پسر عموم اومده خاستگاریم چون دوستش نداشتم میگفتم من از خاک بلند بشم بیفتم تو خاکستر ولی اون منو خیلی دوست داشتم ولی بازم با این حال من میگفتم ن نمیخامش چون بچه بودم ب حرف دیگران گوش میدادم حرف دختر خاله هام و زن داییم ک میگفتن آدم باید با عشق ازداوج کنه همچیز پول و.. نیس پسر عموت رفته تاباش خورده حالام اومده سمت تو با اینک پسر عموم خدش گفته بود من سمیرا میخام ن کسی دیگ خلاصه تا 2 سال هی رفتن اومدن ک من ب اسرار مامانم راضی شدم اما از ته دل ن رفتیم آزمایش دوسه بار آخر رفتیم اصفهان ک میگفتن اونجا خوبه واول مشاوره بعد آزمایش چون عموی من ناشنوا بود ینی پدر داماد بعد یه عمه هم داشتم ک اونم ناشنوا بوده پدر مادرم پسر عمو دختر عمو میشدن همینجور خالم شوهرم پسر عمو دختر عمو میشدن بچهشون ناشنوا شد خلاصه من تموم اینارو ب دکتر گفتم بعدش رفتیم آزمایش وقتی رفتیم جواب آزمایشو گرفتیم دکترع اومد بگه جوابو ک منم همون لحظه یه کاغذ ک یجای دیگ چندماه قبل رفته بودیم از کیفم بیرون آوردم نشون دکتر دادم ک گف شما اصن بدرد هم نمیخورید اگ بخاید میتونید آزمایش ژنتیک بدید پدر دامادم باید آزمایش بدم بعدشم شاید بشه شایدم نشه چون از تا دلم راضی نبودم از خاهراشم خوشم زیاد نمیومد قبول نکردم چون میترسم با این همه حال اگ من قبول کنم شاید در آینده بچهام ناشنوا و.. میشدن بعد کی میخاست جواب بده کی دلش بحال بچهام میسوخت یه عمر باید زخم زبون میشنیدیم خلاصه پسرعموم بعد از دوسال یکی دیگرو گرفت ازداوج کرد الان خداروشکر یه بچه دارن سالم هست بعد از پسر عموم خاستگار زیاد برام اومد یا خدم راضی نیستم یا پدرم انگار فقد ما دوتا قسم خوردیم ک ن بگیم یکی میگه شاید بختتو بستن یا جادوت کردن من یه خاستگار دیگ داشتم ک از زمانی ک دبیرستان میرفتم هرازگاهی ک با دوستام پیاده میرفتیم خونه با سرویس نمیرفتم یه ماشین همیشه دنبالمون میومد ولی زیاد توجه نمیکرد من با خدم میگفتم شاید با یکی از این بچها رفیقه یا میخاد دوست بشه ک اصن اهمیت نمیدادیم خلاصه تا چندماه همون ک طرف ک تعقیبمون میکرد اومد خاستگاریم من هربار ک میمود قبول نمیکردم الان با اینک دوسه سال گذشته از اون روز بازم ول کن نیست خونه داره ماشینم داره ب همه گفته ک فقد منو میخاد کسی دیگ رو نمیخاد فقد منو دوست داره بعد من بخاطر یه چیز قبولش نمیکنم اینک من قدم 165 هس ولی اون قدش از کوتاه تر تقریبا یه 5 و یا 8 سانت کوتاهتر و زیاد خنده رو هست نسبت ب منک از زمانی ک از 15 سالگی با روح روانم خانوادم بازی کردن اخلاقم تند شده بازم با این حال میخادمت ولی بازم ب غیراز اونم چند تا دیگ اومدن ک گفتیم ن الان یکی دیگ هم هست منو میخاد 26 سالش من فقد عکسشو دیدم قرار فرداشب با خانواده بیان خونه نداره فقد ی ماشین داره باید پیش خانوادش زندگی کنم میترسم ک قبول کنم ب مشکل بخورم من بمونم یه عمر حسرت غم غصه 😔 ولی اونی ک گفتم قدش کوتاهتر 30 سالش هس نمیدونم چکار کنم میترسم منم هم دلم میخاد شوهر کنم زندگی تشکیل بعدم تعریف از خد نباشه خانواده خوبی دارم نسبتا و خدمم خوبم سرسنگین ک تا حالا رل نداشتم چادریم هستم خاستگارای دیگ هم داشتم ک رد کردم اما الان خانوادم اسرار دارن ک باید یکی از اینارو قبول کنی ما نمیتونیم تو رو جمع کنیم ک ترش بشی میخای دشمن شادمون کنی😔😔 تقریبا تموم هم سن سالام نامزد کردن یا نامزدی هستن ما تو یه شهر کوچیک زندگی میکنیم ک همه همرو میشناسن از اسم لقب میترسم ک هرکی اومدم رد کنم آخرش من بمونم یه دل پراز غم غصه مادرم اصن درک نمیکنه هرکی اومد خوب یا بد میگه باید شوهر کنی دختر تا یه سنی خریدار داره همه بهم کنایه میزنن میگن اونی ک از سر چشمه آب میخاد بخور از ته چشمه آب میخوره بگن نازی کردی ب پسرعموت الان چی نصیبت شده موندم سر دوراهی خستم از خانوادم همش دارن غر میزنن با اینک همش من دارم کار خونه رو انجام میدم آخرشم میگن تو هیچکاری نمیکنی هی چیزی بلد نیستی من تا دیپلم بیشتر نخوندم دانشگاهم قبول شدم خانوادم اجازه ندادن ک ادامه بدم الان تا یه چیزی میگم میگن دختر فلانی درس خونده الان یکی مص خدش میگیرتش تو چی اینجا فقد تولیدی خياطی شلوار هس من علاقه ای ب خیاطی ندارم هی میگن همش بیکاری تو خونه هرکی مياد غر میزنه من میخام راحت بشم از زندگیم نمیدونم چکار کنم واینک دل جرعتم برا کاری ک بخام انجام بدم کمه میگم اگ نتونم خیاطی انجام بدم تو گارگاه یاد نگیرم بعد دوستام ک اونجان دختر عموم بهم میخندن و.. خاهش میکنم تو همه مواردی ک گفتم کمکم کنید راهنمایم کنید منم خاهر خودتون بدونید خستم از زندگی کردن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
سلام براخانمی که ازدست همسایه اذیت میشندخودم بارهاحاجت گرفتم..
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿