🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
رفتن پیش فالگیر..
🌿🌿🌿
سلام در مورد اون خانوم که دخترشون رو دادن به پسر عموش و رفتن پیش فالگیر
عزیزم ادم از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشه
اگر تموم شده بزار تموم بشه با بخت و اینده دخترت بازی نکن چون اخلاقشون که بد بوده بعد که برن زیر یک سقف بدتر هم میشه نزار با یه بچه بر گرده بزار فعلا درس بخونه خانوم خودش بشه بخت و افبال بهتر گیرش بیاد خدا همه دختر دارا رو حفظ کنه خدا خوشبختشون کنه 🍀
برا اونی که پسرعموش باز خواستگارشه
فالگیرها همه شون دنبال پولن
اصلا گول اینا رونخور
ولی قبل عقدرسمی برن پیش مشاوره
هرکسی ممکنه کارش به دادگاه بیافته
براهرموضوعی
شایدسر ملک واملاک بره دادگاه
مگه اون فالگیره خداست
بعدم در اسلام استخاره برا ازدواج رو نهی کردن
فقط تحقیق
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌸🍃
همراز(ادمین کانال):
🍃🍃🍃💕🍃🍃
دوستان عزیزم سرگذشت قدیمی شکر رو بخونید...
بسیار قشنگ وجذااااب...قصه ی یک عشق قدیمی...
تمام سرگذشت ها بالای کانال سنجاقه...
اگر درددل یا عبرتی دارین برامون ارسال کنید تا ناشناس در کانال قرار داده بشه..
اینجا پر از سرگذشت و دلانه ها و ایده های معنوی بانوان سرزمینم هست...
💕💕🍃🍃🍃🍃🍃
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
عاشق پسر همسایمون بودم..
هر لحظه منتظر بودم بیان خواستگاری...
تااینکه مادرش اومد خونمون خواستگاری..
شب خواستگاری وقتی چای بردم مادرش با تعجب گفت:مااشتباه اومدیم...پسرم دختر بزرگتون رو.....
https://eitaa.com/joinchat/1348469151Ce215d6d52d
ادامه سرگذشت جذاب👆
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
واسه اون خانمی که شوهرش ازش اجازه میخاد زن دوم بگیره..
🌿🌿🌿
شرط بزرگ بزار براش اگه چیز با ارزشی مثه ماشین یا خونه داره حتما بزنه به نامت مدارکشم پیش خودت نگه دار باهاش مهربون باشو بهش محبت کن بهش بگو من بخاطر تو از خودم میگذرم بعدم بهش بگو واسه اون خونه جدا بگیره که جلو چشم تو نباشن اگه اون زنه واسه خاطر خودش بخاد کنارش باشه بزار همه اموالشو بنام شما کنه حالا که هر کاری شما بگین انجام میده نهاااایت استفاده رو ازش بکنین و بزارین خدا خودش جواب کاراشو میده
مگه میشه آخه آدم به شوهرش اجازه ی زن گرفتن بده☹️☹️☹️☹️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 آقا هستم ما سنتی ازدواج کردیم .. 🌿🌿🌿
سلام من آقایی ۳۴ساله هستم ۸ساله ازدواج کردم و یه دختر ۴ ساله دارم با خانمم از طریق یکی از فامیلهام آشنا شدیم و کاملا سنتی ازدواج کردیم و فامیلمون که خالم میشه اطمینان کامل داد که خیلی خوبن ما هم طی چند مرحله رفت و آمد عقد کردیم و یک سال بعد عروسی اوایل زندگیمون خوب بود و راضی بودم تا شد پدرم با ماشین تصادف کرد و زمین گیر شد منم پسر بزرگ خانواده بودم برادرم ۱۲ ساله داشتم و ۲ خواهر که یکی ازدواج و بعدی درس می خوند وضعیت مالی پدرم معمولی بود برای عمل ها و مدت زمان طولانی بستری پدرم مجبور شدیم خونه و ماشین تصادفی و کلی چیز دیگه را بفروشیم که پدرم را از دست ندیم اما با این وجود هنوز پول کم داشتیم مجبور بودیم بیمارستان خصوصی عمل کنیم من کل زمانم صرف کارهای پدرم و رفت و آمد شد و از کار اخراجم کردن و پدرم مرخص شد ولی زمین گیر خواهرم سر کار می رفت منم شب و روز گچ کاری بنایی کارگری هر کاری فک کنید می کردم فقط ۴ ساعت می خوابیدم از خانمم خواستم درکم کنه و دائم ازش معذرت خواهی می کردم با وجود دست تنگیم بهش کادو می گرفتم و گه گاهی کارم کمتر بود بیرون می رفتیم تا اینکه حامله بود ماه ۸ من گچ کاری می کردم البته شاگردی زنگ زد باید برم دکتر پول لازم دارن پول سه روز کارکردنم را پیش گرفتم و رفتم بهش دادم وقتی رسیدم خونه به نظر طوریش نبود زنی تو این شرایط چطور این همه تونسته آرایش کنه یه لحظه شگ کردم و صلوات فرستادم و رفتم همین که سر کوچمون رسیدم دیدم یه پراید رفت تو کوچه نمی دونم چرا وایسادم چون کوچه بن بست بود گفتم ببینم بر می گرده حس بدی داشتم یه چند دقیقه طول کشید دیدم خانمم تو ماشینه و رفتن دنیا رو سرم خراب شد اون ۸ ماهه حامله بود تا جایی دنبالش رفتم دیدم وایسادن جلوی یه مغازه لباس مردونه فروشی با هم رفتن داخل چند دقیقه بعد رفتن دیدم خرید کردن بعد که رفتم تو مغازه دیدم پسر خالم تو اون مغازه کار می کنه گفتم ای خدا چکار کنم آبروم رفت خواستم بر گردم پسر خالم گفت خوش اومدی خانمت با داداشش الان رفت برا تولدشم برا داداشش یه پیراهن خرید برگشتم خونه زنگ زدم به خانمم که من خونه ام الان میام دنبالت گفت نه نیا دارم بر می گردم خونه با تاکسی رفتم تو کوچه با همون پسر برگشت که مثلا تاکسیه منم کنترلم را ازدست دادم پسره را زدم و کار به پلیس کشید و حرفام ثابت شد و مادرمم چیزی نمی دونست فقط خواهرام خبر داشتن خانمم رفت خونه پدرش منم بلا تکلیف موندم خیلی با خودم کلنجار رفتم بچم که به دنیا اومد بخشیدمش بهم قول داددیگه تکرار نشه تا یک هفته پیش متوجه شدم من که صبا میرم سر کار دخترم را میزاره خانه بازی و خودش میره .....
نمیدونستم با دخترم بازی می کردم بهم گفت بابا قول بده به مامان نگی چون دیگه مامانم نمیشه و میره اما من هر صب میرم خانه بازی مامان نمیدونم کجا میره دنیا رو سرم خراب شد و روز بعد با خواهرم هماهنگ کردم مثل هر صب از خونه زدم بیرون برم سر کار منتظر شدم خانمم اومد بیرون یه خانم اومد دنبالشون دخترم را رسوند بعد خودشون وارد یه خونه شدن علارغم تلاشهای خواهرم نتونستم تحمل کنم از دیوار بالا رفتم یه خونه قدیمی بود وارد که شدم آروم به در نزدیک شدم دیدم صدا از اتاق میاد در باز بود آروم سمت اتاق رفتم و دیدم خانمم با اون خانم چجوری بگم آخه ببخشید خواهرا هم جنس باز بودن به سرعت زدم بیرون تا خانمم خواست چیزی بگه رفتم و دخترم را برداشتم الان ۲ ماه ازش خبر ندارم و حتی خونه خودمم نرفتم درخواست طلاق دادم دلم به دختر بی چاره ام میسوزه بخدا اینجا پدرم مریضه مادرم بس که پدرم را بالا پایین کردم نا ندا ه خواهرم سر کاره بچه تک و تنها با یه پیرمرد علیل و مادر مریض بخدا به خانمم کوتاهی نکردم تو هیچ موردی محتاج یه نون بودیم براش کادو می گرفتم محبت کردم بیرون بردمش نزاشتم هیچ وقت کمبود داشته باشه خودم سالی یه دست لباس می خریدم اما دو ماهی یه بار بهترین لباسا بهش می گرفتم نماز خون بودم و چشم پاک اما نمی دونم کجا کم گذاشتم یا اون بد بود چکار کنم خیلی نگران دخترم هستم کمکم کنید راهنماییم کنید خدا از خواهری کمتون نکنه🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
اتفاق خوب ..
🌿🌿🌿
"ﻭﻟﺘﺮ" ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :
👈ﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ .
👈ﻣﺎ ﺑﺠﺎﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﯾﮏ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺧﻮﺵ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻣﺮﻭﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ.
👈ﻣﺎ ﻭﻗﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﭘﻮﻝ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺷﻐﻞ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﺎﺯﻧﺸﺴﺘﮕﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﻭ ﺗﻌﻄﯿﻼﺕ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﻭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺻﻼ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ .
"ﻫﻨﺮﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﯿﭽﺮ" ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺭ آﯾﻨﺪﻩ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﯼ ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺗﺎﺑﺎﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺖ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﻭ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯﺕ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻦ ﻭ ﺑﻪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﻄﻤﺌﻨﯽ ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﻧﺲ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻩ ﻭ ﻗﺪﺭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ...!
ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻓﮑﺮﻧﮑﻨﯿﺪ، ﻓﮑﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺘﻤﺮکز کنید.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#بخت_گشایی
🌸🍃🌸🍃
سلام خوبین همراز جون
این دومین باره که دارم پیام میدم لطفا پیامم رو باز کنید....
تو کانال بزارید اگه کسی تجربه ای داره بهم بگه.....چه دعای مجربی بخونم که گره بختم باز بشه و ازدواج کنم همه راه هارو رفتم....ختم گرفتم ولی نشد لطفا اگه کسی راهکاری داره بگه ممنون میشم...... انشاءلله هیچ دختر و پسری مجرد نمونه و به مراد دلشون برسه....
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 روزگار نامرد .. 🌿🌿🌿
من از ده دوازده سالگی عاشق پسر خالم شدم و اون هم همینطور خلاصه تو سن هیجده با تمام مخالفت های مادرم به عقد هم درامدیم مادرم اصلا راضی نبود حتی چند بار به خاطر اینکه گفتم یا اون یا هیچ کس کتک خوردم.....
منی که تک دختر و عزیزشون بودم مادرم حتی سر عقد هم نیومدم با کلی بدبختی به هم رسیدیم اون موقعه با اینکه پدرشوهرم پول داشت حتی یه حلقه هم برام نخرید جلو همه مجبور شدیم حلقه نقره رو جای طلا سفید سر سفره جلو فامیل دست هم بکنیم بعد از عروسی تازه بدبختی های من شروع شد شوهرم رفیق بازیش شروع شد فکر کار نبود تو یه اتاق دوازده متری پیش مادرشوهر زندگی میکردم هر شب دعوا و بحث وقتی شبا ساعت دوازده شب میومد خونه با زبون خوش میگفتم چرا دیر آمدی کجا بودی فردا شبش از لج من ساعت دو میومد خونه خلاصه من احمق حامله شدم تو حاملگیم هزار جور مصیبت کشیدم ولی تحمل کردم دخترم که به دنیا آمد مجبور شد بعد پنج سال یه زیر زمین کرایه کنه با هر سختی و بدبختی به خاطر انتخاب خودم تحمل کردم این زندگی رو هر وقت مادرم زنگ میزد میگفتم همه چی عالیه چون رو نداشتم بگم تو حق داشتی دو سال تو زیر زمین زندگی کردم یه شب خوابیده بود که گوشیش رو نگاهی کردم دبدم با یه زن تهرانی دوست شده حتی قرار گذاشته بره بیارتش خونه خدا فقط میدونه چی کشیدم ولی بدتر از اون این بود که من گناه کار شده بودم که چرا به گوشی اقا دست زدم چرا فهمیدم من و دخترم و میخواست با کپسول گاز تو زیر زمین خفه کنه دلش به حال بچشم نمیسوخت رفتم قهر خونه مادر شوهرم خدایی اونا همیشه ازم حمایت کردن چون ذات پسرشون و میدونستن با پا درمیونی خواهر شوهر و مادرش این قضیه رو تموم کرد ولی من همیشه بهش شک داشتم تا دو سال گذشت دیدم باز اخلاقش عوض شده گوشیش حتی تو خواب هم زیر سرش میزاشت تو حموم دستشویی همه جا باهاش بود یه شب که به خاطر قلبش که رگش و باز کرده بودن گیج بود گوشیش زنگ خورد داد به من جواب بدم بعد خوابش برد منم گوشیش رو چک کردم و دیدم با بکی از آشناها رابطه داره باز خیانت کرده همون شب همه چی رو پشت سر گذاشتمو دختر مو بردلشتم رفتم خونه مادرشوهرم و همه چی رو به باباش گفتم بعد هم با کلی سختی حضانت دخترمو گرفتم و جدا شدم
امدم پیش مادر پدرم با همه اینها اونا ازم حمایت کردن تا با یه پسر خوب اشنا شدم و ازدواج کردم دخترمم پیش خودمه ولی اون بعد از من بدبخت و آواره شد هیچ کس نمیخوادش بعد چند وقت شنیدم با دوستاش دزدی کرده الانم پنج سال تو زندان داره آب خنک میخوره
فقط به اون دختر خانمایی که خیلی جونن و عاسق شدن بگم تا سنتون به اندازه ای نشده که عقل تون به جای قلبتون عمل کنه هیچ وقت عجله نکنید زندگی خیلی سخته روزگار خیلی نامرده
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
سلام خسته نباشید
خدمت برادر ۳۴ ساله با دختر ۴ ساله ...
🌿🌿🌿
متاسفانه باید بگم چنین خانم هایی لیاقت زندگی وشوهر سالم را ندارن به خاطر دختر ۴ ساله خودتون رو فدا نکنید دخترتون بعد چند سال بزرگ میشه میره سرخونه زندگیش ، دوباره بخاطر بچه خودتون رو گرفتار نکنید اگر دوباره بچه دار بشه مجبوری تا اخر عمر تحملش کنی هزار تا بچه بدون مادر بزرگ میشه نگران نباشید چون من این مراحل رو طی کردم وبچه هام تقریبا بزرگ شدن منم هم ۱۵ سال به شوهرم فرصت دادم اما نتیجه نداد چون اونا با اون ذهن بزرگ شدن کاریش هم نمیشه کرد پس نگران نباشید همه چی رو گذر زمان حل میکنه فقط صب داشته باشید منم تجربه کردم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
اون آقا رفته تو دلم ..
🌿🌿🌿
سلام یک راهنمایی میخواستم از شما واز دوستان گلم من ۳۷ سالمه شوهر ۳۸ ازدواجمون فامیلی هست وسه تا بچه دارم شوهرم مغازه داره ومن بعضی وقتا میرم کمکش
روبه روی مغازه مون یه خوانواده زندگی میکنن که یه پسر مجرد حدودا چهل ودو سه ساله داره که سر خونشون مغازه داره و دوست شوهرم هم هست نمیدونم چند وقته چرا یک دل نه صد دل عاشق این آقا
شدم
یعنی جوری که تمام فکرم شده اون آقا با این که ایشون خیلی هم آدم متین و سنگینی هستن ومن اصلا باهاشون هم کلام نشدم تا حالا و همیشه دلم میخواد که ایشونو تماشا کنم وقلبا از این کارم راضی نیستم ودلم خیلی برای شوهرم وبچه هام میسوزه شوهرمم خیلی آدم خوبیه زندگیم تو رفاه کامل تو شرایط بد اقتصادی همه چی برامون فراهم میکنه خیلی هم منو دوست داره به من ابراز علاقه میکنه ازتون خواهش میکنم منو راهنمایی کنید دارم دیونه میشم
اگه ذکری چیزی هر چی که بلدین بهم بگید لطفا خیلی ممنون میشم دوستان چون این مساله رو به هیچ کس نمیتونم بگم جز شما دوستان گلم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿