eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
619 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 سلبریتی در حال دید زدن اغتشاشات و فکر کردن در مورد پست بعدی 😂 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
🌿🌿🌿 خرداد 1390 در محضرخانه ‌ای در پاکدشت، من به عقد دائم آقا ابوالفضل راه ‌چمنی درآمدم.... روسری با چادر سفید با گل‌ های ریز و درشت رنگی سرم بود. .... آقا ابوالفضل هم کت‌ و شلوار مشکی با پیراهن یاسی بر تن داشت که زیبایی ظاهرش را چندین برابر کرده بود. روی زمین نبودم. .... فقط می ‌ترسیدم تمامی آن لحظات که برای همیشه ما به عقد هم درمی ‌آمدیم، خواب باشم. حقیقتاً بهترین روز زندگی من آخرین روز خرداد رقم خورد که در اتاق عقد محضرخانه نشسته بودیم. آرام بود. .... همیشه کنارش آرام بودم. اصلاً وقتی کنارش بودم، دوست نداشتم لحظاتم را با هیچ ‌چیزی خراب کنم روایتی از همسر شهید راه چمنی 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
1.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿🌿🌿🌿 جالبترین سخنرانی حاج قرائتی😂 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 من و همسرم تقریبا یک نسبت فامیلی دور با هم داشتیم اما من اصلا آقا میثم را ندیده بودم و فقط با مادرشان در ارتباط بودیم. اولین مرتبه‌ای که همدیگر را دیدیم روزی بود که آقا میثم به همراه مادرشان برای عید دیدنی منزل ما آمده بودند در حالی که قصدشان انتخاب بوده است ولی ما از این جریان با خبر نبودیم. بعد از آن، خانواده‌اش با ما تماس و برای خواستگاری اجازه گرفتند. دو مرتبه در زمان خواستگاری با هم صحبت کردیم و مهرماه سال 88 هم عقد کردیم. بعد از ماجرای فتنه 88 بود که ازدواجمان سرگرفت برای من اول دین و ایمان قوی مهم بود. خانواده‌اش را که می‌شناختم و مادرشان هم از ایشان خیلی تعریف می‌کرد همچنین برادرم شناخت کاملی از آقا میثم داشت چون با هم هیئت می‌رفتند. در صحبت‌هایمان از کارش برایم گفته بود و همیشه معتقد بودم اگر ایمان قوی باشد، همه چیز درست می‌شود و به همین دلیل قبول کردم.. ادکلن روی میز را نشان می‌دهد و می‌گوید: «میثم این ادکلن را خیلی دوست داشت. وقتی می‌رفت به او گفتم دلم که برایت تنگ شد چه کار کنم؟ گفت هر وقت دلت تنگ شد این ادکلن را بو کنی یاد من می‌افتی حالا او رفته و من این ادکلن را نگه داشته‌ام و هر موقع دلتنگش می‌شوم آن را بو می‌کنم. روایت زهره نجفی همسر (شهدای مدافع حرم) 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
2.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿🌿🌿🌿 ظاهرا مادر مهسا امینی همچین بدش نیامده از اتفاقات این روزها!؟ غمی در چهره مادر داغ دیده نمیبینم فقط شوق دیده شدن، کاش با خون فرزندت این کار نمیکردی...کاش.... 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
🌿🌿🌿🌿🌿 به روایت همسر مي گفتم: اگر بدانم مواظب خودت هستي، دلم آرام مي گيرد. آن وقت اگر اين جنگ چهل سال هم طول بكشد، طاقت دوري ات را دارم. چادر سفيد عروسي ام سرم بود. نگاهت مي كردم و با بال هاي چادر، اشك هايم را پاك مي كردم. نمي توانستم جلوي اشك هايم را بگيرم. وقتي به پيچ كوچه رسيدي، ايستادي، خداحافظي كردي. دست هايت را روي چشم هايت كشيدي و خنديدي. فهميدم كه مي گويي اشك هايم را پاك كنم.... 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام علیکم... مخاطب کانالتون هستم... زندگی شهدا و‌ عاشقانه هاشون رو میخونم... بنده از جمله کسانی هستم که از شهید تورجی حاجت ازدواج گرفتم... متوسل شین بی شک جواب میگیرین... 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
2.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره جالب حاج قرائتی در کشور پاکستان👌 🌿🌿 وقتی حاج آقا قرائتی در یک دقیقه ثابت میکنه چرا شیعه است... 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
🌿🌿🌿🌿 ما یه همسایه داریم که دوقلو آن ۷ سالشونه آش هم خیلی دوست دارن بعد مامانشون بهشون میگه هر دور تسبیح برای هر کدوم شون یه نخود میندازه داخل یه ظرفی پر که شد آش براشون درس میکنه .‌..... اینجوری تشویق میشن صلوات بفرستن شب و روزشون شده صلوات😂😂 گفتم بگم تا مامانا ایده بگیرن.... 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 روزی که به خاستگاری من آمد مادرم به او گفت : این دختر صبح ها که از خواب پا می شود ، در فاصله ای که دستش را شسته و مسواک می زند ، یک نفر تختش را مرتب کرده است و لیوان شیر را جلوی در اتاقش آورده اند و قهوه را آماده کرده اند. شما می توانید با این دختر ازدواج کنید ؟ مصطفی که خیلی آرام گوش می کرد ؛ گفت : (( من نمی توانم برایش مستخدم بگیرم ، ولی قول می دهم تا زنده ام ،وقتی بیدار شد ، تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم روی تخت.)) تا وقتی شهید شد این کار را می کرد ، خودش قهوه نمی خورد اما چون می دانست ما لبنانی ها عادت داریم ؛ درست می کرد و وقتی منعش می کردم ، می گفت : ((من به مادرتان قول داده ام تا زنده ام این کار را برای شما بکنم.)) به روایت همسر شهید 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
دنیای بانوان❤️
#به_وقت_مخاطب 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام علیکم... مخاطب کانالتون هستم... زندگی شهدا و‌ عاشقانه هاشون رو میخونم..
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام،بنده هم طلبه هستم و در سفر راهیان نور،از این شهید بزرگوار برای ازدواج حاجت گرفتم.. 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................