🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
جریان زن داداشم ..
سلام همرازجان خواهشا سوال من را فوری بزارید ممنون میشم زن داداش من اهل سحر ودعا است زندگی خانواده من را خراب کرده خواهر وبرادر ام را دچار مشکل وطلسم کرده هممون دچار مشکل شدیم خودش همیشه از دعا نویس میگه حتی به داداش من هم خیانت کرده هنوز که هنوزه در ارتباطه ما میدونیم داداشم هم میدونه نمیدونم بی عرضه هستیم یا دهنمون را بسته نمیتونیم کاری کنیم به خدا وا گذارش کردیم روز به روز گردن کلفت تر میشه اگه بیاد خونمون جرات نمیکنیم بگیم بالای چشمت ابرو خیلی حسوده همش سرک میکشه تو زندگی همهخواهش میکنم تو را به قرآن بگین چه کار کنیم دعاش را باطل کنیم برای رضای خدا اگه سیدی با خدایی میشناسین تو شیرا ز یا شماره دارین بگین ما دعا را باطل کنیم چه کار کنیم دیگه محل ما نیاد پاش برای همیشه از زندگی ما بریده بشه تو به قرآن بهم بگین هممون داریم از دستش زجر میکشیم چرا خدا صدای ما را نمیشنوه چرا به این آدما اینقدر کمک میکنه چرا جواب بدیشون را نمیده قیامت شد پیر شدیم ولی این آدم هنوز سزای کارش را ندیده ممنون میشه جواب بدین
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
هر زنی برایِ زیباتر شدن؛
باید یک مردِ عاشق داشته باشد ...
زن ها استعدادِ عجیبی در شیطنت و دلبری دارند؛
اگر آنی که باید باشد، باشد!!!
در زیباییِ آفرینشِ زن ها شکی نیست!
اما مردانِ عاشق،
می توانند با یک نگاه و احساسِ ناب؛
رویِ این مرغوبیتِ ذاتی، تشدید بگذارند...
شک ندارم تمامِ زنانِ شاد و موفق
جایی از دنیا مردِ عاشقی دارند؛
که وجاهت و استعدادشان را تحسین می کند.
زنان، بزرگ ترین معجزه ی آفرینشَند...
باید یادشان آورد...
باید تحسینِ شان کرد...
باید عاشقِ شان بود!
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
هر زنی برایِ زیباتر شدن؛
باید یک مردِ عاشق داشته باشد ...
زن ها استعدادِ عجیبی در شیطنت و دلبری دارند؛
اگر آنی که باید باشد، باشد!!!
در زیباییِ آفرینشِ زن ها شکی نیست!
اما مردانِ عاشق،
می توانند با یک نگاه و احساسِ ناب؛
رویِ این مرغوبیتِ ذاتی، تشدید بگذارند...
شک ندارم تمامِ زنانِ شاد و موفق
جایی از دنیا مردِ عاشقی دارند؛
که وجاهت و استعدادشان را تحسین می کند.
زنان، بزرگ ترین معجزه ی آفرینشَند...
باید یادشان آورد...
باید تحسینِ شان کرد...
باید عاشقِ شان بود!
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌸🍃
همراز(ادمین کانال):
🍃🍃🍃💕🍃🍃
دوستان عزیزم سرگذشت قدیمی شکر رو بخونید...
بسیار قشنگ وجذااااب...قصه ی یک عشق قدیمی...
تمام سرگذشت ها بالای کانال سنجاقه...
اگر درددل یا عبرتی دارین برامون ارسال کنید تا ناشناس در کانال قرار داده بشه..
اینجا پر از سرگذشت و دلانه ها و ایده های معنوی بانوان سرزمینم هست...
💕💕🍃🍃🍃🍃🍃
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
#بازگشت_غایب
تا ۳۳ روز هر روز ↯
۶۶ مرتبه بخوان⇦ "یا مَنّانُ
تَمَنَّنتَ بِالمِنَّةِ والمِنَّةُ فے مِنَّتِ
مِنَّتِکَ یا مَنّانُ" بازگردد ➣●•.
منبع↻ کونوز الاسرار ۱۱۷/۱
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
قضاوت ممنوع ..
یه توصیه به دوستان عزیزدارم سعی کنیم توزندگیمون هیچ وقت هیچکس روبه خاطر رفتارش کاراش قضاوت نکنیم هیچ وقت چون ماجای اون یه نفرنیستیم که بدونیم توزندگی چی کشیده وداره چه زندگی روتحمل میکنه هیچ وقت حتی یه لحظه هم به این فکرنکنیم که آبروی کسی روببریم همیشه میگن وقتی کسی روباچشم خودت نه اینکه ازکس دیگه بشنوی باچشم خودت هم دیدی که داره کاراشتباه وگناهی انجام میده برای کسی تعریف نکن چون اگه آبروی کسی روببری حتی اگه چند سال هم بگذره خداتوروتوشرایطی قرارمیده که همون اتفاق واسه خودت یاخانوادت بیفته چون آبروی کسی روبردی اگه خیلی دلسوزی بهش بگو من تورودیدم که داری راه رواشتباه میری اون کاروانجام نده دیگه هرچی شدپای خودش یااینکه توزندگی کسی دخالت نکنیم هرکسی برای خودش یه نظری داره یه سلیقه ای داره یه طرزتفکری داره اینقدرفشاررومردم هست مخصوصافشاراقتصادی که دیگه اعصاب واسه کسی نمونده یعنی جوری شده که تاکوچکترین حرفی پیش بیادیه دعوای بزرگ راه میوفته به قول قدیمیاآتیش بیارمعرکه نباشیم وسرمون به زندگی خودمون گرم باشه الان همه خوب وبدروازهم تشخیص می دن دیگه لازم به یادآوری بقیه نیست ودرنهایت لطفا تاوقتی نظرمون رونپرسیدن کسی رونصیحت نکنیم چون اینجوری فقط خودمون ضایع میشیم
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿
شماره ناشناس در گوشی همسر
سلام مدیر جان روزتون بخیر.
یه راهنمایی از دوستان میخواستم..
یه شماره ناشناس تو لیست زنگ خورای همسرم دیدم که زیاد تماس داشتن ولی فقط شمارهذافتاده اسم نداره چجوری من بفهمم این شماره مال کیه؟؟؟؟؟
پیش شمارش 0942 هست کسی میدون مال کدوم شهر یا استانه؟؟؟؟
چرا به حدی تجسس میکنید یه مساله ی عادی براتون، خاص و شک بر انگیز بشه نکنید اینکارو☹️🤍
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿
همسر بی تربیت دارم ..
من خانمی هستم ۵۰ ساله ولی ۳۵ ساله به نظر میرسم خودم دیپلم هستم وشوهری ابتدایی تحصیلات داره دو تا پسردایی ۲۵و۲۳شوهرم کار فنی ماشین هستش مرد بد دهن کثیف همش فشم میده هرچی میخوره میریزه زمین میگم کمک نمیکنی لااقل نریز زمین اشغال میوه میریزه زمین ....برمیگرده میگه پس تو چی میکنی پول مفت میدم زود قهر میکنه با بچه ها دعوا میکنه هر وقت دلش میخواد میاد نیم ساعت پیشم میخوابه....تا دفعه بعد دو روز بیشتر نمیتونه باهم خوب باشه همش اخمو دعوا میکنه بهش میگم به خاطر خدا ازت گذشت میکنم اینم بگم من نمازخونه هستم ومسجدی ولی شوهرمو بچه هام نماز نمیخونن هیچ اخوندام فش میدم در ضمن اینم بگم من سال۹۲ رفتم کربلا متحول شدم حجاب ونماز به موقع قبلا هم نماز میخوندم ولی نه مرتب وبه موقعا شما عزیزای دلم میخوام راهنماییم کنید چطوری باهش رفتار کنم از بسکه قر میزنه منو بچه ها میزنه پسر بزرگم رفته سما موادومشروب به خاطر خداوپسرام کوتاه میام ولی پروتز میشه با وجود این که من دیپلم دارم اون بیسواد از لحاظ قیافه هم حیلی بهش سر دارم فکر میکنه میخوام سوا رش بشم بهم رو نمیده بخدا اصلا محبتی ازش ندیدم نمیدونم چطوری بگم بابا منم آدمم مگه برده اوردی که انقد زور میگیره نظر شما چکار کنم باپسر معتادم با شوهر بددهن هرزه کثیف بی تربیت چطوری زندگی کنم خسته شدم عزیزانم راهنماییم کنید شرمنده طولانی شد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿
دمی حال خوش ..
بهترین زمانهایِ عمرم، لحظه هایی ست که کنارِ عزیزانم سپری میشوند. وقتی تمامِ مشغله های مهم و تکراری ام را گوشه ای معطل می کنم و در گرمایِ حضورشان رها می شوم تا بودنشان، ثانیه ای از دستم نرود.
وقتی کنارشان مینشینم و با جان و دلم میخندم، وقتی حضورِ خالصانهشان، گَرد فراموشی و آرامش به افکارم می پاشد و تمامِ دغدغه هایِ ریز و درشتم را فراموش میکنم.
آدمها برای تضمینِ آرامش و خوشبختیِشان، نیاز دارند زمان هایی را فقط برایِ عزیزان و بهترین هایِ زندگیِ شان باشند و لحظه هایِ فراغتشان را با کسانی پر کنند که به جز خودشان کسی جایشان را پر نمیکند!
کسانی که حضورشان بهترین دلیل برای آرامش است و زیباترین انگیزه برای لبخند...
کسانی که آمده اند تا زمین را جایِ بهتری برایِ زیستن کنند
و بهانهی موجهی برای ادامه دادن باشند،
آدم هایِ بینظیری؛ " که نه تکرار خواهند شد ، نه تکراری "
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 ازدواج به سبک قرآن ..
۱۵ سالم بود که همسرم به خواستگاریم اومد،اون موقع، همسرم ۲۱ سالشون بود، یه طلبه ی ساده بودن که شغل دیگه ای به جز طلبگی نداشتن، حقوق ماهانه شون هم به زور به یک میلیون تومن می رسید.
وقتی با هم صحبت کردیم ایشون ابتدا ملاک های کلی خودشونو گفتن و بعد ملاک های کلی منو پرسیدن، جلسه دوم خواستگاری همسرم صادقانه کل دارایی و خواسته هاش رو بدون ترس از اینکه من مخالفت کنم، بیان کردن و گفتن من حقوق خیلی ناچیزی دارم و از مال دنیا چیز خاصی ندارم و تنها به امید یاری خدا می خوام ازدواج کنم. من از صداقت ایشون بسیار خوشم اومد و به انتخابم مطمئن شدم و باهم عقد کردیم.
خانواده همسرم ساکن قم بودن، تصمیم گرفتیم در گوشه ای از حرم حضرت معصومه سلام الله علیها خطبه عقد رو جاری کنیم، خیلی ساده بدون سفره عقد و تجملات.
همسرم قبل از عقد به من گفتن اگر براتون انگشتر طلا بخرم، هرچی که دارم رو باید بدم، اگر امکان داره انگشتر سر عقد رو نقره بگیریم تا من دست خالی نمونم برای بقیه مخارج.
منم که تصمیم داشتم زندگی مون رو ساده شروع کنیم با کمال میل پذیرفتم انگشتر نقره عقیقی برای عقد انتخاب کردم، انقدر هزینه مراسم عقد کم بود که پدر همسرم با شنیدن اینکه من به انگشتر نقره و ساده راضی شدم تعجب کردن. مهریه م هم ۱۴ سکه بود.
بعد از عقد، اولین چیزی که ذهنمو خیلی درگیر کرده بود این بود که الان با این در آمد کم همسرم چطوری باید بریم سر خونه زندگی مون، با وام ازدواج هم به زور بشه جهیزیه تهیه کرد و نهایتاً پول پیش خونه رو داد، اجاره خونه چی؟ چقدر باید عقد بمونیم تا شرایط برای زندگی مشترک فراهم بشه.
تو همین فکر ها بودم که پسر عموی همسرم، به ایشون اطلاع دادن که از طرف نهادی به خانم هایی که زیر ۲۰ سال ازدواج کنن با ۵ میلیون تومن یک جهیزیه کامل میدن و ما همون فردای عقد پیگیر ماجرا شدیم که دیدیم بله درسته و همون روز های ابتدایی عقد به یاری خداوند و کمک دیگران پنج ملیون رو جور کردیم و برای جهیزیه ثبت نام کردیم،
اینطوری شد که همون اول کار، کل جهیزیه مون جور شد. وسایل خیلی ساده بودن، خیلی ها بهم پیشنهاد دادن که اینها رو بفروش و مدل های بهتر بخر اما من راضی به اینکار نشدم و همون وسایل ساده رو پسندیدم.
۶ ماهی از دوران شیرین عقد می گذشت و تقریبا دوره امتحانات نهایی من و همسرم به پایان رسیده بود که کم کم تصمیم گرفتیم برای اجاره ی خانه اقدام کنیم.
ایام کرونا بود و بساط عروسی های آنچنانی برچیده شده بود، به خاطر همین خیلی ها می گفتن بگذارید کرونا تموم شه، یه عروسی مفصل بگیر اما من و همسرم بیشتر از این طاقت دوری از هم رو نداشتیم و با اصرار و پافشاری ما بلاخره تصمیم گرفتیم پیگیر خونه بشیم.
اجاره ی خونه ها تو قم بسیار بالا بود و پول ما کم، خونه هایی که ما با پول کم می تونستیم اجاره کنیم اکثرا زیرزمین های نمور و تاریک بود، یه روز که طبق روال داشتیم دنبال خونه می گشتیم املاکی یه خونه رو معرفی کرد که ۱۰ ملیون پول پیش و ۳۰۰ تومن اجاره داشت ما اون زمان چهار پنج ملیون بیشتر نداشتم و اما با اصرار های املاکی و امکان اینکه صاحبخانه راه بیاید برای دیدن خونه رفتیم.
خونه ای که رفتیم یه آپارتمان نقلی و نوساز تک خواب و زیبا در طبقه اول بود به قول امروزی ها خونه عروس دامادی، ظاهر خونه اونقدر به دلم نشسته بود که خدا خدا میکردم صاحبخانه به پول اندک ما راضی بشه. صاحبخانه که اومد برخلاف چیزی که فکر میکردم پاشو کرد تو یه کفش که نه همین اجاره که گذاشتم والسلام.
با حسرت از خونه اومدیم بیرون، فردای اون روز من برگشتم تهران و قرار شد همسرم با پدرشون به دنبال خونه بگردن.
به دلم افتاد به همسرم بگم که با پدرشون یه بار دیگه به همون خونه نقلی برن و اینبار پدر همسرم با صاحبخانه صحبت کنن. انگار تو فاصله یکی دو روز معجزه ای رخ داده بود، صاحبخانه دلش به رحم اومده بود و به ۵ میلیون پول پیش و در عوض ۵۰۰ اجاره راضی شده بود. باور نمیکردم که چطور راضی شده بود، انگار خدا به دل من نگاه کرده بود.
با اجاره کردن خانه و البته مخالفت دیگران و میان پچ پچ های مردم که زیر لب میگفتن خیلی ساده لوحه، بچه س، ببین چقدر ساده گرفته همه چیز رو، نگاه کن هیچی براش نخریدن و... بلاخره با برگزاری یه مراسم کوچک و با دعوت بزرگترهای فامیل به دلیل محدودیتهای کرونایی ما سرخونه زندگی رفتیم.
الان ۳ ساله از اون زمان میگذره ما صاحب یه دختر کوچولو ناز به اسم رقیه سادات شدیم که نزدیک دو سالش هست و زندگیمون به همون شیرینی ادامه داره.
باور کنید ازدواج و زندگی انقدرها که بزرگش کردیم و ازش یه غول ترسناک ساختیم، سخت نیست، این ما هستیم که سختش کردیم.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿
جریان آشنایی شما با همسر جان
سلام ادمین مهربون و با وفا خوبین خوشین
من جایی با همسرم آشنا شدم که فکرشم نمیکردم اون روز داشتم از دست دوستای دبیرستانم فرار میکردم آخه تو مدرسه دعوا کرده بودیم ولی دخترای گنده افتادیم دنبال هم تا ته یه کوجه ی بن بست یکی از همکلاسیام خیلی درشت بود منم ریزه میزه دیدم داره بهم میرسه تو کوچه بن بست از دیوار رفتم بالا خودمو پرت کردم تو خونه ی ته کوچه بلند نشده بودم که چشمم خورد تو چشم یه پسر مو فرفری خجالت زده گفتم داشتم از دست دو نفر فرار میکردم محجوبانه راهم داد تو خونشون یک ساعت بعد هم از اونجا برگشتم رفتم خونمون روز بعد از روی فرم مدرسه پیدام کرده بود و درسم تموم نشده شدم زنش و خلاص الانم دو تا پسر کاکل زری دارم😁
ایول خانم چه زرنگ بودی😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿