🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 🌸🌸 سلام گلبرگ جون ، مرسی از کانال خوبت برای دوستی که میخواد وزن اضافه کنه اصلا سیپروهپتادین نخور کلی اعصاب آدمو بهم میریزه و تا یه هفته اول خوابی و بعد یک هفته هم کلا کسل میکنه . قرص فت فیس و فت فست هم به هیچ عنوان استفاده نکنید من ۴ سال پیش به مدت ۶ ماه مصرف کردم تموم هورمونامو بهم ریخت و صورتو بدنم کلی جوش زد (صورتم صاف صاف بود حتی نوجوونی هم جوش نزده بودم) الانم دارم دارو مصرف میکنم برای تنظیم هورمونام و جوش صورت.😔 و اما 😅 قرص شیکوریدین یه قرص گیاهی که داروخونه ها دارن بدون عوارض دکتر طب سنتی واسم تجویز کرده روزی سه تا بخور تا عروسی خوش فرمتر بشی🌹🌹 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 سلام . خدمت شما و بقیه دوستان کانال . یه مطلبی رو میخواستم خدمتتون عرض کنم که اگر به کار بگیرید غمها و ناراحتی های زیادی خود به خود از دلتون بیرون خواهد رفت ... بیاید به آدمها به چشم وسیله نگاه کنیم . وسیله ای برای رشد شخصیت انسانی مون . ما میدونیم که خیلی زودتر از اونچه فکرش رو بکنیم قراره این دنیا رو ترک کنیم . پس باید سطح آمادگی مون رو تا جایی که میتونیم بالا ببریم . وقتی امام صادق می‌فرمایند جهاد زن خوب شوهر داری کردنش هست . وقتی می‌فرمایند یه لیوان آب بدی دست شوهرت از عبادات برتر هست . معنی اش اینه که خداوند رشد شخصیت انسانی زن رو در خوب شوهر داری کردن قرار داده که البته خوب شوهرداری کردن خودش تفسیر داره .... بنابراین من فارغ از اینکه چقدر همسرم ایراد داره یا بهم محبت میکنه یا نه ...به چشم وسیله ای برای آمادگی برای ورود به ابدیت بهش نگاه میکنم ... اینطور در هر حالی من در حال آماده شدن برای زندگی اصلی ام هستم و پر میشم از شادی و انگیزه 😍 همین قضیه در مورد مادر شوهر و فرزند و بقیه هم صدق میکنه 💗@beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 سلام خدمت اعضای خوب کانال. پیش از هرچیزی ازتون میخوام کمکم کنید و هر کدوم از شما عزیزان ک پیام منو میخونید راهنماییم کنید حتی اگه یه خط هم شده بخدا ثواب داره دعاتون میکنم ‌ .

من ۲۰ سالمه حدود ۴ساله بصورت سنتی ازدواج کردم با پسر خالم که ۳۰سالشه سنتی یعنی فاصله آشناییمون با عقدمون بیست روز طول نکشید . بچه هم ندارم همسرم شغلش آزاده .اوایل ازدواج باهم خیلی خوب بودیم ولی رفته رفته اخلاقای بدش شروع شد اجازه نداد درسمو ک عالی بود ادامه بدم بماند ک ضربه ی خیلی بدی خوردم برای این موضوع. واینکه پنهون کاری می‌کرد مثلا هر موقع هرجا ک میرفت درهای کمدهاشو قفل می‌کرد و صبح ها ک کار میرفت موبایلش رو داخل کمد مینداخت و قفل می‌کرد و کلید هاشو همراهش می‌برد. خیلی با موبایل ور میره یعنی طوریه ک از سر کار میاد دوش میگیره میاد تو میره موبایل رو در میاره و همش دستشه اصلا به من هیچ توجهی نداره منم از صبح تا غروب خونه تنهای تنهام توقع دارم وقتی برمیگرده باهام دوکلمه حرف بزنه ولی خب همش خستگی رو بهانه میکنه ولی بعدش میره بیرون خودش یا دوستاش زنگ میزنن سریع میره در رکابه اوناس . در ضمن یه تعدادی کبوتر داره توی خونه نگهداری میکنه خیلی بوی بدی میدن من تنگی نفس گرفتم بخدا دیگه حتی پدر و مادرش و داداشاش و خواهرش بخاطر بوی بدشون خونمون نمیان هرچی میگم اینارو دور کن از اینجا فایده نداره واینکه بیشتر اوقات یا با اونا وقت میگذرونه یا موبایل یا دوستاش. مشروب هم درست میکنه و میفروشه و خودش هم گهگاهی مصرف میکنه من خیلی با این کارش مخالفم . منم همش خونم نمیزاره باشگاه و کلاس و ....برای سرگرمی برم، خودش هم زیاد بیرون و گردش نمی‌برتم .باور کنید حسرت یه قدم زدن دونفره و پارک رفتن به دلم مونده ولی اصلا منو درک نمیکنه تازه موقعی ک کاره بهش تلفن میکنم مثه غریبه باهام حرف میزنه منم ناراحت میشم ازش دلیل میپرسم میگه جلو همکارام نمیتونم حرف بزنم 😑😑 .مریض بشم براش مهم نیس ولی اون مریض بشه من براش همه کار میکنم حتی اگه قهر باشیم بعدش میگم چرا هوامو نداری میگه خب تو هم نکن مگه من بهت گفتم کاری برام بکنی .خلاصه خیلی نسبت به من بی اهمیت شده حتی توی جمع خودشون هوامو نداره . اصلا نمیتونم باهاش دو کلمه منطقی حرف بزنم تند مزاج هست و بدی هاشو انکار میکنه . من افسردگی مزمن گرفتم پارسال سر همین جریان قهر کردم تلفن زدم به مامانم ک بیاد دنبالم ببرتم خونمون مامانمم اومد و اونم به منو مامانم گفت" هررری از خونم برین بیرون" طلاهامو و موبایلمم گرفت ازم .تا ده روز خونه بابام بودم ولی هیچکدوم یه تلفن هم نزدن ک ببینن جریان چیه خدا شاهده به خانوادش هیچ وقت بی احترامی نکردم .الانم چند وقته باز باهام سرد شده هیچ حرفی باهام نمیزنه میره بیرون نمیگه کجا میاد و کجا میره همش سرش تو موبایله لج میکنه هر چی هم باهاش حرف میزنم اصلا یه کلمه هم جواب نمیده. منم چند روز پیش غذا براش درست کردم و بعدازظهر رفتم خونه بابام سر بزنم ولی شب شد و شوهرم نیومد دنبالم حتی پیام و تلفن هم نکرد تا شب بعدی اومد دم در خونه بابام اینا بوق زد ک بیا بیرون بعدش به اصرار خانواده اومد داخل و خیلی خانوادم باهاش حرف زدن منم از شدت عصبانیت همه رفتارای بدشو گفتم بهش بعد گفت بیا بریم خونه گفتم در صورتی میام ک اخلاقتو درست کنی وگرنه دفعه ی بعدی بیام خونه بابام دیگه برگشتی در کار نیس .اونم بهش برخورد و رفت تا چند روز ن خودش ن خانوادش سراغی ازم نگرفتن اینم بگم ک مادرشون خاله ی منه خلاصه تا امروز صبح پدرش به من تلفن کرد و طلبکارانه گفت چرا قهر کردی و رفتی پسرم ک شب و روز بخاطر آرامش تو کار میکنه منم گفتم اگه واقعا پسرتون به فکر آرامش من باشه یکم بهم توجه میکنه اخلاقشو باهام خوب میکنه اونم گفت پس درخواست طلاق بده و جدا بشین زودتر و قطع کرد .اینم بگم تا تلفن خودم یا مامانم اینا زنگ میخوره تمام بدنم میلرزه از شدت استرس به حدی ک آب قند میخورم تا فشارم نیفته خیلی میترسم از دادگاه و شکایت تورو قرآن قسمتون میدم راهنماییم کنید .واینکه اگه قطعی شد جداییم باید چیکار کنم از کجا شروع کنم از هیچی سر در نمیارم بخدا جون عزیزترین کستون راهنماییم کنید و بنظرتون این زندگی ارزش ادامه داره یا خير. درضمن خودم خیلی خواب فرار از شوهرم و دعوا و جدال میبینم گاهی وقتا احساس میکنم ک شاید طلسم شدم 😔😔 منم با اسم دخترک تنها بشناسید ممنون از همه دوستان @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 ✨خواب ديدن درباره توسل به زيارت عاشورا براى حل مشكلات✨ ‌

✍يكى از علما مى نويسد با مشكل دشوارى مواجه شدم كه راه حلى نداشت ، اين باعث آزردگى و ناراحتى روحى من شد تا اينكه به كتاب (زيارت عاشورا) دست يافتم وقتى كتاب را خواندم و از محتوى آن آگاه شدم تصميم گرفتم از اول ماه صفر سال ۱۴۱۲ به مدت چهل روز زيارت عاشورا را با صد بار لعن و صد بار سلام با ساير آداب آن و دعاى علقمه براى حل مشكلاتم بخوانم ضمناً مشكل ازدواج برادرم نيز بود، مشغول به خواندن شدم تا روز سى و چهارم رسيد و مصادف با روزهاى عيد زهرا عليهاالسلام شد، مشغول به تهيه وسايل و لوازم لازم براى عيد شدم ، و خواندن زيارت را فراموش كردم ، بعد از چند روز در خواب ديدم در منزل پدرم مجلسى براى ختم سوره انعام برگزار شده ، همگى جمع شده بودند و منتظر آمدن قارى بودند، ولى او تأ خير كرد، و از من خواستند دعا و ختم سوره انعام را بخوانم . موضوع خوابم را به صورت تلفنى به يكى از مفسران خواب در اصفهان بازگو كردم ، به من گفت : ✳️در كار شما سه مطلب وجود دارد... و سومين آن : شما زيارت عاشورا را مى خواندى و آن را ترك كردى ، مى توانى اين عمل را با تداوم در خواندن زيارت اصلاح كنى . خواندن زيارت را مجدداً ادامه دادم ، و در عصر روز چهلم همه مشكلات حل شدند، و موقعيت مناسب براى گرفتن يك منزل مهيا شد. 👈اما پس از لحاظ خريد منزل با مشكلى رو به رو شدم ، نذر كردم به مدت چهل روز ديگر زيارت عاشورا را بخوانم و الحمدللّه قادر شدم منزلى خريدارى كنم و بعد از آن مشكل ازدواج برادرم نيز حل شد. 💗@beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 سلام ،میخواستم در مرد موضوعی حرف بزنم که خیلی حالمو بد کرده ‌

،من تو یه خانواده ای نماز خون و باحجاب باخدا بزرگ شدم دوتا برادر و دوتا خواهریم ،برادر بزرگم از زمانی که برای دانشگاه رفت به یه شهر دیگه و برگشت همچیش عوض شد ،ترم اخر چند واحدشو افتاد و با بدبختی قبول شد خیلی رفتارای بدی ازش میدیدم خودارضایی میکرد با پسرای کو چیکتر از خودش میگشت ومن شاید دبیرستانی بودم اینا رو میدیدم و میفهمیدم باهاش دعوا میکردم پدرم ومادرم همش باهاش دعوا داشتن حرفو هیشکیو گوش نمیداد و کارای خودشو زیر زیرکی انجام میداد ،بعد یه مدت که اینکاراش ادامه داشت خواستن زنش بدن که درست بشه من باهاشون مخالف بودم میگفت هیشکی باهاش نمیسازه ،خلاصه رفتن خواستگاری یه دختری اوناهم انقد عجله داشتن نزاشتن اینا باهم یخرده حرف بزنن پدردختره سریع گفت بیاید عقد کنید ،عقد کردن وبقیه ماجرا تا اینکه الان ۱۴ ساله ازازدواجشون میگذره،چند روز پیش زن داداشمو دیدم گفتم چرا نمیای پیشمون اصلن نیستی تو جمعون گفت حالم خوب نیست ،داداشت خیلی وقته دنباله ببخشید دخترای خراب و پسرا میره همش به من میگه توزشتی ،رفتم لاغر کردم لبامو پروز کردم مژه کزاشتم ناخن گزاشتم که به چشمم بیام ولی جلو خودم پیام میده قرار میزاره به مادر زنش بی احترامی میکنه و ازاین حرفا من فک میکردم ازدواج کرده خوب شده ولی نه بدتر شده،حالم خیلی بد شده من اسم این موجودو برادر نمیزارم به زنش گفتم چرا تا الان صبر کردی خودتو داغون کردی ،گفتم برو درخواست طلاق بده اگه ترسید و درست شد که هیچ اگه نشد برو پی زندگیت چرا به پای همچین اددمی بسوزی گفت بهش گفتم طلاق میگیرم ولی گفته برو مهرتو نمیدم ،من پولی ندارم کجا برم پدرش فوت شده مادرشم هفته ای نگه میدارن دخترا خیلی حالم بده دلم میخواد اتیشش بزنم راهکاری اگه داریدبرای زن داداشم ممنون میشم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 من ۳۱ سالمه و خداروشکر، مادر ۷ فرزند هستم. در سن ۱۸ سالگی با همسرم که ۲۰ سالشون بود، ازدواج کردم. ‌

ازدواج ما تقریبا ساده بود و با یه سفر کربلا زندگی خودمون رو شروع کردیم. جهیزیه ام هم نسبتا ساده بود ولی الان که فکر می‌کنم میبینم ساده تر از اون هم میشد باشه. گرچه که ما نه مبل داشتیم، نه تخت، نه آینه شمعدان ونه یه سری چیزهای دیگه که ضرورت نداره ولی دوست داشتم که بازم ساده تر باشه... ۲۰ سالم بود که فرزند اولم به دنیا آمد. تعداد زیاد بچه ها با فاصله کم خیلی خوبه، درسته سختیهایی داره ولی می ارزه، بعدشم دنیا جای راحتی نیستش، یه صبحانه هم بخوای بخوری باید براش زحمت بکشی. آباد کردن آخرت هم تلاش و زحمت میخواد. چه بهتر کاری باشه که مطابق با ذات ما خانمها همخوانی داشته باشه وقتی بچه ها چندتا باشن تربیت هم راحت تره، چون گاهی خودشون پلیس همدیگه میشن و مراقب کارها و رفتار هم هستن فاصله سنی کوچولوهام با هم کمه، بیشتریشون ۲ سال و ۷ ماهه بهم میگفتن درحق بچه ها ظلم میکنی، چون شیرشون رو کامل نمی‌خورن.....ولی الان که خوشیهاشون رو با هم میبینم با خودم میگم درحقیقت اونایی درحق بچه هاشون ظلم میکنن که یکی یا دوتا بچه دارن و فرزندان شون رو از داشتن خواهر و برادر محروم می کنند. به نظر من همه دلایلی که افراد برای بچه نداشتن یا کم داشتن میارن همش برمیگرده به تنبلیشون... زورشون میاد به خودشون سختی بدن(گرچه ظاهرش سخیته، ولی شیرینیهاش خیلی زیاده) خودشون رو راحت میکنن و بهانه های عجیب و غریب میارن. همسرم موافق فرزندآوری بودند و در مواقع بیکاری شون، خیلی کمک کارم هستن (گرچه که خیلی مشغله های بیرون از منزل دارن) مخصوصا موقعی که بچه ها کوچکتر بودن،کمک ولی الان که سه تاشون بزرگترن، کمک کارم هستند. بابت تربیت شون هم باید باز هم خداجون خیلی هوامون رو داره،کتابای تربیتی استاد عباسی ولدی(من دیگر ما)و و چگونه با فرزند خود گفتگو کنم و.... هم در زمینه تربیت فرزند غوغاست که خوندم و چند دوره کلاس هم شرکت کردم. اوقات بیکاری هم خیلی کم دارم و اصلا تلویزیون نگاه نمیکنم. کلاسهای مختلف شرکت میکنم که برا دین و دنیا و آخرتم مفید باشه، از کلاسهای اخلاق و احکام و.. گرفته تا همسرداری و تربیت فرزند و... حتی کلاس برا بچه های دیگه هم برگزار میکنیم و کار فرهنگی انجام میدم. خانواده همسرم به شدت مخالف فرزند زیاد هستند و من تا ۴_۵ و گاها تا ۶ ماهگی بارداریم رو از اونها مخفی میکردم. و خانواده خودم هم که از جهت دلسوزی مخالف بودند. ولی نظر من و همسرم اینه که با خدا معامله کردیم، همه سختیهاش رو هم به جون میخریم، ان شاالله ازمون قبول کنه و توفیق بده که فرزندام سربازای امام زمان بشن و در رکاب آقا شهید بشن که چه آرزویی بهتر از این.... یادمه وقتی ۵ تا بچه داشتیم. و مستاجر بودیم، بهمون میگفتن دیگه بسه، کسی بهتون خونه نمیده میخواین چکار کنین؟؟؟ ما هم به دنبال خونه اجاره ای، اما خداجون برامون خونه ای جور کرد که صاحب خونه شدیم و جالب بود که خودمون هم باورمون نمیشد، خب حیف نیست با همچین خدای خوب و مهربون و بزرگی که داریم معامله نکنیم؟ توجه کنین عزیزای گلم ما ابد در پیش داریم که این زندگی۶۰_۷۰ سال ما در مقابلش چشم برهم زدنی بیشتر نیست.... پس حیف نیست این فرصت محدودمون رو از دست بدیم حالا بماند که خدا جون به خاطر هر کدوم از این دسته گلام، چقدر به ما لطف کرده و میکنه.... فرزند زیاد هم برا آخرتمون خوبه (افزایش نسل شیعه و محب اهل بیت علیهم السلام) هم برا کشورمون خوبه (جلوگیری از کاهش نسل و پیر شدن جمعیت) و هم برای خودمون خوبه (باقیات الصالحاتن) پس به سختیش می ارزه، حیفه تنبلی کنیم. دو روز دنیا خیلی زود میگذره. ببینیم ما کجای کاریم؟؟ ان شاالله خداجون کمکمون کنه و قبل از اینکه دیر بشه و جز افسوس و پشیمانی کار دیگه ای از دستمون برنیاد متوجه بشیم و برای فرزندآوری اقدام کنیم. من که از همین الان ماتم دارم بچه هام بزرگ بشن چکار کنم دوست دارم همینطور کوچیک بمونن و من براشون مادری کنم و باهاشون بازی کنم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 خواهرای عزیزم خواهشا کمکم کنید من۴ساله ازدواج کردم .... متاسفانه تو این۴سال ندیدم شوهرم سرکار بره دوسال تو اتاق پدر شوهرم زندگی کردم بعد از فوت مادر شوهرم پدرشوهرم ازدواج کرد و وما جدا شدیم به لطف خدا؛ الان که دوسال تو خونه خودمم اصلا کار نمیکنه کرایه خونمونو هم پدر شوهرم میده یه پسر دو ساله دارم بیچاره همش با گریه تغذیه میخواد دلم اتیش میگیره پدر بی عرضش هم میبینه و عین خیالش نیس همش به فکر عشق و حالشه چجور بگم انگار مجرده انگار صاحب زن و بچه نیس خودش میره خونه خواهرش از صبح تا شب اونجا میمونه شکمشو سیر میکنه فقط موقع‌ خواب میاد خونه خیلی خیلی به خواهرش وابستس هرجا که میخواد بره خواهرشم با خودش میبره وقتی هم از هم دورن ۱ساعت تلفنی صحبت میکنن خواهرش زندگیمو جهنم کرده زود زود زنگ میزنه به شوهرم میگه کجایی بیا خونه ما واست غذای مورد علاقتو درست کردم اونم میره اونجا هر حرفی که تو خونمون باشه میزاره کف دست خواهرش اصلا منو بچمو نمیبینه و هیچ توجهی نداره بهمون تازه متوجه خیانتشم شدم عکسای دوتاییشونو دیدم بعد اون دیگه اومدم خونه پدرم خواهرا خواهش میکنم کمکم کنید چیکار کنم خواهرشو از سر راهمون بردارم چیکار کنم مثل ادم بره کار کنه و مستقیم بیاد خونه دیگه خیانت نکنه😔 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 یه ایده دارم برای خانم هایی که همسرشون ابراز علاقه نمیکنه. من و همسرم یه مسابقه میذاشتیم ، مثلا👇👇 اون میگفت : زندگی منی! ☺️ منم میگفتم : جیگر منی😍 اون میگفت : ویتامین منی 😃 من میگفتم : قرص آرامبخش منی😉 و ... یکی من میگفتم و یکی ایشون. هر کی کم میاورد ، میسوخت و باید جریمه میشد😍. بهتون پیشنهاد میکنم انجام بدین. 😉 💗@beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿