eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
626 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 همراز(ادمین کانال): 🍃🍃🍃💕🍃🍃 دوستان عزیزم سرگذشت قدیمی شکر رو بخونید... بسیار قشنگ و‌جذااااب...قصه ی یک عشق قدیمی... تمام سرگذشت ها بالای کانال سنجاقه... اگر درددل یا عبرتی دارین برامون ارسال کنید تا ناشناس در کانال قرار داده بشه.. اینجا پر از سرگذشت و دلانه ها و ایده های معنوی بانوان سرزمینم هست.‌‌.. 💕💕🍃🍃🍃🍃🍃 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 منو همسرم بچه میخواستیم ولی چون همسرم اسپرم شون خیلی کم و ضعیف بود، من باردار نمیشدم با اینکه کلی دوا درمون کرده بودیم، تا اینکه یه روز یه نفر دکتر قدیر محمدی در تبریز که طب سنتی هستن، بهمون معرفی کردن، ایشون یه گیاهی رو برای همسرم تجویز کردن به اسم خرنوب، البته در کنارش طب سوزنی و حجامت و... هم میکردیم، ولی تقریبا ۳هفته بعد من فهمیدم باردار هستم، اصلا باورم نمیشد. الان بعد از ۹سال باز میخوام باردار بشم که رفتیم دکتر بازم گفتن همسرم از نظر اسپرم خیلی ضعیفن با این حال یا اصلا باردار نمیشی یا اینکه بشی هم سقط میشه، منم باز شروع کردم به دادن جوشانده خرنوب به همسرم... البته اینم بگم تو گوگل سرچ کردم، دیدم چقدر آدم با خرنوب بعد از خیلی سال نازایی در عرض دو سه ماه جواب گرفتن گفتم تجربمو در اختیار بقیه هم بذارم، انشالله که دامن همه عزیزان چشم انتظار هم سبز بشه طریقه مصرفشم اینه که یک هفته شبها به اندازه ۶بند انگشت از خرنوب رو توی دولیوان آب از قبل جوشیده شده، ۵ دقیقه میجوشونن، یک لیوان شب میل میکنن یک لیوانشو هم صبح بعد یک هفته به اندازه ۳بند انگشت تو یه لیوان آب جوشیده ۵دقیقه میجوشونن، فقط شبا میخورن، به مدت ۲ الی ۳ماه، انشالله که جواب میگیرن لطفا برای منم دعا کنین که خدا بهمون دوباره فرزندی سالم و صالح عطا کنه🙏 ممنون از کانال خیلی خوبتون @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 یکی از بهترین و مجرب ترین امور جهت خانه دار شدن. توسل به حضرت علی اصغر(ع) نموده و آیه ”شهدا…”(سوره آل عمرانُ۱۸) را هر شب ۳۰۰ بار تلاوت کنید. 📚ختم مجرب 💗@beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 «تو بَلای قشنگِ زندگیه منی تو همون آرامشِ شبانگاهیه منی تو همون گرمای دستام تو اوج سرمایی تو خُنکیِ آب بعدِ بستنی‌ای تو دقیقا خودِ خودِ منی. تو اگه لحظه‌ای نباشی نه ڬ نخواما نمیتونم که باشم :))!🖇♥️.» @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 سلام خدمت گلبرگ جان اگه میشه این پیام بزارید خواستم در مورد اون خانم که شوهرش بیکاره چهار سال ازدواج کرده بگم مقصر اصلی خانواده ی شوهرت هستند که اینقدر شوهرتون حمایت میکنند پدر شوهرتون اجاره خونه رو نده جاش پول بده به شما پنهون از شوهرتون و اینکه خواهرش راش نده بهش غذا نده کم محلی اش کنه و اینکه خودتون هم احتمالا از روز اول قانع بودید که اینقدر پررو شده چهار سال بیکاره وقتی هیچ کس حمایتش نکنه مجبور میشه که کار کنه خرج دربیاره شما اولین کاری که می‌کنید به صورت جدی با خانواده شوهرتون بگید چقدر دارم سختی میکشم بجای اینکه پسرتون حمایت کنید منو حمایت کنید و اینکه در مورد خیانتش به احتمال زیاد چون شوهرتون بیکار هستند خرجی و پول به شما نمیده شما ازش دلسرد شدید و اجازه رابطه جنسی بهش نمی‌دید اونم میره جای دیگه خودش تخلیه می‌کنه به نظرم درسته سخته ولی کم کم سعی کنید اجازه رابطه بهش بدید به خودتون برسید بهش محبت کنید جلوی خیانتش رو بگیری جلوی خیانتش رو با این کارهایی که گفتم میشه گرفت جلوی بیکاریش هم این رویه رو پیش ببرید شاید رفت سرکار اگه همه این کارها رو کردند و شما هم خیلی تلاش کردید نتیجه ای نداد بنظرم ازش جدا شو امیدوارم موفق باشید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 گفتـن اَسـرار مـجردی بعـد از ازدواج؟!!!" 🌿🌿🌿 هرگز نباید از اشتباهات و لغزش‌هایی که در دوران مجردی انجام داده‌اید و کسی هم از آن باخبر نیست و شما نیز توبه کرده‌اید و یقیناً بعد از ازدواج هم همسرتان متوجه آن نخواهد شد، سخنی به میان بیاورید...! زیرا گناهان و خطاها، امری مابین ما و خدای ماست، و هیچ کس اجازه ندارد آبروی خود را جلوی دیگران ببرد. علاوه بر این هرگز از فرد مقابل نخواهید كه به مسائل گذشته خود اشاره کند. ولی اگر مسئله‌ای قبل از ازدواج برای شما پیش آمده و شما مرتکب جرم وخطایی شده‌اید و امکان بر ملاشدن آن را پس از ازدواج وجود دارد، باید حتماً به نحوی آن را برای فرد مقابل بیان کنید. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 سلام گلبرگ جان ...خدمت خواهری ک ۲۰ سالشه و نامزد داره نامزدش روش حساسه و بهش گیر میده ....
دنیای بانوان❤️
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 سلام گلبرگ جان ...خدمت خواهری ک ۲۰ سالشه و نامزد داره نامزدش روش حساسه و بهش گیر م
‌دقیقا منم مثل تو بودم تا یکسال تو نامزدی همش دعوا داشتیم سر ای چیزا بهم گیر میداد میگفت با زنا و دخترای همسایه نگرد شماره دخترا را حذف میکرد از تو گوشیم میگفت ای دختر فلانه اون دختر با فلانیه نمیخام باهاشون ارتباط داشته باشی ایقد شماره عوض میکرد جوری شد ک با هیچکس در ارتباط نبودم تو نامزدی بهم گیر میداد حتی حلقه و دسبندی ک نشون کردن هر وقت دعوامون میشد می‌بردم میدادم ب مامانش نامزدم پسر عموم و همسایه بودیم خلاصه خیلی گیر میداد چن بار تا طلاق رفتیم خسته شدم از گیر دادنش تا اینکه خلاصه با اصرار عموم و خانواده عموم نمیذاشتن جدا شیم میگفتن درست میشه ازدواج کنی درست میشه ازدواج کردم میگفت نباید بری خونتون باید همش بری خونه خودمون دیگه تحملش برام سخت بود تو خونه خودم موندم ایقد باهاش سرد بودم باهاش غذا نمیخوردم باهاش نمی‌خوابیدم همش اخم بودم گریه میکردم از خونه نمیزدم بیرون جواب گوشیمو نمی‌دادم خونه را برا خودم و خودش جهنم کردم ... بعد فهمیدم ک اعتیاد داره اومدم خونمون نشستم ب خانواده خودم و عموم گفتن خانواده عموم خبر داشتن خیلی ناراحت شدم از دستشون ولی یکی از پسر عموهام اومد گفت نمی‌ذارم لکه دار بشی دست و پاشو میشکنم باید ببرم بذارمش کمپ تا حسابی آدم بشه بردش کمپ یک ماه ی بار هم رفتم بهش سر زدم دیگه اومد رفتیم سر خونه زندگیم از این رو ب اون رو شد دقیقا یکی دیگه شد الان درسته سختی کشیدم ولی الان خیلی خوشبختم ی پسر ناز هم خدا بهم داد .... خواهر ببین نامزدت ب چیزی اعتیاد نداره شاید اعتیاد داره ..... سلام وقت بخیر درپاسخ به اون خانمی که گفتن شوهرشون بهشون بی توجهی میکنه و الان هم فکر میکنن طلسم شدن خانم جان برای از بین بردن طلسم میتونید غسل باطل سحر یا غسل توحید انجام بدین یا هم برین پیش یک دعا نویس کار بلد تا بدونید قضیه از چه قراره انشالله که مشکلتون حل بشه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یه شب خونه داداشم اینا بودیم شام و پذیرایی... موقع اومدن داداشم گفت:کمی و کسری بود دیگه ببخشید منم یه قیافه ای گرفتم و گفتم: زَنده ی خدا بنداداش کلی زحمت افتادن😳😳 خواستم بگم بنده ی خدا زنداداش کلی زحمت افتادن😂😂 تا یه مدت همه می گفتن زَنده ی خدا بنداداش !!😄😄😄 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
هدایت شده از ذخیره پیام
شـــــــــــوهـــــــرم همیشـــــــه میــــــگفت اصـــن برام جـــــــذابیـــــتی نداری😔😭 واســـــــــه دوستم که تعــــــریف کردم گفـــــت راست میگه بنده خـدا عیـن پیرزنها همش با بلوز دامن میچــرخی 😑😐 بیـــــــــــا تو این کانال ببین چه خبره😱😍👇🛍🎁 از موقعی که لباس سفارش دادم شوهرم میگه بلا نگیری چقدر شدی🙈😂😂 https://eitaa.com/joinchat/209322255Cbc896963a9
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 سلام ۱۳ سالم بود پدرم بر اثر بیماری فوت شد دختراول بعد چهارتا برادر از هفت تا بچه بودم
دنیای بانوان❤️
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 سلام ۱۳ سالم بود پدرم بر اثر بیماری فوت شد دختراول بعد چهارتا برادر از هفت تا بچه
خواهرم ۶ سالش بود پدرم کشاورز بود بعد فوتش نه حقوق و نه ثروتی . مادرم خونه مردم کار می کرد تا شکممون رو سیر کنه شاگرد خوب و درس خونی بودم ولی کم کم به خاطر وظایف خونه چون مادرم از صبح تا شب خونه مردم کار می کرد به عهده من بود روز های سختی که یاد آوریش اشکم رودر میاره هجده سالم شد رشته تجربی بودم کارت ورود به جلسه ام سر بی مسئولیتی یکی از معاونین مدرسه گم شد و من برای تابستان مجبور شدم مدرسه شبانه واحد های ترم رو بگذرونم متاسفانه موقع ثبت نام خیلی شلوغ بود پرونده ام لای یکی از پرونده‌ای دیگه گم شد دیگه انگیزه برای درس نداشتم رفتم آموزش و پرورش اون موقع نمی دونستم می تونم از دست مسئول بی کفایت مدرسه شکایت کنم با پیشنهاد کارمند آموزش و پرورش دروس رو برام تطبیق زد و دیپلم فنی رو صادر کرد تمام آرزوهام که دبیری زیست بود به فنا رفت .. مدنی بعد توی یه مهد کودک کار گرفتم و اولین حقوقم ۱۳ هزارتومن بود به پیشنهاد یکی از همسایه ها تو تولیدی کار گرفتم مجبور بودم مسافت طولانی رو پیاده بیام چون با اضافه کاری حقوقم می شد ۳۷ هزار تومن وقتی میومدم خونه آنقدر خسته بودم که گاهی نماز مغرب و عشاء قضا می شد مادرم هم خسته تر از من برادرام خیلی خودخواه بودن با تمام خستگی هام انتظار داشتن کارهای شخصی اونا رو هم انجام بدم لباسشویی نداشتیم وقتی میرفتم داخل حمام سا عت ها لباس می شستم شام درست می کردم اگر کوچک ترین کوتاهی در کار خونه می شد کتک می خوردم سال ها گذشت سال ۸۸ شدم بهترین دوزنده دیگه هیچ کارفرمایی حاضر نبود از دستم بده دختر چادری و سربزیر از در آمدم شدم کمک خرج خونه مادرم به خاطر بیماری آسم و مشکلات دیگه سر کار نمی رفت تو خونه سبزی پاک می کرد برای مردم منم شب تا صبح بهش کمک می کرد سیر داغ درست می کردم انواع رب و پاک کردن سبزی و مغز کردن گردو و... صبح بعد نماز می خوابیدم ۷ صبح هم می رفتم تولیدی تا شب فصل تابستان تا ۱۰ شب می موندم خواستگار های زیادی داشتم برادرهام به خاطر خودخواهی شون رد می کردن اونا ازدواج کردن من و خواهرم در کنار مادر خواهرم رو دانشگاه فرستادم به خاطر حسرتی که به دلم بود به پیشنهاد کارفرما م ادامه تحصیل دادم دیپلم تجربی رو گرفتم خواهرم هم بعد دانشگاه نتونست کار پیدا کنه رفت کلاس آرایشگری مدتی گذشت تصمیم گرفتم برای خودم مستقل کار کنم مغازه ای اجاره کردم وام گرفتم و خیاطی زدم کارم بالا گرفت سه تا دوزنده و خیاط آوردم دوسال تونستم وام رو پرداخت کنم خودم رو بیمه کردم جهیزیه خریدم خریدهای خوب لباس و وسایل خونه برای رفاه مادرم مثل سبزی خورد کن مادرم کمتر مجبور بشه کار کنه گذشت دیگه از خواستگار خوب و تحصیل کرده خبری نبود همه یا طلاق داده بودن یا زن مرده برادرهام دیگه کمتر آزارم می دادن چون از نظر مالی هوای اونارو هم داشتم سال ۹۳ یکی از زن دادش هام که خیلی مهربون بود و هوام رو داشت سر زایمان دوم متوجه شد سرطان داره بعد زایمان شیمی در مانی و درمانش شروع شد به خاطر نگه داری از بچه ها و کمک به رفت و آمد درمان به تهران خیاطی رو جمع کردم دوباره مشکلاتم شروع شد زن داداشم بعد دوسال سختی وزیر درمان توی سفر کربلا تو وادی السلام فوت شد ما موندیم دو تا بچه ۸ ساله و دوساله تو همه این سالها درد و دلم هرشب توی سجاده با خدا بود برادرم ازدواج کرد زنش بعد ازدواج حاضر نشد بچه ها رو نگه داره دوباره یه سالن بزرگ اجاره کردم خودم خیاطی و اونطرف سالن خواهرم آرایشگری می کرد دوسال بعد خواهرم ازدواج کرد آغاز نیش و کنایه ها بهونه برادراهام این بود برادر و خواهر کوچکترم ازدواج کردن و منرو کسی نمی گیره چون قد کوتاه و چاقم تیکه هاشون سر سفره ناهار شام آخه همه اشون وقت ناهار و شام خونه ما بودن شب می رفتن خونه اشون با تمام خستگی کار آشپزی هم به گردن من بود گاهی از خستگی خوابم نمی برد پادرد امانم رو می برید بماند که وقتی میومدن یه نون دستشون نبود از همون خرید های من غذا می پختیم دیگه جای مامان من بودم که باید نگران خرجی خونه باشم سال ۹۷ رفتم حوزه علمیه ثبت نام کردم مادرم مخالف بود یعنی همه به جز برادر بزرگم و زنش که تحصیل کرده بودن بقیه مخالفت می کردن کنایه هاسر سفره تو دور همی .. اهل بیرون رفتن نبودم حتی عروسی و مهمونی هم نمی رفتم سه سال درس خوندم با بهترین نمرات در کنارش خیاطی می کردم هر سال زیارت مشهد و قم تا قبل کرونا رفتم پیاده روی کربلا دامادم که خودم باعث رسیدن اون به خواهرم شدم زخم زبون می زد سه روز بعد اومدنم باعث شد از دست داداش سومم کتک بخورم روز های سخت فقط با درس خوندن برام شیرین شد یه روز بعد کلاس اومدم خونه چون پیاده این مسیر رو میومدم خسته میشدم وضو گرفتم نماز عصر رو بخونم گوشیم زنگ خورد خانم فروشنده ظرف و لوازم خانگی بود ازش قسطی جهیزیه می خر ادامه دارد....👇👇👇