eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
633 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 «تو بَلای قشنگِ زندگیه منی تو همون آرامشِ شبانگاهیه منی تو همون گرمای دستام تو اوج سرمایی تو خُنکیِ آب بعدِ بستنی‌ای تو دقیقا خودِ خودِ منی. تو اگه لحظه‌ای نباشی نه ڬ نخواما نمیتونم که باشم :))!🖇♥️.» @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 سلام خدمت گلبرگ جان اگه میشه این پیام بزارید خواستم در مورد اون خانم که شوهرش بیکاره چهار سال ازدواج کرده بگم مقصر اصلی خانواده ی شوهرت هستند که اینقدر شوهرتون حمایت میکنند پدر شوهرتون اجاره خونه رو نده جاش پول بده به شما پنهون از شوهرتون و اینکه خواهرش راش نده بهش غذا نده کم محلی اش کنه و اینکه خودتون هم احتمالا از روز اول قانع بودید که اینقدر پررو شده چهار سال بیکاره وقتی هیچ کس حمایتش نکنه مجبور میشه که کار کنه خرج دربیاره شما اولین کاری که می‌کنید به صورت جدی با خانواده شوهرتون بگید چقدر دارم سختی میکشم بجای اینکه پسرتون حمایت کنید منو حمایت کنید و اینکه در مورد خیانتش به احتمال زیاد چون شوهرتون بیکار هستند خرجی و پول به شما نمیده شما ازش دلسرد شدید و اجازه رابطه جنسی بهش نمی‌دید اونم میره جای دیگه خودش تخلیه می‌کنه به نظرم درسته سخته ولی کم کم سعی کنید اجازه رابطه بهش بدید به خودتون برسید بهش محبت کنید جلوی خیانتش رو بگیری جلوی خیانتش رو با این کارهایی که گفتم میشه گرفت جلوی بیکاریش هم این رویه رو پیش ببرید شاید رفت سرکار اگه همه این کارها رو کردند و شما هم خیلی تلاش کردید نتیجه ای نداد بنظرم ازش جدا شو امیدوارم موفق باشید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 گفتـن اَسـرار مـجردی بعـد از ازدواج؟!!!" 🌿🌿🌿 هرگز نباید از اشتباهات و لغزش‌هایی که در دوران مجردی انجام داده‌اید و کسی هم از آن باخبر نیست و شما نیز توبه کرده‌اید و یقیناً بعد از ازدواج هم همسرتان متوجه آن نخواهد شد، سخنی به میان بیاورید...! زیرا گناهان و خطاها، امری مابین ما و خدای ماست، و هیچ کس اجازه ندارد آبروی خود را جلوی دیگران ببرد. علاوه بر این هرگز از فرد مقابل نخواهید كه به مسائل گذشته خود اشاره کند. ولی اگر مسئله‌ای قبل از ازدواج برای شما پیش آمده و شما مرتکب جرم وخطایی شده‌اید و امکان بر ملاشدن آن را پس از ازدواج وجود دارد، باید حتماً به نحوی آن را برای فرد مقابل بیان کنید. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 سلام گلبرگ جان ...خدمت خواهری ک ۲۰ سالشه و نامزد داره نامزدش روش حساسه و بهش گیر میده ....
دنیای بانوان❤️
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 سلام گلبرگ جان ...خدمت خواهری ک ۲۰ سالشه و نامزد داره نامزدش روش حساسه و بهش گیر م
‌دقیقا منم مثل تو بودم تا یکسال تو نامزدی همش دعوا داشتیم سر ای چیزا بهم گیر میداد میگفت با زنا و دخترای همسایه نگرد شماره دخترا را حذف میکرد از تو گوشیم میگفت ای دختر فلانه اون دختر با فلانیه نمیخام باهاشون ارتباط داشته باشی ایقد شماره عوض میکرد جوری شد ک با هیچکس در ارتباط نبودم تو نامزدی بهم گیر میداد حتی حلقه و دسبندی ک نشون کردن هر وقت دعوامون میشد می‌بردم میدادم ب مامانش نامزدم پسر عموم و همسایه بودیم خلاصه خیلی گیر میداد چن بار تا طلاق رفتیم خسته شدم از گیر دادنش تا اینکه خلاصه با اصرار عموم و خانواده عموم نمیذاشتن جدا شیم میگفتن درست میشه ازدواج کنی درست میشه ازدواج کردم میگفت نباید بری خونتون باید همش بری خونه خودمون دیگه تحملش برام سخت بود تو خونه خودم موندم ایقد باهاش سرد بودم باهاش غذا نمیخوردم باهاش نمی‌خوابیدم همش اخم بودم گریه میکردم از خونه نمیزدم بیرون جواب گوشیمو نمی‌دادم خونه را برا خودم و خودش جهنم کردم ... بعد فهمیدم ک اعتیاد داره اومدم خونمون نشستم ب خانواده خودم و عموم گفتن خانواده عموم خبر داشتن خیلی ناراحت شدم از دستشون ولی یکی از پسر عموهام اومد گفت نمی‌ذارم لکه دار بشی دست و پاشو میشکنم باید ببرم بذارمش کمپ تا حسابی آدم بشه بردش کمپ یک ماه ی بار هم رفتم بهش سر زدم دیگه اومد رفتیم سر خونه زندگیم از این رو ب اون رو شد دقیقا یکی دیگه شد الان درسته سختی کشیدم ولی الان خیلی خوشبختم ی پسر ناز هم خدا بهم داد .... خواهر ببین نامزدت ب چیزی اعتیاد نداره شاید اعتیاد داره ..... سلام وقت بخیر درپاسخ به اون خانمی که گفتن شوهرشون بهشون بی توجهی میکنه و الان هم فکر میکنن طلسم شدن خانم جان برای از بین بردن طلسم میتونید غسل باطل سحر یا غسل توحید انجام بدین یا هم برین پیش یک دعا نویس کار بلد تا بدونید قضیه از چه قراره انشالله که مشکلتون حل بشه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یه شب خونه داداشم اینا بودیم شام و پذیرایی... موقع اومدن داداشم گفت:کمی و کسری بود دیگه ببخشید منم یه قیافه ای گرفتم و گفتم: زَنده ی خدا بنداداش کلی زحمت افتادن😳😳 خواستم بگم بنده ی خدا زنداداش کلی زحمت افتادن😂😂 تا یه مدت همه می گفتن زَنده ی خدا بنداداش !!😄😄😄 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
هدایت شده از ذخیره پیام
شـــــــــــوهـــــــرم همیشـــــــه میــــــگفت اصـــن برام جـــــــذابیـــــتی نداری😔😭 واســـــــــه دوستم که تعــــــریف کردم گفـــــت راست میگه بنده خـدا عیـن پیرزنها همش با بلوز دامن میچــرخی 😑😐 بیـــــــــــا تو این کانال ببین چه خبره😱😍👇🛍🎁 از موقعی که لباس سفارش دادم شوهرم میگه بلا نگیری چقدر شدی🙈😂😂 https://eitaa.com/joinchat/209322255Cbc896963a9
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 سلام ۱۳ سالم بود پدرم بر اثر بیماری فوت شد دختراول بعد چهارتا برادر از هفت تا بچه بودم
دنیای بانوان❤️
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 سلام ۱۳ سالم بود پدرم بر اثر بیماری فوت شد دختراول بعد چهارتا برادر از هفت تا بچه
خواهرم ۶ سالش بود پدرم کشاورز بود بعد فوتش نه حقوق و نه ثروتی . مادرم خونه مردم کار می کرد تا شکممون رو سیر کنه شاگرد خوب و درس خونی بودم ولی کم کم به خاطر وظایف خونه چون مادرم از صبح تا شب خونه مردم کار می کرد به عهده من بود روز های سختی که یاد آوریش اشکم رودر میاره هجده سالم شد رشته تجربی بودم کارت ورود به جلسه ام سر بی مسئولیتی یکی از معاونین مدرسه گم شد و من برای تابستان مجبور شدم مدرسه شبانه واحد های ترم رو بگذرونم متاسفانه موقع ثبت نام خیلی شلوغ بود پرونده ام لای یکی از پرونده‌ای دیگه گم شد دیگه انگیزه برای درس نداشتم رفتم آموزش و پرورش اون موقع نمی دونستم می تونم از دست مسئول بی کفایت مدرسه شکایت کنم با پیشنهاد کارمند آموزش و پرورش دروس رو برام تطبیق زد و دیپلم فنی رو صادر کرد تمام آرزوهام که دبیری زیست بود به فنا رفت .. مدنی بعد توی یه مهد کودک کار گرفتم و اولین حقوقم ۱۳ هزارتومن بود به پیشنهاد یکی از همسایه ها تو تولیدی کار گرفتم مجبور بودم مسافت طولانی رو پیاده بیام چون با اضافه کاری حقوقم می شد ۳۷ هزار تومن وقتی میومدم خونه آنقدر خسته بودم که گاهی نماز مغرب و عشاء قضا می شد مادرم هم خسته تر از من برادرام خیلی خودخواه بودن با تمام خستگی هام انتظار داشتن کارهای شخصی اونا رو هم انجام بدم لباسشویی نداشتیم وقتی میرفتم داخل حمام سا عت ها لباس می شستم شام درست می کردم اگر کوچک ترین کوتاهی در کار خونه می شد کتک می خوردم سال ها گذشت سال ۸۸ شدم بهترین دوزنده دیگه هیچ کارفرمایی حاضر نبود از دستم بده دختر چادری و سربزیر از در آمدم شدم کمک خرج خونه مادرم به خاطر بیماری آسم و مشکلات دیگه سر کار نمی رفت تو خونه سبزی پاک می کرد برای مردم منم شب تا صبح بهش کمک می کرد سیر داغ درست می کردم انواع رب و پاک کردن سبزی و مغز کردن گردو و... صبح بعد نماز می خوابیدم ۷ صبح هم می رفتم تولیدی تا شب فصل تابستان تا ۱۰ شب می موندم خواستگار های زیادی داشتم برادرهام به خاطر خودخواهی شون رد می کردن اونا ازدواج کردن من و خواهرم در کنار مادر خواهرم رو دانشگاه فرستادم به خاطر حسرتی که به دلم بود به پیشنهاد کارفرما م ادامه تحصیل دادم دیپلم تجربی رو گرفتم خواهرم هم بعد دانشگاه نتونست کار پیدا کنه رفت کلاس آرایشگری مدتی گذشت تصمیم گرفتم برای خودم مستقل کار کنم مغازه ای اجاره کردم وام گرفتم و خیاطی زدم کارم بالا گرفت سه تا دوزنده و خیاط آوردم دوسال تونستم وام رو پرداخت کنم خودم رو بیمه کردم جهیزیه خریدم خریدهای خوب لباس و وسایل خونه برای رفاه مادرم مثل سبزی خورد کن مادرم کمتر مجبور بشه کار کنه گذشت دیگه از خواستگار خوب و تحصیل کرده خبری نبود همه یا طلاق داده بودن یا زن مرده برادرهام دیگه کمتر آزارم می دادن چون از نظر مالی هوای اونارو هم داشتم سال ۹۳ یکی از زن دادش هام که خیلی مهربون بود و هوام رو داشت سر زایمان دوم متوجه شد سرطان داره بعد زایمان شیمی در مانی و درمانش شروع شد به خاطر نگه داری از بچه ها و کمک به رفت و آمد درمان به تهران خیاطی رو جمع کردم دوباره مشکلاتم شروع شد زن داداشم بعد دوسال سختی وزیر درمان توی سفر کربلا تو وادی السلام فوت شد ما موندیم دو تا بچه ۸ ساله و دوساله تو همه این سالها درد و دلم هرشب توی سجاده با خدا بود برادرم ازدواج کرد زنش بعد ازدواج حاضر نشد بچه ها رو نگه داره دوباره یه سالن بزرگ اجاره کردم خودم خیاطی و اونطرف سالن خواهرم آرایشگری می کرد دوسال بعد خواهرم ازدواج کرد آغاز نیش و کنایه ها بهونه برادراهام این بود برادر و خواهر کوچکترم ازدواج کردن و منرو کسی نمی گیره چون قد کوتاه و چاقم تیکه هاشون سر سفره ناهار شام آخه همه اشون وقت ناهار و شام خونه ما بودن شب می رفتن خونه اشون با تمام خستگی کار آشپزی هم به گردن من بود گاهی از خستگی خوابم نمی برد پادرد امانم رو می برید بماند که وقتی میومدن یه نون دستشون نبود از همون خرید های من غذا می پختیم دیگه جای مامان من بودم که باید نگران خرجی خونه باشم سال ۹۷ رفتم حوزه علمیه ثبت نام کردم مادرم مخالف بود یعنی همه به جز برادر بزرگم و زنش که تحصیل کرده بودن بقیه مخالفت می کردن کنایه هاسر سفره تو دور همی .. اهل بیرون رفتن نبودم حتی عروسی و مهمونی هم نمی رفتم سه سال درس خوندم با بهترین نمرات در کنارش خیاطی می کردم هر سال زیارت مشهد و قم تا قبل کرونا رفتم پیاده روی کربلا دامادم که خودم باعث رسیدن اون به خواهرم شدم زخم زبون می زد سه روز بعد اومدنم باعث شد از دست داداش سومم کتک بخورم روز های سخت فقط با درس خوندن برام شیرین شد یه روز بعد کلاس اومدم خونه چون پیاده این مسیر رو میومدم خسته میشدم وضو گرفتم نماز عصر رو بخونم گوشیم زنگ خورد خانم فروشنده ظرف و لوازم خانگی بود ازش قسطی جهیزیه می خر ادامه دارد....👇👇👇
دنیای بانوان❤️
خواهرم ۶ سالش بود پدرم کشاورز بود بعد فوتش نه حقوق و نه ثروتی . مادرم خونه مردم کار می کرد تا شکممون
یدم بعد سلام و احوالپرسی ازم خواست برم مغازه اش رفتم یه آقا با یه دختر ۹ ساله کنارش منم که فکر می کردم مشتری بعد از سلام و احوالپرسی با اون خانم متوجه شدم برام خواستگار آورده خواست ببینمش بی توجه بهش خداحافظي کردم تو راه خونه تماس گرفت درمورد اون آقا گفت منم گفتم برادرام میدونن باید باهاشون درمیون بزارم مادرم مخالفت کرد گفت بچه داره منم گفتم تو سن ۳۵ سال پسری وجود نداره بیاد خواستگاری خودمم زیاد میل نداشتم چون از قم برام خواستگار اومده بود مادرم به خاطر دوری راه واینکه خواهرم هم راه دور ازدواج کرده مخالفت کرد هنوز تو اون قضیه دلخور بودم مرد با ایمانی بود و شرایط مالی خوبی داشت بعد مخالفت داداشم جواب رد دادیم گذشت تا سال بعد البته این یه سال هم کلی حرف شنیدم کرونا اومد تو همون کرونا سه تا خواستگار اومدن جواب رد دادم یه روز بعد امتحان گوشیم پیااومد همون آقا که دختر ۹ ساله داشت تو ایمو پیام داد خواست علت نه گفتن رو بدونه من هم پیام دادم و کم کم بعد یه هفته تصمیم گرفتم باهاش آشنا بشم به برادر بزرگم که فرهنگی و خیلی منطقی گفتم اونم خواست بیشتر به هم فرصت بدیم لازم هم نیست کسی بدونه کمتر از یه ماه چند بار با دخترش و برادر زاده ام بیرون رفتیم تا دخترش هم من رو به عنوان مادر قبول کنه بعد از اون کرونا گرفتم افتادم تو خونه خواهرش تماس گرفت برای خواستگاری منم که حالم خوب نبود گفتم فعلا که تو خونه قرنطینه هستم همون شب آیفون خونه به صدا در اومد خواهرم گفت چادرت رو سر کن دم در کارت دارن اون آقا بود دوتا نایلون خوراکی و دارو و ماسک و.. گرفت سلام و احوالپرسی و گفت زود خوب شو که من و دخترم مشتاق دیدارت هستیم و زودتر بریم خونه امون بعد اون همه سال بی محبتی دنیا برام رنگ دیگه شد ده روز بعد اومد دنبالم اونم تنها باهم رفتیم بیرون دور زدیم کلی از گذشته اش گفت و من بیشتر طالب رسیدن بهش شدم یه هفته بعد خودش با عمو و برادرش رفتن خونه برادربزرگترم خواستگاری این مدت به خاطر کرونا مادرم خونه ییلاقی روستا بود تا کمتر درگیر کرونا باشه اومدن همه مخالف بودن چند باری برادر سومم خواست من رو بزنه برادر بزرگ نذاشت مهریه ام رو گفتم ۱۴ سکه اهل مادیات نبودم و نیستم اصلا نپرسیدم چی داری فقط انسانیت و معرفت برام مهم بود برادر سومم عصبانی شد گفت مهر خواهر کوچیکم ۳۷۰ سکه است خواست همه چی رو بهم بزنه اما برادرم و عموی شوهرم با درایت با ۷۲ سکه صلوات ختم کردن بی کسیم روز بله برون و عقدم مشهود بود برادربزرگم برای مهمان هاشان سفارش داد دم در خونه کسی نه اسپند و نه نقلی هیچ انگار کسی منتظر نبود ولی برادرم برام مولودی خون آورد سنگ تموم گذاشت مادرم و برادرای دیگ اخم وحالت گرفته دوتاشون نیومدن دادمادم راه به را تیکه می انداخت برام مهم نبود همون شب بعد عقد رفتم خونه همسرم بی سروصدا بدون قربونی ماشین عروس یا همراه مادرم مریض شد آوردمش خونه خودم ازش پرستاری کردم مادرم حالا دیگه از همسرم تعریف می‌کرد و از کارش پشیمون بود خونه خریدیم جهیزیه گه خریده بودم به خواهرم دادم بعد سه سال رفت سر خونه زندگیش منم خودم و همسرم مایحتاج زندگیمون رو خریدیم مادرم بعد هفت ما فوت کرد روز چهلم بچه ام سقط شد بعد اون مریض شدم دوباره کرونا بعد هم بارداری و سقط و کورتاژ افسرده شدم همسرم پا به پای من با مهربانی و صبوری کامل کنارمه دخترم ( دختر همسرم) خیلی مهربون خانم الان کلاس عشتم میره من بعد آزمایشات مختلف و تشخيص سرطان دارم دوباره مغازه گرفتم خیاطی کنم اما بیماریم باعث شده شب ها سخت می خوابم دکترها گفتن می تونم بارداربشم اما تا حالا هیج نتیجه نگرفتم همسرم هنوز همون قدر صبور و مهربان دو واحد خونه خریدیم ای وی اف کردم مثل گذشته هوای برادرهام رو دارم اما سلامتی ندارم کاش میشد از این همه داشته ها لذت می بردم دلم برای همسرم می سوزه نتونستم تو ایم سه سال براش درست همسری کنم برای سلامتی همه بیماران دعا کنین منم فراموش نکنین ممنون @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 سلام در مورد خانمهایی که با شوهرشون مشکل دارن و شوهرتون بهشون توجه نمیکنه و محبت نمیکنه
دنیای بانوان❤️
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 سلام در مورد خانمهایی که با شوهرشون مشکل دارن و شوهرتون بهشون توجه نمیکنه و محبت
من بیست ساله ازدواج کردم و تجربه شخصی خودمو بهتون میگم اول اینکه اکثر مردهای جامعه ما به خاطر محیط و تربیت غلط یاد نگرفتن چجوری با همسرشون برخورد کنند ولی شما سعی کنید مهارت همسر داری را یاد بگیرید چون برای یک زندگی خوب باید مهارت و سیاست داشت نکته مهم در مورد همسرتون اینه که بهش توجه کنید حتی اگه اون بی‌توجهی می‌کنه اگه صبح زود می‌ره سرکار حتما بیدار بشید براش صبحانه آماده کنید لباساشو مرتب کنید و تا دم در همراهیش کنید ، موقع برگشت به خونه با روی خوش ازش استقبال کنید به خودتون برسید ناهار یا شام حتی یه چیز ساده آماده کنید و کنارش بشینید اول کار به هیچ وجه از اتفاقای بد و اینکه چرا دیر اومده یا کجا بوده اصلا باهاش صحبت نکنید مثلا بعد از ناهار براش چایی بیارید کنارش بشینید و با محبت از کارهایی که کردید صحبت کنید مهم نیست اون توجه می‌کنه یا نه شما با روی خوش صحبت کنید کم کم یاد میگیره که بهتون توجه کنه اگه کوچکترین کاری میکنه ازش تعریف کنید اگه خرید می‌کنه حتما تشکر کنید و بگید که چه کار خوبی کرده کوچکترین کاراش را به ببینید و ازش تشکر کنید مردها با این رفتارها حس خوب پیدا میکنن و زنشون براشون ارزشمند میشه مدام نگید چرا به من توجه نمیکنی شما با توجه کردن و محبت کردن این رفتارها رو بهش یاد بدید اگه میخواید ازش ایراد بگیرید اول از خوبی‌هایش بگید بعد بهش بگید اگه این کارو بکنی من بیشتر خوشحال میشم یا بهتره جلو دیگران به همسرتون احترام بزارید و از خوبی هاش تعریف کنید وقتی تو اتاق خواب هستید براش بهترین باشید و کمی آرایش کنید لباس قشنگ بپوشید و یه شخص فعال و پرنشاط باشید تا شوهرتون جذب شما بشه خلاصه مردها عاشق زنهایی هستند که شادند محبت میکنند و به شوهراشون اقتدار و احترام هدیه میدن به مدت دو سه ماه این کارها رو انجام بدید نتیجه اش شگفت زدتون می‌کنه 💗@beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿