eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
633 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سیاست👇
ما هممون گاهی تجربیات تلخی داشته ایم شاید مورد بی توجهی قرار گرفتیم شاید مورد خشم ناحقی واقع شدیم شاید به جسم و روحمان آسیب زدنند شاید با خودمان جنگیدیم تا بتوانیم کمی آرام تر باشیم کمی صبورتر کمی فداکارتر کمی مهربان تر شاید گاهی حس کردیم امروز تمام می شویم ! یا این نهایت من بود .... اما ما نمیتوانیم همه چیز را یکجا درست کنیم نمیتوانیم همه اطرافیان را اصلاح کنیم و همه را بهترین کنیم ما فقط بر خودمان توانایی داریم ... هر ناخوشی در زندگی را با فکر حل کنی شاید احتمال وقوع مجددش کمتر شود در مواقعی که همسرتون عصبانیه شما هم عصبانی باشید شرایط بحرانی میشود البته همیشه سکوت هم خوب نیست سعی کنید تا فروکش کردن خشم همسرتون صبوری کنید و بعد در قالب حرف یا نامه یا هرچیزی احساستون رو شرح بدید سعی نکنید با باز کردن پای مادر همسرتون یا مادر خودتون به زندگی شخصیتان مشکلاتتون رو حل کنید ! اینکار شاید برای اولین بار جواب بدهد اما حرمت ها اگر شکسته شود یا خشم ها بیشتر شود دفعات بعدی مشکلات بزرگتر خواهند شد ⛔️ در صورتی که خودتون نتونستید مشکلتون رو با همسرتون حل کنید حتما و حتما پیش مشاور برید که هم بی طرف هست هم متخصص و هم آبروی هیچکدامتان ریخته نشده✅ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک آشنایی👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک آشنایی👇
در یک خانواده مذهبی و بااعتقاد به دنیا اومده بودم...از وقتی یادمه پدرم روزانه به مادرم عشق می ورزید و عاشقش بود...برخلاف تفکر خیلی از آدمها که فکر میکنند مذهبی ها در زندگی زناشوییشون خشک هستند ولی پدر من عاشق مادرم بود...وقتی پدرم به مادرم میگفت بانوی زیبای من،صورت مادرم گل مینداخت و لبشو میگزید و با چشم و ابرو به بابام میفهموند که عیبه جلو بچه ها...ولی بابام به یه چشمکی بیشتر دل مادرمو میبرد... همیشه دوست داشتم خدا یه مردی مثل بابام سرراهم قرار بده برای همین وقتی یه خواستگار میومد خیلی درباره ش تحقیق میکردم و در آخر به دلم نمینشست... تا اینکه سال۹۴از طرف دانشگاه به اردوی ۵روزه ی مشهد اعزام شدیم... شب اول توی حرم امام رضا عمیقا ازش خواستم یه عشقی مثل عشق بابام به مادرم نصیبم کنه... اونجا بود که برای اولین بار محمدحسین رو‌دیدم..سرپرست تیم دانشگاهی اصفهان بود... وقتیکه توی باب الرضابچه های بقیه رو‌گم کرده بودم،با گوشی سرپرست دانشگاه خودمون تماس گرفتم..ایشونم آدرس رو ازم‌گرفتند و ازم‌خواستند بمونم تا بیان دنبالم... ولی بجای سرپرست تیم خودمون،محمد حسین اومد دنبالم...اولین دیدار ما همونجا بود...حرم امام رضا...نمیدونم چرا ولی با دیدنش دلم لرزید...پسر مذهبی خوش قدوقامتی بود که میتونست دل هر دختری رو ببره... خلاصه اینکه به واسطه دانشگاه باهم آشنا و ازدواج کردیم... الان میفهمم اینکه میگن مذهبی ها عاشقترند عین حقیقته...محمدحسین هرشب تا شعر برام‌نخونه نمیخوابه..مثل بابام که مادرمو بانوی زیبای من صدا میزنه،محمدحسین منو فرشته ی من صدا میزنه... روزی هزاربار از خدا بخاطر محمدحسین تشکر کنم باز هم کمه..و @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک عاشقی👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک عاشقی👇
وقتي به خواستگاري ام آمد يک دل نه صد دل عاشقش شدم. مسعود خيلي خوش تيپ بود يک لحظه با خودم فکر کردم اگر دوستانم مرا با او ببينند همه مرا تحسين مي کنند. مسعود اهل تهران بود و خود را پيمانکار ساختمان معرفي کرد. پدر و مادرم راضي به ازدواج نبودند مي گفتند حداقل بايد طبق آداب و رسوم خودمان درباره خواستگارت تحقيق کنيم اما من که شيفته تيپ او شده بودم مخالفت کردم و گفتم حداقل ما را به هم محرم کنيد بعد هر کاري مي خواهيد انجام بدهيد. خانواده ام وقتي اصرار مرا ديدند به ناچار خواسته ام را پذيرفتند من هم براي آن که نزد دوستانم احساس غرور بکنم مهريه ام را ۱۳۷۲ سکه (تاريخ تولدم) تعيين کردم. اما هنوز چند روز از اين ماجرا نگذشته بود که يک شب مسعود در حالي که قمه اي در دست داشت وارد منزل ما شد و با تهديد به مرگ اعضاي خانواده ام گفت: من مي خواهم همسرم را به تهران ببرم ما که از اين وضعيت شوکه شده بوديم با پليس طرقبه و شانديز تماس گرفتيم و آن ها مسعود را به کلانتري بردند. تازه فهميده بودم چه اشتباهي کرده ام در آن جا متوجه شدم که مسعود يک فرد بيکار است و براي آن که بتواند پولي از پدر و مادرم بگيرد اين نقشه را طرح کرده بود. نمي توانستم به چشمان پدرم نگاه کنم چون همه چيز با اصرار من اتفاق افتاد اما پدرم که نمي خواست بيشتر از اين زجر بکشم، رضايت داد مسعود به زندان نرود تا تکليف من روشن شود ولي همان شب دوباره مسعود با حالتي خشن وارد منزل ما شد و پس از آن که خواهرم را کتک زد گفت: شما ۵۰ هزار تومان بدهيد تا من به تهران بازگردم! واقعاً درمانده شده بوديم مأموران که احتمال مي دادند او دوباره بازمي گردد به طور غيرمحسوس منزل ما را زير نظر گرفته بودند و همين که جيغ و فرياد از داخل منزل ما بلند شد آن ها دوباره مسعود را دستگير کردند. حالا من مانده ام که چگونه بايد مکافات ناداني خودم را بدهم. همه اهل محل در همين چند روز فهميدند که من ازدواج کرده ام و الان به من به عنوان دختري مطلقه نگاه مي کنند. حالا من مانده ام و يک عمر حسرت خوردن به خاطر يک اشتباه بزرگ و اين که به حرف پدر و مادرم گوش ندادم. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک تجربه👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک تجربه👇
سلام من اهل کرمانشاه هستم 18 سالمه تازه ازدواج کردم تقریبا ده روزی میشه ماشین خریدیم دقیقا یک روز قبل از خرید ماشین ما دعوت بودیم خونه یکی از آشناها... خواهرشوهرم مجرده اونم خونه ما بود قرار شد با ما بیاد همسرم بیرون بود زنگ زد گفت یه اسنپ بگیر بیاین منم هستم فلان جا به راننده بگو بیاد اونطرف کرایه شو بیشتر میدم تا منم بیام منم گفتم باشه خداروشکر تو این مدت که با محمد یعنی همسرم نامزد بودیم و بعد عروسی کردیم خیلی به هم اعتماد داشتیم و زندگیمون با عشق شروع شد جفتمون مذهبی بودیم همسرم نظامیه خلاصه بعد من اسنپ گرفتم و رفتیم اسنپی یکم خوش برخورد بود هم محله خودمونم بود خودش داش تعریف میکردوگرنه من نمیدونستم اما چون تازه اومده بود مارو نمیشناخت... اصولا محل ما با اینکه خیلی بزرگه ولی همه مارو میشناسن چون 20 ساله اینجاییم منم به اسنپی گفتم که آقا لطفا از میدان... برین تا همسرم اونجاست اونم بیاد با خوشرویی گفت باشه همسرم که اومد با اونم خوش برخورد کاملا گرم شد اولش گفتم چرا فکر بد کردم که با من خوبه این طفلک با همه خوبه زمانی که به مقصد رسیدیم کرایه حساب کردیم و رفتیم یک ساعت بعدش تو مهمونی نشسته بودیم صدای پیامک گوشیم اومد رفتم نگاه کردم دیدم شماره ناشناسه (همسرم زمانی که ناشناس زنگ میزنه میگه خودت بردار شاید دوستی چیزی باشه شارژش تموم شده با گوشی یکی دیگه زنگ بزنه اگرم اشتباه گرفتن قطع میکنن منم مخالفت نشون نمیدادم چون چندبار همچین اتفاقی افتاد یا اشتباه گرفته بودن از دوستام بودن کار داشتن) شماره رو که دیدم کمی آشنا به نظر اومد اسنپی قبل از اینکه به مبدأ برسه زنگ زد آدرس دقیق رو پرسید منم جواب دادم سریع به ذهنم خطور کرد نکنه اسنپی باشه رفتم نگاه شماره تماس کردم دیدم بلههههه خوده احمقشه اول فکر کردم شاید چیزی تو ماشین جا گذاشتیم وسایل کیفمو نگاه کردم دیدم همه چی هست به خواهرشوهرم و همسرم گفتم چیزی جا نزاشتین اونام گفتن نه منم جواب پیامارو ندادم گفتم میخواد مزاهم شه پیش خودم گفتم اگه کارش واجب باشه زنگ میزنه چرا پیام میده سریع شمارشو انسداد کردم ولی بازم پیام میفرستاد میدیدمشون کثافت دقیقا سن پدرمو داشت نمیدونم چی تو خودش دیده بود که فک کرده بود یه دختر چادری اونم 18 ساله و متأهل بهش پا میده من خودمم واسه افسری میخونم قسم خوردم ولش نکنم تا یه زمانی بهش زهرمو نریزم الان داشتم فکر میکردم که هستن خانمایی که به همسراشون خیانت میکنن یا آقایونی که به همسراشون خیانت میکنن من با اینکه جواب پیامشم ندادم هربار همسرم بهم ابراز علاقه میکنه زود یاد کار اون آقا میفتم و زود شرمنده همسرم میشم اما بعضیا عین خیالشون نیست خواهش میکنم گول جنس مخالف نخورید پاکی از هر زوجی میباره نزارید ناپاک شید من حتی فکر اینکه خانواده اون آقا منتظرن تا پدر و همسرشون برگرده کنار هم غذا بخورن اما این به راحتی خیانت میکرد داشت دیوونم میکرد حرف آخرم اینه که تمام راننده های اسنپ اینطور نیستن من سه ساله نصب کردم هیچ مشکلی برام پیش نیومد تا الان راننده از 18 سال داشته به بالا حتی شده که تو شب کار واجب داشتم با اسنپ رفتم رفتار ناپسند ندیدم این آقاهه هم... هرچقدر فوشش بدم کمه به خاطر این به همسرم راجب مزاحمتش چیزی نگفتم چون با اینکه تو خانوادم منو آزاد گذاشتن اما اگه یکی مزاحمم شه تا بلایی سرش نیارن ولکن نبودن بخصوص داداشام چون خونه ش هم تو کوچه اونا بود به خودم قول دادم زهرمو بهش بریزم شاید زندگیش از هم بپاشه ولی اشکال نداره چون شاید اونم زندگی خیلیارو خراب کرده با هوسش شاید اگه اون پیامارو به یه خانم دیگه میفرستاد همسرش نسبت به همسرش بی اعتماد میشد زندگیشون خراب میشد اما خداروشکر من همسر اینطور نیست مراقب خودتون و خانوادتون باشید یاحق🙌 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک پشیمانی👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک پشیمانی👇
خانم ها هیچوقت فکر نکنین سنتان رفته بالا خوتان رادست کم نگیرید همه از اولین تنهاییاشون بخوبی یاد کرده اند☺️☺️ ولی من نه😔😔😔😔😔 برمی گرده به۱۲ سال پیش من۲۷ سال داشتم وهمسرم درحالی که زن اولش طلاق گرفته بود بایه بچه ۶ساله🤔 ۲۶سال داشت آمدن خواستگاری😊😊😊 بعد دوهفته عقد که ظاهرا همه چی خوب بود 🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗آمد دنبالم ورفتیم شهر همسرم نگووقتی رسیدم خونه خلوت بودو...... منم خیلی مقاومت کردم ولی گفتم دختر توکه۲۸سالت یکم رابیا اونم میگفت تو آخرش مال خودمی قرار بودخیلی زود بریم زیر یک سقف گفت الان با دوهفته دیگه چه فرقی داره حرفاش راباور کردم مااز طریق خانواده داییم باخانواده اون که همسایه بودن ومن درروستا بودم آنها از مشهد به شهری در تبریز مهاجرت کرده بودند آشنا شدیم وبالا خره ....😞 از فردا خودش رانشان داد سیگارش راکشید قلیان کشید حرفایی زد که دلم آتش می گرفت یبار هم تو ماشین بامن اینکار راکرد بعد دوماه درحالی متنفربودم وداداشم هم متوجه اعتیادش شده بود واگر دختر بودم هیچوقت باهاش عروسی نمیکرم 😒😒😒 رفتیم زیز یک سقف دادشم میگفت طلاق بگیر 😞 ولی چطوری کاش نمی شد خیلی گیج بودم نگو حامله هم بودم بچه هم ۷ماه بدنیا آمد ومن هم طلاق گرفتم 😞 بعد بچه راهم دادم به مادر شوهره آنها بادروغ شروع کرده بودند یک بار ترک کرده بود تو کمپ وزنش هم برای همین جداشده بود هیچی از زندگی نفهمیدم 😔 بعد یکسال باآقائی که الان همسرم و۸سال ازدواج کردیم اون هم بازنش که یک بچه داشته باهم مشکل داشتن وطلاق گرفتن وبچه پیش مادرش هست ومایک بچه ۷ساله داریم وخیلی همدیگر رادوست داریم ممنون. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک تجربه👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک تجربه👇
من مدتیه که زیاد به همسرم گیر میدم 😞مثلا موبایلشو برمیداشت میگفتم موبایلتو بیش تر از من دوست داری.یا مثلا وقتی ازم دور بودن دائم میگفتم چرا زنگ نزدی؟نباید یه اس به من بدی؟چرا بود و نبود من فرقی برات نمیکنه؟دیگه برات مهم نیستم؟یا اینکه میگفتم اصلا دلت برام تنگ میشه ؟و و و درصورتی که شاید اصلا این طوری که من میگفتم نبود و کاراش خیلی زیاد بودن و بعدشم خسته، واینکه خیلی بهش نزدیک میشدم و فک میکردم که این جوری به سمتم میاد درصورتی که جز اعتراض چیزی نبود خب شاید راهشو بلد نبودم والان بهتر میفهمم باید چیکار کنم ،خواستم بگم الان همسرم خیلی رنجور شده تا حرف میزنم میگه بازم میخوای گیر بدی بهم؟اگه به خاطر موبایله کار دارم و... شاید حرف اون موقع من این نبوده .دوست جونیا هرگز همسرهاتونو محدود نکنید همسر من واضح بهم گفتن چرا راحتم نمیزاری ؟چرا محدودم میکنی؟ ومن الان خیلی پشیمونم😔 ومیخوام رفتارمو اصلاح کنم .امیدوارم نتیجه بده و همسرم دیگه احساس نکنه محدودش کردم . امیدوارم زندگیاتون سرشار از عشق و محبت باشه 💖💖 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک روایت👇