دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
در رابطه با خانم ۳۴ ساله ای که با آقای ۴۱ ساله قرار ازدواج گذاشته و آقا از ایشان امتحان معاشقه گذاشتن.....
عزیز دل من به هیچ عنوان این کار را انجام ندهید چون علاوه بر این که هر نوع معاشقه و ارتباط بدنی قبل از عقد حرام است و حکم زنا دارد این شخص دارد به شما توهین میکند. مگر شما هندوانه هستید که می خواهد شما را امتحان کند . اگر این کار را انجام دادید و ایشان از شما خوشش نیامد تکلیف شما چیست. آبروی ریخته چگونه جمع خواهید کرد. ایشان به وضوح دروغ می گوید. چون اگر آدم گرم مزاجی بوده قطعا نمیتوانسته تا به حال بدون زن سپری کرده باشد . ایشان یا همسر دیگری دارد یا به طریق دیگری این هات بودن خودش را تامین کرده است. پس مرد نجیبی نیست.. ضمنا عزیز دلم اگر بحث صیغه و این حرفها را پیش کشید اصلا قبول نکن . چون برای دختر باکره هرگونه عقد یا صیغه محرمیت باید به اذن پدر یا در صورت نبودن پدر پدر بزرگ باشد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام ۱۰ ساله ازدواج کردم و مثل دوست صمیمم با همسرم رفتار میکنم
مخاطب من همون خانمیه که الان داره این پیام رو میخونه ،
ببین با دوست صمیمیت چه رفتاری داری . آیا همه اخلاقهاش را می پسندی و همه کارهاش را قبول داری ؟
حتما اینطور نیست ولی سعی می کنی خصوصیات و علایق مشترکتون رو
پیدا کنی و بیشتر به اونها بپردازی . دو تا دوست صمیمی و واقعی همیشه همراه و پشتیبان هم هستند با هم تفریح و خوشی می کنند و برای غم و مشکلات هم ناراحت میشن . در برابر دیگران از هم طرفداری و حمایت می کنند و عیبهای هم رو می پوشونند ...با هم برای اهداف مشترک تلاش می کنند
من هم همینکارها رو کردم و احساس خوشبختی واقعی دارم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
درد دل یه مرد متاهل :
آقا ما يه زن گرفتيم،
يني شيرين ترين و فرحبخشترين لحظات عمرمونو در زندگي زناشويي تجربه کرديم...
ميرفتيم سر کار ، زنمون ميگفت :
چرا انقد ميري سر کار؟
چرا به من نميرسي؟
ميمونديم تو خونه ميگفت:
چرا نميري سر کار؟
پس کي ميخواد پول بياره تو اين خونه؟
ميشستيم رو مبل ميگفت:
من بايد از صبح تا شب تو اين خونه جون بکنم جنابعالي رو مبل لم بدي؟
پا ميشديم کمکش کنيم ميگفت:
اومدي خرابکاري کني؟
قيافه مون ژوليده پوليده بود ميگفت؛
تو اصلاٌ بخاطر من به خودت نميرسي!
به خودمون ميرسيديم ميگفت:
داري خودتو برا کي خوشگل ميکني؟
از دستپختش تعريف نميکرديم ميگفت:
تو اصلاٌ قدرشناس زحمتاي من نيستي!
تعريف ميکرديم ، ميگفت:
ها؟ چه گندي زدي که حالا با اين حرفا ميخواي وجدانتو راحت کني؟...
ها ها ها ها ها...
"اگه يه روز بهت گفتن بين زن گرفتن و سرطان گرفتن يکي رو انتخاب کن ،
اصلاٌ از اسمش نترس...
با شيمي درماني درست ميشه!😂😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من خواهر دومادم....
سلام خدمت خانم گلبرگ و بقیه دوستان.
انشاءالله همه عمرتون رو تو شادی و جشنا بگذرونین🌹🫂
دوهفته دیگه جشن نامزدی برادرمه و من تنهاخواهرشم ،بعد هیچ تجربه ای ندارم ،
البته جشن تو تالار برگزار میشه اما من نمیدونم
که باید به عنوان خواهر چیکار کنم و چه لباسی بپوشم چطوری برقصم😂🥲
و چیا بخرم هم برای خودم هم برای زنداداش عزیزم،
مادرم اینا هم سن وسال دار هستند و همه کارا میفته گردن من
میشه از تجربه هاتون بگید و اینکه چطوری برگزار کردیدچیکارا کردید؟ چه کارهایی رو انجام ندم و چه سوتی هایی رو ندم که بعدا مایه عذاب شه مخصوصا تو فیلم😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
چهار ساله عروسی کردم ی روز خوش ندیدم
سلام لطفا پیام منو تو کانال بزارین چهار ساله ازدواج کردم از روزی که عروسی کردم یه روز خوش نداشتم همش دعوا مشکل من این که من همیشه اخرین الویت همسرم بودم بخدا دوتا بچه دارم خرجشو پدرم میده میخوام طلاق بگیرم ولی پسرم جونش به جونم وصله تا وقتی که کاریش گیره میشم جانش ولی وقتی که کارش راه میوفته میشم یه ادم احمق بخدا ۱۹ سالمه ولی قیافم شبیه ادم های پنجاه سالس میام با مادرم حرف بزنم اونم میریزه تو خودش سکته میکنه شمارو بخدا قسم چیکار کنم اینم اضافه کنم که همسرم وضع مالی خیلب خوبه ولی ما تو پارکینگ پدرشوهرم زندگی میکنم مادرشوهرم هم فوت شده همه زحمت خانشم با منه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام میخواستم یه خاطره بگم از یه خواستگارم
من این خواستگارم تو گلزار شهدا باهم آشنا شدیم منو دوستم رفته بودیم موکب
توی گلزار چایی بخوریم که یهو برگشتم ایشونو دیدم که اونطرف تر نشسته بودن ولی سریع سرمو برگردوندم
بعد داشتم به دوستم توضیح میدادم اینی پشتمونه رو نگا کن این اقاهه شوهر فلانی😐
بعد یهو دوستم نامخصوص برگشت گفت اونو میگی اونکه اسم فامیلش یه چی دیگست زنم نداره🚶♀😂
شبش دیدم همون اقا منو تو اینستا فالو کرده😐
فردا شد دیدم دوستم که متاهله پیام داده بهم
فاطمه دیروز تو گلزار تو روسریت فلان رنگ بود دیگه گفتم اره چطور گفت اقای
فلانی(همونی که اشتباهش گرفته بودن)از تو خوشش میاد و به من گفته
انگار دیروزم باهم دیگه چشم تو چشم شدین(حالا من اصن تو فاز خودم بودم نفهمیدم
باهاش چشم تو چشم شدم یا نه اون الکی گفته)نظرت چیه دیگه گفتم من تواین کارا دخالت نمیکنم
وخانوادم باید درجریان باشن که شماره ی منو گرفتن دوروز بعدش پیش دوستم بودم
که دوستم گفت همون اقا بهت تو اینستا پیام داده به من گفت بهت بگم جوابشو بدی
(منم به شدت از این کار که یه نامحرم بخواد حرف بزنه اونم راجب مسائل احساسی
بخصوص مسائل ازدواج درحالی که خانواده هاخبر ندارن بدم میاد و چندتا از خواستگارامم
به خاطر همینکه موقع خواستگاری اینکارو کردن رد کردم)به دوستم سریع گفتم
بهش بگو پیامشو پاک کنه چون حتی اگه پیامشو ببینمم جواب نمیدم
.خلاصه گذشت یه هفته و هیچ خبری دیگه ازشون نشد تا دوباره رفتم گلزار و خودم که متوجه نشدم
ولی همون دوستم گفت که اون اقا پشتته که دیدم بله بادوستشون اومدن اونجا نشستن
ایشونم انگار قبل ترش منو دیده بودن(خلاصه کسی رو که فک کنم هیچ وقت
اخر هفته ها نمی اومد گلزار رو یه کاری کرده بودم که هرهفته من میرفتم
اون زودتر از من اونجا بود اخرین نفرم میرفت😂)تااینکه اونروز بعداز اینکه اومدم
خونه مامان ایشون زنگ زدن و صحبت کردن بامامانم وقرار بود ما یکم دیرتر جواب بدیم
که متاسفانه بهخاطر مسائلی دوماه طول کشید تو طول این دوماه ایشون هرهفته گلزار بودن
که تمام دوستای من متوجه این موضوع شده بودند وحتی یه بارم باکت شلوار طوسی
و پیرهن صورتی اومدن گلزار جایی که همه لباس راحتی میپوشن😂و کلا سوژه شده بودن
و بادوستشون هی میومدن از جلو ما رد میشدن حتی ما باچندتا از دوستامونم رفته بودیم
مشهد که اونجا هم ول نکردن وبه همون دوست متاهلم هی پیام میدادن که بامن صحبت کنه
و نظرمو بگم هرچند من به دوستم گفتم جوابم منفی از همون اولشم گفته بودم
ولی این دوستم بهشون نمیگفت و گفت باید مادرش زنگ بزنه و جواب منفی رو بگیره
خلاصه که بعداز تموم شدن اون ماجرا من حتی قضیه رو به نزدیک ترین دوستامم نگفتم
اما رابطشون که دوستم بودن به دوستای من گفتن وخود اون فرد هم به تمام دوستاشون گفته بودن🚶♀
وتعداد اون افرادی هم کع گفته بودن خیلی زیاد بودن والبته این کارشون باعث شده بود
که یکی از دوستاشون از من خوششون بیاد و دوباره یسری ماجرا سر ایشون داشتیم تا رد کردیم🚶♀
حالا اون بنده خدارو بعداز اینکه ردشون کردم دیگه تو گلزار ندیدم🤦♀😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من دارم زندگیمو بعد ۱۳سال از صفر شروع میکنم
و میخایم از مادرشوهرم جدا بشیم خونه زندگی بذاریم قرار شد ما وسایل خونه بذاریم و مادرشوهرم برامون خونه بگیره چ دعا یا ختم یا چله ای میدونید خوبه ک بشه زود وسایل خونمونو کامل کنیم بریم سر خونه زندگیمو خواهش میکنم اگه نتیجه گرفتید کمکم کنید چون واقعا دیگه خسته شدم با خودم فک میکنم میگم واقعا روزی میاد من خانم خونه ی خودم بشم مستقل بشم ب شوهرمم میگم نکنه بمیرم و ب آرزوم نرسم واقعا فکرمون درگیره چون خرید وسایل هم خیلی گرون شده میترسم از پسش بر نیایم لطفا کمکم کنید ممنون از همگی🙏🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خانوم کانالمون از استرس دخترش میگه
سلام گلبرک جان عزیزم لطفا خواهش میکنم تورو خدا پیام من و بذار تو گروه خیلی به راهنمایی دوستان نیاز دارم سلام به همه عزیزان راستش من ۳۶ سالمه و دوتا دختر دارم دختر اولم ۱۴ سالشه و خیلی خیلی استرسی چندین بار بردمش پیش روانشناس و روان پزشک اما متاسفانه هیچ فرقی نکرد هیچ بدتر هم شده همش ترس از شکست و در حال و آینده داره خیلی به خودکشی فکر میکنه داعم میگه کاش من میمردم راحت میشدم 😭هر چقدر که راهنماییش میکنم براش صحبت میکنم دلداریش میدم هر کاری از دستم بر اومده انجام دادم بعضی وقتا که شدید میشه ناراحتیش خودش و میزنه داد میزنه 😢😢کلا نامیده و افسردس دیگه بریدم نمیدونم چکار کنم خیلی رو درسش حساس شده تمام خوشبختی و ایندش وتو بهترین نمرها و بهترین دانشگاه قبول شدن میبینه هرچقدر میگم کم فکر بی خودی بکن پله پله برو جلو اما گوش نمیده اینم بگم داعم میگه یه چیزی خیلی اذیتم میکنه همش میگه تو موفق نمیشی تو هیچی نمیشی از این حرفا یا اگه کسی تنبل باشه تو دستت بهش بخوره توهم شبیه اون میشی و فلان و بهمان تورو خدا اگه تجربه یا راهکار کار گشایی دارین ممنون میشم بگید منم باشم یک مادر حسرت به دل 😭😭😭😭
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام من یک دختر هستم یه رابطه با پسری داشتم قصدش ازدواج بود
طی مشکلاتی ایشون گفت نمیتونه بیاد خواستگاری و با هم بحث کردم حرمت ها
شکسته شد و......بعد رفتنش من سختی زیاد کشیدم به معنای واقعی نابود شدم
من خطمو عوض کردم پیج جدید زدم
۹ ماهه از هم جدا شدیم و همو ندیدیم
ولی تا به الان همش تو قلبم و ذهنمه کارم شده گریه و زاری تا اینکه از دیروز
پیجمو پیدا کرده پیام داده میخواد هر جور شده منو ببینه گفتم نمیام و متنفرم ازت
ولی خیلی پیله کرده حتما بیا میخوام ببینمت کارت دارم باهات حرف دارم گفتم
من باهات کاری ندارم اگه حرفت مهمه همینجا بگو میگه فقط باید حضوری ببینمت به یاد گذشته ها
دو دلم هم دوست دارم ببینمش هم دوست ندارم ببینمش بین دوست داشتن و
نفرت قرار گرفتم
من چیکار کنم برم ببینمش یا نه؟؟؟؟؟؟
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
دیشب در آسمان غزه چه خبر بود؟
یعنی چند هزار ملائک پایین آمده اند
تا هزار شهید را بالا ببرند؟
گروهی برای بردن شیرخواران در حالیکه لالایی میخوانند و آنها را بشارت میدهند
به هم بازی شدن با یک طفل شش ماهه.
گروهی برای بردن خردسالان در حالیکه دنبالشان می کنند و میخندانندشان و
میگویند دختر سه سالهای منتظرتان است.
گروهی برای بردن کودکان در حالیکه به سوالات بی شمارشان جواب می دهند
و بقیهش را به عبدلله میسپارند.
گروهی برای بردن نوجوانان در حالیکه
قربان قد و بالایشان میروند و قول گعدههای بهشتی با مدیریت یک نوجوان سیزده ساله را به آنها میدهند.
گروهی برای بردن جوانان درحالیکه از مقاومت شان تعریف میکنند و از رذل بودن دشمنشان عصبانی اند. تحلیل روایتهای مشابه را علی اکبر قرار است برایشان انجام دهد.
گروهی برای بردن زنان آمده اند در حالیکه قول خوب بودن حال بچهها و وابستگانشان را به آنها میدهند و میگویند بانویی که شما را درک میکند و خودش شهیده و مادر شهید است منتظرتان است.
و گروهی برای بردن مردها آمده اند و
میگویند مهم نیست در زمان حیاتتان
نمیشناختیدش. مهم این است که مثل او عزتتان را به زندگی با ذلت نفروختید.
ببینیدش در لحظه عاشقش می شوید.
مگر می شود دوست نداشت سیدالشهدا را؟
و گروهی مسئول پخش موسیقی معراجند.
با هر روحی که بالا می رود یک بار
میخوانند: بای ذنب قتلت؟
قیامتی است امشب آسمان غزه.
قیامتی که زمین بازی را عوض خواهد کرد.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
روایت جذاب #آساره دختری عشایری
بعد از شکر... حتما بخونید
بسیار خواندنی وزیبا و عاشقانه...
دنیای بانوان❤️
روایت جذاب #آساره دختری عشایری بعد از شکر... حتما بخونید بسیار خواندنی وزیبا و عاشقانه...
سه چهار دقیقه از اومدنشون نگذشته بود که یه آقایی اومد اونم رفت تو اتاق.... من دیگه نگاه نکردم ببینم کی هستن و چی میگن... رفتم دنبال کارام.... بعد از نیم ساعت مدیر منو صدا زد و ازم خواست برم اتاقش.... وقتی رفتم اون آقا و اون خانم مسن نشسته بودن...یه دختر بچه ی تقریبا سه ساله هم با چشمای پر از اشک کنارشون ایستاده بود.... مدیر با خوشروئی بهم گفت :آساره جان، این بهار خانمه ما با بابا و مامان بزرگش اومده اینجا و قراره از این به بعد مهمون مهد ما باشه....
متوجه شدم که اون آقا و خانم مسن، مادر و پسر هستن.... با لبخند رفتم سمت بهار.... دستشو گرفتم و گفتم :دوستداری یه کم باهم حرف بزنیم؟ ولی بهار گریه کرد و خودشو چسبوند به باباش....احساس کردم داره غریبی میکنه.... نزدیک تر نرفتم و از همون فاصله سعی کردم با لبخند و صحبت یه کم آرومش کنم.... کم کم دیدم وقتی حرف میزنم بهار هم لبخند میزنه.... احساس کردم داره باهام دوست میشه.... مامانبزرگش گفت :خیر ببینی دخترم.... این نوه ی ما بعد از مادرش نتونسته با کسی ارتباط برقرار کنه و شده کوهی از غم و غصه... آوردیمش اینجا بچههای هم سن و سال خودشو ببینه بلکه کمی روحیه اش بهتر بشه.... آروم و طوری که بهار نشنوه گفتم :ببخشید مگه مادرش چی شده....؟ مادر بزرگش آهی کشید و آهسته گفت :یکسال پیش تو جاده تصادف کردن مادرش همونجا تموم کرد... این بچه رو انگار خدا نگهداشت... پسرمم سرش خراشیده شد و چون کمر بند بسته بود آسیب دیگه ای ندید.... قسمت این بچه هم اینطور بود،که تو دو سالگی بی مادر بشه....بعدشم زیر لب گفت:چمیدونم.... هیییییی دنیای بی رحم... چه ها که با آدم نمیکنه.... بعد رو به من گفت :منم سنی ازم گذشته مادر جان... حال و حوصله ی بچه ندارم....در جوابش گفتم: نگران نباشید... حالا اولشه... یه کم که بیشتر بیاد و با بچه ها دوست بشه حال روحیش هم بهتر میشه ان شاء الله....
اون روز پدر و مادر بزرگ بهار، گذاشتش مهد و خودشون رفتن.... بهار اولش بی تابی میکرد و دوست نداشت بمونه... ولی بعدش کم کم با من دوست شد و شروع به بازی با بچه ها کرد... هر روز که میگذشت بهار بیشتر با من دوست میشد طوری که وقتی باباش یا مامان بزرگش میومدن دنبالش میچسبید به من و میگفت :دوست دارم همینجا باشم... دلم نمیخواد بیام خونه.... و روز به روز شادتر و با نشاط تر میشد....
👇👇👇