دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
برای خانم ۲۳ ساله که با اجبار خانواده .بامردی ۱۰ سال بزرگتر ازدواج کرده😔
عزیزدلم نازنینم شما الان دوتا راه داری یا زندگی بسازی که دوستش داری یانه.خدایی نکرده بری وطلاق بگیری😔
که باوجود خانواده ای که هیچ ارزشی برای نظرت قائل نیستند معلوم نیست چه آینده ای درانتظار ت هست.
عزیزدلم شما ازفردا صبح که بیدارشدی کمی در دررفتار و اخلاق همسرت دقت کن.
ببین چیزی دراین مرد وجود داره که دوستش داشته باشی یابدت بیاد؟؟؟
مثلا مایحتاج خونه راتهیه میکنه؟؟
کم وکسری برای خورد وخوراک ورخت ولباس برات نمیزاره؟؟؟
آدم کاری وفعال هست؟؟
اهل دود ودم ومشروب واین چیزاست خدایی نکرده؟؟؟
آیا دست بزن داره وشمارا هرروز سیاه وکبود میکن؟؟؟
اجازه نمیده بری بیرون یاخونه پدر ومادرت وشمارا تو خونه زندانی کرده؟؟؟
خانواده اش توزندگیت دخالت میکنن؟؟؟
این مرد زشت وبدقیافه است؟؟؟
بعد برو روی برگه خصوصیات مرد رویاهات رابنویس وبا خصوصیات همسرت مقایسه کن. البته بدون اینکه کینه داشته باشی.😉
ببین چجوری میشه تحمل کرد یا واقعا غيرقابل تحمله😔
اصلا برای چی ازاین مرد متنفری؟؟؟
گلم اگر کمی تردید کردی حسابی تلاش کن تا عاشق همسرت بشی واونا عاشق خوت کنی🥰
اینهمه میری مشاوره برای نابودی زندگیت 😔
ازاین به بعد برو برای ساختن زندگیت وعاشقانه زندگی کردن😍
عزیزدلم همیشه ساختن سخت تراز خراب کردن هست ولی نتیجه اش عالی.
اگر درگوشه قلبت به کسی علاقه داری ومنتظری تابهش برسی وخدایی نکرده گفته طلاق بگیر خودم میام باهات ازدواج میکنم مطمئن باش همش دروغ وفقط میخواد زندگیت راخراب کن.
پس مثل یک خانم عاقل وباهوش بدون پیش داوری وکینه وکدورت حسابی فکر کن وببین بهترین کار چی هست؟؟
اگر درتوانت نیست که این زندگی رابسازی قبل بچه دارشدن فکر اساسی بکن.
البته باهمسرت حرف بزن وبگو دوست داری زندگیت راتغییر بدی بعد بچه داربشید.بگو فعلا آماده نیستم.
عزیزم آرزوی خوشبختی برات دارم .
مهربونم🥰
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام عزیزم
درباره اون خانمی که گفتن توی یه شهر دیگه غریبن
عزیزم ببخشید ولی شما پر توقع هستی
خودت داری میگی موقع ناهار رفتی گفتی برای پسرم ناهار نگه دارید خوب این کارشما خیلی زشته مگر غرور نداری منم بدم میاد کسی موقع غذا خوردن بیاد خونم میتونی غذای بچه هارو بدی بعدازظهر بری خونشون تا غروب برای شام برگردی خونت
شما مشکلت ناهار و شامه
وگرنه نگفتی که بهت توهین میکنن یا اذیتت میکنن یا حتی دخالت
اینا حسن بزرگ خانواده همسرته
بعدش واقعا بچه ها توی این سن فهمی از بی کسی ندارن اینا افکارشماست توی این سن بچه ها بیشتر از پارک و گردش لذت میببرن
شما واقعا توقع داری مادرشوهر بهت زنگ بزنه یا بیاد خونتون بهتون سر بزنه😳
شما بدون توقع هر روز اندازه یه احوال پرسی بدون گله وتوقع بهشون زنگ بزن .میبینی رفتارشون عوض میشه مامان شادی باش با بچه هات و همسرت حال کن چکار داری به قو م شوهر😉 مشکل شما آرزوی خیلی هاست 😁دیگه سرزده نرو خونشون واالله من خونه مامانم بدون تماس نمیرم چه برسه مادرشوهر
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
روایت جذاب #آساره دختری عشایری
بعد از شکر... حتما بخونید
بسیار خواندنی وزیبا و عاشقانه...
دنیای بانوان❤️
روایت جذاب #آساره دختری عشایری بعد از شکر... حتما بخونید بسیار خواندنی وزیبا و عاشقانه...
بهار روز به روز شادتر و با نشاط تر میشد....
تقریبا هفت هشت ماهی از اومدن بهار به مهد میگذشت... یهروز که داشتم از مهد برمیگشتم خونه دیدم یه ماشین نگهداشت کنارم و بوق زد... توجه نکردم... دو سه بار دیگه بوق زد.... سرمو برگردوندم... بابای بهار بود... به نشانه ی سلام سری تکون دادم... اونم شیشه رو داد پایین و سلام کرد... و گفت :امکانش هست چند لحظه وقتتون رو بگیرم...؟ گفتم :اینجا....؟ بهتر نبود اگه کاری داشتین میومدین داخل مهد...؟ بابای بهار گفت :اینجا که نه... ولی فضای داخل مهد هم نمیخواستم باشه.... اگه اشکالی نداره چند دقیقه ای بریم جایی بشینیم.... صحبتی داشتم باهاتون... گفتم :در چه رابطه ای.... بابای بهار گفت :شما این چند وقت برای دخترم خیلی زحمت کشیدین.... بعد از مدت ها دارم دخترمو شاد و سرحال میبینم.... و این برام یه دنیا ارزشمنده.... میخواستم به پاس زحمت هاتون ازتون تشکری کرده باشم.... گفتم :من انجام وظیفه کردم... بابای بهار گفت :لطفا.... اگه امکانش هست چند لحظه وقتتون رو بگیرم.... دیدم خیلی اصرار میکنه و از طرفی نزدیک مهد هستیم و چون همه منو میشناختن هر کی رد میشد نگاه های معنی دار میکرد... گفتم باشه... سوار ماشینش شدم و بابای بهار رفت سمت یه رستوران شیک و مجلل.... گفت :اگه اشکالی نداره ناهارو باهم بخوریم.... مرد موجهی به نظر میومد.... تو این چند ماه همش میدیم میومد مهد دنبال بهار... آدم خوبی به نظرم رسید... بخاطر همین دعوتش رو قبول کردم و رفتیم توی رستوران.... یه میزی که کنار پنجره بودو نشونم داد و گفت :اونجا چطوره...؟ منم دیدم خیلی نور داره و دلبازه... گفتم خیلی خوبه دوتایی رفتیم سمت میزو نشستیم.... گارسون اومد سفارش بگیره... دیدم بابای بهار از گرون ترین غذای منو دو پرس سفارش داد... بعدشم رو به من گفت :من انتخابم بد نیست مطمئن باشید شماهم از این غذا خوشتون میاد چون قبلا امتحانشو پس داده.... منکه آدم شکمویی نبودم زیاد برام مهم نبود ولی منی که زندگی با علی رو تجربه کرده بودم حالا اولین چیزی که از بابای بهار خیلی اومد به چشمم، دست و دل بازیش بود... بعدشم شروع کرد به صحبت.... از مامان بهار گفت که چقدر دوسش داشت.... ولی اون تصادف لعنتی اونو ازش گرفت... یه کم از بهار گفت و اینکه چقدر از وقتی اومده مهد حالش بهتر شده.... در جوابش گفتم :آقای..... بابای بهار حرفمو قطع کرد و گفت :مهران... من مهران هستم...
ادامه دارد
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام گلی جون ممنون از کانال خوبت
درمورد چالش بهترین یا عجیب ترین کار همسر
۱۵ ساله با شوهرم ازدواج کردم سه تا بچه دارم توی این ۱۵ سال کلی دعوا و جنگ و کتک کاری داشیم اگه یک ماهم باهم قهر بودیم هیچ وقت معذرت خواهی نمیکرد .
تقریبا یکسالو نیم پیش طبق معمول باهم دعوامون شد منم باهاش حرف نزدم تا شب که اومد خونه. اومد پیشم منو بوسیدو ازم معذرت خواهی میکرد کلی خواهش و اصرار که باهام قهر نکن با من حرف بزن من تو رو با دنیا عوض نمیکنم و اشتباه از من بوده ترو خدا منو ببخش .
خیلی برام عجیب بود تو این ۱۵ سال یکبارم ببخشید ازش نشنیدم نه به من بگه نه به کس دیگه .
خلاصه منم بخشیدمش😊
روز بعدش با دوستاش میرن بیرون شهر برای ناهار، متاسفانه تو راه ماشین چپ میکنه و فقط شوهر من فوت میکنه 😔
همون ببخشید روز قبل کافی بود برا بخشش این ۱۵ سال .
واقعا بهترین وعجیب ترین کاری بودکه همسرم انجام داده
قدر همو بیشتر بدونیم قبل از این که دیر بشه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام.
برای شرکت در چالش:
من بهترین و زیباترین و یه جورا
خاص ترین کاری که شوهرم انجام داد
گرفتن دستبند طلا روز زایمانم و هدیه دادنش به من اونم تو بیمارستان بود.
چون خودم البته ازش خواسته بودم
ولی خب لطف کرد
باوجودیکه خودشم دستش خالی بود از پدرش گرفت
بماند که بعد منتش رو مادرش تو حرفاش سرم گذاشت ولی برام مهم نبود حرفش.
و اینکه متاسفانه پول همون دستبند و یادگاری با ارزش رو مجبور شدم برا وکیل و طلاقم خرج کردم.😔😢
چون شوهرم دچار اعتیاد بود
خانوادشم کنار کشیدن
چندبارم ترکش دادم ولی اصولی و با حمایت درست و حسابی نبود
و برمیگشت.
ولی با این وجودم به گذشته که فکر کردم و زیبایی این هدیه اونم بخاطر تولد پسر یکی بدونه م
برام ماندگار شد.🌸👌
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
برای اون خانم گل که از بی مهری مادر شوهر و کلا خانواده شوهر غصه داره بنویسم.
عزیزم میدونم خیلی سخته آدم با یه امیدو توقعی وارد خانواده همسر میشه بعد با این رفتارها خیلی دل شکسته میشه
ولی خواستم بگم
غصه کمتر بخور
چون منم درگیر مشکلاتی از طرف شوهر و اعتیادش که شدم
خانواده همسرم الان اون رو راه دادن و ۷ ماهه پیششون زندگی میکنه
ولی من و پسرم کلا قطع ارتباط کردن باهامون
واقعا گناه پسر ۴ ساله ی من چی بود که مادر شوهر حتی در برومون بست راهمونم نداد. حتی کفتم پسرم تشنشه دقیقا ماه محرمم بود دروبست. رفته بودم برای حل مشکلاتمون حمایتمون کنن.
پس می بینی
بدتر از موقعیت شماهم هست.
خداوند یار بی کسان و درماندگانه.
بنظرم آدمای بی ریشه و نادان رو نباید بیشترازین بهشون بها داد
و به دل گرفت.
ما نمیتونیم اخلاق خیلی از آدمایی که یک عمر این شکلی بار اومدن رو تغییر بدیم.
شاد و تندرست باشید.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام نازگل جون در جواب به اون خواهری که راهنمایی خواستن که غریب وتنها هستند
ومادر شوهرش بهش اهمیت نمیده خوب عزیزم خودت به خودت اهمیت بده برو کلاس های مختلف باشگاه برو با بچههات برو پارک سعی کن دوستان جدید پیدا کنی خلاصه نذار بهت بد بگذره ما خودمون باید برای خودمون ارزش قائل باشیم نباید از کسی توقع داشته باشیم بعدشم از خوشیهاتون عکس بگیر فیلم بگیر وبعضی وقتها بهشون نشون بده برای شوهرت وبچه هات تولد بگیر حتی در حد یه کیک کوچیک خلاصه خودت کمک خودت بکن حتی از خانواده خودت هم توقع نداشته باش واگر میتونی اونا رو هم دعوت کن اگر همشون رو با هم نمیتونی مادر شوهر وپدر شوهرت تنها رو دعوت کن و برای خودت وبچه و شوهرت ارزش قائل بشو حتی بدون دعوت خونشون نرو یا مثلاً روز جمعه که شوهر و بچهها خونه هستن ناهار درست کن وفقط یکی از خونوادهاشون رو دعوت کن یا توی خونه یا پارک یا حتی بیابون خیلی میچسبه همین خودش خیلی خوبه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام
من 35 ساله هستم
و شوهرم تولد 30 سالگیم را واسم یک کیک باب اسفنجی خرید 😁
حالا بگو چراااااا؟
اومد گفت چون از کارتون باب اسفنجی خوشت میاد و انیمیشنش را دوست داری واست خریدم
خیلی با حال بود احساس کردم خیلی فکر کرده چی بگیره چون کادو نگرفت و عذر خواهی کرد و گفت دستم خیلی خالی بوده 😘
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
روی حرفم با اون عروس خانم هایی است که میگن خانواده شوهرم همه جاریهارو دوست دارن بجز من
.من یک خواهر شوهرم چنتا زنداداشم دارم رفتارمون باهمشون یه جوره از لحاظ محبت واحترام هیچ فرقی برامون ندارن ولی این وسط یکی از زنداداشام اصلا اخلاقش با خانواده ما جور درنمیاد هر طور باهاش رفتار کردیم به منظور بد برداشت کرد ودلخوری پیش آورد خدا میدونه خیلی وقتها به اون بیشر محبت میکردیم یا بیشتر از بقیه خونمون دعوتش میکردیم ولی بازم از گله هاش یه ذره هم کم نشد برادرم خیلی میومد اعتراض میکرد چرا باخانمش این رفتارو کردیم دیگه ما هم خسته شدیم ولش کردیم .اصلا دوست نداریم بریم خونشون نه خواهر شوهراش ازش خوشش میاد نه جاریهاش .میخوام بگم اگه میبینید از طرف خانواده شوهر پذیرفته نمیشید یکم به اخلاقیات خودتون رجوع کنید آخه این شما هستید که باید خودتونو با اونا وفق بدید.اعتماد بنفستون ببرید بالا بدون توجه به نظر دیگران زندگیتونو بگذرونید.دوستتون دارم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام به همه برای چکاک مینویسم
عزیزم شما خیلی سرچیزای الکی خودتو پیر میکنی ....
من دوسال عقد بودم سه سال ده ماهه خونه خودمم
سال اول چهار ماه بعد عقد تولدم بود منم پیش همسرم بودم بااینکه اول ماه گفتم این ماه تولدمه ولی اصلا روز تولدم یادش نبود منم همسرم از سرکار اومد یواشکی به دوستام پیام دادم که زنگبزنید تولدمو تبریک بگید همسرم از ارامش و روی خوش من خیلی جا خورد انتظار اخم و دعوا داشت ولی اون شب خیلی بمن خوش گذشت با اینکه اصلا یادش نبود و فرداشبش با کیک و گل اومد
دوسال بعدی دیگه اصلا ن تبریک میگفت ن هیچی با اینکه من از دو شب قبلش میان صحبت هام میگم تولدمه (بلاخره هزار و یک گرفتاریه و یادشون میره)ولی بازم با اینکه دوشب قبل بهش میگفتم پس فردا شب تولدمه شب تولدم وقتی میمومد انگار یه چیزی هم طلبکار بود😒
من روش مو عوض کردم از وقتی خونه خودمونم هرسال برا تولدم خودم خرید میکنم خودم کیک درست میکنم ارایش اساسی میکنم یه لباس شیک میپوشم و با همسر و پسرم عکس یادگاری میگیرم
بعدها همبه عکسا ک نگاه میکنم نمیگم همسرم تولد نگرفت میگم ببین ۳۰سالش گذشت و هنوز کلی برنامه اجرا نشده داری
ولی اینم بگم من هرسال تولدهمسرم براش دوتا کادو میخرم با پول خودم .یکی از طرف خودم و یکی از طرف پسرم و تولد سه نفره میگیرم با گل و کیک تزیینات
تا اینکه پارسال بازم از کیک خبری نبود از پارک برام یه گل چیده بود و برام یه گوشی خرید ..
امسال هم با جعبه شیرینی اومد ....
ولی من هرسال چ کادو بخره چ نخره من براش تولد میگیرم
مهم نیست دیگران چ میکنن برای تو مهم اینکه خودت چ میکنی برای خودت؟؟؟؟
شب تولدت میتونی مثل من خودت تولد بگیری و چندتا عکس یادگاری داشته باشی
میتونی کز کنی یه گوشه وبگی چرا همسرم برام تولد نگرفت....
چ خوب چ بد میگذره
از کجا خبر داری شاید تا الان نصف عمرت تموم شده تو این نیمه عمری که گرفتی چ کردی؟؟؟؟
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام خدمت خواهر های گلم
ممنون بابت تبریک گفتن تون واسه تولدم 😘😘😘
واسه خانمی مینویسم که گفته بود تو جمع های خانوادگی جلو دامادشون حرف بزن
شاید باور نکنید اما من وقتی که خونه مادرشوهرم بودم شوهر خواهر شوهرم میومد من تو اتاق باید می موندم زود زود نهارم میخوردم میرفتم تو اتاق تا زمانی که نمیرفت بیرون نمیومدم من به خلطری که تو خونه پدرشوهرم بودم همش دامن می پوشیدم و موهام هم پیدا نبود هیچ وقت
حالا شوهر خواهرشوهرم کیه؟ پسر عمو بزرگم که وقتی کوچیک بودم همش خونه اونا بودم خونشون کنار خونه بابام بود تو یه کوچه بودیم
اما من سکوت میکردم الان هم که خونه ام جدا شده دیگه اصلا ندیدمش دامادشون که میشه پسرعموم
اون هم از شرایط زندگیم باخبر هست
اما شوهرم
من گوشی نداشتم براش نامه مینوشتم میزاشتم تو جیب پیراهنش خیلی قربون صدقه اش میرم الان که گوشی دارم همش بهش پیام های اقتدار میفرستم جواب نمیده اما بازم ناامید نمیشم
هر حرفی بزنه سکوت میکنم هر چی فحش زشت و رکیک بده به خانواده ام بازم سکوت میکنم اما هیچ وقت به حرفم نبوده
همش به حرف مامانش هست اینم بگم که مامانش فقط کارش تو دعا گرفتن هست اون موقع که پایین بودم تو بالشتش دعادبیرون میکردم اما از ترس میزاشتمش سرجاس آب دعا میرخت تو غذا وقتی این کارها میکرد شدید بامن بد میشد
الان هم که اومدم بالا کلید خونه ام دارن
یه روز رفته بودم خونه پدربزرگم قبل از اینکه شوهرم بحث کنه باهمه
وقتی اومدم یه روز کابینت ها ریختم بهم تمیز کنم تو کابینت آب و دعا داخلش بود دیدم شتید باورتون نشه بعد 3روز دعوا شدید سر موضوع الکی که هنوز هم قهره
همسرم با من خیلی سرده اما قربون صدقه مادرش میره من اصلا ناراحت این نیستم که جرا با مادرش خوبه
چون خودمم مادرم دوست دارم بچه ام باهام همیشه خوب باشه اما ناراحتم که چرا دوست نداره شوهرم به حرف های منم گوش کنه
ببخشید طولانی شد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿