دنیای بانوان❤️
یکزندگی یک ازدواج ناموفق👇
من تک دختر وچهارتا برادر دارم ودهه شصتی هستم، تو18 سالگی با یکی آشنا شده بودم وهمو میخواستیم توهمین حین یه همسایه داشتیم لنگه مادر فولاد زره....
ازاونجا که ازهرچی بدت بیاد سرت میاد بزرگ شدم، شد مادرشوهرم، ایشون ازبخت بلندم اومد خواستگاری بنده، پدر منم خیلی مخالف بود چون من عزیزدردونه بودم واونا خیلی خیلی کار میکردن واخلاقای خیلی بدی داشتن(حالا بعدامیگم ) ومهمتر ازهمه گل پسرش 12 سال ازمن بزرگتر بود،هربار میومد خواستگاری پدرم به مامانم میگفت بگو من دختری ندارم بدم به شما،ولی این زنه دست بردار نبودطوری که کفشاشو انداختم توکوچه وفخشش دادم ولی ازرو نرفت ،مادربزرگ پدری من هم باما زندگی میکرد وخیلی طرفداری اونا روم کرد یه روز که من با مادربزرگم جروبحث کردم دراین باره عصبانی بودم که عشقم زنگ زد وقتی علت ناراحتیمو پرسید گفتم که خواستگار دارم و ول کن هم نیستن،اونم تا اینو شنید هول کرده گفت خودم زنگ میزنم باپدرت حرف میزنم،شب زنگ زد به پدرم ،وازش خواست که اجازه ی خواستگاری بده،وشرایطشو توضیح داد،ومتاسفانه پدرم وقتی از ارتباط ماخبردارشد فقط به خاطر یه عصبانیت احمقانه به همسایمون جواب مثبت داد طوری که خودم نمیدونستم فقط فرداشبش دیدم که خونه ی ماپره ومراسم بله برون منه،واینجوری شد که فقط بخاطریه عصبانیت بیجا من16 ساله زجر میکشم چون شوهرم هم دچار اعتیاد شده هم خیلی بددهن وبداخلاقه،وازهمه مهمتر زن رو فقط به چشم یه برده میبینه،من طلاق نگرفتم چون دوتا بچه دارم ونمیخوام مث پدرم خودخواه باشم وبخاطر خودم آینده ی بچه هامو تباه کنم ولی میسوزم ومیسازم ولی ازهمه ی پدرومادرا خواهش میکنم قبل از هرتصمیمی در مورد آینده ی بچه هاشون،هم از خودشون نظر بخان هم خودخواه نباشن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک شهید👇
رفقایم توی بسیج فهمیده بودند مصطفی ازم خاستگاری کرده؛از این طرف و آن طرف به گوشم می رساندند که «قبول نکن، متعصبه»
با خانمها که حرف میزد، سرش را بالا نمیگرفت
سر برنامه های بسیج اگر فکر می کرد حرفش درست است، کوتاه نمی آمد؛به قول بچه ها حرف، حرف خودش بود؛ معذرت خواهی در کارش نبود
بعد از ازدواج، محبتش به من آنقدر زیاد بود که رفقایم باور نمی کردند این همان مصطفایی باشد که قبل از ازدواج می شناختند؛طاقت نداشت سردرد من را ببیند
همسر شهید مصطفی احمدی روشن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک عاشقی👇
۱۵سالم بود که عاشق پسر داییم شدم. از بچگی همیشه داییم میگفت تو عروس منی، این تو ذهنم بود، به شدت از پسر داییم متنفر بودم. گذشت تا ۱۵ سالم شد. ...
با کارایی که پسر داییم میکرد عاشقش شدم. چون منو خیلی دوسم داشت.
سه سال ازخودم بزرگتره، یه شب داییم اینا اومدن خونمون، پسر داییم گوشیمو ازم گرفت و یه تک به گوشی خودش زد شماره مو برداشت، از اون شب بهم پیام میداد، من یا جوابشو نمیدادم یا خیلی سرد برخورد میکردم، خیلی دوسش داشتم...
گذشت و گذشت تا ۴ سال بعدش چند بار خاستگاریم اومدن، بابام می گفت نه یا می گفت دخترم میخواد درسشو بخونه
. بابام مخالف ازدواجمون بود ولی من خیلییی دوسش داشتم و به بابام گفتم که من خیلی دوسش دارم و پای همه چیش وایمیسم...
خلاصه یه سال دیگ گذشت که بابام قبول کرد رفتیم ازمایش جوابمون مثبت بود ، خیلی خوشحال بودیم چون فامیل بودیم میترسیدیم که خونمون بهم نخوره.
۸ ماه نامزد بودیم بعد عید هم عقد کردیم الانم عقدیم یک ماه دیگ هم عروسیمونه😍😍😍
منو همسرم خیلی هوای هم دیگه رو داریم امیدوارم همگی کنار همسراشون خوشبخت باشن. ما هم همینجور.
اینم عاشقی من و همسرم...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک شهید👇
کار همیشگی ش بود. هر وقت دلش تنگ می شد دستمو می گرفت و با هم می رفتیم بهشت زهرا "سلام الله علیها "
اول می رفتیم قطعه اموات و چند دقیقه بین قبرها راه می رفتیم؛ بعد می رفتیم سر مزار شهدا.
می گفت : " این جا رو نیگا کن ، اصلا احساس می کنی که این شهدا مرده ان ؟ این جا همون حسی رو داری که تو قطعه ی اموات داری ؟ "
بالا سر مزار بعضی از شهدا می ایستاد و سنشون رو حساب می کرد.
می گفت : " اینایی که می بینی ، همه نوزده ، بیست ساله بودن. ماها رسیدیم به سی سال. خیلی دیر شده ؛ اصلا تو کتم نمی ره که بخوان ما رو قطعه مرده ها دفن کنن ".
از سوز صداش معلوم بود که مدت هاست حسرت شهادت رو به دل داره
شهید مصطفی احمدی روشن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک تجربه👇
من ۲۷و شوهرم ۳۳سالشونه. یه دختر و پسر هم دارم.خدامیدونه چقد مشکل اول زنگیمون داشتم.و خدا میدونه چقد دعوا و درگیری سر هر موضوع کوچیکی. ولی الان دوساله که بخاطر وجود این کانال خوب زندگیم زیر ورو شده.
شوهرم #عاشقم شده و توی خونه حرف .حرفه منه و هرچی بخوام برام فراهمه. حالا چرا زندگیم اینقدر تغییر کرد؟چون وقتی شوهرم از یه چیزی عصبانی بود و سرم داد میزد بجای اینکه دعوا راه بندازم شروع به #توضیح دادن میکردم و با عزیزم و فداتشم ولی با قاطعیت صحبت میکردم و میگفتم دلت میاد سر این موضوع کوچیک سر خانومت دادبزنی و دلشو بشکنی؟ منی که واست جونمو میدم؟
اونم میومد #بغلم میکرد و عذرخواهی میکرد. یا اگه دعوامون میشد بچه ام میومد میگفت بابا بد شده. عمدا بلند حرف میزدمو میگفتم بابا خیلی مرد بزرگ و خوبیه فقط یکم عصبی شد اینکارو کرد مطمئنم دلش نمیخواست تورو بترسونه و منو #ناراحت کنه. فورا شوهرم میومد و بساط آشتی و بازی با بچه ام رو فراهم میکرد💃
پشت سر خانوادشون چیزی نگید اگه خانوادش چیزی میگن با شوخی و خنده حرفتونو بچسبونید تا عقده ای نشید😡 ولی اصلا به شوهرتون نگید عمدا این حرفو زدم بگید من دوسشون دارم نمیدونم چرااینطوری میکنن ولی من بازم نمیتونم حرمتشون رو بشکنم چون خانواده ی تو هستند و من به عشق تو نمیخوام چیزی بگم.😊 اگه راه دور میرندحتما #بهشون بگید که دلتنگشونید
سعی کنید همیشه غذاتون آماده باشه خودتون و خونتون رو مرتب نگه دارید. جلوی شوهرتون با بچه ها بازی کنید. وقتی شوهرتون خونس دوست و #فامیل میگن بریم بیرون بگید شوهرم از سرکار اومده یا خونس نمیتونم بیام اگه شوهرتون گفت برید بهش بگید دلم نمیاد تو خونه ای جایی برم میخوام پیشت باشم. اگه اصرارکرد برید. وقتایی که شوهرتون خونه نیست با دوستانتون قراربذارید و بیرون برید تا همیشه بانشاط و باروحیه باشید.
هیچوقت درخواست شوهرتون رو توی #رابطه رد نکنید حتی اگه حوصلشو ندارید. اپیلاسیون برید تا همیشه پوست بدنتون تمیز و سفید باشه اونوقت خودتون هم #اعتمادبنفس پیدامیکنید و بیشتر به سمت شوهرتون گرایش پیدامیکنید.
اگه به خانوادتون خدایی نکرده بی احترامی کردن خودتون رو جلو نندازید و بهش بگید من به عشق تو همیشه به خانوادت #احترام میذارم.توهم اگه عاشق من باشی عاشق خانوادم هم هستی.
و خدا بازتاب رفتار آدمو به آدم برمیگردونه. بگید اگه داماد خوبی میخوای نصیبت بشه باید داماد خوبی باشی. وگرنه آینده #دامادت هم به تو بی احترامی میکنه خدایی نکرده.
خلاصه اینکه مهمترین چیزهاتوی زندگیتون همسر و بچه هاتون باشند.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک تفاوت فرهنگی👇
35ساله منم 16سالم بودکه خاستگارکارمندوباسوادبرام اومدوپدرم چشم و گوش بسته شوهرم داد.....
4ماه عقدبودم بودم تواین چهارماه کامل خانواده شوهرم شوهرم را شناختم
اصلاخانواده خوبی نبودن وشوهرم بچه ننه بوداگه میخواست آب بخوره حتمابایدازمادرش اجازه میگرفت و خیلی حرفهای دیگه ....
هرچی تودوران عقدالتماس پدرم روکردم که این شوهربه دردمند نمیخوره گوش نکردمیگفت توزیادی حساسی....
خلاصه رفتم سرزندگیم همش دعوابوداعصاب خوردی کتک خوردن تاالان که 18سال اززندگیم میگذره ویه بچه 16ساله دارم آقای ما درست نشد.....
من الان افسردگی گرفتم داغونم اصلاچندسال خواب ندارم تو به خداعزیزای دلم گول تحصیلات وشغل طرف ونخورید....
اگه حتی رفتیدسرزندگیتون ودیدیدطرف به در نمیخوره قاطعیت داشته
باشیدوبرگردیداصلابه چیزدیگه فکرنکیدچون هیچ وقت ذات آدماعوض نمیشه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿