eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
635 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام نازگل جان صحبتم با اون خانومیه که میخواد بچشو سقط کنه منم خدا رو شکر سه فرزند دارم یکیشون سی سال دومی بیست و چهار سال و سومی هفتده سالشه بچه سومم رو ناخواسته باردارشدم تو اوضاع بد مالی شوهرم خیلی ناراحت بود و میگفت باید سقطش کنی و ادرس ی دکتر رو پیدا کرده بود و منو برد پیشش. وقتی رفتم پیش دکتر بهش گفتم ی ماهه باردارم و شوهرم گفته باید سقط بشه ولی من دلم نمیاد بچمو از بین ببرم. دکتر هم خدا خیرش بده گفت بهت آمپول تقویتی میدم بزن هم تقویت میشی هم به شوهرت دروغ نگفتی آمپول زدی خلاصه جلو شوهرم آمپولا رو زدم😍 هی منتظر موند ی روز دوروز ی هفته دو هفته دید خبری نیست😃 دیگه کم کم بیخیال شد و الحمدالله پسرم به دنیا اومد و با اولین نگاهش شد نور چشمی ما و داداشاش 😍 الانم هفتده سالشه خوشگل و خوشتیپ و درس خون و ی کشتی گیر قوی شده و خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم که هدیه به این با ارزشی رو بهمون داد اینم بگم که قدمش برامون خیر بود و زندگیمون روبراه و عالی شد بقول مادرم هر سری رزق و روزی خودشو داره ما کی هستیم که تو کار خدا دخالت میکنیم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii برای دختر خانم ۱۸ ساله ، دوازدهم تجربی درس میخونه دخترم خیلی زیبا و قوی و محکم از طرف یه دختر ، خانمی رو که می خواستن ادامه تحصیل بدن اما همسرشون اجازه نمیدن رو راهنمایی کردی تو الان مجرد هستی فقط باید رضایت پدرو مادرت رو داشته باشی خودتو نمیتونی با خانمی که سه ساله همسر داری میکنه مقایسه کنی یا بخوای ایشون رو راهنمایی کنی چون نه تجربه شو داری نه در مورد زندگی مشترک آگاهی داری اگه این خانم اینجور بخواد با اقتدار تو رو همسرش بایسته که زندگی مشترکش جهنم میشه براش ما درس می خونیم تا با علم و سواد بهتر زندگی کنیم زندگی نمیکنیم که درس بخونیم بیشتر مردها از اینکه همسرشون به سطح بالاتری از اون ها برسه و اقتدارشون کم بشه میترسن و همین علتی میشه که بدون هیچ دلیلی قولی که دادن رو زیر پا برارند تنها راه این خانم پیدا کردن رگ خواب همسرشون و زبان خوش هست و اینکه کمک گرفتن از فرد عاقل که بدون ایجاد حساسیت یا لجبازی در همسرشون ایشون رو نصیحت کنه یا اینکه مدریه ثبت نام کنند و خودشون در خونه بخونند فقط برن برا امتحان ولی کاش این دختر خانم که درس براشون مهم بود اول از همه پدر ومادر خودشون رو راضی میکردن که عروسشون نکند مگه قحطی پسر اومده بود یا ایشون داشت سن ازدواجشون می‌گذشت یا این پسر ، یه مورد خاص و استثنایی بود که راضی شدن تو این سن دخترشون رو شوهر بدن @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام نازگل خانم در پاسخ به آن خانمی که گفتن ناخواسته باردار شدن هیچ چیزی ناخواسته تو این دنیا برای دنیا آمدن وجود نداره این خواست واراده الهی است تو این موجود زنده در وجودت قرار بگیره آدمهای بودن سقط کردن وبلای بدتر سرشون آمده وقتی خودمون به یک موجود زنده لز خودمون رحم نمی کنیم بلای بزرگت دیر یا زود به آن گرفتار می شوییم آدم می شناسم بچه اش بردن سقط کردن شوهرش مریص شد بعد چند سال مرد این دنیا حساب وکتاب داره اینهم یک نوع طلم وزنده به گور کردن البته به شیوه مدرن امیدوارم خدا را ناطر ببیند وتوبه کنید لز خدا سالم وصالح بخواهید لز کجا معلوم همین شد عصای پیری @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii عشق ؛ آغازِ آدمیزادیست🍃🤍 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خسروشکیبایی تویکی ازدیالوگاش خیلی قشنگ میگه: میدونی چی میخوام؟ لحظه لحظه ی زندگی رومیخوام @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii بابابُزُرگ می گُفت: «آقاجان، حتماً روزِ عید به این نیَّت که‌ دلتون از شادیِ اهل‌بیت شاده، دَهَنِتون رو‌شیرین کُنین . حتّی شده با یک‌دونه نُقل! چون این شیرینی، سَوایِ بقیه ی شیرینی هاست ؛ اول‌ دهنت رو شیرین میکنه، بعد تلخی رو‌‌ از جونِت میگیره و اینجوری عیدِت عیــد میشه و روزِت قشنگ ...» بَعد هم دیسِ سَبزِ پُر از شیرینی های جورواجور رو‌ میگرفت سَمتِمون تا بَرداریم و عِیدِمون مُبارَک بشه ... . ‎*اللّٰهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمّد و آلِ مُخَمّد و عَجِّل فَرَجَهُم🍃 ‎*جایِ خالیِ بابابُزُرگ ... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii دلم کمی مادربزرگ می‌خواهد با لباس گلگلی و دستهای مهربانِ حنا زده و موهایی حنایی و لبخندی که خلاصه‌ی تمام خوشبختی‌های جهان است… دلم کمی عشق می‌خواهد می‌شود یک فنجان چای مهمانم کنی؟ ☕️🌸💫 عاشق وقت‌هایی هستم که مادربزرگم مدل عکاسیم میشه سعی کردم خیلی خسته‌اش نکنم و با زدن چند تا شات سریع عکاسی رو‌ تموم کردم🥰 مادربزرگ‌ها واقعا نعمت‌های باارزشی هستن که باید قدر تک‌تک لحظاتی که کنارشون هستیم رو بدونیم🩷 امیدوارم همیشه سلامت باشن و سایه‌شون بالای سرمون باشه روح‌ مادربزرگ‌های آسمانی هم شاد🌹 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام نازگل خانم در جواب به خانمی که پسر سه ساله ی پرخاشگر دارند باید عرض کنم که پسر بچه ها وقتی نیاز به نوازش کردن و محبت دارند با پرخاشگری و شلوغکاری و اذیت میخوان جلب توجه کنند، بر عکس دختر بچه ها که میگن منو بغل کن. لطفا به هیچ عنوان کتکش نزنید و قبل از اینکه کارش به پرخاشگری برسه روزی چندین مرتبه بغل و نوازش و اظهار محبت بهش داشته باشید تا احساس تبعیض قائل شدن توی خونه بهش دست نده 🌸🍃🍃🍃 سلام نازگل عزیزم درباره اون خانمی که پسر۳ساله پرخاش گر داره عزیزم حتما پسرت و ببر آزمایش کم خونی ممکنه کم خونی داشته واینکه نگفتید بعداز به دنیا امدن دادشش اینجوری شده یا خیر ممکنه به خاطر حسادت باشه که توی این سن طبیعیه وقتی پرخاش میکنه اصلا دعوا نکن بزار داد بزنه تا خودش آروم بشه جلوش داداشش و ناز نده بهش بیشتر توجه کن بهش مسئولیت بده مثلا مسئول آوردن پوشک باشه یا وقتی داداشش گریه میکنه بگو: دلش داداش بزرگترش و میخاد برای تو گریه میکنه حتما کادو بگیر از طرف داداشش بهش بده توی این خیلی تو جه نیاز دارن لطفا هیچ وقت دست روش بلند نکن گناه دارن @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
روایت جذاب #آساره دختری عشایری بسیار خواندنی و‌زیبا و عاشقانه...
روایت جذاب دختری عشایری بسیار خواندنی و‌زیبا و عاشقانه...
دنیای بانوان❤️
روایت جذاب #آساره دختری عشایری بسیار خواندنی و‌زیبا و عاشقانه...
همون ساعت رفتم تا بتونم از دور ببینمش..... ده پونزده متر دورتر از محل کار مهران پشت درختا منتظر موندم.... دیدم دقیق سرساعت ماشینش اومدو جلوی در محل کارش پارک کرد... همینکه دیدمش دوباره اشکام سرازیر شد... اصلا دست خودم نبود.... بشدت احساس شکست می‌کردم... احساس‌ میکردم احساساتم بدجور بازیچه ی دست مهران شده... دیگه تقریبا بهم ثابت شده بود علت رفتن مهران این بود که دستش بهم نرسیده بود.... ولی با وجود اینکه اینو میدونستم بازم دلم آروم نمی‌گرفت.... از اون روز دیگه تقریبا کار هر روزم شده بود که صبح ها میرفتم مهد، عصرها هم میرفتم سمت محل کار مهران... یه گوشه قایم میشدم که فقط ببینمش.... بعدشم میرفتم خونه و کلی گریه میکردم.... اصلا باورم نمیشد رفتن مهران اینقدر منو بهم ریخته باشه.... تقريبا یکساااااااال من هر روز رفتم و از دور نشستم و ساعت ها به مهران نگاه کردم.... مامانم میگفت:نکن آساره.... تو دیوانه شدی مگه....؟ چرا از مهران برای خودت یه بت ساختی...؟ اصلا مگه اون کی بود...؟مطمئن باش خواستگار بهتر از اون برات میاد... آخه چرا اینقدر داری خودتو اذیت میکنی...؟ولی کو گوش شنوا.... من اصلا نمیتونستم از مهران دل بکنم... تا اینکه یه روز که مثل همیشه وایستاده بودمو نگاه میکردم دیدم ماشین مهران وایستاد... مهران که پیاده شد یه خانم جوون خیلی خوشگل هم از ماشین مهران پیاده شد....قدبلند تر و چارشونه تر از من بود.. موهاش بلوند بود و خیلی به خودش رسیده بود..... دستشو داد تو دست مهران و دوتایی رفتن بالا.... با دیدن اون صحنه پاهام سست شد... آب پاکی ریخته شد رو دستم.... هیچ معنی نداشت جز اینکه مهران ازدواج کرده باشه ....همون لحظه پاشدم اومدم خونه... انقدر گریه کرده بودم چشمام باز نمیشد... قرآن رو گرفتم تو بغلم... رو به آسمون گفتم :خدایا... تورو به همین قرآن کمکم کن... کاری کن فراموشش کنم... کاری کن از قلبم بره.... مامانم همون لحظه اومد تو اتاق... گفت :داری چکار میکنی با خودت آساره... خودتو تو آینه ديدی؟ شدی دو پوست و استخون... ول کن اون آدم بدرد نخور رو... به امیر فکر کن... اون به تو نیاز داره آساره... ازت خواهش میکنم.... مامانم اینا رو میگفت و من فقط نگاش میکردم.... دیدم راست میگه... مهران که ازدواج کرده و داره خوش میگذرونه.... من چرا باید اینجوری خودمو اذیت کنم...؟ نشستم یه گوشه و به حرفهای مادرم فکر کردم.... از وقتی مهران رفته بود غذا به زور از گلوم پایین میرفت و همین باعث شده بود خیلی زیاد وزن کم کرده بودم........... ادامه دارد
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خانوم کانالمون از دعوای پسرش با پدر شوهرش میگه
دنیای بانوان❤️
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خانوم کانالمون از دعوای پسرش با پدر شوهرش میگه ‌
سلام وقتتون بخیر اجرتون باامام زمان🍂🍂🌺🌺 یه مشکلی دارم که امروز حسابی بهم ریخت منو و اصلا نمیدونم چه واکنشی داشته باشم.. من دوتا پسر ۵ ساله و یک ونیم ساله دارم خودم پدر و مادر ندارم😔😔😔 هفته ای هم یه شب میریم خونه پدرشوهرم..پدر و مادرشوهرم پیرهستن ولی خداروشکر از پس کارای خودشون برمیان..یه جاری دارم که سالی فقط دو سه بار میاد خونه این پیرزن و پیرمرد اصلا باهاشون رفت و آمد نداره..ولی من خداشاهده فقط و فقط بخاطر خدا و وجدان خودم تا بتونم سعی میکنم کوتاهی نکنم و کاری که از دستم بربیاد انجام بدم براشون چون میدونم دنیا دارمکافاته میخام طوری باشم که دوست دارم درآینده ان شاالله عروس هام برام باشن..حالا مشکل من چیه..یه مدتی هست ما که میریم خونشون پدرشوهرم به شدت با پسر ۵ ساله ام درگیر میشه هم لفظی هم رفتاری..هر چی به پسرم گوش زد میکنم که چیزی نگه اونم لج میکنه دوتا دعواشون میشه درآخر پدرشوهرم پسرم رو کتک میزنه😔😔😔😔 من خیلی بخاطر عزت نفس پسرم ناراحت میشم ولی سخت تحمل میکنم..هر چی با شوهرم صحبت میکنم حداقل تو با پدرت صحبت کن سربه سر بچه نزاره اونم فقط سکوت میکنه و چیزی نمیگه..امروز عصر چون خونشون کار داشتن زنگ زدن بیایین همین دو سه ساعتی که بودیم پدرشوهرم اینقد پسرم رو اذیت کرد که من تحملم تموم شد به مادرشوهرم گفتم به روح مادرم تا دوماه دیگه خونتون نمیام..اونم پیرزنی ترسید که نریم اومد بیرون هی قسم میداد که نکنه بری و نیایی..بخدا درمونده شدم نمیدونم چکار کنم شوهرم اصلا حمایت نمیکنه اینطور مواقع بچه هام رو..حالا دوستای گلم اگه میتونید راهنماییم کنید که چکار کنم چطوری این قضیه رو حل کنم😢😢 ممنون از دوستای گلم❤️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿