دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک عاشقی و امید 👇
یه رفیقی داشتیم قدیما که هیچوقت نمیذاشت براش تولد بگیریم، خودشم تولد خودشو جشن نمیگرفت حتی! بدش میاومد از این بند و بساطِ سورپرایز کردن و کادو گرفتن و تولد بازی...
میگفت از سر اجبار به دنیا اومدن و زندگی کردنِ زوری، ارزش جشن گرفتن نداره!
تا اون سنشم کسی حریفش نشده بود برای تغییرِ عقیده و یه عمر با همون افکارش زندگی کرده بود...
تا اینکه یه بار زد و در عینِ ناباوری ما، یه مراسمِ مفصل برای تولدش تدارک دید و همهرو هم دعوت کرد، اونم نه توی روزی که به دنیا اومده بود، یه چند ماه بعد ترش...
رفتم، دوست و آشناها همهمون رفتیم، از سرِ کنجکاوی، از روی تعجب! کاشف به عمل اومد دل لاکردار رفیقمون رفته و بدم رفته! برای یه آدمِ معمولی، مثلِ خیلیای دیگه...
اما خاص برای رفیقِ ما!
هرکی ازش میپرسیدچی شد پس؟
اصلا چرا این موقع؟ تولدت که امروز نبود تو!
میگفت نمیدونم! ولی حالا زندگی ارزششو داره! اجباری نیست، زوری نیست...
حالا عشقو داره، ذوقِ دیدنشو داره، شوقِ داشتنشو داره، میارزه هر لحظه ی این زندگی رو جشن بگیرم...
حالا که به باهم بودن میگذره!
میگفت مهم نیست آدم توی شناسنامه چه روزی به دنیا بیاد، مهم اینه که زندگیش برای خودش از چه زمانی معنادار شده، خواستنی شده، با ارزش شده...
اون روز، روزیه که اون آدم واقعا به دنیا اومده!
زندگی منم از امروز شروع شده، آغازِ بودنِ من همین امروزه، روزی که عشقو پیدا کردم...
روزی که دلیلِ زنده بودنمو پیدا کردم!
اگه قرار به جشن گرفتنم باشه، وقتش همین روزیه که بهترین بهونه رو پیدا کردم...
برای زنده موندن و زندگی کردن؛
و روی حرفشم موند!
از اون به بعد هرسال جشن گرفت، مفصلتر از سالِ قبلش، با کلی مهمون و دبدبه و کبکبه...
روز تولد عشقشو!
ما هم عادت کردیم به دیوونه بازیاش، به عاشقیت بی حد و مرزش، به فلسفه ی زندگیش...
خیلی سال میگذره از این جریان ولی من گاهی توی دلم، برای همه ی آدمهای دنیا آرزو میکنم، یه دیوونه ی عاشق، از جنس رفیقمو!
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک تحمل و صبوری👇
منم تو زندگی خیلی اذیت شدم ولی هنوزم که هنوزه دارم تحمل میکنم صبر خدارا شاکرم که بهم صبر تحمل زیاد داده حدود 18ساله ازدواج کردم 37سالمه یه دختر 16ویه پسر 10ساله دارم شوهرم چند سال اول زندگی پیش خانواده ی شوهرم زندگی کردم توی یک اتاق بعد خانه اجاره کردیم مستقل شدیم اوایل شوهرم خوب بود سرکار میرفت اخلاقش خیلی خوب بود دخترم که به دنیا آمد انگار دنیا رابهم داده بودند با مستأجری مشکلات زندگی ولی راضی بودم کم کم شوهرم اعتیاد پیداکرد زندگیم خراب شد هرشب هرشب تنها قهر دعوا ناراحتی ولی خوب فایده نداشت بدتر میشد که بهتر نشد پسرم هم که به دنیا آمد زندگیم بدتر شد زندان دربه دری من بچه هام بانان پختن کار کردن خرج بچه ها کرایه خانه رامیدادم قسم خورد آمد بیرون دیگه سمت مواد نره ولی چه فایده بدتر شد چندبار کمپ خوابوندم ولی اصلا اثر نداشت خودم وام گرفتم کارگر نانوایی هستم ولی دریغ از یه مهر عاطفه که خسته بشه بگه دیگه مواد نمیکشم دوباره امسال ترکش دادم رفتم شهرداری براش کار پیدا کردم گفتم بچسب به زندگی دیگه خسته شدم مثل یک زن 50ساله شدم بس کار کردم زجر کشیدم ولی چه فایده الان حدود 5ماهه من رابادوتا بچه گذاشته رفته تنها توی یه خانه موندم چیکار کنم خانواده اش هم میگند کاری ازدست ما نمیاد خودش نمیخواد ما چیکار کنیم راست میگند تاخودش نخواد فایده ندارد مادرش چه گناهی داره الان صاحبخانه گفته خانه راخالی کن هرجامیرم اجاره خانه خیلی بالاست چقدر کارکنم خرجش بچه ها راازکجا بیارم حالا موندم درمانده کاش هیچ وقت بچه دار نمیشدم هرشب که خوابند نگاهشون میکنم شرمنده شون هستم تا صبح باگریه میخوابم پس من هیچ محبتی نمیخوام استراحت ندارم ولی خدارا شکر میکنم بهم صبر زیاد داده ایمانم زیاده که خدای نکرده به راه بد نرفتم باابرو دارم زندگی میکنم حضرت فاطمه زهرا را ناراحت نکردم همه چیز رادارم تحمل میکنم خداکنه هیچ وقت نگاه خدا ازم گرفته نشه ولی تنهایی بی کسی داغونم کرده بچه هام هم هیچ طراوت تازگی ندارند وقت نمیکنم کوچکترین وقت راباهاشون باشم عصر خسته کوفته میام خانه شام بپز کارهای خانه را بکنم دارم دق میکنم تورابه آبروی زهرا این دهه فاطمیه قسم میدم برام دعا کنید ازخدا آرامش برام بخواهید اخرعاقبت بچه هام خیر بشه من اهل طلاق هم نیستم من فقط تو زندگی یکبار به مردی بله دادم تااخرش هستم هرچند رفیق نیمه راه شد رفت انشالله همه حاجت روا باشید آرامش توزندگیتون همیشگی باشه برامن بچه هام هم دعا کنید منم باشم زن خسته تنها
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک جدایی👇
سلام من 21 سالم وهمسرم 28 سالشون بود 21فروردین 96 عقد کردیم
ایشون قبلا یه ازدواج ناموفق داشتن فامیل بودن و به خاستگاری من اومدن پدرم موافقت کردن درصورتیکه من هیچ #علاقه ای نداشتم به ایشون
درتمامی معاشرت هایی که باهم داشتیم باهمه شروطی که گذاشتم موافقت کردن و من دلیلی نداشتم واسه رد کرد این اقا عقد کردیم و من روی تازه ایشون دیدم #شکاک بودن
موقع سرکاررفتنم ایراد میگرفتن لباسام ازنظرشون همه مورد دار بودن باخانوادم همش دعوا ومخالفت میکردن
مادر ایشون نظارت مستقیم داشتن روی زندگی ما حتی توی شخصی ترین مسائل و رابطمون هم نظرمیدادن و #دخالت میکردن
از جانب من کلی دروغ تحویل ایشون میدادن 4ماه باکلی دعوا گذشت دیگه نه تحمل رفتار این اقا داشتم نه امید واسه درست کردن اینده
چون خانوادش و خودشون نمیخواستن و نمیذاشتن درست بشه همه مشاوره هایی که رفتمم بهم گفتن نمیشه این ادم که تااین حد #دهن_بین هست تغییر داد
اختلاف فرهنگی بینمون خودش کاملا واضح داشت نشون میداد
9ماه تمام تلاش کردم واسه طلاق تااشتباهم جبران کنم خیلی شکستم ناامید شدم تابالاخره جواب داد فردا میریم محضر و جدا میشیم من موندم ترس از آینده و دوشیزگی همراه با مطلقه شدنم 😞
خواهش میکنم باچشم باز انتخاب کنین عشق بعد از ازدواج همیشه بوجود نمیاد با مردی ازدواج کنین که آروم جونتون باشه نه بلای جون امیدوارم همیشه خوشبخت باشید واسه خوشبختی و آینده منم دعا کنین🙏❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
عاقبت دوستی مجازی👇
همیشه در نظر داشته باشین که تمام دوستی های مجازی ختم به خیر نمیشه...
سال۹۲با پسری توی تلگرام آشنا شدم،شبها تا صبح باهم حرف میزدیم و فراتر از حرفهای عاشقانه....میگفت قصدم ازدواجه..همشهری بودیم،باهم قرار گذاشتیم که ای کاش نمیذاشتم😔😔😔
گفت اگه دوستم داری بیا خونمون...بااینکه میترسیدم ولی رفتم...اولین بار بود میرفتم خونشون...
میگفت که تو آخرش مال منی...پس چرا سخت میگیری راحت باش...میگفت من باهات صیغه میخونم چون۱۸سال رد کردی خودم میتونم بخونم...بخدا نفهمیدم چی شد که اونچه که نباید شد😔😔😔
بعد از اون روز ناپدید شد،الان من موندم و کوهی از پشیمانی و ندامت...هر خواستگاری میاد رد میکنم...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک خواستگاری👇
تست خواستگار شناسی:
اگه سینی چای و شیرینی رو جلوش گرفتید،از دورترین نقطه ی ممکن شیرینی و برداشت ،دوستتون داره ،فوری بگید "بله"
اگه از وسط برداشت،در آینده عاشقتون میشه بازم بگید "بله"
اگه از همون چای و شیرینی اولی و نزدیک دست خودش برداشت بازم بگید "بله"
خلاصه نذارید پاشو بذاره بیرون
هرجور شده خودتونو غالب کنید
چون شوهر کمه😐😂😜😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
خواستگاری دلبرررروووونه👇
۱۸ سالم بود خوب یادمه تو فروردین هوا به جور خاصی ملس بود قرار بود برم خونه دوستم تا برای کنکور که چیزی بهش نمونده بود درس بخونیم
مامانم مسافرت بود قبل رفتن بابا گفت قراره برام مهمان بیاد میشه وسایل پذیرایی را حاضر کنی بعد بری ؟؟
با سلیقه و وسواس میوه و شیرینی را چیدم و گذاشتم روی میز و رفتم
بعد از برگشتم جو خونه تغییر کرده بود
مامان همون شب برگشت با بابا هی پچ پچ میکردن کلافه شده بودم ....
تا اینکه مامان گفت مهمان اون روز بابات استاد بابات بوده و تورو برا پسرش خواستگاری کرده
پامو کردم توی یه کفش که نهههههههه میخوام درس بخونم مامان گفت بابا میگه من با استادم که الان همکار هم هستیم رودربایستی دارم بذار بیان ببینشون بعد بگو نه منم اصراراونهارا دیدم کوتاه اومدم
امااااا روز خواستگاری 😁
رفتیم صحبت کنیم
جووووری پسر مردم را شستم گذاشتم کنار که خودم کف کردم😄😄 تازه اون روز فهمیدم من با خواهر این آقا توی یه مدرسه هم هستیم ☺️
خلاصه جواب رد دادم و فکر کردم تموم شده اما از اون روز به بعد هر روز ایشون میومد دنبال خواهرش دم مدرسه بقول خودش میگه میومدم تورو ببینم مادر فولاد زره😂 منم میدیدمش و از قصد صورتمو برمیگردوندم و مشمئز میکردم خودمو😅
یکسال بعد اون قضیه من پشت کنکوری بودم که بازم اومدن خاستگاریم با خودم گفتم عجب رویی داره این پسر با اون فضاحت اون بار ردش کردم باز میخواد بیاد
خلاصه اومدن ولی نمیدونم چرا اینبار که دیدمش دلم رفت ..😇
بهش جواب مثبت دادم و الان ۱۳ ساله که عاشق منه منم عاشق اون
با دوتا بچه 😍
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿