دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام وقت بخیر نسترن هستم ۱۸سالمه سال اخری هستم و دانش ....
سلام
عزیزم تو که بچه ات کوچک بود هدف داشتی چرا بیشتر مراقبت نکردی.
و الآن باید بچه رو نگه داری عزیزم. چون مواظب نبودی یه کم رسیدن به هدفت سخت تر میشه.این گناه بزرگ رو انجام نده که هم مشکل روحی پیدا میکنی هم جسمی.
🌸🍃🍃🍃
می خواستم در مورد سقط جنین بگم.
سقط جنین گناه کبیره و قتل نفسه.
اگه پیدا کردین فیلم خانم هایی که تجربه ی نزدیک به مرگ داشتن رو ببینین، فکر کنم مۇثر باشه.
در ضمن با دکتر هم مشورت کنین، سقط جنین برا بچه ی اول خطرناکتره، احتمالا بارداری مجدد سخت باشه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
روایت جذاب #آساره دختری عشایری بسیار خواندنی وزیبا و عاشقانه...
روایت جذاب #آساره دختری عشایری
بسیار خواندنی وزیبا و عاشقانه...
دنیای بانوان❤️
روایت جذاب #آساره دختری عشایری بسیار خواندنی وزیبا و عاشقانه...
نازی گفت منکه اصلا همچین چیزی برام قابل تحمل نیست....
نازی سی سالش بود.... صورت خوشگلی نداشت ولی همیشه خیلی آرایش میکرد و کوچکترین پولی دستش میومد سریع میرفت برا خودش لباس میخرید.... یه وقتایی چیزی نداشت بده بچهش بخوره ولی پولشو خرج خرید لباس برا خودش میکرد... ظاهرش رو هر کی میدید با خودش فکرمیکرد که نازی از چه خانواده ی مرفهی هست ولی در باطن نه تنها خودش خانواده ی خوبی نداشت بلکه وضع مالی خانواده ی شوهرش هم چنگی به دل نمیزد ..... اما این زن ظاهرش رو خیلی خوب نگه میداشت.... دقیقا یک ماه از شروع رفت و آمدهای نازی به خونمون میگذشت... هربار هم که میومد نیکو رو هم با خودش میآورد... یه گوشی میداد دست بچه میگفت یه گوشه بشین بازی کن.... بازی مورد علاقه ش رو ریخته بود رو گوشی... بازی بود که اینقدر نیکو دوسش داشت و محوش میشد که کلا دیگه انگار تو این دنیا نبود... نه میگفت گشنمه... نه میگفت تشنمه..... هر کی هر چی صداش میزد کلا این بچه دیگه نه میشنید نه حرف میزد نه کسی رو میدید... همه ی هوش و حواسش به بازی بود.... چند بار به نازی گفتم :این بچه گناه داره.. اینجوری جذب بازی میشه و ساعت ها توی گوشی رو نگاه میکنه هم به چشمش آسیب جدی میرسه هم اشعه های موبایل به مغز بچه آسیب میزنه.... همش هم که یه گوشه نشسته و تحرک بدنی نداره.... این برای بچه خیلی میتونه مضر باشه.... نازی میگفت :وقتی باباش خودشو راحت کرده و کلا این بچه رو انداخته سر من.... چرا من از عمرم و زندگیم بذارم برای این بچه ولی باباش پی عیاشی و خوش گذرونی خودش باشه....
اصلا به بچه توجه نداشت.. وقت ناهار که میشد یه چیپس میداد دستش میگفت بخور.... وقت شام که میشد یه فلافل از سرکوچه میخرید و میداد دستش میگفت شامته بخور.... طوری که وقتی من بچه رو میدیدم دلم براش کباب میشد چندبار به بهونه ی اینکه دلم براش تنگ شده از نازی خواسته بودم نیکو رو بذاره خونه ی ما و خودش بره دنبال کاراش... بعد هر غذایی که برا خودمون درست کرده بودم میآوردم میذاشتم جلوش تا بلکه دوتا قاشق غذای سالم بخوره... ولی این بچه از بس غذاهای خونگی نخورده بود گشنش که میشد یا چیپس میخواست یا هات داگ... فقط غذاهای فست فودی میتونست بخوره برنج و خورشت اصلا از گلوش پایین نمیرفت....تو این مدت که نازی میومد خونمون رابطه ی من با زری خانم خیلی کمتر شده بود... یعنی نازی انقدر میومد خونه ی ما که اصلا وقتی برام نمیموند زمانی رو هم با زری خانم بگذرونم....
ادامه دارد
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
دوست عزیزم مگه یه تلفن زدن چه سختی داره
دنیای بانوان❤️
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii دوست عزیزم مگه یه تلفن زدن چه سختی داره
سلام عزیزم واقعا بعضی پیام هاروآدم میخونه نمیتونه بی تفاوت ردبشه.
خوب دوست عزیزم مگه یه تلفن زدن چه سختی داره اینجوری هم به خودت احترام میذاری هم به میزبان فرقی هم نمی کنه خونه عروست باشه یادخترخودت که میگی زن داداش من هم توقع داره وقتی میریم زنگ بزنیم😳(البته این داخل پرانتزاضافه کنم آدم ممکنه خونش به هم ریخته باشه مامان خودش سرزده بیادبراش سخت نباشه ولی ازمادرشوهریاخواهرشوهرش خجالت بکشه)من ۵ساله طبقه بالای مادرشوهرم زندگی می کنم(البته ۱۵ساله عروس این خانواده ام) وپنج تاخواهرشوهردارم هنوزخواهرشوهری بدون اطلاع نیومده خونمون بااینکه خیلی رابطمون هم خوبه اینجوری به نظرم بیشتربراخودشون ارزش وشخصیت قائل میشن ووقتی میان بالا واقعا ازباهم بودن لذت می بریم به همون اندازه که وقتی با خواهرای خودم دورهم جمع میشیم بهمون خوش میگذره. یابرعکس وقت هایی که مامیریم پایین بازبدون هماهنگی نمیریم حتی دخترم بااین که هشت سالشه وقتی میخوادبره شوهرم زنگ میزنه مادرش مثلامیگه هستیدخواب نیستیداگه اکی بودبه دخترم اجازه میدیم بره دراین ۵سال که پیش مادرشوهرم هستم خداشاهدحتی یک بارنشده فکرکنم اگه دوربودیم بهتربود حالاتصورکنیدمن بعدظهرها ازسرکارمیام معمولا چرتی میخوابم خواهرشوهرم بگه خب خونه داداشمه نیازبه زنگ نیست مادرشوهرم بگه خونه پسرم من خسته آیامیتونم اونطورکه بایدپذیراباشم قطعا نمیتونم وهمین مساله به ظاهرکوچک ممکن زمینه اختلاف فراهم کنه دوستان گلم دنیاارزش خیلی ازاین اعصاب خردیهارونداره خیلی ازاین به ظاهرمشکلات باکمی تفکروتامل وپرهیزازتعصبات نابجابه راحتی حل میشه.
خودتون وعزیزانتون درپناه خداباشید🌹
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii جان سخت ....
سلام دوستان من خیلی وقته تو این کانال هستم ولی میخوام این اسم مستعار م باشه
یه واقعیتی رو براتون تعریف میکنم که از گلبرگ جان میخوام حتم بزارن شاید راه کسی رو عوض کرد
تومحله ما یه زن جوان بود که شوهرش برای کارگری میرفت شهر دیگه واین خانم پیش خانواده شوهرش زندگی میکرد اون با مردها وپسر ها رابطه داشت که دیگه همه فهمیده بودن حتی برادر شوهرش کتکش میزد نمیزاشت بیاد بیرون اون از پشت پنجره سینه هاشو به مردای توی کوچه نشون میداد میگفتن شوهرش به خاطر این کاراش روش نمیشه اینجا کار کنه دیگه به خاطر آبروشون بار کردن رفتن شهر اونجاهم که دیگه بدتر شده بود دوتا دختر داشت که دیگه بزرگ شده بودن عقلشون میرسید یه روز که شوهرش بیرون مچشو میگیره میارتش خونه این میترسه میره طبقه چهارم ،،،،،چون کل واحد ها برای پدر شوهر وبرادر شوهرش وخودشونه همه چیزشون رو فروختن یه زمین خریدن و باهم ساختن ،،،،شوهرش میاد نزدیکش هول میشه از همه پله ها میوفته پایین میبرن دکتر تمام مهرها شکسته بعد دیگه افتاد تو خونه خدایی مادر شوهرش ودختراش ازش پرستاری میکردن ولی ۱۰ سال روی تخت عصبی ش کرده بود حتا روی ویلچری نمیتونست بشینه یه واحد پایین برای اون بود چون مای بی بیش میکردن وماهانه میشد و خیلیم چاق شده بود هر چقدر هم بش میرسیدن ولی اون واحد بوی بدی میداد به دختراش حرفای زشت وناپسند میزد دیگه شوهرش گفت ما خسته شدیم ده ساله نه خودم نه اطرافیان زندگی نکردیم یه مدت برو شهرستان خونه پدرت
واومد خونه پدرش زن باباش خیلی صعیف بود نمیتونست کاراشو بکنه خواهر اش نوبتی تمیزش میکردن
وقت زبونش کار میکرد با اون وعضش تلفنی با مردا دوست میشد یه روز کسی نبود تمیزش کنه داداشش پوشکش میکنه که از فرت ناراحتی چند با. میزندش چون برای یه داداش سخته این کارا وخلاصه بعد ۲ ماه خونه پدرش بودن یه روز مرد اون موندو اعمال خودش
شوهرشم بعد چند ماه یه خانم خوب که خیاط بود رو گرفت ودخترشم داد به پسر همون خانمش الان زندگی خوبی دارن
گفتم اینو من با چشما خودم دیدم تعریف کنم که خانم ها واقایانی که خیانت میکنن یه روز حتما تقاص پس میدن یا این دنیا یا اون دنیا 🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام
من خیلی نگران دختر برادرم هستم
چند ماهی میشه که نامزد کرده ولی هیچ جوری اونا بهم نمیان و هرچی من به برادرم میگم
اونا به عنوان دخالت میگیرن
دختره اهل نماز و روزه نیست ولی برعکس پسره هست
دختره تنبل و دیپلم داره
ولی پسره فوق لیسانس داره و سر یه کار خوب میره
دختره قد بلند و چاق ولی پسره لاغرو کوتاهتر و ضریفتره
هرچی میگم بهشون به مشگل بر میخورن داداشم قبول نمیکنه
میگه دختر باید شوهرکنه چه فرقی میکنه که بهم بیان یا نه
تورخدا راهنمایی کنید
کسی بوده توی فامیلشون که اینجوری باشند ولی به مشگل نخورن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من ۹ماهه که عقد کردم ویک ماهه دیگه هم عروسیم هست...
همه نوبتامون وخریدامونو هم کردیم.
ولی الان مطمئن نیستم که توی این زندگی خوشبخت میشم یانه اخه خانواده شوهرم خیلی خسیس وبد اخلاق هستن
خود همسرمم بعضی از رفتارای خانوادش رو داره مثلا من طی این ۹ ماهی که عقد هستم هیچ چیزی از شوهرم ندیدم حتی یک هزارتومنی،
علاوه بر اینکه به من پولو چیزی نمیده بعضی اوقات سر کوفت خانوادمم بهم میزنه مثلا میگه پدرت پولدار نیست که تو مخارجم بهم کمک کنه،با اینکه شغلش نظامیه و دستش به دهنش میرسه البته اینم بگم که غیر مستقیم میگه
از حق نگذریم بعضی از اوقات هم اخلاقش خوبه،اینو هم بگم که همسرم یک دفعه ازدواج کرده وتوی دوران عقد طلاق میگیره اینجور که میگن دختره ادم درستی نبوده حالا معلوم نیست راست میگن یا دروغ.
مادرو پدر شوهرم منو خیلی اذیت میکنن واینکه اصلا با با پدرو مادرم رفت و امد ندارن.
تو رو خدا بگید چیکار کنم من خیلی وقته که به طلاق فک میکنم اما نمیدونم کار درستی هست یا نه؟
اینو هم بگم که من توی این دوران عقدم دختریمو از دست دادم،تو رو خدا کمکم کنید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
آقا هستم.....
پشیمونم چرا باهاش ازدواج نکردم
سال ۸۹ رفتم خواستگاری یه خانواده که وضع مالی خوبی داشتن البته ما نمیدونستیم که وضعشون انقدر خوبه.از دوستای خواهرم بودند.
خلاصه دختر خانم بسیار خوب بود و همه چیز اوکی پیش رفت ولی پدر دختر سر مهریه و اقلامی که پسر باید تهیه کنه حکم خیلی سنگینی داد که من فازم پرید و درجا گفتم در توانم نیست و خداحافظ.
بنده خدا دختر خانم خیلی پیگیر بود مادرشم همینطور حتی یه بار تلفن زد خونه مادرمینا باهام صحبت کرد ولی من از نگاه بالا به پایین پدرش بدم اومده بود و رد کردم.
سال بعدش با کس دیگه عقد کردم و ۸ سال بعد با یه بچه جدا شدم و الان با پسرم زندگی میکنم
ولی به شدت پشیمونم که چرا انقدر سخت گرفتم در صورتی که دختر خانم اصرار داشت که پدرش رو راضی میکنه واقعا آدم گاهی اوقات از حماقت خودش لجش در میاد.😔
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من دختری ۲۲سالم خونه ماشین دارم از خودم به تازگی دارم منبع درآمیم برای خودم درست میکنم...
برای همین خاستگارای زیادی دارم
خب خیلیام همین خونه ماشین چشمشونو گرفته...
ولی وسواس دارم
نمیتونم کسیو انتخاب کنم
همه مدل خاستگار از جاهای خوبم میاد
ولی رو هر کس ایرادی میزارم
یکی میگم لاغره یا چاقه
یکی شغلش خوب نیست
یکی باش حرف میزنم یه حرف نابجا بزنه و زود پشیمون میشم
یا تو تحقیق یه چی میفهمم
اکثر دخترا فامیل ازدواج کردن فقط منم...
همم صداشون در اومده ک تو وسواس داری
رو همه پسرا عیب میزاری
ولی خب بخدا منم دوست دارم ازدواج کنم
ولی کسی به دلم نمیشینه
من ملاکم پول و قیافه و چمیدونم اینا نیست بنظرم یکیم دوس داشته باشی اخلاقای بد همو دوس داری،
فقط طرفو دوس داشته باشم به دلم بشینه...
دوباره از یه طرف میترسم یکیم به دلم بشینه ولی تو زندگی خسیس باشه یا خیانت کنه ...
یا مثلاً میفهمم فلان پسر خاستگارمه یه جوری میشه واسم بدم از قیافش میاد ...
شاید بگین باید ملاکاتو مشخص کنی ولی خب بخدا کساییم بودن حتی بالاتر از سطح توقع خودم بازم ایراد بوده روشون بزارم
مثلا حرفی بزنم که تو اینجوری هستی اونم برنجه بعد هر دو با ناراحتی منصرفم شیم ...
جدیدنم یه خواستگار اومده پولدار خانواده با اصالت پسر کارمند بالایی هست اخلاق عالی همه چیز خوب ولی لاغره قیافش هیچ ایرادی ندارع ولی یه دلم نمیشینه🤦🏼♀️
ولی خب شرایطم جوریه که ازدواج کنم بهتره به صلاحمه....
لطفا اگه راهنمایی کمکی میتونین بهم بکنین که بهتر بتونم تصمیم بگیرم🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام خانمی هستم ۲۶ساله.متآهل بودم والان دارم غیابی جدامیشم.
چون همسرم هرسال میرفتن کشورخارجه"حتی ایران هم بودن فساداخلاقی داشتن وشب دیرمیومدن خونه وهیچوقت برام ارزش قاعل نمیشدن.هرسال ترکم میکردن میرفتن کشورخارجه وبعدچندوقت برمیگشت امثال چون شکایت کردم جلبشون گرفتم دیگ برنگشتن.حتی یه بچه دختر۶ساله هم دارم که وقتی خانوادم قبول نکردن سرپرستی شوبگیرم خواهرشوهرم بچه برداشت بردکشورخارجه داده به شوهرم برگشت.الانم شوهرم زنگ میزنه رضایت بده من بیام ایران مهریه نخواه ازمن ببخش.من ازش بدم میادنمیخام باهاش زندگی کنم فقط دخترم بیادایران برام کافیه😔میخام کمکم کنیدچیکارکنم رضایت بدم ببخشم.حتی دلتنگی دخترم باعث شدافسردگی گرفتم وهمه خانوادم میگن دوباره زندگی خوب درانتظارته بنظرشماباازدواج مجددمیتونم یه شروع خوب داشته باشم.خواهش میکنم کمکم کنیدخصوصادلتنگی دخترم روانیم کرد😭
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿