دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز باهم جرّ و بحث می کردند عاقبت روزی دختر نزد دارو سازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادرشوهرش را بکشد ! دارو ساز گفت که اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادرشوهرش کشته شود همه به او شک خواهند برد پس معجونی به دختر داد و گفت : که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهرت بریز تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادرشوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس ، اخلاق مادرشوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد دارو ساز رفت و به او گفت : آقای دکتر عزیز دیگر از مادرشوهرم متنفر نیستم حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد بمیرد خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند دارو ساز لبخندی زد و گفت : دخترم نگران نباش آن معجونی که به تو دادم سم‌ نبود ، بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک تجربه👇

من 27 سالمه و مجرد هستم متاسفانه پدر و مادرم تو سن 70 سالگی هنوز هم باهم بحث و دعوا دارن ... من پدرم بسیار ادم عصبی هستن و همین باعث شده همیشه ازشون بترسیم و اصلا نتونیم باهام صحبت کنیم! من تاقبل آشناشدن با این کانال فک میکردم کل مسائل #تقصیر پدرمه! #ولی تازه الان متوجه شدم شاید #عامل بیشتر بدخلقی های پدرم #مادرمه! هیچ وقت یادم نمیاد بابت خرید ازشون #تشکر کرده باشه همیشه #ایراد میگرفت ک این چرا اینجوریه! تو خونه خیلی به خودش نمیرسید میگفت پدرت به من توجه نمیکنه! مدام با #نیش و #کنایه با پدرم حرف میزنه! حالا فهمیدم ک پدرم هم از طرف ایشون #تامین نبودن ک رفتارشون اینجوری شد! متاسفانع الان دو تا خواهرم هم ک ازدواج کردن چندان شیوه درست زندگی رو بلد نیستن! خانوم های عزیز باور کنید تک تک حرفایی ک توی کانال زده میشه موثره ، نگین که دیگه از من گذشته یا جواب نمیده! به فکر زندگی خودتون و بچه هاتون باشین.. چیزی ک من میدونم اینکه مدام از مرد تعریف کنید و حس تامین رو بهش بدید تاثیر خیلی مثبتی داره. ایشالا ک زندگی همه خوب باشه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک حرف حساب👇

قانونى داريم كه هميشه ثابت است: "ما به محيطمان عادت ميكنيم" اگر با آدم های بدبخت نشست و برخواست کنید، کم کم به بدبختی عادت می کنید و فکر می کنید که این طبیعی است. اگر با آدم های غرغرو همنشین باشید عیب جو و غرغرو می شوید و آن را طبیعی می دانید اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می شوید ولی در نهایت شما هم عادت می کنید به دیگران دروغ بگوییدو اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت. اگر با آدم های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه می شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است. "تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین می کشند و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی شوید" اندرو متیوس 📚راز شاد زیستن @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

نظر شما برای مریم دختریکه به اجبار زن پسرعموش میشه ولی...... ❣❣❣❣❣❣❣ سلام ممنون از کانال خوبتون درباره مریم اول اینکه والدین مریم بر اثر کوته فکری چنین معامله ای رو کردن که جای تاسف داره 😔 دوم اینکه شوهر مریم و خانوادش به مریم بد کردن 😔 ولی من نظرم میدم که این مریم از اول خود‌ش ساده بوده مریم که پسر عموش دوست نداشت چرا طلاق نگرفت؟؟ چرا اینقدر حماقت کرد چرا اینقدر برای خودش توجیه می آورد که چون شوهرش کم محلی میکنه پس مجوزه اینکه خیانت کنه اونم چه خیانتی تو خونه محمد نه یک بار بلکه چندین ماه واقعااااا آدم دق میکنه😭😭😭توکه سواد داشتی نمیدونستی که این کار یعنی چی.؟؟ تازه کجا معلومه بچه محمد باشه؟؟؟ 🤔🤔🤔چراااا اینقدر راه رو بر احسان خیانت کار باز کردی؟؟؟ اون اگر تو رو میخواست میگفت اول طلاق بگیر نه رابطه کثیف😡بعدش تو خودت راحت به خودت این همه حق رو میدی که راحت با یکی دیگه باش ی چراااااا؟؟. خب اوقات خودت رو با بچت سپری میکردی چرا دوباره خیانت کردی من مطمئنم محمد اعتماد کامل به مریم داشت 😔ولی مریم از هر فرصتی سؤ استفاده میکرد😔😔مگه ما الان کم داریم زنانی که متأسفانه شوهرشون و خانواده شوهرشون کم محلشون میکنه ولی آیا راهش و توجیهش خیانت هست.....؟؟؟؟؟؟ 😔خیلیا که شرایط این مدلی دارن یا طلاق میگیرن یا به همون زندگی ادامه میدن و یه عده هم با سیاست زندگیشون رو متحول میکنن به بهترین شکل ممکن که واقعااا بارک الله دارن👌👌 بعد اینکه مریم رابطش رو میتونست با خانواده پدرش کم کنه که این همه پدرش بهش گیر نده و اینکه این دروغ به این ضایعی رو چرا سر هم کردی آخه النگو انگشتر هست و یا گردنبند هست که گم بشه.؟؟؟ 🤔🤔چرا مریم اینقدر با دستای خودش زندگیش رو نابود کرد 😔😔😔چرا اصلااااا خدا تو زندگیش نبود؟؟ چرا اینقدر داروی نامحرم رو برا خودش تجویز می‌کرد؟.؟... 😔😔😔 مخاطبای عزیز تو رو خداااا تا حد ممکن با هییییچ نامحرمی گفتگو نکنید ❌❌❌تا میتونید با خدا و اهل بیت علیهم السلام در ارتباط باشین که بهترین یار و یاور در حل مشکلات هستن✔️✔️✔️✔️✔️✔️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک اشتباه 👇

سلام من 16 سالم بود یه دختر آروم، صبور، وتو جمع باکسی صحبت ندارم و شوخی نمیکنم حد حدود خودمو میدونم. که از پسر دایی ام خوشم میومد اما به کسی چیزی نمیگفتم تا عید که متوجه حرکات و رفتار های امیر (پسر دایی ام) شدم و دیدم اون هم بهم علاقه داره تا که دیدم به بهونه های مختلف پیام میده منم جوابش میدادم کم کم باهام دوست شدیم و من روز به روز به امیر علاقه پیدا میکردم اونم همینجور قرار بود وقتی درسم تموم شد ازدواج کنیم و کنارش دانشگاه هم برم امیرم هم تا اون موقع درس بخونه، خونه بخره. بعد گذشت چند ماه دوستی خانواده هامون فهمیدن و مامانم حسابی باهام بحث کرد و تنها کسی که خوشحال راضی بود دایی و زندایی (پدر و مادر امیر) بودند. خاله هام سر اینکه من چرا با بردار زاده شون دوست شدم باهامون دعوا کردن و قهر کردن. منم اون موقع امیر دوست داشتم تو سنی هم نبودم ولی همجوره پای امیر موندم تو این یک سال نیم که به خوبی گذشت ولی از اون ببد اخلاق امیر بد شد و مدام غر میزد شک می‌کرد بدخلقی می‌کرد منم از این حرکاتش بدم میومد بهش میگفتم من ک بخاطرت از همه گذشتم چرا اذیت میکنی رو عصابم میری با این رفتارش علاقه ام از بین می رفت از شدت فشاری که بهم میزاشت گریه میکردم از بودن باهاش پشیمون بودم هر وقت حرف جدایی میزدم امیر گریه زاری منت خواهش میکرد میگفت درست میشیم بعد که آشتی میکردم دوباره روز از نو رفتاراش از نو بدتر که می‌شد هیچ بهتر نمیشد طی چندبار قهر آشتی بی نتیجه هر وقت نظر مالی کم می‌آورد دستش میگرفتم کمکش میکردم اما بعد چند روز زنگ میزد میگفت شماره حسابت بده پولتو پس بدم منت نزار اما خدا خودش شاهد بود که من هيچوقت منت نمی زاشتم حرفی نمیزدم چون میدونستم بهش کمک کردم برای آینده خودمم هست اما چه کنم که همش بی فایده بود هر جا میرفتم میگفت چرا رفتی چرا تو جمع بمن بی محلی کردی اصلا یه وعضی بود. بلخره رو دلم احساساتم پا گذاشتم دیگه دلم برای اشک علاقه ای که بهم داشت نسوخت و جدا شدم الان نزدیک یکسال میشه که جدا شدیم و امیر میره خونه خاله هام ازم بعد تعریف میکنه خاله هامم باهام دعوا میکنن که نمی خواستیش چرا عاشقش کردی اگه امیر اخلاقش درست می‌کرد من که از خدام بود مال هم شیم😞 وقتی امیر جایی میبینم متوجه حسرت تو نگاهش میشم ک نگام میکنه اما امیر رو نسبت فامیل بودنم هم پا گذاشت و حتی سلامم نمیکنه از طرفی هم پسرخاله ام از بچگی عاشقم بوده وقتی رابطه من امیر فهمید با امیر هم دیگه حرف نزد تا الان ک متوجه شده 8 ماهی هست جدا شدم میاد پیشنهاد میده اما من نمبتونم قبول کنم با اینکه میدونم از همه نظر باهام تفاهم داریم ولی اگه باهام ازدواج کنیم میترسم بخواد بحث کنه و حساس شه که چرا با امیر بودم دخترا میخام بگم از زمان از رابطه خسته شدید به بهونه های مختلف دوسش نداشتین بیشتر از این رابطه ادامه ندین و خودتون عذاب ندید چون روز به روز این باتلاق عمیق عمیق تر میشه خدا رو روزی هزاربار شکر میکنم که زود چشم و گوشم باز کرد خبر دار شدم که چه آدم بد دهن و بد اخلاقیه و باهاش زیر یه سقف نرفتم که بعد با بچه بغل بخواهم طلاق بگیرم.🤲 برای همه آدما آرزو میکنم گیر آدم های اشتباه نیفتن 🌸 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک خاطره عقد👇 یه بار همون اوایل که برای آشنایی با همسرم عقد موقت کرده بودیم (اینم بگم هنوز روم تو روشون باز نشده بود و خجالت می کشیدم)تا صحبت کردنمون باهم حلال باشه، از پشت گوشی داشتیم باهمدبگه حرف می زدیم. بعد همسرجان گفتن که : خیلی خوب میشه که تا باهم ازدواج کردیم، سر سفره ی عقد دایم که بله رو گفتیم، من برم شهید بشم نه😃(اون زمان برای امادگی ، دوره ی تیر اندازی و .. می رفتن) ... بعد من برگشتم با یه حالت حق به جانب گفتم:وا، آدم مگه مغز خر خورده که بلا فاصله بعد از عقد بره شهید بشه😒😑. بعد گفت: چی؟!😳 یعنی من خرم؟! و من که تازه فهمیده بودم که چی گفتم و مثلا خواستم درستش کنم گفتم : نه‌نه منظورم این نبود بهتون نگفتم خر فقط گفتم آدم که مغز خر نخورده همچین کاری کنه😊😳🤦🏻‍♀ گفت: رسما داری بهم خر میگی دیگه😳😂 منم که دیدم هرچی بگم بد تر گند می زنم، دیگه ادامه ندم و تو افق محو بشم😂😂😂 اما تا مدتها می گفت: یادته تو روزای اول بهم گفتی خر؟!😂😂😂😂 منم بعد یه مدت گفتم اصلا خوب کردم که گفتم اخه ادم باید تو دوران آشنایی از این حرفا بزنه؟!😤😌 و از اون به بعد دیگه نگفت😎👊 ولی من هنوز موندم چطور روم شده بود😂😂😂😂🤦🏻‍♀ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک خواستگاری👇 بچه ها من ی خواستگار داشتم 18سالگی خیلی سرخورده شدم ، ....   ی پیرمرد 70شایدم بیشتر بود ما رفته بودیم روستا این عاشق من شده بود پاشیده بود اومده بود تهران خواستگاری من‌‌.... میگفت 300گوسفند مال تو زمین روستا خونه روستا ب نامت 9تاپسر داشت میگفت پسرام غلام تو ی انگشتر گنده با خودش آورده بود میگفت دو سال ی بارم مشهد میبرمت، .... بابام اون موقع زنده بود هی میخندید   پیره مرده رو رد کرد گفت ما خودمون میایم خونت حرف میزنیم.... تا الان سر زبنوم دختر خاله هام هنوز هنوز تعریف میکنن میخندن،  خلاصه خیلی اپشن داشت .... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

نظر شما برای مریم ❣❣❣❣❣❣ در مورد مریم اگه بر گردیم به اول داستان دختری شاد و سر زنده بوده که با اشتیاق زیاد قصد ادامه تحصیل داشته ... بعد از ازدواج اجباری تبدیل شده به یک آدم افسرده وبه شدت تنها که از طرف پدر و همسر از نظر عاطفی و محبت طرد شده و مریم برای تامین نیاز روحی و عاطفی خود مرتکب خیانت وگناه بزرگ میشه.... اشتباهی که فقط لطمه به ابرو و حیثیت خودش زده و درد و رنج زندگی خودش رو بیشتر کرده عامل این همه بدبختی مریم پدرشون هستن .... پدری که حق تحصیلات رو از دخترش گرفت پدری که دخترش رو با پول معامله کرد و باعث ازدواج اجباری دخترش شد .... شوهری که ذره ای محبت به زنش نداره تمام اتفاقات ناگواری که برای مریم افتاده مسببَش خانواده مریم هست ... خانواده های عزیز شما با یک تصمیم چه خوب چه بد در آینده بچه هاشون نقش تعیین کننده ای دارین جوری با بچه هاتون رفتار کنین که خدایی ناکرده به سرنوشت امثال مریم گرفتار نشن اگه مریم با اختیار خودش آینده خودش رو انتخاب کرده بود قطعا همونی میشد که قصدش داشت @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

خاطره خواستگاری🍃👇 یه خاطره خیلی قشنگم بگم براتون ❤️ که خودم هروقت یادم میوفته کیف میکنم😊زمانی که همسرم اومدن خاستگاری به دلایلی خانوادم قبول نمیکردن 😐البته من دوسش داشتم اما نه کسی میپرسید تو نظرت چیه نه جرات حرف زدن داشتم😅 بعد عقد کردیم که همسرم گفت بریم زیارت امام رضا (ع)وقتی رفتیم زیارت همسرم دوکیلو گندم خرید ریختیم برای کبوترهای حرم 🕊🕊 نذر کرده بود برای ازدواجمون😍😍😂😂ولی یاداین نذر خیلی برام شیرینه❤️❤️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿