دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
طلسم....
دوست عزیزی که ناخن پیدا کردی از خونه و فکر میکنی طلسمه اول اینکه زیاد آیه الکرسی بخون و همینطور تو سر در اتاقهاتون حتما آیه الکرسی نصب کن ان شاالله با توکل به خدا مشکلت حل میشه
🌸🍃🍃🍃
سلام
اول میخوام بگم کانالتون عالیه
بعد یه درخواست داشتم اگر کسی میدونه چطوری میشه طلسم رو باطل کرد و جلو گیری کرد از طلسم شدن
یا اگر کسی طلسم شده بخت اش بسته شده چطوری میتونه طلسم رو باطل کنه
منتظر جواب ها و راهنمایی هاتون هستم 🙏🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خانوم کانالمون التماس دعا دارن...
سلام دوستان عزیزم ، میخواستم ازتون خواهش کنم برای یه مادر جوان که دکترا جوابش کردن و یه دختر کوچولوی ۳ ساله داره دعا کنید مادر بیمارستانه و بچه بی قرار😔😔😔 انشااله که با دعاهای شما خدا به این بچه ی بی گناه رحم کنه و مادرشو شفا بده اگه براتون مقدوره براش حمد شفا بخونین😭😭🙏🙏🙏🙏🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام نازکل جان
برای خانم ۲۸ ساله ای که دست و پای پوسته پوسته و زبر دارن
پوسته پوسته شدن میتونه علتای مختلفی داشته باشه، از حساسیت به یه شوینده، تا خشک شدن پوست، و حتی یه سری بیماری پوستی مثل پسوریازیس. هر کدومشون هم درمان مخصوص خودشون دارن. اگر میتونین حتما به یه پزشک پوست مراجعه کنین. دوست داشتین بهم پیام بدین ۰۹۱۲۴۵۸۱۷۶۶
متخصص پوست و مو هستم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام گلی جون..تو جواب خانمی که از همسرش گله داره بخاطر رسیدگی به خواهر مطلقه اش
والا عزیزم اینجور که شما تو پیامت گفتی من فکر کنم ایشون خواهر همسرت نیست بلکه زنشه 😅😅
آخه خانم مگه میشه شوهرت واسه خواهر مطلقه اش ماشین خارجی و طلا بخره و هواشو اینقدر داشته باشه ولی شما گرسنه بخوابین یا چند ماه رنگ میوه نبینید؟؟😳😳
شما احیانآ مشکلی نداری؟ منظورم اینه لال که نیستی خدای نکرده ، نمیتونی بهش اعتراض کنی؟؟ نمیتونی ازش شکایت کنی که خرج زندگی و نفقه نمیده و خرج خواهرش میکنه؟؟
منو ببخشید خانم جان ولی نمیتونم حرفاتون رو باور کنم آخه خیییییلی فیلم هندیه...
آخه زن هم اینقدر بی سیاست و ببخشید بی عرضه؟؟؟ خب بهش بگو هر غلطی دلت میخواد بکن خرج هرکی هم میخوای بکن فقط هواست به زندگیت باشه و واسه من و بچه هام کم و کسری نذار وگرنه ازت شکایت میکنم که نفقه نمیدی و فکر خرج زندگی نیستی
مشکل شما حتمآ فقط بی زبونی شماست و اینه که خییییلی به همسرت رو دادی.از قدیم گفتن حق گرفتنیه نه دادنی..پس وایسا حقت رو بگیر..ببخشید اگه تند حرف زدم والا نوبره همچین مردی البته اگه واقعآ راست گفته باشید.
موفق باشید🌹🌹
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🍃🍃🍃 سرگذشت زییای دختری بنام لاله(بسیار مهیج و عاشقانه) روایتی از سال۱۳۵۰
.فرداصب هاجر خانوم با ذوقی که تو صداش موج میزد صدام زد..
_:پاشو پاشو .بین کی اومده ؟؟
سریع لحافو کنارزدم و بلندشدم سرجام نشسته و خواب آلود گفتم. .
_:رسووول ؟؟
_:نه مادرجان ..مادرت و عزیز اومدن ..آقا یوسف داره میارتشون ..زود باش بلندشو ..یه دستی به موهات بکش مرتب کن ..نگن هاجر سلیقه نداره تو بچه داری ..
خندیدم و سریع بلند شدم تا موهامو شونه کردم در باز شد و مامانم با گریه اومدتو ..منو تو آغوشش گرفت و محکم سرمو رو سینش گذاشت و گریه کرد ..پشت سرش عزیز اومد..منو از مادرم جدا کرد وگفت
_:یه جور گریه میکنی انگار خدایی نکرده اتفاقی برای لاله افتاده ..ول کن بچه رو خفه کردی ...
مادرم چادرشو رو سرش مرتب کرد با گوشه روسریش اشکهاشو پاک کرد و گفت ..شما نمیدونی چه عذابی کشیدم ..چه شب و روزهایی که با فکرو خیال خودمو پیرکردم ..
عزیزنشست کنار بخاری نفتی پاهاشو دراز کرد و گفت. .
_:آخ ..امان از این پا درد ...چلاق شدم دیگه ...
مادرم هم منو بغل کردو نشست کنار عزیز..
هاجر خانوم با سینی چایی اومد..سینی رو گذاشت و جای منو جمع کرد و نشست به احوال پرسی با خواهرش ..بلندشدم برم بیرون که مادرم نگران پرسید کجا ..
_:میرم بیینم رسول کجاست ..شما با رسول اومدین ..آخه اون اینجارو بلد بود...
مامانم متعجب لبهاشو جمع کرد .
_:رسول کیه ؟؟
عزیز خندید و گفت ..
_:پسرکوچیکمو میگه. .
بعد خندش قهقهه شد...
_:دختر من خونه خواهرمو نمیشناسم یعنی ؟
همگی خندیدن ..ولی من پرشدم از غم ..با بهت گفتم. .
_:نیومده ؟؟
_:نه مادر ..رسول و نادر با خودش برده تهران برای کار...منم گفتم تا نادر اینجا نیست بیایم یه سر بهت بزنیم مادرتم تورو ببینه .
چشمهام پر اشک شد. پناه بردم بغل مامانم ..گریه کردم وگفتم.
_:مامان بهم گفته بود که ده تا بخوابی میام ...بهم دروغ گفته .....مامانم بوسیدم و گفت ...همه چیزو فراموش کن دیگه نادر نیست باید بریم خونمون ..عزیز ترش کرد و گفت ..
_:لاله جایی نمیره ...درسته نادر نیست ولی به هرحال لاله خونبسه خونه منه
ادامه دارد
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
کاش کمی تامل کنیم
سلام
به خانومهای گل
دیروز با خواهر شوهرم استخر بودیم
خانواده شوهرم سفیدن و چشم رنگی
من معمولی و چشم مشکی😊
یکی از خانومها تو استخر به من گفت تو حتما با شوهرت نسبت داری که باهات ازدواج کرده.
شوهرت هم مثل خواهر شوهرت خوشگل هست؟ 😳
منم گفتم خوب اره
اومدم خونه شوهرم میگه بعضی ادمها به تناسب حرفاشون اینقدر بی ارزشن که ارزش ناراحتی ندارن
ولی من خیلی ناراحت شدم😒
دیشب از فکرش بیرون نمیومدم
من و همسرم عاشق همیم😍
خواهشا با حرفامون دل کسی رو نشکنیم
من از ظاهرم راضیم، شوهرم هم همینطور
ولی بعضی افراد اینقدر فرهنگشون پایینه که ظاهر زیبا براشون مهمه، این حرف رو خانومی زد که باهاش یک دختر عقب افتاده بود😢
کاش کمی تامل کنیم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
امروز متوسل میشیم به شهیدعباس دانشگر
بچه که بودیم گاهی روزهای تعطیل به خانه پدربزرگمان می رفتیم و وقتی از بیکاری حوصلهمان سر می رفت، یک توپ پلاستیکی می خریدیم و فوتبال بازی می کردیم. وسط شور و نشاط بازی، ناگهان عباس غیبش می زد! صدایش می کردیم و جوابی نمی شنیدیم. با کنجکاوی به دنبالش می گشتیم و می دیدیم که در حال وضو گرفتن است. بزرگ تر که شدیم، دیگر می دانستیم که حتی در گرماگرم بازی ، عباس نمازش را به موقع می خواند. این باعث شده بود که ما هم به تبعیت از او، بازی را تعطیل کنیم و نماز بخوانیم.
امروز متوسل میشیم به شهیدعباس دانشگر
ان شاالله بتونیم ازشون الگو بگیریم و نمازامونو همیشه ی همیشه اول وقت همین که صدای اذان رو شنیدیم بخونیم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
🟢خوشبختی گاهی ، آنقدر دم دستمان است که نمیبینیمش ، که حسش نمیکنیم ،
چایی که مادر برایمان میریخت و میخوردیم ، خوشبختی بود ،
دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن ، خوشبختی بود ،
خنده های کودکیهامان ، شیطنت ها ، آهنگ های نوجووانیمان ، خوشبختی بود ،
اما ، ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم ، چای را با غر غر خوردیم که کمرنگ یا پر رنگ است ، سرد یا داغ است ،
زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم و آسوده بدویم ،
گفتند ساکت ، مردم خوابیده اند و ما ، غر غر کردیم و توپمان را محکمتر به دیوار کوبیدیم ،
خوشبختی را ندیدیم یا ، نخواستیم ببینیم شاید ،
اما ، حالا ، دوست نازنینم، هرکجا که هستی ، هر چند ساله که هستی ، با تمام گرفتاریهای تمام نشدنی ها که همه مان داریم ،
امروز را ، قدر بدان ، خوشبختی های کوچکت را بشناس و باور کن ،
عشق را بهانه کن ، برای بوییدن دامان مادرت که هنوز داریش ، برای بوسیدن دست پدرت که هنوز نمیلرزد ،هنوز هست ،
بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک دوست ،
رفیق جانم ، خوشبختی ها ماندنی نیستند ،
اما ، میشود تا هستند زندگیشان کرد ، نفسشان کشید.
.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#ایده_سالگرد_ازدواج
عزيزم آهنــگ صدايت زيبا ترين ترانه زندگيم
نفس هايت تنها بهانه نفس کشيدنم و وجودت تنها دليل زنده بودنم است
پس با من بمان تا زنده بمانم
سالگرد ازدواجمان مبارک
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#ایده_تولد
اینجوری تولدشو تبریک بگو ❤️👇🏻
چقدر خوب که هستی !
چه خوب که هوای مرا داری
و چه خوب تر که دوستت دارم !
همیشه باش ...
من نیاز دارم کسی شبیه به تو
را دوست داشته باشم
من نیاز دارم کسی شبیه به تواز
دوستم داشته باشد ...
اینجا فقط تویی که شبیه به تویی
فقط تویی که شبیه به تو میخندی
فقط تویی که شبیه به تو حرف میزنی !
••• تولدت مبارک عشق من •••
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
جناب شاملو میگه:
روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت. روزی که کمترین سرود، بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری است، روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند. قفل، افسانه ای است و قلب برای زندگی بس است.
+بیاید ما هم به اون روز، امیدوار باشیم... :)
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿